هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۴۲ شنبه ۸ تیر ۱۳۸۷
#51

دنیسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۲ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۴۷ چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۲
از هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 809
آفلاین
تصویر کوچک شده

سلام

آماندا لانگ باتم:
سوژه پستت خوب بود. از توصيفات خوبي استفاده كرده بودي. از علائم نگارشي مخصوصا كاما استفاده كن تا جمله هات بهتر خونده بشه.
اون قسمتي كه از خواب بيدار شدي بهتر بود از بالاي نوشته جداش نميكردي و با كمي فاصله مينوشتيش. كلمه "واقعي" رو هم نمينوشتي خيلي بهتر بود! ديالوگ آخرت هم جالب بود.
امتياز: 5
ميتوني اين جانور رو برداري!

هيپزيبا اسميت: اين شناسه بسته شده!

لونا لاوگود:
سوژه پستت خوب بود ولي اصلا ظاهر جالبي نداشت پستت. بعد از هر جمله رفته بودي خط بعد! گمونم تو نوت پد نوشته بودي كه اين مشكل پيش اومده بود. رو پاراگراف بنديت كار كن. جمله هات مخصوصا ديالوگ هات به صورت ناگهاني از حالت كتابي به محاوره تبديل ميشد؛ نوشته ات بايد يك دست باشه. از علائم نگارشي مخصوصا كاما استفاده كن. رو ديالوگ هات بيشتر كار كن تا بهترشون كني و خلاصه تر.
با ارفاق ميدم بهت
امتياز: 5
ميتوني اين جانور رو برداري!

سدريك ديگوري:
توصيفات پستت خيلي كم بود و ديالوگ هاي اضافه هم زياد داشت. بهتر بود از ديالوگ هاي به جا و جالب استفاده ميكردي و دعوا بچه ها رو به صورت خلاصه شرح ميدادي. در هر صورت بد نبود. بهت 3 ميدم! بار ديگه تلاش كن يا با همين امتياز يه جونور رو انتخاب كن!

پردفوت:
سوژه ات جالب بود و تو نوشته ات نكات طنز لطيفي به چشم ميخورد ولي اصلا ظاهر خوبي نداشت. اون خط هاي بلند رو اگه نميكشيدي و به جاش تيتر ها رو بولد ميكردي بهتر ميشد. از علائم نگارشي بهتر استفاده كن و سعي كن داستان رو بيشتر پرورش بدي. بهت 3 ميدم. دوباره تلاش كن يا با همين امتياز يه جونور بردار!

آريانا دامبلدور:
سوژه ات خوب بود. فضا سازي هاي دلنشيني داشتي. پاراگراف بنديت خوب نبود و روش بيشتر كار كن. تكرار "آريانا" زياد بود. گاهي بهتره به جاي اوردن اسم فرد از ضمير "او" استفاده كني و يا جمله اي رو بدون فاعل شروع كني. از علائم نگارشي هم استفاده كن.
امتياز: 5
ميتوني جانور رو برداري!

------------------------------------------------------

سوژه همچنان ازاد است!
لطفآ انگليسي اسم خود و حيوانتان را در انتهاي پستتان بنويسيد!
براي پست زدن در اين اينجا پست اول اين تاپيك رو مطالعه فرماييد!

------------------------------------------------------------


ليست موجودات جادويي:

