ستاد مرکزی مبارزه با جونورای خطرناکهمه دور میز دایره ای شکلی نشسته اند و در مورد مسئله مهمی بحث میکنند.
ارزشی شماره 1 میکوبه روی میز: این وضع غیر قابل تحمله!
ارزشی شماره 2 میکوبه روی میز: باید جلوی جونورای آزاد رو گرفت!
ارزشی شماره 3 میکوبه روی میز: به زودی همشونو جمع آوری میکنیم ...
بلافاصله همه نعره زنان و جیغ کشان در تایید حرف ارزشی شماره 3 به صورت بندری روی میز ضرب میگیرند و اتاق رو میذارن روی سرشون و سپس بخاطر نیروی گریز از مرکز اتاق می افته روسرشون و ... در ادامه به صفحه 9 حوادث مراجعه شود!
فردا
مکان: هاگوارتزدوربین از جام یکی از بچه ها میپره بیرون و با سرعت از لابه لای صدها پا عبور میکنه تا به انتهای سالن میرسه سپس به مدت چند ثانیه با زاویه سی درجه در راستای افق رو به بالا حرکت میکنه و ناگهان روبه روی اعلامیه ای توقف میکنه ...
حکم آموزشی شماره 340948340568از این پس همه جانوران هوشمند باید خود را به وزارتخونه معرفی کنند به دلایل زیر:
1- ثبت شدن در لیست وزارت سحر و جادو
2- داشتن شناسنامه جادوگری
3- واکسینه شدن و مبارزه با شیوع بیماری های خطرناک
4- بهره مند شدن از امکانات شهروندی
دو ساعت بعد
مانور ضد زلزله!1 ...2 .... 3... درررررررررررررررررررررررررررییییییییییییییییییییییینگ!
زلزله فرضی آغاز میشود و همه دانش آموزان با سر به زیر میزها شیرجه میزنند.
زیر میز:
پسره: دقت کردی ما همه جا با هم تنهاییم؟
دختره: اوا چقدر تو بی ناموسی! الان مانور ضد زلزلست باید طبیعی به نظر برسی!
پسره: آها یادم نبود ... جالبه اون دیواره هست داره رومون خراب میشه ... اگر مانور نبود فکر میکردم واقعیه!
پسره و دختره شوخی شوخی میخندن:
- هرهرهر کرکرکر!
و سپس هر دویشان جدی جدی زیر آوار مدفون میشن!
چند لحظه بعدگروه امداد وارد عمل شده و داره کشتگان و مجروحان حاصل از زلزله فرضی رو از زیر آوار بیرون میکشه ... در آن طرف سالن خانواده های مصیبت زده به شدت به مدیر مدرسه فحش میدن و از نحوه اداره مدرسه شکایت میکنن و مدیر مدرسه نیز بدون عقب نشینی از مواضع خود با اعتماد به نفس تمام اتهامات رو تکذیب میکنه!
- مرگ که چیزی نیست. چیزهای بدتر از مرگ وجود دارد .. باید خدا رو شکر کنید که فرزندانتون تنها زیر آوار تکه تکه شدن!
دوربین بدون توجه به داد و قال ها با سرعت به سمت یکی از برانکارد ها حرکت میکنه و طولی نمیکشه که شخص مورد نظر رو پیدا میکنه .. بلیز و مک بون با دماغ های چین انداخته یک عدد ساحره صفر از پنج رو از زیر آوار بیرون کشیدند و دارند به محلی امن منتقل میکنند.
مک: ببین بلیز ... یادته که ما با هم چه کارا که نکردیم. اون موقع که هردومون نوک حمله کوییدیچ بازی میکردی ... وقتی وزارت گیلدوی رو سرنگون کردیم ... وقتی در جهت آزادی جن های خانگی اولین گام را برداشتیم ... وقتی بر علیه حزب قیام کردیم ... وقتی ساختار زوپس رو برای عله تشریح کردیم ... زمانی که با انگشتامون رولپلینگ رو میچرخوندیم ... وای چه دورانی بود ...
بلیز: بذار فکر کنم! .. هوم ؟ امممم! هممممم!؟
مک: باب شوخی کردم میخواستم جو خودمونی بشه!
بلیز: آها ... خب ..
مک: میگم خانمم، چو فردا قراره تو یه دوئل شرکت کنه
بلیز: خب ...!
