هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: و چه خالي ميرفت !
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۸
#1
خب واقعا فکر نمیکردم یه روزی برسه که اینجا پست بزنم... ولی رسید!

حقیقتش که میخوام برم... بالاخره هرکس یه روزی باید بره... بعضیا زودتر میرن و بعضیا دیرتر، هیچی همیشگی نیست...
دلیل اصلی رفتنم اینه که دیگه به اندازه گذشته نمیتونم فعالیت کنم... پامو تو راهی گذاشتم که خیلی کار و تلاش میخواد... و خب دیگه وقتی برای سایت جادوگران نمیمونه...

نقل قولی هم میکنم از یکی از اعضای قدیمی سایت وقتی که خواست بره...
نقل قول:
خیلی وقت ها رفتن و جدا شدن از چیزی هر چند برامون ممکنه خیلی سخت باشه ولی در نهایت خیلی مفید و کارسازه. کلا تا جایی که من تجربه کردم همیشه باید از تغییرات مفید استقبال کرد هر چند بعضی تغییر ها بینهایت ترسناک، سخت و عذاب دهنده هستند ولی باید شهامت انجام دادنشون رو داشت وگرنه تو همون حالت میمونی و باز هم ازت سوءاستفاده میشه. کلا تعریفی که خیلی ها از "آزادی" بعنوان نهایت آرزو و بالندگی بشر و تمدن میدن همینه. آزادی ترسناکه. لامصب بعضی از گذشتگان یه چیزایی گفتن که هر چی بالا و پایین بپری بهتر از اون عمرا نمیتونی بگی مثلا در این مورد هزار تا کتاب هم بنویسی هیچ وقت نمیتونی مثل این عبارت "تولستوی" منظورت رو برسونی: "برای کشف اقیانوسهای جدید، باید شهامت ترک ساحل آرام خود را داشته باشید. این جهان، جهان تغییر است نه تقدیر."


خب الان چیزی که میمونه چیه؟ شرمندگی!
من همینجا اعلام میکنم که شرمنده ی تک تک اعضای سایتم که وزارتو دارم ول میکنم، به هرحال خیلیا این سایت براشون مهمه و قطعا اینکار من خیلی اشتباهه... رفتن نه، این که مسئولیت قبول کردم اشتباه بود.
البته متاسفانه اون موقع روحمم خبر نداشت که تا پنجاه سال آینده فکر رفتن به سرم بزنه حتی! این دلیلی بود که مسئولیت قبول کردم، قطعا هم وزیر بعدی بسیار بهتر از کریس چمبرز حقیر خواهد بود...
در مرتبه ی دوم از لرد ولدمورت عذرخواهی میکنم، یکی از بهترین کسایی که تو زندگیم دیدم و واقعا شرمندم که جواب اعتمادتون رو ندادم... امیدوارم منو ببخشید.
همچنین از جمع مرگخورا هم عذر میخوام...
و همینطور از دوستام در این سایت که شامل سو و لینی(البته اگه خودش بدونه) و چند نفر دیگه میشه.
سرتونو درد نمیارم دیگه... فقط اینکه برای رسیدن به هدف باید از خیلی چیزا بزنی...
و در نهایت...
خداحافظ جادوگران!


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: باجه تلفن وزارتخانه (ارتباط با مسئولان)
پیام زده شده در: ۱۷:۴۰ دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۸
#2
سلام گابریل!
با معاون من هم اسمید اتفاقا!

ببینید تو پیام شخصی هم گفتم، یکم تجربتون رو بیشتر کنید و فعالیت کنید، عضو یکی از جبهه ها شید و بعد وقتی پستی خالی شد درخواست میدیم که اعضا بیان داوطلب شن، اون موقع بیاین و درخواست بدید.
مرسی که میخواید همکاری کنید.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۰:۲۵ دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۸
#3
خلاصه: گیاه مورد علاقه لرد درحال خشک شدنه و تنها راه نجاتش ریختن قطره ی اشک قدرتمندترین جادوگر تو خاکشه، لینی بعد از تلاش های فراوان قطره رو بدست آورد ولی گیاه مخالف بود و مرگخوارا بزور قطره رو تو خاکش ریختن. حالا هکتور تجویز کرده که گیاه باید دو روز استراحت کنه و سوپ بخوره، کریس رفته که با کمک هکتور سوپ درست کنه...