ابوالهل.........قيمت:5
اژدها چشم عقيقي استراليا و زلاندنو (به صورت نوزاد. قابل حمل در جيب)......قيمت:5
اژدها گوي آتشين چيني (به صورت نوزاد. قابل حمل در جيب)......قيمت:5
اژدها سبز چمني ولزي (به صورت نوزاد. قابل حمل در جيب)......قيمت:5
اژدها شاخدم مجارستاني (به صورت نوزاد. قابل حمل در جيب).....قيمت:5
اژدها دندانه دار نروژي (به صورت نوزاد. قابل حمل در جيب)......قيمت:5
اژدها بلند شاخ رومانيايي (به صورت نوزاد. قابل حمل در جيب).....قيمت:5
اژدها پوزه پهن سوئدي (به صورت نوزاد. قابل حمل در جيب)......قيمت:5
اسب بالدار نقره اي.....قيمت:4
اسب بالدار طلايي......قيمت:4
پري (جانور زينتي و بسيار زيبا).....قيمت:5
پنج پا (معروف به مك بون پشمالو)....قيمت:4
با سيليسك ( درازا: ده سانتي متر، با چشم بند براي جلوگيري از نفله شدن).....قيمت:5
جن خاكي......قيمت:3
جن كوتوله.....قيمت:3
تك شاخ نقره اي......قيمت:5
تك شاخ طلايي....قيمت:5
توپك (در اندازه ها و رنگ هاي متفاوت).....قيمت:2.5
داكسي.....قيمت:2
سانتور (زير پنج سال، اهلي، حرف گوش كن)....قيمت:5
غول غارنشين (زير دو سال، قد: يك متر و پنجاه. تربيت شده زير نظر گراپ).....قيمت:4
ققنوس.....قيمت:5
كرم فلوبر(غذا: سبزيجات)....قيمت:1
مار سه سر....قيمت:5
هيپوگريف.....قيمت:5
يتي (معروف به پا گنده، غول برفي، يك ساله، قد: يك وپنجاه).....قيمت:4

موجودات غير جادويي:

خرگوش (در اندازه و رنگهاي مختلف).....قيمت:3
گربه (در اندازه و رنگهاي مختلف)....قيمت:3
سگ (در اندازه و رنگهاي مختلف)....قيمت:3
موش (در اندازه و رنگهاي مختلف)....قيمت:3
وزغ (در اندازه و رنگهاي مختلف)....قيمت:3
جغد (در انواع رنگ ها و اندازه ها)....قيمت:3

موجودات مخصوص گروههاي هاگوارتز:
شيردال (مخصوص گريفيندوري ها، به بقيه اعضا فروخته نمي شود. غدا: گوشت خام).....قيمت:5
گوركن (مخصوص هافلپافي ها، به بقيه اعضا فروخته نمي شود.).....قيمت:5
عقاب (مخصوص روان كلاوي ها، به ساير اعضا فروخته نمي شود.)....قيمت:5
مار (مخصوص اسليتريني ها، به ساير گروهها فروخته نمي شود.).....قيمت:5


قدرت رولو ببين توي سبك من، تعظيم كرد توي دست من
پس تو هم بيا رول بزن با سبكم، ميخوام شاخ جوجه رولرا رو بشكنم




Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۵۷ چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۸۷
#50

