نام: جروشا مون، که جودی مون صدا میشه.
گروه: گـریـفـیـنـدورویژگیهای ظاهری و اخلاقی:ظاهری؟
هوم... اولین مشخصهای که باهاش میتونین جودی رو توی یکی روزهای شلوغ و آلودهی لندن، بین جمعیت متراکم توی ایستگاه کینگزکراس پیدا کنین، موهای
سرخابیــشه.. لباسی که تنشه هم، به احتمال نود درصد همـرنگ موهاشه. رنگ به رو نداره و چهرهش اگر غمگین به نظر نرسه، در بهترین حالت یه ته لبخندی داره.
اخلاقی؟
نازپرورده و لوس بودن تهمتیـه که کاملاً از جودیِ یتیم و بزرگ شدهی پرورشگاه به دوره.. ولی جالبه که خجالتی و لوس، چیزیه که جودی در نگاه اول به نظر میرسه.
تا حدودی باهوشه، ولی حواس پرت هم هست. ضمن این که اگر روراست باشیم، باید گفت جلوی غریبهها یا در جمع بدجوری خنگبازی درمیاره... مخصوصاً این که به سوالا جواب بیربط میده و پرت و پلا میگه!
عادت داره که هرچند وقت یه بار یه نامه واسه یه فرد خیالی که «بابا» خطابش میکنه مینویسه. گاهی برای درد دل، گاهی هم برای تخلیهی هیجان یا اضطراب.
معمولاً به جای جون کندن برای حل یه مسئله، ترجیح میده صورت مسئله رو پاک کنه و سوت زنان از موقعیت دور بشه و اولین برخوردش در برابر هر جور سین جیمی، طفره رفتنه!
معرفی کوتاه:برای دوازده سال، تهِ تهِ هیجان توی زندگی جودی کوچولوی یتیم، بستنیِ روز یکشنبهی پرورشگاه بود. روزها رو با وصله کردن جوراب بچههای پرورشگاهشون و گرفتن دماغ "فردی پرکینز" سر میکرد و شبها رو با کشیدن چهرهی خانم مدیر با چند تیکه زغال به صبح میرسوند. به عبارت سادهتر؛ دوازده سال یکنواختی مطلق.
هاگوارتز یه تجربهی متفاوت بود، جایی که حس مستقل بودن و داشتن یه زندگی پیشبینی نشده و پرهیجان رو بهش منتقل میکرد. دورانی که بعد از هفت سال، با نمرات معمولی پشت سر گذاشته شد.
بعد از تموم شدن هاگوارتز، چون پروشگاه جایی برای "یتیمهای به سن قانونی رسیده" نداشت، یه مدت رو توی محل مورد علاقهش یعنی هاگزمید گذروند. حالا هم که محفلی شده، فعلاً تهِ یکی دالانهای نمور خونهی شمارهی دوازده، با یه
دختر مو لبوییِ هفتتیرکش هماتاقیه.
هرچند که هنوز هم هست وقتایی که از گریمولد میزنه بیرون و میره به هاگزمید.. سری به کافهها و مغازهها میزنه و یه نفس تا خود شیون آوارگان میدُوه.
خلاصه این که جودی، یه شهروندِ محفلیِ بیسر و صدا و نسبتاً نامرئیه و راضی از این که هیچ وقت در کانون توجه نیست، توی عالَم خودش سِیر میکنه!
انجام شد.