...........

کریس فهمیده بود که شیوه ی انتخاب کردن مواد غذایی با چشم بسته اصلا کار خوبی نیست... آن هم وقتی هکتور کنارت ایستاده باشد!

-پس با این سوپ درست میکنن کریس؟

کریس نباید کوتاه میامد، کریس وزیر مملکت بود و اگر جلوی هکتور اعتراف میکرد که مرتکب اشتباهی شده، تا دقایقی دیگر تمامی جامعه ی جادوگری از این واقعه با خبر میشدند!
-آره هکتور... با همین درست میکنن!
-واقعا؟! یعنی این همه سال من معجونامو مخصوص پختن سوپ درست میکردم و خبر نداشتم؟

کریس با افسوس به انگشت هکتور نگاه میکرد که هنوز روی جسمی که چشم بسته انتخاب شده مانده بود. یک شیشه از معجون های خود هکتور که به طور اتفاقی در آشپزخانه افتاده بود.

این پایان کریس بود، بعد از این واقعه از خانه ی ریدل اخراجش میکردند و بعد از اتمام دوران وزارتش مجبور میشد جای فیلچ در هاگوارتز کار کند و دفتر دامبلدور را جارو بکشد.

-خب کریس معجونو ریختم تو سوپ، حالا چی کار کنیم؟!


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ جمعه ۸ شهریور ۱۳۹۸
#4
من و آملیا VS رابستن و گابریل

............

کریس روی صندلی اتاق وزارت نشسته بود،پایش را روی میز گذاشته بود و از غیبت بیست و پنج دقیقه ای گابریل لذت میبرد.
-نه بوی مواد شوینده، نه وایتکس و نه حتی تقارن میز و صندلی...

کریس بیست و پنج دقیقه بود که داشت بدون این چیزها لذت میبرد، اما این خوشحالی زیاد ادامه پیدا نکرد.

ناگهان در با لگد باز شد و فردی که خیلی شبیه به کریس بود وارد شد.
-ددداااددداااشش!

شبه کریس این حرف را زد و خودش را به سمت وزیر مملکت پرتاب کرد.

-آآخخ! پاشو!

کریس با لگدهای پیاپی سعی کرد مهمان ناخوانده اش را دور کند.
-کی هستی و چی میخوای؟ مگه اینجا نگهبان نداره...چرا انقدر شبیه منی؟
-چون داداشتم! اسمم کریستیانوعه!
-رونالدو؟

کریس در بغل برادرش فشرده شد.

-نه، شاید داداش اونم باشم... کلی گشتم که پیدات کردم! کلی پول اسنپ دادم...
-چی؟
-آژانس دیگه، وسیله ی حمل و نقل ما ماگلا!

فشار کریس افتاد، قلبش تند و تند زد و در نهایت با صورت به زمین خورد.

دقایقی بعد!

-کریس؟
-اه!

کریس که امیدوار بود همه ی این اتفاقات یک کابوس باشد با دیدن صورت برادرش در فاصله ی سه سانتی متری صورت خودش آهی غلیظ کشید. اما نباید ناامید میشد، شاید این فرد اصلا برادرش نبود، و شاید هم ماگل نبود...
-خب، تعریف کن ببینم کی هستی و چجوری اینجا رو پیدا کردی؟
-خب جونم برات بگه داداش که من برادر ناتنی تو هستم، داشتم تو تلویزیون هاچ زنبور عسلو میدیدم که یهو تصمیم گرفتم عین اون که دنبال مامانشه، منم بیام دنبال داداشم!

کریس دستی بر پیشانی اش کوبید، برادرش صد در صد ماگل بود.

-بابا بهم گفت داداشت جادو جنبل بلده و اینا، منم رفتم آدرس همه جاهای جادو جنبلی رو پیدا کردم و اومدم مرکز شهر. اولین جایی که رفتم کارگاه داستان نویسی بود، اونجا یه گرگ و یه حشره آبی بودن که منو با تو اشتباه گرفتن، گفتن کریس تو که خیلی وقت پیش اومدی اینجا، برو بیرون!
-منو باهات اشتباه گرفتن؟...چیکار میکنی؟!

کریستیانو چوبدستی کریس را در دستانش گرفته بود و کریس هم بلافاصله چوبش را پس گرفت.

