هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: تابلوی شن پیچ زندان (اعلامیه های آزکابان)
پیام زده شده در: ۱:۰۵ دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۱
#46

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۲:۳۶ یکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
-یعنی چی که هنوز سلول ها تمیز نشدن؟ پس این مدت چه کار میکردین؟!

سو جلوی دیوانه‌سازان بی‌نوا ایستاده و بر سرشان فریاد می‌کشید. آنها هم چیزی برای گفتن نداشتند. فقط به طرف سلولهای پر از زندانی چرخیدند که هر کدام گوشه ای پا روی پا انداخته بودند و از خنکی حضور دیوانه‌سازان لذت می‌بردند.

-این چه وضعیه؟ مگه اومدن تعطیلات؟

فکری به ذهنش رسید. با حالتی متفکرانه دستش را روی چانه گذاشت و چشمانش را به شکل مرموزی باریک کرد.
-می‌دونید چیه؟ باید همه‌شون رو جا به جا کنیم. همه رو بفرستید بند اصلی آزکابان! بد نیست یکم سختی بکشن.

به طرف دفترش راه افتاد.
-من می‌خوام یکی دو روز برم تعطیلات. روزهای پرکاری رو پشت سر گذاشتم.

چرت می‌گفت! تمام کارها را دیوانه سازها انجام داده بودند و او نهایتا دو تا مهر پایین نامه ها زده بود.

-تو این مدت بقیه سلول ها رو هم تمیز کنید. مثل این چند روز تنبلی نکنیدها!


************


فرصتی برای آزادی!



ریاست آزکابان به اطلاع می‌رساند گروهی از زندانیان در مدتی که در زندان بودند، تحت ارشاد و هدایت قرار گرفته و به آغوش جامعه بازگردانده شدند. اما متاسفانه هنوز عده ای هستند که در خواب غفلت به سر می‌برند.
از آنجایی که هر شیوه تربیتی روی هر کسی پاسخگو نیست، ما روش دیگری را پیش گرفته و تمام زندانی های باقی مانده را به بند مخوف اصلی آزکابان منتقل کردیم. باشد که در مدت غیبت زندانبان، ادب شده و قدر سلول های قبلی خود را دانسته و در نظافت آن کوشا باشند.


(از الآن به مدت دو روز، یعنی تا پایان روز سه شنبه 1 شهریور فرصت دارید با ارسال پست در تاپیک آزکابان و ادامه‌ی سوژه‌ی آن، اقدام به فرار و آزادی از زندان کنید. زندانیانی که تا این لحظه با تغییر آواتار خود آزاد نشده اند، پس از ارسال پست می‌توانند از آزکابان بگریزند و پس از این، کسی به شیوه‌ی قبلی آزاد نمی‌شود. ضمنا فراموش نکنید که با توجه به ادامه دار بودن این سوژه، رزرو ضروری بوده و مدت آن یک ساعت است. )

لیست زندانیان در این تاپیک قابل مشاهده می‌باشد.


با احترام. سو لی؛ زندانبان آزکابان.

تصویر کوچک شده


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: تابلوی شن پیچ زندان (اعلامیه های آزکابان)
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۱
#45

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۲:۳۶ یکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
-شوخی می‌کنی دیگه، نه؟!

اسکورپیوس همانطور که خودش را با پایین مقنعه اش باد میزد سرش را به طرفین چرخاند.

-الان من با این همه زندانی چه کار کنم؟ اونجا رو ببین!

اسکورپیوس اونجا را دید. دیوانه سازها خسته و آشفته از سلولی به سلول دیگری می‌رفتند. بعضی از آنها سطل و طی همراه داشتند و برخی مشغول کشیدن دستمال به در و دیوار سلول ها بودند. البته به نظر نمی‌رسید به پیشرفت چشمگیری دست یافته باشند.

-هنوز یه سلول رو هم آماده نکردیم. هرچی تمیز می‌کنن کثیف تر میشه! نمی‌دونم مشکل از کجاست...

اسکورپیوس که بعد از سه روز گشت نامحسوس در شهر موفق شده بود ماموریتش را به اتمام برساند، بیش از هر چیز دلتنگ استراحتی طولانی در دفتر کارش بود.
-خب همه رو بذار توی یه سلول که از بقیه تمیزتره. به من ربطی نداره ها... ولی به نظرم زودتر آزادشون کن که الکی هزینه نکنی براشون. بالاخره بودجه محدوده دیگه.