مک: میدونی که همیشه نژاد ما مورد تبعیض قرار گرفته!
بلیز: خب ...!
مک: من فردا نمیتونم به عنوان همراه در کنار چو باشم..
بلیز: خب ...!
مک: آخه باید برای معرفی برم وزارت سحر و جادو
بلیز: خب ...!
مک: تو جای من میری چو رو تشویق کنی؟
بلیز: خب...!
مک: خب و کوفت ... خب و درد .. خب و معرض!
بلیز: خب
ساحره صفر از پنج: ببخشید نمیخواید به زخمهای من رسیدگی کنید؟
بلیز: آها خب شوخی کردم .. باشه مک. ولی چطوری؟
ساحره صفر از پنج : آقا با شما بودم!
مک: اه یه لحظه ساکت شو ببینم بلیز چی میگه! با معجون مرکب پیچیده هر چقدر پشمم میخوای از بدنم بکن...!
ساحره: واقعا که .. به احساسات لطیف من بر خورد !
بلیز: شششش ساکت بابا ... میگم مک قضیه پشم حله ولی معجون مرکبو از کجا بیارم؟
ساحره: بابا ازم خون رفته دارم میمیرم ... ممم مممم ممم!
مک در حالی که با دست از حرف زدن ساحره جلوگیری میکنه:
- از دفتر اسنیپ!
بلیز: چی؟ امکان نداره!
همان شبشب تاریک فرا رسیده و ماه در بالاترین نقطه خود در آسمان قرار دارد و برهمه جا نور افشانی میکند ... از دور صدای زوزه گرگ ها و گرگینه ها ، حرکت باد از بین شاخ و برگ درختان و صدای کشیده شدن شنل هایی بر روی زمین به طور مبهم به گوش میرسد!
همان لحظه در دخمه ها (اتاق اسنیپ)خررررررررپفففففففففففففففف خرررررررررررررررررپففففففففففف
نکته کنکوری: یعنی اسنیپ خواب است.
اسنیپ بر روی تخت به خواب عمیقی فرو رفته ... ناگهان در زیر تخت اسنیپ باریکه نوری روشن میشه و به دنبالش صدای زمزمه مانندی به گوش میرسه:
- انبار اسنیپ که میگن اینجاست! هوم ایول همه چیز داره .. هوم اینم معجوناش وووواوووو ... معجون مرکب دیویست ساله! ایول همینو برمیدارم ... خب تا بیدار نشده برم! اه این چی بود رفت تو دماغم! .. وای عطسم گرفت .. هه .... هه ... هه ...
بلافاصله بلیز به زور جلوی دهنشو میگیره اما عطسش نمیاد ...
بلیز: نه دوباره داره عطسم میاد الان بیدار میشه ... هه ... هه ... هه!
باز بلیز جلوی دهنشو میگیره اما عطسش نمیاد ... مدتی میگذره هیچ اتفاقی نمی افته. بلیز از زیر تخت میاد بیرون و پاورچین پاورچین به سمت در خروجی راه می افته....
ههههههچچچچچچچوووووووووووووووووووووو!!! (صدای عطسه)بلافاصله اسنیپ از خواب میپره و همون لحظه همه چراغا به صورت خودکار روشن میشه ... اسنیپ در حالی که سعی داره چشم بندشو از چشماش دور کنه با دست آزادش به همه جا طلسم میفرسته (از همون سبزاش
) و نعره میزنه:
- پاااااااااااااااااااااتررررررررررررررررررررررررر!!! پسره کله زخمی! صد امتیاز از گریفندور کم میکنم! خودتو نشون بده ... کروشیو! بیا بیرون ... پاتررررر! با تو ام ...
اسنیپ همچنان سعی داره چشم بندشو کنار بزنه و بلیز هم از موقعیت استفاده میکنه و میپره پشت تخت پناه میگیره پناه میگیره!
اسنیپ: پاتر از همون اول که پاتو تو مدرسه گذاشتی شروع به نقض قوانین کردی ، تو مثل پدرت یک ارزشی واقعی و یک دزد کثیف هستی .تو وارد اتاق خصوصیه من شدی پاتر .. پااااتر کجایییی؟ (نعره)
همون لحظه مکانی بس مخوف و احتمالا چند صد متر زیر زمیندوربین روی دیوار بدترکیب جلوش زوم کرده ...