-آره دیگه اشتباه گرفتن... یه کلاهم بود، گفتن که صاحابش فعلا رفته خونه ی ریدل به امید اینکه بره تو. همون موقع آدرس خونه ریدلم نوشتم، ولی قبلش باید جاهای دیگه میرفتم، به سمت هاگوارتز حرکت کردم، اونجا گفتن که خیلی وقته فارغ التحصیل شدی، هرچند که منو با تو اشتباه گرفتن، فکر کردن رفتی استاد بشی!

کریس آرام آرام روی میز میکوبید.
-بعد چی شد؟
-من استاد شدم! استاد چیز... دفاع چیز... سیاه در برابر جادوی دفاع؟! آره دیگه بعدشم بخاطر این که هشتصد و بیست و نه تا دانش آموز توی صندوق انتقادات و پیشنهادات بهم فحش دادن اخراجم کردن!
-در اصل به من فحش دادن!

برادر کریس دستش را تا چند میلی متری جام سه جادوگر که در دفتر کریس بود برد.

-اون رمزتازه! دست نزن بهش! بگو بقیش رو!
-بعدش رفتم محفل، درو که زدم بدون توجه به اون همه برچسب و پوستر عشقی که رو دیوار چسبیده بودن تا میخوردم کتکم زدن، تا اینکه بالاخره بهشون فهموندم من تو نیستم، وقتیم سراغتو گرفتم دوباره کتکم زدن، گفتن اسم اون خائن و جاسوس دوجانبه رو جلوی ما نیار!
-دلم خنک شد! دست به اون تاج ریونکلاو نزن! هورکراکسه!

برادر کریس دستش را عقب برد و صحبت را از سر گرفت.
-بعدشم که رفتم خونه ی ریدل ها... یه دختری دم در وایساده بود که بهش توجهی نکردم، یکی دیگه هم بود دم دکه که زیاد ازم استقبال نکرد، ولی بزور خودمو به اتاق اصلی رییسشون که بهش میگفتن لرد رسوندم...
-یا روونا!

فشار کریس دوباره افتاد و روی صندلی اش نشست، برادرش یک لیوان آب قند را درون حلقش ریخت.
-برعکس همه لرد فهمید من تو نیستم، گفت چقدر شبیه ریس هستی...
-چون فقط لرد خود واقعی منو میشناسن!
-آره، بعدشم گفت که ریس رفته وزارتخونه، منم اومدم اینجا!

اشک از چشمان کریس جاری شد.
-دلم براشون تنگ شد!
-چند وقته ندیدیشون؟
-بیست و پنج دقیقه!

برادر کریس پوکرفیس به افق خیره شد.
-یه سوال، برای چی آقاعه نه دماغ داشت نه...

کریس مشت محکمی بر دهان برادرش کوبید.
-یبار دیگه به ارباب توهین کنی میکشمت، ادامشو بگو.
-بعدش اومدم اینجا، معاونت که بیهوش شد، گفت همین الان تو دفتر بودی و الان اینجایی! بعدشم یکی اومد چندتا امضا ازم گرفت برای تاسیس موسسه کارآگاهان...
-چی؟کارآگاهان؟

و قبل از اینکه کریستیانو پاسخی بدهد کریس از اتاقش خارج شد و به طبقه ی اول رفت.
-کارآگاهانو ببندین!بازش نکنین!
-چرا؟
-خیلی خوبه که!

کریس یکی از کارکنان که در جریان همه چیز بود را به گوشه ای برد.
-کارآگاهان کیا رو میگیرن؟
-مرگخوارا رو؟
-من کیم؟
-مرگخوار!

دیگر نیازی به توضیح اضافی نبود، مرد رفت تا تاسیس کارآگاهان را کنسل کند. حالا فقط باید برادرش را از ساختمان بیرون میکرد و...

کریس متوجه ی لشکر مرگخواران شد که با لرد در راسشان به سمت کریس حرکت میکردند.
-سلام ریس!
-ارباب... اینجا چیکار...میکنید؟
-اومدیم از وزارتت بازدید کنیم ریس، مشکلی داری؟

کریس سری به نشانه ی خیر تکان داد.
-نه ارباب، فقط چند دقیقه صبر کنید، دفتر یکم نامرتبه!
-فقط چند دقیقه ریس!