سو چیزی نگفت. فقط به جمعیت طناب پیچ شده‌ی مقابلش چشم دوخت که هر یک سعی در آزاد کردن خود از گلوله‌ی جمعیت داشتند. شاید می‌توانست از آنها برای اهداف شخصی هم بهره ببرد!

*******



بنا بر اطلاعیه وزیر سحر و جادو و قانونی که به دستور ایشان متوجه کلیه افراد جامعه جادویی اعم از ساحره و جادوگر می‌باشد؛ متخلفینی که از این قانون سرپیچی کرده اند توسط ساواج جمع آوری شده و به آزکابان تحویل داده شده اند. لیست زندانیان در این اطلاعیه قابل مشاهده می‌باشد.


* تمامی زندانیان برای آزادی از بند، ملزم به رعایت پوشش و تغییر آواتار خود طبق حدود مشخص شده از سوی وزیر می‌باشند. نقل قول:
در راستای منزه گشتن جامعه جادویی از هرگونه آلودگی، تباهی، تنوع، آزادی و این دست اباطیل، جمله کاربران موظف به پوشاندن جمله اجزای غیر ضروری از خویش می‌باشند و نمایان ساختن هر چیزی غیر از دو چشم، دهان و دماغ (یا جای دماغ)، ممنوع و دارای پیگرد قانونی که همانا محبوسیدن در آزکابان می‌باشد خواهد گردید. این قانون به طور یکسان متوجه ساحرگان و جادوگران می‌باشد.
پس از رعایت این موارد، زندانیان می‌توانند با ارسال جغد به ریاست آزکابان حکم آزادی خود را دریافت نمایند. در غیر این صورت چاره ای جز تحمل سلول های تاریک و نمور آزکابان و روبوسی با دیوانه سازها نخواهند داشت.

* کاربر دوریا بلک به جرم مخدوش نمودن نشان دولت آه و فغان علاوه بر مجازات فوق، ملزم به زدن یک رول تک پستی در تاپیک دریای سیاه می‌باشند که باید عملکرد خودشان در نظافت سلول‌های آزکابان را در آن توصیف کنند. ضمنا تا زمانی که امضای خود را اصلاح و از اعلام اعتراض خودداری ننمایند نیز آزادی ایشان ممکن نمی‌باشد.



با احترام. سو لی؛ زندانبان آزکابان.

تصویر کوچک شده


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: تابلوی شن پیچ زندان (اعلامیه های آزکابان)
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۱
#44

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۲:۳۶ یکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
- چوبدستیا رو زمین، دستا هم بالا!

سو با ابروهایی گره کرده که نشان از تلاشی نافرجام برای جدی نشان دادنش بود، به درون ورودی آزکابان شیرجه زده و چوبدستی اش را جلو گرفته بود. هرکسی می‌توانست به خوبی تشخیص دهد حالت ایستادن او اصلا و ابدا برای حفظ تعادل مناسب نیست. البته تشخیص عنوان جدیدش هم اصلا کار سختی نبود؛ چرا که علاوه بر نشان درخشان وزارتخانه، حکم بلند و بالایی که امضای وزیر زیر آن به چشم می‌خورد هم روی ردایش نصب شده بود و با وزش باد تکان می‌خورد.

-امممم... دیگه جز شما کسی اینجا نیست؟

پاسخی نگرفت. اصولا دیوانه‌سازها به کسی جواب پس نمی‌دادند.

-میگم یعنی کلا هیچکس نیست؟ حتی یه نفر؟

انتظار بی جا داشت. شنل های سیاهرنگ همانطور خیره به طرفش نگاه می‌کردند.

-خب پس خیلی کار داریم!

چوبدستی اش را داخل ردایش گذاشت و دستانش را به کمر زد. با گام هایی بلند در راهروهای آزکابان شروع به قدم زدن کرد و هر از گاهی به درون سلول های تاریک و نمور سرک می‌کشید.
-باید یه دستی به سر و روی اینجا بکشیم...

انگشت اشاره اش را روی یکی از دیوارها کشید و بعد، دو انگشت شست و اشاره را روی هم کشید.
- باید خیلی زود آماده بشیم. کلی زندانی تو راهن که قراره به بهترین شکل ازشون پذیرایی کنیم!