- ارباب .. اسنیپ از کنترل خارج شده و دائم به شخصیت والامقام شما توهین میکنه چه امری می فرمایید؟
دوربین با صدای عله شروع به صحبت میکنه:
- بلاک!
دوربین روی دستگاه مخوفی زوم میکنه که با حروف ظریف طلایی رنگ کلمه منوی مدیریت روش حک شده و سپس ... دست بدترکیب کج و کوله ای که به سمت دکمه قرمز رنگی در حال حرکت است در تصویر نمایان میشه. و این است بلایی که سر گستاخان میاد!
بوووووووووووووووووووووم!انفجار عظیمی در دخمه اسنیپ رخ میده و به همان سرعت هم از بین میره، سپس سکوت مطلق بر فضا حاکم میشه. چند لحظه میگذره و بلیز از مخفی گاه خود بیرون میاد و چند لحظه به جسد پودر شده اسنیپ خیره میشه (این است قدرت آتشفشان) سپس با سرعت دور میشه.
----------------------------------------------------------------------
روز دوئل
مکان: یکی از سالن های هاگوارتز
داور: آلبوس دامبلدورآلبوس: قهرمانا لطفا بیان جلو
مک: برو چو من تشویقت میکنم...
چو: اوه مک تو معرکه ای!
چو لبخند شیرینی به مک میزنه و جلو میره. مک با نگاهش چو رو تعقیب میکنه و سپس چشمش به حریف چو می افته.
مک
بلا
آلبوس: خب همونطور که میبینید بر طبق قرعه چو و بلا باید با هم رقابت کنن ... هوم .. اما همراه بلاتریکس..!؟
آلبوس حرفشو نیمه تمام میذاره و به اطراف نگاه میکنه .. در گوشه سالن یک نفر به صندلی طناب پیچ شده و دهنش هم بسته است و آثار ضرب و شتم به وضوح بر روی چهره اش دیده میشه! رودلف!
آلبوس: اول از همه جا داره از خانم بلاتریکس بخاطر آوردن همراه تشکر کنم اما خانم بلاتریکس ... همراه شما میتونه آزادانه شما رو تشویق کنه .. حتما به قوانین آشنایی دارید!
بلا: همسر من اینجوری راحتتره
رودلف: مممم مممم مممم (ترجمه: عزیزم تو جذاب ترین همسر دنیایی
)
آلبوس: خب هر چند که میدونید در این دوئل ها قهرمانان برای کشتن میجنگند و اغلب یک نفر میمیره یا به شدت مجروح میشه اما خب به هر حال هدف تمام این رقابت ها تنها گسترش ارتباطات میان جوامع جادوگری است پس با هم دست بدید!
بلاتریکس لبخند ملیحی میزنه و چو نیز با اعتماد به نفس لبخند میزنه و دو قهرمان با هم دست میدن...
قرچ قرچ قرچ! (صدای شکسته شدن استخونها)چو: آیییییییییییییییییییییییییییییییییی دستم!!!
چند لحظه بعد از آن دست دادن کذاییمک: چو تو میتونی ... باید تا میتونی مقاومت کنی!
چو: خیالت راحت باشه مک ... تا تو باهامی هیچ چیز نمیتونه با من مقابله کنه ..
داور: با صدای سوت من دوئل شروع میشه ... یک دو سه سووووووووووووووووت!!!
بوووووووووووووووووم!!! زمین جلوی چو منفجر میشه و چو به پرواز درمیاد و به شدت با دیوار روبه رو برخورد میکنه و بلافاصله بر اثر ضربه دیوار ریزش میکنه و چو در بین گرد و خاک گم میشه!
مک: خوب شد من باهاتم
چو داره سعی میکنه خودشو از زیر سنگا بکشه بیرون که چیزی مثل برق از جلوی همه میگذره و خودشو به چو میرسونه و می افته روش و شروع میکنه به زدنش ...
مک: چو بزنش چو بزنش .. موشو بکش! چرا پشتتو کردی؟ ... مشت بزن ... انگشتتو بکن تو چشش .. گازش بگیر!
چو در حالی که توسط بلا از مو بلند شده و مثل فرفره در هوا میچرخه داد میزنه:
- مک نگران نباش همه چیز تحت کنترله آخخ!
همون لحظه موبایل مک زنگ میزنه و مک جواب میده!