کریس دوان دوان به سمت اتاقش رفت، لرد نباید میفهمید که کریس یک برادر ماگل دارد!
-برو تو کمد درم ببند!
-چی؟
-همین که گفتم، صداتم در نیاد!

در آخرین لحظه که برادر کریس در کمد قایم شد، لرد و مرگخواران وارد شدند.

-ارباب میشه منم بیام تو؟
-نمیشه، بیرون باش سول!

بعد از مدت ها لبخند کم رنگی بر لبان کریس نشست.

-خب ریس، دیروز برادرت رو دیدیم، اومده بود نزد ما، چرا نگفته بودی برادر داری؟!
-ارباب خودمم نمیدونستم...

ناگهان لرد با سرعت به سمت کریس آمد.
-اولا که بلند شو ما بشینیم بی تربیت، دوما که یعنی ممکنه برادرت ماگل باش...
-نه ارباب! محاله!

کریس در ضمن گفتن جمله از روی صندلی اش بلند شد تا لرد بنشیند.

-خب پس، ناگهان نگران شدیم ریس!

کریس لبخند مصنوعی زد.

-ارباب بوی سوسیس کالباس میاد!

این جمله ی همیشگی فنریر بود وقتی بوی ماگل ها را حس میکرد.

-فنر، اینجا ماگلی میبینی؟ نکنه به یاران ما شک داری...
-چرا خودشو جمع میبنده؟

نفس کریس در سینه اش حبس شد، برادر ماگلش مثلا زیرلبی حرف زده بود.

-تو اون کمد چیه ریس؟
-ارباب... هیچی ارباب...

لرد بلند شد و به سمت کمد رفت، دستش را روی دستگیره گذاشت.
-ریس، یکبار دیگه ازت میپرسیم... برادرت ماگله؟

چشمان کریس به زمین خیره شد، چیزی نگفت.

-که اینطور... یاران ما برویم! ما از وزارت ریس بازدید نمودیم!

بالاخره لبخند کامل و گل و گشادی بر صورت کریس شکل گرفت.
-ختم به خیر شد!
-ولی این چرا خودشو جمع میبست؟

کریس چوبدستی اش را برداشت و با عصبانیت به سمت مهمان ناخوانده اش رفت!


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: اطلاعیه های وزارت سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۱۰:۳۶ چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۸
#5
اطلاعیه ی چهارم دولت چسبندگی و سازندگی!
دولت پانزدهم: تغییر در کابینه.


دولت چسبندگی و سازندگی به اطلاع میرساند، مقام ریاست کل آزکابان به دروئلا روزیه رسید.
در نتیجه کریس چمبرز از این پس به عنوان ناظر کمکی در آزکابان حضور خواهد داشت.

همچنین آریانا دامبلدور، ناظر قبلی آزکابان از دولت پانزدهم جدا شدند، با تشکر از زحمات ایشان.


تصویر کوچک شده


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: بند موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۷:۳۲ سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸
#6
ساعاتی بعد، خانه ی ریدل.

سو بیرون خانه ی ریدل ایستاده بود و با حسرت به صدای دعوای بانز و بلاتریکس گوش میداد. اگر آنجا بود با جارو برقی اش...
درست قبل از اینکه سو فکر شیرینش را ادامه دهد تراکتی محکم به صورتش برخورد کرد.
-اه! آخه وسط تابستون باد کجا بوده... چی؟

سو وقتی جملات روی تراکت را با دقت خواند، به طور دیوانه واری به سمت خانه ی ریدل دوید و محکم با مشت بر در کوبید، کراب در را باز کرد.
-کراب بذار بیام...
-ارباب گفتن سو ها رو راه ندیم تو، چند دیقه پیشم یه سوجی اومد راش ندادیم... البته اون محفلی بود...
-کراب خیلی مهمه! بیا تراکتو ببین! باید اینو به ارباب...

کراب بلافاصله تراکت را از سو قاپید و در را محکم بست، اگر قرار بود خبر مهمی به لرد برسد، او باید آن خبر را میرساند.


-چی؟ چطور جرئت کردند ما را با سفید ها مقایسه کنند؟ به این کریس مقام دادن، دم در آورده!
-ارباب من میگم اصلا نریم دنبالش به نشانه ی اعتراض...

مرگخوار مذکور آواداکداورای جانانه ای خورد.