قطعا اگر دیوانه سازها اطلاع داشتند چه بلایی از سوی وزیر جدید بر سرشان نازل شده، در برابر این حرف بی تفاوت نمی‌نشستند. ولی بی خبر بودند بی‌نوایان!


***


به نام دولت آه و فغان



با توجه به آغاز کار دولت آه و فغان و بنا بر اعلام وزیر سحر و جادو، انجمن آزکابان از سر گیری فعالیت خود را اعلام می‌کند. بدین ترتیب لازم است قوانین و شیوه رسیدگی به تخلفات به اطلاع ملت جادویی برسد که اگر نرسد پسفردا می‌گویند پارتی بازی کرد و عقده ایه و اینا همه‌شون مثل همن و واه واه و از این دست حرف ها که همین ها هم جرم است و آن وقت شرمنده که نه ولی میزبانتان می‌شویم.

از آن جهت که ما مثل قبلیا نیستیم و برای وصل کردن آمدیم نِی برای فصل کردن، مِن بعد اعلام جرم در تاپیک ساواج انجام گرفته و ملت جادویی به جهت همکاری با قانون لازم است طبق قوانین این سازمان اطلاعات خود از تخلفات صورت گرفته را به اطلاع ریاست ساواج برسانند و در صورت محرز شدن جرم، متهم برای رسیدگی به پرونده و آگاهی از شیوه رهایی از بند، به انجمن آزکابان ارجاع داده می‌شود.

ضمنا تعیین مجازات و نحوه آزادی هر زندانی با توجه به سطح تخلف و سوابق سوء شخص انجام گرفته و بر عهده زندانبان آزکابان می‌باشد.



با احترام. سو لی؛ زندانبان آزکابان.

تصویر کوچک شده


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: تابلوی شن پیچ زندان (اعلامیه های آزکابان)
پیام زده شده در: ۷:۵۰ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰
#43

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۸:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
به نام دولت کج و کوله-ملت گوشت و دنبه


جناب آقای نیکلاس فلامل، پیرو صحبت ها و اطلاعیه‌های قبلی پیرامون ممنوعیت قطعی پست زدن در تاپیک‌های اعلام شده برای انقلاب جادویی در بند آخر اطلاعیه حکومت نظامی، اخطارهای متقدم مبنی بر پیگرد سخت برای سرپیچی، جریمه‌ی تخطی شما از اطلاعیه بدین شرح است:

یک پست ادامه دار در تاپیک شکنجه‌گاه از آزکابان، یک پست ادامه دار در تاپیک دعواهای زندانیان و یک تک‌پستی با موضوع «وسوسه» در تاپیک دریای سیاه (شما در جهت انتخاب سبک پست و پرداخت به موضوع آن آزادی کامل دارید).

بدیهی است تا زمان انجام جریمه‌ها از شرکت شما در رویداد انقلاب جادویی جلوگیری می‌شود.

در پناه آش شله‌ قلمکار؛
تصویر کوچک شده


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: تابلوی شن پیچ زندان (اعلامیه های آزکابان)
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲ شنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۰
#42

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۸:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
به نام نامی دولت کج و کوله-ملت گوشت و دنبه



سرکار خانم ماری جوا... نه چیز، جیانا ماری! مستحضر باشید که نظر به عدم حضور شما در دادگاه به جهت ابراز دفاع و درخواست تبرئه، شکایت کتی‌بل بر علیه شما پذیرفته و بر اساس آن، رای دادگاه وزارت عالی‌مرتبه، گران‌قدر، پرشکوه، مجلل، مقدس و اینای دولت کج و کوله-ملت گوشت و دنبه برای شما به شرح ذیل است:


مجازات اجباری: زدن یک پست ادامه‌دار در تاپیکی دلخواه از کوچه دیاگون و زدن یک تک‌پستی با موضوع «جعل» در تاپیک دریای سیاه. (در پرداخت به موضوع و نحوه استفاده از آن آزادی دارید)
همچنین شما می‌توانید به جای این دو پست، با کارآگاه زندانی‌کنندۀ شما، کتی‌بل، دوئلی داشته باشید و در صورت پیروزی مجازاتتان بخشیده خواهد شد.

شایان ذکر است، پیروی نکردن شما از مجازات‌هایتان و عدم انجام آن‌ها، به جریمه‌های ثانویه منجر خواهد شد.