پشت خط: الو بلیز.... من مکم تو وزارت سحر و جادوییم... بوقیا همه ما رو انداختن تو آزکابان. همه اینجان .. من ، هدی ، کج پا ، تره وه ... حتی این سیریوس احمقم برای اینکه نیفته تو آزکابان تغییر شکل داده و باز گرفتنش و ....
- جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ!
مک واقعی با شنیدن صدای جیغ حرفشو میخوره.
مک: چو چطوره؟ این صدای چو بود مطمئنم!
همون لحظه بلیز به بلاتریکس نگاه میکنه که چو رو روی زمین خوابونده و با دستاش سر چو رو گرفته و با زانو محکم میزنه تو صورت چو و با هر ضربه خون بیشتری به اطراف می پاشه!
مک قلابی( بلیز) : نه زیادم بد نمیجنگه!
همینطور که بلیز حرف میزنه با چشم چو رو دنبال میکنه که از یه ور اتاق به سمت دیگه پرت میشه و همچنین بلاتریکس که به شدت داره قهقهه میزنه!
مک: خوب ...؟
بلیز ادامه میده: نه میدونی .. اتفاقا به نظر من چو خیلی هم خوب میجنگه ... اگر همینجور ادامه بده حتما حریفشو شکست سختی میده ..
مک: آخییش خیالم راحت شد یه لحظه فکر کردم صدای جیغ چو رو شنیدم!
در میدان جنگبلا: کروشیووووووووووووووووووووو بوووهاهاها !!!
چو : جیییییییییییییییییییییییییییییییییییغ!
بلافاصله: آلبوس مداخله میکنه:
- آلبوس قبل از هر چیز من تشکر میکنم ! ولی خانم بلاتریکس لطفا اینجوری دوئل نکنید ...
بلا: تو چی میگی پشمک؟
آلبوس: از توهینتون متشکرم ولی استفاده از این طلسم خلاف مقرراته!
بلا: انقدر تشکر نکن پیرمرد جلف دیگه رفتی رو اعصابم!
آلبوس: با تشکر از .. چشم دیگه تشکر نمیکنم .. متشکرم اوا ببخشید!
بلا: دیگه عصبانی شدم .. همچین مزه طلسمهای بلا رو بهت بچشونم مثل لانگ باتم ها که حرف زدن یادشون رفت تشکر کردن یادت بره!
بلا لنگه کفششو (از همین پاشنه ده سانتیا) درمیاره و می افته رو آلبوس و شروع میکنه به کتک زدنش!
آلبوس: ... آییییی مرسی .. آیییی متشکرم ... آییی تشکر میکنم! با عرض پوزش ریشمو ول کن آیییییی غلط کردم خیلی ممنون!
بلا
همون لحظه چو از فرصت استفاده میکنه و سینه خیز خودشو به چوبدستیش میرسونه ... بلا اونقدر سرگرم کتک زدن آلبوسه که حریفشو فراموش کرده ... چو چوبدستیشو بلند میکنه و نشونه میگیره!
- تیکه ایوس!
صحنه اسلوموشن میشه .. طلسم نقره ای رنگی همه جا رو روشن میکنه و محکم به پشت بلا برخورد میکنه و ازش میگذره ... ناگهان در سالن سکوت حکم فرما میشه و همه به بلا نگاه میکنند که همچنان بی حرکت مونده و هنوز آثار هیجان در چشم های حیرت زدش به وضوح قابل تشخیصه ... سپس بالاتنه بلا روی پایین تنش در خلاف جهت به آرامی میلغزه و ناگهان بالا تنه و پایین تنه اش به طور کامل از هم جدا میشن و بلاتریکس در هم میشکنه و سقوط میکنه .
همه با حیرت به پایان جنگ خیره میشن ..
رودلف: ممممم مممم مممممم!
سپس آلبوس که در آخرین مراحل دوئل بر اثر ضرب و شتم وضعیت ناجوری پیدا کرده از زمین بلند میشه:
- با ت .. تشکر از بلا (کسی نیست؟) و چو .. دوئل تموم شد..
چو با خوشحالی از روی زمین بلند میشه و به سمت مک قلابی میدوه که در حال گزارش چگونگی پایان نبرد به مک اصلیه .. اما در همون بین بلیز (مک قلابی) یک آن برق عجیبی رو در چشم های چو تشخیص میده ... برق عشق
مک قلابی: نه من مک نیستم این کار رو نکن!
مک اصلی از پشت خط: نه اینکار رو نکن! من مکم!
:bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:
پایان