-نخیر! یاران سیاه دل ما، جمع کنید برویم ببینیم چگونه قرار است ما را برای نگهداری اژدها انتخاب کنند... تا فردا ما اژدها داریم و همگان را به کامش خواهیم افکند!

اما لرد خبر نداشت درست در همین لحظه تراکت پخش کن وزارت برگه ای نیز روبروی در خانه ی شماره سیزده گریمولد انداخته است!


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: روزنامه صبح وزارت
پیام زده شده در: ۱۲:۲۲ سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸
#7
به نام دولت چسبندگی و سازندگی.


روزنامه صبح وزارت!

شماره یک، سه شنبه پنجم شهریور ماه 1398.


بخش اخبار:


اخبار وزارت سحر و جادو!


-روح وزیر مرده، آرسینوس جیگر از انبار وزارت به پا خواست!

طبق اتفاقی عجیب، روح آرسینوس جیگر توانست خود را از انبار وزارت(که تابوت وزرای قبلی در آنجا قرار دارد) به دفتر شخص وزیر برساند و ایشان را زهره ترک کند. آخرین اخباری که از سوی خبرنگار اعزامی گرفته شده بدین شرح است:
طبق تحقیقاتی که در خانه ی ریدل و وزارت انجام شد، روح آرسینوس تا کنون درخواست های عجیبی از جمله ماتیک های کراب و لقمه ی ساندویچ هلو و عسل و خیارشور و گوجه‎ بانو مروپ کرده است. همچنین شنیده شده این روح لهجه ی عجیبی دارد، برای مثال کارگری قسم خورده است صدای او را هنگام گفتن جمله ی :((باید این کارو انجام کردن بشیم! ))شنیده است و حتی قیافه ی او را از لای در دیده و عکس او را نقاشی کرده است.
تصویر کوچک شده

طبق آخرین اخبار بدست آمده کریس چمبرز و معاونش با تایید پروفسور سمیعی تصمیم گرفتند لقمه را آلوده به معجون های هکتور کنند تا روح آرسینوس به کما برود...

-تمامی رمزتازهای وزارتخانه از تالار رمزتازها دزدیده و در سطح شهر پخش شده اند!

درست بیست و پنج دقیقه بعد از تایید وزارت کریس چمبرز، افرادی نامعلوم که طبق گزارش مامور تالار یک مار و یک خانم مو فرفری در راس آنها قرار داشتند، به تالار دستبرد زده ورمزتازها را در سطح شهر پخش کردند.
هم‌اکنون شاهد انتقال جادوگران در تمام نقاط هستیم! مردم دیگر نمی‌توانند به‌آنچه که لمس می‌کنند اعتماد داشته باشند!
طبق آخرین اخبار بدست آمده معاون وزیر، گابریل دلاکور هنگام نظافت کردن به تی رمزتازی برخورد کرده و در یکی از اتاق های گریمولد افتاده است.
وزیر سحر و جادو طی مصاحبه با خبرنگار اعزامی گفت:
ما غافلگیر شدیم! پیشنهادمون به مردم اینه که هشیار دست بزنن!
تصویر کوچک شده


نجمن حمایت ازساحرگان به راه افتاد، غیبت ها شروع شد!


طبق آخرین خبرها، گابریل دلاکور سازمان حمایت از ساحره ها را نظافت کرده و سپس در آن را دوباره به روی همه ساحره ها باز کرد.تا کنون آندریا کگورت، رکسان ویزلی ، پاتریشیا وینتربورن، مروپ گانت، دروئلا روزیه، لیسا تورپین، ماتیلدا استیونز، ابیگل نیکولا، بلاتریکس لسترنج، تاتسویا موتویاما، جودی جک نایف، دیانا کارتر، نجینی و بچه رابستن زاده اصل عضو این گروه شده اند، همچنین طبق گفته ی معاون وزیر به کراب هم جغدی ارسال شده است که هنوز پاسخی در مقابلش دریافت نشده.
هنوز اطلاعات بیشتری از این سازمان بدست نیامده اما به گفته ی رییس این سازمان به زودی قرار است حرکت بزرگی از این انجمن ببینیم، امیدواریم در شماره ی بعدی خبرهای بیشتری از این انجمن در دسترس باشد.
و در آخر تنها عکسی که گزارشگر ما توانست از این انجمن به دست بیاورد را مشاهده میکنید.
تصویر کوچک شده



اخبار آزکابان و موزه وزارت سحر و جادو!