در پناه آب‌گوشت؛
تصویر کوچک شده


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: تابلوی شن پیچ زندان (اعلامیه های آزکابان)
پیام زده شده در: ۲۳:۴۴ جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰
#41

اركوارت راكارو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۴ سه شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲:۱۶ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۲
از سی سی جی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 128
آفلاین
به نام دولت کج و کوله- ملت گوشت و دنبه


خانم کتی بل با توجه به اظهاراتی که شما در این پست داشتید، گربه شما قاقارو در ساعاتی که جناب جاگسن بوی ماهی گرفتند در مرلینگاه به سر می برده است.
با توجه به شناخت من(بنده در دانشگاه آزاد توکیو شش واحد درس گربه شناسی پاس کرده م!) گربه ها از مرلینگاه استفاده نمی کنند!
و شما به یک شاهد در پستتان اشاره کردید‌ که شاهد شما واجد شرایط شاهد بودن نیست! (قد شاهدان باید بیشتر از ده سانتی متر باشد و حشرات مخصوصا پیکسی های آبی، واجد این شرایط نیستند.)
با توجه به کم بودن مدارک، واجد شرایط نبودن شاهد و صغر سن متهم، شما را به دلیل سهل انگاری در تربیت بچه گربه مذکور، مجرم و زندانی آزکابان اعلام می کنم!

مجازات شما به شرح ذیل است:

مجازات اجباری: زدن دو پست در دو تاپیک دلخواه در دهکده هاگزمید.
مجازات اختیاری: دوئل کردن با زندانبان آزکابان که بنده می باشم!

توجه داشته باشید که اگر مجازاتتان در ظرف یک ماه انجام نشود، دسترسی ایفای نقشتان گرفته می شود.

باشد همگی در راه وزارت خورده... چیزه رستگار شویم!


پ ن: دولت کج و کوله- ملت گوشت و دنبه دولت حق می باشد و دراین راستا ما در تلاشیم حق کسی ضایع نشود و اصلا هم رشوه بگیر و اهل پارتی بازی نیستیم و هر کس که اینطور فکر کند سریعا غذای وزیر گرامی عزیزمان می شود بیاید و اعتراض کند، ما قطعا به شیوه های نوین پاسخ گوی شما هستیم!

تصویر کوچک شده



ویرایش شده توسط اركوارت راكارو در تاریخ ۱۴۰۰/۶/۲۶ ۲۳:۵۵:۱۹



پاسخ به: تابلوی شن پیچ زندان (اعلامیه های آزکابان)
پیام زده شده در: ۱۵:۲۹ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
#40

اركوارت راكارو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۴ سه شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲:۱۶ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۲
از سی سی جی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 128
آفلاین
به نام دولت کج و کوله- ملت گوشت و دنبه


جناب مایکل رابینسون، با توجه به شکایتی که از شما شده بود شما ۷۲ ساعت فرصت برای دفاع داشتید، باتوجه به اینکه دفاعی از طرف شما صورت نگرفته؛ طبق اختیاراتی که به من داده شده شما رو زندانی آزکابان اعلام می کنم!
شما ظرف یک ماه فرصت دارید که مجازاتی که براتون در نظر گرفته شده رو انجام بدین؛ مجازات ها به قرار ذیل هستند:
مجازات اجباری: شما باید دو پست در دو تاپیک انجمن کوچه دیاگون بزنید. (در تاپیک های ادامه دار)

مجازات اختیاری: شما می تونین با رئیس آزکابان که بنده می باشم، دوئل کنید.

توجه داشته باشید که اگر مجازاتتون رو ظرف یک ماه آینده انجام ندهید، دسترسی ایفای نقش شما گرفته می شود.

باشد در زیر سایه وزارت رستگار شوید!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: تابلوی شن پیچ زندان (اعلامیه های آزکابان)
پیام زده شده در: ۱۱:۵۷ چهارشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۸
#39

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۸:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
به نام دولت نظافت و تقارن

شب زیبایی بود. ماهتاب همچون سنگی گرانبها در آسمان می درخشید و روشنایی خود را به زمینیان ارزانی می کرد. صدای سمفونی آرامش بخش جیرجیرک ها در زیر روشنایی ستارگانی که مانند چلچراغ هایی بلورین شهرها و خیابان ها را روشن می کردند، نوازش گر گوش هر شنونده ای بود. گویی شب با در آغوش کشیدن خانه ها، آن ها را غرق در آرامش خاص خود می کرد. خانه ی ریدل نیز یکی از هزاران خانه ای بود که در آرامش شب غرق شده بود.