-تقویم رسمی جادویی سال جدید عرضه شد!


کنت الاف موزه دار، ضمن تشکر از همه ی مورخ ها و همچنین ضمن تشکر از آتش زنه، اعلام کرد که بالاخره تقویم مورد تایید وزارت با رویدادها و مراسم جادویی به مرحله نهایی رسیده است. همچنین کنت الاف اعلام کرد که * اعضای ایفای نقش می‌توانند با ارائه مدرک و دلیل محکمه پسند از طریق پیام شخصی، به تعداد مناسبت ها اضافه کنند.

آزکابان:


بخش زندانیان جدید:
طبق آخرین شکایات، مروپ گانت به دلیل شکایت رابستن لسترنج به زندان افتاد، رابستن اذعان داشت که بانو باعث شده اند تا بچه هوایی شده و هی((مامان مامان)) کند.
همچنین ابیگل نیکولا از رودولف لسترنج شکایت کرد زیرا رودولف ادعا کرده بود که: همه ی ساحره ها لطیف هستند!
البته که با دفاع جانانه ی رودولف و همچنین شکایت بک او از وزیر، احتمالا دفاعش مورد قبول قرار میگیرد.
همچنین دیانا کارتر و رودولف لسترنج اقدام به شکایت از شخص وزیر کردند که با اعلام ممنوعیت این کار توسط روسای زندان قائله ختم به خیر شد.
برای دیدن تمامی این رویداد ها میتوانید به تاپیک اعلام جرم مراجعه کنید.

-روسای آزکابان ، در به در دنبال زندانی!

کریس چمبرز که رویاهای بزرگی برای آزکابان و انواع شکنجه های اجرایی در این مکان داشت، بلافاصله بعد از وزیر شدن، به آزکابان شتافت، اما هیچ زندانی آنجا نبود!
حال وزیر و کابینه سخت به دنبال زندانی هستند و حتی به اداره ی کارآگاهان خبر دادند که تحویل دادن زندانی پاداش به همراه دارد، اما وقتی متوجه شدند هیچ اداره ی کارآگاهانی تشکیل نداده اند سه ماه گذشته بود.
بنابراین طبق آخرین اخبار، کریس چمبرز و گابریل دلاکور با نیسانی آبی در خیابان ها راه افتاده و با جمله ی:
_زندانی و مجرم... خلافکار و کیف قاپ... معتاد و جانی...خریداریم!
مردم را ترغیب میکنند که به زندان بشتابند، عکسی توسط گزارشگر ما از این نیسان گرفته شده است.
تصویر کوچک شده



حوادث:


-آیا گبی دلاکور در سطل آشغال میفتد؟

داستان از آنجایی شروع میشود که لرد ولدمورت قصد سفر میکند، همه ی مرگخواران آماده اند اما به هیچ روش جادویی نمیتوانند سفر کنند! بنابراین قضیه پراید ارابه مرگ پیش میاید و حالا موضوع عوض شده است!
لرد ولدمورت به مرگخواران مشکوک شده و حس میکند یکی از یارانش میخواسته او را به کشتن دهد.
حالا مظنون شماره یک گابریل دلاکور است که قرار است به سطل آشغال پرتاب شود!
آیا این اتفاق شوم رخ میدهد؟

رویدادها:

طبق تقویم جادویی وزارت،
رویداد بعدی جامعه ی جادویی پانزده روز دیگر، یعنی بیستم شهریور است،
روز هافلپاف! گروهی که کم لطفی ها و نامهربانی های زیادی علیه اش صورت گرفته، آموخت تا پس از هر شکست دوباره برخیزد. در این روز هافلپاف برای اولین بار قهرمان هاگوارتز شد. به دوستان زردپوش خود تبریک بگویید!





ویرایش شده توسط كريس چمبرز در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۵ ۱۲:۵۳:۰۶
ویرایش شده توسط كريس چمبرز در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۵ ۱۲:۵۷:۴۲

Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: مهاجرت: نسخه جدید سایت جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۵۳ دوشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۸
#8
خب راستیتش من دیگه نمیخواستم نظری بدم اما چون خود حسن گفت نظرمو میگم!

خب گزینه ی مهاجرت بدون آرشیو رو که اگه حذف شده بگیریم، میمونه سه تا گزینه. که خب داریم درمورد پیشرفت سایت صحبت میکنیم پس گزینه ی موندن تو همین سایت هم نیازی به صحبت نداره.

یه گزینه هست که انتقال مجانی و ارزونه... که با این موافقم، واقعا اگه اینجوری بشه نه فشاری به مدیریت میاد و نه فرق خاصی داره با اون گزینه ی پولی...

و اما اگه نشد، من و بقیه ی اعضای سایت واقعا نمیخوایم فشاری به مدیرا بیاد، ولی تصمیم نهایی با خودتونه، چون گفتید دیگه بحث پولش نیست دیگه...
پس من با گزینه ی سه و چهار موافقم در حال حاضر!
مشکل پسورد هم چیز خاصی نیست... نهایتش اعضای قدیمی از طریق راهای ارتباطی دیگه(مثل ایمیل و اینا) میان رمزشون رو میگیرن.
حس مصطفی،ممنون از شما واقعا،ممنون...


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: اعلام جرم
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ دوشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۸
#9
به نام دولت و از این حرفا!

انقدر وزیر محبوبی هستم دو نفر همزمان ازم شکایت کردن!

خب همنیجا دفاع خودم رو اعلام میکنم و میگم که خوش برگشتی به سایت دیانا

الان گفتم دیگه! پس دیگه شکایتتون صحت نداره و هیچی.


(چرا قانون ممنوعیت شکایت از وزیر نداریم؟)


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: مهاجرت: نسخه جدید سایت جادوگران
پیام زده شده در: ۹:۲۸ دوشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۸
#10
سلام به همه.
من اومدم که به عنوان یه عضو خیلی کوچیک جادوگران نظرمو بیان کنم.
خب راستیتش همون دیروز که نظرسنجی گذاشته شد، اولش خوشحال شدم و گفتم بالاخره قراره قالبو عوض کنیم و سایتو نو کنیم و اینا...
که یهو با این جمله مواجه شدم...

نقل قول:
این شیفت به سیستم جدید بدون ضرر هم نیست خب. اگه از نکات منفی بخوام شروع کنم اینه که هیچ کدوم از محتوای سایت فعلی به طور کامل قابل انتقال به سیستم جدید نیستن. هیچ کدوم از پست های انجمن ها و تاپیک ها، هیچ کدوم از محتوای بقیه بخش ها، مثلا خبرها یا عکس ها یا فایل ها. در مورد فایل ها و عکس های رسمی خاص میشه تدریجا بخشی از اونها رو منتقل کرد به صورتی دستی فقط. به طور کلی سایت فعلی یه پیشوند OLD میتونه بگیره و قابل فعالیت نخواهد بود در صورت مهاجرت و فقط قابل مشاهده هست برای مواردی مثل خوندن پست های قدیمی و غیره مثلا.


این اصلا خوب نیست، یعنی نسبت به مزایایی که در مقابل دریافت میشه.
مزایای قالب جدید همش قابلیت های کاملا فرعی و گرافیکیه... الان اگه یه نفر بره تو هاگزمید ولی قالب مشخصی نداشته باشه بهتره یا یکی بره هاگزمید و ببینه هیچ پست قدیمی توش باقی نمونده؟

واقعا ارزش نداره بخاطر این چیزا سایتو از اول دوباره بسازیم...
اعضای جدیدی که میان دیگه نمیتونن پستای لرد رو بخونن، پستای جیمزتدیا و ویولت رو نمیبینن و پستای دوئل رودولف رو از دست میدن. نمیتونن تاریخ سایت رو ببینن که چقدر قدیم پست خورده، یا کی برای اولین بار فلان تاپیکو ساخته و...

ولی با توجه به همه ی این ها از همه مدیران و مخصوصا حسن مصطفی تشکر میکنم واسه اینکه وقت میذارن... قطعا برای شما هم جا به جایی کار خیلی سختی خواهد بود... چون کار اصلیش با شماست.

ولی به هرحال... من هم شدیدا مخالف این جا به جایی هستم. از اعضایی که میخوان رای بدن (مخصوصا اعضای جدید) هم میخوام اول پست رودولف رو بخونن و بعد تصمیمشون رو بگیرن... خیلی خوب توضیح داده در مورد این جابجایی.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.