-
دیگه صبح شده بود و خبری از آرامش شاعرانه شب نبود. اون روزم مثل همه روزای معمولی دیگه تو خونه ی ریدل ها شروع شده بود. صدای جارو کشیدن گابریل و جیغش بعد از دیدن بی نظمی و کثیفی شدیدی که از توان تحملش خارج بود. گابریل از وقتی که وزیر شده بود آستانه ی تحملش به شدت پایین اومده بود. اینو می شد خیلی راحت از دومین جیغ کشداری که حتی تام هم از محاسبه ی فرکانسش عاجز بود، متوجه شد.

جیغ های گابریل داشتن کم کم از میانگین قابل قبول بالا می زدن که همه مرگخوارا فورا جلوی در اتاقی که گابریل به صورت رندوم تصمیم گرفته بود پاکسازی روزانه رو از اونجا شروع کنه، جمع شدن. از سر و کول هم بالا رفتن و یه دیوار انسانی درست کردن تا جلوی راه صدای جیغو بگیرن و باهاش وارد مذاکره شن و خیلی متمدنانه و به دور از خشونت، صدا رو راضی کنن تا از زیر در وارد اتاق اربابشون نشه و بره تو گوشش و بیدارش کنه و مورد غضب واقع شن.

-
- گب؟! چی شده؟
- کثیفی... بی نظمی... بوی بد... خرده چوب... کثیف... کثیف...
- صب کن ببینم اصلا... اینجا مگه اتاق هوریس نیست؟ پس خودش کجاس؟
- تو جارو!
- هوریسو انداختی تو جارو؟
- آره... شکسته بود. خرده چوب شده بود!

و از حال رفت...

-
اما اینبار جیغ گابریل نبود که!
بله مرگخواران همه شوکه شده بودند.

ظهر همان روز

- به خبری که هم اکنون به دست خبرگزاریِ جادوگر تی وی رسیده، گوش فرادهید. صبح امروز، داد و شیون هایی که از عمارت ریدل به گوش می‌رسید شهر رو فرا گرفته بود، به همین منظور خبرنگار ما به منطقه اعزام شده تا مارو در جریان آخرین اقدامات و اتفاقات انجام شده قرار بده. باقیِ ماجرا رو از زبون خبرنگار اعزامی بشنوید.

زاویه ی دوربین عوض شد، صحنه لحظه ای تاریک شد و ثانیه ای بعد دوربین خبرنگار رو نشون می‌داد.
- سلام به همگیِ بینندگان محترم، تصویر من رو از روبروی عمارت ریدل ها جایی که از صبح امروز صداهای عجیبی به گوش می‌رسید، می‌شنوید. طبق گفته ی شاهدین و سامعینِ عینی و سمعی ماجرا، صبح امروز حوالی ساعت 9، که طبق عادت گابریل دلاکور در حال تمیز کردن عمارت بوده است، با جسدِ خشک شده ی هوریس اسلاگهورن روبرو شده است، طبق تحقیقات واحد خبر، هوریس عادت داشته تا هرشب با سِرُمی از نوشیدنیِ کره ای به خواب برود، اما امروز صبح ترکیبات عجیب تری درون سرم هویدا شده است. دروئلا روزیه، مدیر آزکابان در حال پیگیری ماجرا و مضنونین است. خبرنگار اعزامیِ جادوگر تی وی، حمید معصومی نژاد، خانه ی رررررریدل ها!

چند روز بعد

شهر در روزهای اخیر امن و امان بود، یعنی تا قبل از امروز...
آگلانتاین پافت، پیپی پیپ کش معروف لندن، بر حسب عادت از خواب بیدار شد، نونش را توی توستر گذاشت، آب گرمکن را روشن کرد و دوش صبحگاهیش را گرفت، بعد از حمام قهوه اش را سر کشید و پیپش را بار گذاشت، پک اول را زد، طعم همیشگی را نمی‌داد، طعمی بین لیمو و پرتقال می‌داد، عجیب بود. با خودش فکر کرد شاید اشتباه کرده است، پک دوم را زد. نه اشتباه نمی‌کرد! خودش بود، سم معروف، سمی که به خوبی می‌شناختش، به سمت کمد شیرجه زد تا پادزهرش را بنوشد، اما امان از شک و تردید که سرش را به باد داد...

اخبار جادوگر تی وی

- این روند هنوز ادامه دارد، بازهم مرگی دیگر در شهر و بازهم جنازه ای خشک شده و تار مویی خشن، تار مویی شبیه به گرگینه ها! شهر دوباره ناامن شده است.

این حرف ها مانند زهری بر تن سرد شهر لندن بود، مردم نگران از سرانجام دو کشته ی قبلی و نگران تر نسبت به آینده ی خود بودند و سر از پا نمی‌شناختند و در این میان، پرکار ترین فرد، ارنی پرنگ راننده ی معروف اتوبوس شوالیه بود که از صبح تا پاسی از نیمه شب مسافران رو به ایستگاه کینگزکراس می‌رساند که مقصد اکثرشان جایی غیر از خارج شهر نبود.
امشب هم، بعد از پایان روزی طاقت فرسا در حال بازگشت به خانه بود...
- آخیش، بالاخره امروزم تموم شد. من دیگه پیر شدم، باید به فکر بازنشستگی باشم، عه! این بو از کجا میاد؟

ارنی از اتوبوس پیاده شد و به سمت کاپوت رفت، کاپوت اتوبوس را بالا زد و مشغول چک کردن شد. اما افسوس که سایه ی ماه شومِ کامل و گرگینه ی بالای سرش را ندید...

- ادامه ی ناامنی ها در شهر! امروز جنازه ی ارنی پرنگ پیر، راننده ی مرموز اتوبوس شوالیه هم، خشک شده، در کنار اتوبوسش پیدا شد. بازهم ردپای یک گرگینه در این اتفاق به چشم می‌خورد.

سدریک با وردی تلویزیون ماگلی را خاموش کرد و به سمت کتابخانه اش به راه افتاد، باید مقاله ی ماگل شناسی اش را تموم می‌کرد، سدریک ناراحت بود. اما نگران نه، آخر چه کسی قصد جان یک جادوآموزِ جوان را که کار به کار هیچ‌کسی ندارد می‌کند؟
سدریک همانطور که با خود صحبت می‌کرد، کتاب "ادیسون، شرور یا ناجی؟" را باز کرد. محو نوشته ها شده بود، در حدی که لحظه ای تکان خوردن قفسه ی کتاب هارو نشنید...

- چهارمین کشته! چه کسی مسبب این جنایت هاست؟ همانطور که احتمالا خبردار شدید، امروز جسد جادوآموز، سدریک دیگوری جوان در کتابخانه اش در حالی که کتابی به درون سرش فرو رفته بود پیدا شد. بازهم مثل کشتگان قبلی، مویی از یک گرگینه... چه کسی پاسخگوست؟

دادگاه ویزنگاموت

مروپ گانت برای بار ششم توضیحاتش رو ارائه داد، او در زمان کشتار اصلا داخل شهر نبود، اما قاضی دروئلا روزیه، گوشش به این حرف ها بدهکار نبود.

- بانو مروپ برای بار آخر می‌پرسم، آیا شما قاتل چهار فرد بی‌گناه هستید؟ تمام شواهد علیه شماست خانم، بیشتر از این وقت دادگاه رو نگیرید.

مروپ با خودش فکر کرد، او از زمانی که تصمیم به راه اندازیِ ارتش گرگینه ها گرفته بود، جانش را کف دستش گذاشته بود. به اندازه ی کافی هم عمر کرده بود، پس دیگر مقاومتی نکرد.
- بله! آلکتو هم با من هم دست بود. ما تصمیم گرفته بودیم تا شهرداریِ لندن رو ازآن خودمون کنیم. از مردم عذرخواهی می‌کنم.

قاضی چوبش را بر روی میز کوبید.
- پس بر طبق شواهدات و اعتراف مضنون، مروپ گانت و آلکتو کرو، به عنوان قاتل ارنی پرنگ، سدریک دیگوری، آگلانتاین پافت و هوریس اسلاگهورن شناخته می‌شوند و به حبس ابد در بخش فوق سریِ آزکابان محکوم می‌شوند. پایان دادگاه!

مردم شادمان از دستگیر شدن قاتل زنجیره ای در خیابان ها شادی می‌کردند، هرکسی به نوبه ی خودش به دیگری این اتفاق را تبریک می‌گفت، شهروندان به شهر خود باز می‌گشتند، همه چیز درحال درست شدن بود. اما...

شمال لندن

دروئلا به آرامی از تپه بالا رفت، امشب وقتش بود، ساعت نیمه شب را نشان داد، او به وظیفه اش عمل کرده بود و حتما رئیسش، فنریر گری بک خوشحال میشد. دروئلا خم شد.
- آئووووووو!

---------------------------------------

بعد از شکایت رابستن لسترنج از مروپ گانت و حاضر نشدن مروپ در دادگاه، او به زدن دو پست در دو هفته محکوم می‌شود.
آلکتو کرو هم به دلیل شکایت از وزیر سحر و جادو، گابریل دلاکور، که خلاف قانون می‌باشد به زدن یک پست در یک هفته محکوم می‌شود.
آگلانتاین پافت، ارنی پرنگ، هوریس اسلاگهورن و سدریک دیگوری هم به دلیل نرساندن خود به مسابقه ی هالی‌پاف با وجود ثبت نام و تمدید مسابقات به زدن دو پست در دو هفته محکوم می‌شوند.
جوزفین مونتگومری هم پس از سالیان سال گذراندن محکومیتش در آزکابان اکنون آزاد است.

لازم به ذکر است در صورت انجام ندادن جریمه توسط زندانیان، احکام آنها افزایش پیدا خواهد کرد.


تام جاگسن،
معاون آزکابان
تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۸/۸/۱۵ ۱۲:۰۹:۰۱
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۸/۸/۱۵ ۱۲:۱۰:۱۲
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۸/۸/۱۶ ۲۱:۰۷:۳۷

آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: تابلوی شن پیچ زندان (اعلامیه های آزکابان)
پیام زده شده در: ۰:۴۵ سه شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۸
#38

دروئلا روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۵ چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۶:۰۹ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۲
از کتابخونه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 195
آفلاین
به نام دولت چسبندگی و سازندگی


وین بدو بدو از قلعه ی هاگوارتز خارج شد. باید سریعتر خودشو به وزارتخونه می رسوند و مسئله ی مهمی رو با شخص وزیر در میون میذاشت. همونطور که گورکنشو محکم تو بغلش گرفته بود، از تپه ها پایین اومد، از کوها بالا رفت، دریا ها رو گذروند و بالاخره به لندن رسید. لازم نبود راه وزارتخونه رو از کسی بپرسه. قبلنم اونجا رفته بود. کافی بود مسیرو یادش بیوفته.

-گورکن؟ وزارتخونه کدوم وره؟
-خور خور خور!
-از این وره یا از اون وره؟
-خور خور...

وین که امیدشو نسبت به گورکن از دست داده بود، تصمیم گرفت با سعی و تلاش راه وزارتخونه رو پیدا کنه. وین یه هافلپافیه با پشتکار بود. خیابونا رو رفت، به کوچه ها سر زد، تک تک باجه تلفنا رو امتحان کرد و حتی هیچ مرلینگاه عمومی رو از قلم ننداخت. اما وزارتخونه انگار آب شده بود، بخار شده بود، ابر شده بود و باید تو آسمونا دنبالش می گشتی. دست از پا درازتر، رفت تو باجه ی تلفن سر کوچه تا به تلفن عمومی توی جنگل ممنوعه زنگ بزنه و به گورکنا بگه به رکسان خبر بدن زود بر می گرده.

- با سلام. به خدمات گویای وزارت سحر و جادو خوش آمدید. جهت ورود به وزارت خانه کلید 1...
وین که از خوشحالی داشت به زرد خیلی روشن متمایل می شد، سر گورکن بیچاره رو رو کلید 1 کوبید.
- تعطیله آقا، بفرما. دو دیقه باجه رو ظاهر کردیم بیایم تمیزش کنیما... بفرما وزارتخونه بسته س... بیب... بیب... بیب...

سرایدار وزارتخونه آدم بی اعصابی بود. اصلا آدم مهربون پر تلاشی نبود. اما اینا تاثیری تو روحیه ی وین نداشت. بدو بدو باید به تنها جایی که احتمال می داد وزیر اونجا باشه می رفت. خیابونا و کوچه ها رو دنده عقب برگشت تا به مرکز لندن رسید. از اونجا با سرعت به سمت خونه ی ریدل رفت. وین دویید و دویید و رفت و رفت، تا به خونه ی ریدل رسید.

- اوهو اوهو! کجا؟
- بله؟ اها بله! وین گورکن به دست هستم، با جناب وزیر کار دارم.
- با جناب وزیر چیکار داری؟
- شکایت کرده بودم، میخوام پسش بگیرم. فوریه! میشه برم؟
رودولف که تازه از پشت درختا برگشته بود، به یه جایی داخل دکه ی دربونیش اشاره کرد.
- اون دو تا کاغذ اونجارو بردار، دستام خیسن، بذارشون تو جیبم. میرم بدمشون به دروئلا... اصن از قدیم گفتن مادرو ببین دخترو بگیر! آره خلاصه... شکایت تورم پس می گیرم.


ارنی پرنگ به دلیل پس گرفته شدن شکایتی که ازشون شده بود و رودولف لسترنج بدلیل پرداخت به موقع جریمه ای که براشون در نظر گرفته شده بود، آزاد شدن.
تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط دروئلا روزیه در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۱۲ ۰:۴۸:۲۴
ویرایش شده توسط دروئلا روزیه در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۱۲ ۰:۵۷:۰۳

One must always be careful of the books and what's inside them, for the words have the power to change us

-Tessa Gray-

تصویر کوچک شده


پاسخ به: تابلوی شن پیچ زندان (اعلامیه های آزکابان)
پیام زده شده در: ۱۷:۴۵ شنبه ۹ شهریور ۱۳۹۸
#37

دروئلا روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۵ چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۶:۰۹ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۲
از کتابخونه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 195
آفلاین
به نام دولت چسبندگی و سازندگی


-ئلـــــــــــــا!

به سرعت از پله ها بالا رفت. کتاب قطوری رو روی زمین گذاشت، پرید روش و تا انتهای راهرو اسکیت بوک سواری کرد. کتاب رو برداشت و در زد و بدون منتظر موندن واسه جواب، وارد شد.
- بله ارباب؟
- شنیدیم به مقام و منصبی رسیدی.
- ام... خب... ارباب... چیزی نیست... فقط ریاست آزکابانه.

چند روزی می شد که جغد چاق و چله ی وزارت خانه به هوای اصابت به شیشه ی پنجره ی اتاقش، ترمز بریده بود و به جای اصابت به شیشه، به کتابخونه ی ارزشمندش برخورد کرده بود. از ذوق نامه ی جدید، کتاب توی دستشو یه گوشه روی کتابای دیگه پرت کرده بود و بدون توجه به علائم حیاتی رو به افول جغد بخت برگشته، نامه رو برداشته و شروع به خوندنش کرده بود.
نقل قول:
به نام دولت چسبندگی و سازندگی

با سلام
پس از بررسی های کارشناسانه و مشورت با مشاوران اعظم وزارت، مفتخریم اعلام کنیم
اصلا ولش کن. ئلا، میای رئییس آزکابان شی؟ آریانا رفته بی رئیس شده زندون. دفترش جای کافیم واسه کتابخونه ت داره. جوابو سریعا با همون جغد بفرست.

وزیر سحر و جادو، کریس چمبرز


-ابرهای فلش بکتو پراکنده کن ئلا. همه ی فضای اتاقمونو گرفتن.
- چشم ارباب.
و مشغول پراکنده کردن ابرها با کتاب توی دستش شد.
- ما دلمون چای میخواد!
- بریزم براتون ارباب؟
- خیر. شخص دیگه ای برامون چای میاوردن. حالا نیستن. چای نمیارن.
- آبدارچی استخدام کنیم ارباب؟ وزارتخونه و آزکابانم آبدارچی ندارن. میتونه نوبتی کار کنه.
- ما آبدارچی نمیخوایم. شمام نخواین. مادر ما رو هم آزاد کنین. دلمون براشون تنگ... دلمون چای می خواد. مدت هاست چای نخوردیم.
- ام... چشم ارباب. فردا آزادشون می کنم.
- ئلا! ما دلمون همین حالا چای می خواد!
- نصفه شبه آخه ارباب.
-

هیچ حرف دیگه ای لازم نبود زده بشه. دروئلا فورا از اتاق لرد خارج شد و به طرف اتاقش دوئید. سر راهم در اتاق کریسو زد تا مهر وزارتو پیدا کنه و اعلامیه ی آزادی مروپ گانت رو مهر بزنه.


بانو مروپ گانت، با پرداخت به موقع و کامل جرائمشون، از آزکابان آزاد شدن.
تصویر کوچک شده


One must always be careful of the books and what's inside them, for the words have the power to change us

-Tessa Gray-

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.