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
از كنار آرامگاه سپيد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 197
آفلاین
همه جا از برف سفيد شده بود. آريانا از پنجره بيرون را نگاه ميكرد ، در حالي كه يك فنجان قهوه ي داغ در دستانش بود و هراز گاهي آن را مينوشيد.
چند بچه داشتند در برف ها بازي ميكردند. آريانا لبخندي زد و به طرف مبل بزرگي رفت كه درست روبه روي تلويزيون قرار داشت.
ناگهان زنگ در به صدا درآمد.
آريانا با عجله به طرف در دويد. اوه...يكي از بچه هاي مزاحم.
آريانا در را محكم بست. توي خياباني كه درآن زندگي ميكرد ، بچه هاي بي ادبي هم زندگي ميكردند و آريانا با تمام وجود از آنها متنفر بود.
به طرف كمد لباسهايش رفت و لباس گرمي پوشيد. اون خيلي تنها بود. خيلي خيلي خيلي تنها. تصميم گرفته بود كمي قدم بزند.پس به راه افتاد.
كوچه ي دياگون ساكت و خلوت تر از هميشه بود. برف به قدري زياد روي زمين نشسته بود كه گاهي تا زانوي آريانا ميرسيد و او مجبور ميشد آن ها را كنار بزند. چه جاي بدي را براي قدم زدن انتخاب كرده بود.
بيشتر مغازه ها تعطيل بودند. آريانا فكر ميكرد ، به خاطر كريسمسه.
همه جاي خيابان تزئين شده بود. آريانا از اين تزئينات لذت ميبرد و تصميم داشت اگر مغازه ي وسايل تزئيني را در راه ديد ، حتما چند وسيله براي تزئين خانه اش بخرد.
البته فقط دوستان صميمي و برادرش آلبوس براي كريسمس به ديدنش مي آمدند.
آريانا مدتي به ويترين مغازه ها نگاه كرد و بعد تصميم گرفت به خانه برگردد. ( گرسنه اش شده بود ) كه چشمش به مغازه ي بزرگي خورد كه رويش نوشته شده بود: فروشگاه موجودات جادويي.
فروشگاه قشنگي بود و تزئينات زيادي داشت. يك درخت بزرگ كريسمس هم جلوي درب فروشگاه به چشم ميخورد.
آريانا مشتاق شد كه داخل فروشگاه را ببيند.
آريانا درب فروشگاه را باز كرد: wow! چه فروشگاه قشنگي!
به طرف قفس هاي موجودات جادويي به راه افتاد. تمام قفس ها با ربانهاي قرمز و طلايي تزئين شده بودند و گوشه اي از فروشگاه ، مجسمه ي بابانوئل ديده ميشد.
آريانا صدايش را صاف كرد و بلند گفت: ببخشيد؟ كسي اينجا نيست؟
ناگهان دربي كوچك در گوشه ي ديگري از مغازه باز شد و شخصي با چند قفس خالي وارد شد.
آريانا فكر ميكرد كه جايي كه فروشنده از آن بيرون آمد ، انبار يا جايي مثل آن باشد. فروشنده قفس ها را گوشه اي گذاشت و تازه آريانا چهره ي او را شناخت و گفت: آلفرد!
آلفرد نگاهي عجيب به آريانا انداخت و گفت: آريانا تويي؟
آريانا گفت: آره. خب؟ من اومدم يه موجود جادويي بخرم.
آلفرد : خب؟ من اينجا...
آريانا وسط حرف آلفرد پريد و گفت: من ققنوس ميخوام.
_ چي؟ ققنوس؟ اونا خيلي گرونن آريانا. عقل از سرت پريده؟
آريانا نگاهي به ققنوس قرمز و طلايي كه گوشه ي فروشگاه قرار داشت نگاهي انداخت و گفت: من اونو ميخوام و هرچه قدر هم كه پولش بشه ، بهت ميدم.
آلفرد ققنوس را از قفسه پايين آورد و گفت: باشه.
آريانا پول را به آلفرد پرداخت كرد و قفس را به دستش گرفت. آلفرد گفت: راستي كريسمس مبارك.
_ كريسمس مبارك آلفرد.
بعد آريانا با خوشحالي به طرف خانه دويد. در راه با خود فكر كرد: هووم....اسم تو رو چي بذارم؟ وروجك؟ رعد؟ پر طلايي؟ پرنده ي آتش؟ هيچ اسمي به ذهنم نميرسه. همون آتش خوبه. ( چه اسم خزي )

نام حيوان: آتش ATASH
نام خريدار: آريانا ARYANA
نوع حيوان: ققنوس
جنس: ماده
قيمت: 1000 گاليون.


خوشبختي به سراغ كسي مي رود كه فرصت انديشه درباره ي بدبختي را ندارد.


Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۸۷
#49

پردفوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۲ سه شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۳:۳۴ جمعه ۳۰ اسفند ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 56
آفلاین
نتایج امتحانات روی برد مدرسه:
پردفوت----هافلپاف----نفر اول مدرسه
_جییییییییییییغ!
وقتی نگاهش به پایین تر افتاد جیغ دیگری سر داد.
این جارو نوشته:جایزه به زودی به رتبه های اول تا سوم خواهد رسید.
-----------------------------------------------------------------------
اتاق تصمیم گیری...(مدیران)
مک گونگال به پروفسور اسپروات خیره شده بود و بدون این که نگاهش را از او برگرداند گفت:تک شاخ نقره ای بهترین جایزه است.مخصوصا برای این دختر جوان که با زیرکی تمام امتیازات خوبی رو هم برای گروهش به دست آورد و هم در امتحانات خودشو خوب نشون داد.یادم میاد سال پیش یکی از بدترین شاگردان بود!
و بقیه آخرین حرف مک گونگال را تایید کردند.
----------------------------------------------------------------------
روز دادن جایزه...
_ما امروز جمع شدیم تا از کسانی رو که واقعا خر زدن تجلیل به عمل بیاریم.
_ببببببلا برام...(صدای طبل همراه با شیپور)
_و جایزه ی نفر اول چیزی نیست جز 1 تک شاخ نقره ای و میدونم که همه تابلوی اعلانات رو دیدید.پرد فوت تبریک می گیم.
پرد با شوق و ذوق بالا رفت و گفت:ممنونم.
و دستی روی شاخ تک شاخ کشید.تک شاخ هنوز بچه بود اما زیبا و درخشان.
---------------------------------------------------------------------
2 ماه بعد...
پردفوت با بیچارگی به تک شاخ بزرگی خیره شده بود و مرتب می گفت:تک شاخ 5 گالیون
اما وقتی دید کسی حتی به او و یار وفادارش نگاه نمی کند راهش را کشید و رفت.



Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۷
#48

سدریک دیگوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۰ جمعه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۳۶ جمعه ۱ خرداد ۱۳۸۸
از یه جای خوب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 59
آفلاین
در تالار هافل:

در تالار غوغایی بر پا بود. برای این که آن روز ، روز پیروزی هافل بر گریف بود. همه ی بچه ها تصمیم گرفته بودند برای اعضای تیم هافل کادویی بخرند ، هر کدام چیزی می گفت.

سوزان: بچه ها بیاین پولامو روی هم بذاریم برای آلبوس یه آدرخش بخریم.
پرد: نه ، به نظر من پولمون نمی رسه.
سدریک:بچه ها میگم بیاین یه حیوون بگیریم.
سوزان: من با نظر سدریم موافقم.
سدریک: پس بیاین دو نفرو به عنوان نماینده برای گرفتن حیوون انتخاب کنیم.
مودی: به نظر من باید سدریک بره چون اون این نظرو داد.
اسپراوت: من با نظر مودی موافقم ولی اگه بخواد خود سدریک بگیره اون حیوونی که دوست داره رو می گیره. پس باید یکیو به همراهش بفرستیم.
آراگوگ: به نظر من خود سدریک انتخاب کنه.
مودی: منم با آراگوگ موافقم ولی با نظرش باید ما هم موافق باشیم.
سدریک: یکیو می خوام که با حیوونایی که آلبوس دوست داره آشنا باشه.

غوغا شدت گرفت.
همه شروع به صحبت کردند:
یکی می گفت: چرا فقط آلبوس؟ دنیسم برای پیروزی ما تلاش کرده.
دیگری می گفت: برای چی واسه ی مرلین چیزی نخریم؟
سدریک به غوغا خاتمه داد و گفت: پس به نظر شما کی با من بیاد؟
بار دیگر غوغاشدت گرفت. یکی می گفت سوزان ، یکی می گفت آرارگوگ ، یکی می گفت پرد.
سوزان که از کوره در رفته بود گفت: بابا ساکت باشین چرا این شکلی می کنین؟ به نظر من بیاین رای گیری کنیم.
ناگهان یک تکه کاغذ جلوی همه ظاهر شد.
سوزان گفت: بیاین رای گیری شروع شد. و هرکس قلم پرش را از جیبش در آورد و شروع به نوشتن چیزی کرد.
سوزان گفت: دو نکته در رای گیری یادتون نره.
1- اسم خودتونو به عنوان رای نمی تونین بنویسین.
2- اسم خودتونو هم در بالای کاغذ بنویسین.
همه ی بچه ها دوباره مشغول نوشتن شدند.
سوزان گفت: همه نوشتن؟
همه یک صدا با هم گفتند: بله.
و همه ی برگه ها ناپدید شد و سوزان به سمت خوابگاه رفت.

دو دقیقه ی بعد:

سوزان بیرون آمد و گفت: به درک تبریک میگم. اون بیشترین رای رو آورده.
سدریک گفت: درک ، بیا راه بیفتیم.
و هر دو از تالار خارج شدند.

در راه:

سدریک: تو چه حیوونی به نظرت می رسه؟
درک: به نظر من یه حیوونی خوبه که بتونه حرف بزنه.
سدریک با تکان دادن سر حرف او را تایید کرد و گفت: به نظر من باید یادگیریشم سریع باشه تا تو راه بتونیم بهش دو کلمه حرف یاد بدیم.
درک گفت: زرد رنگ باشه ، قیافشم شبیه گورکن باشه.
سدریک گفت: عالیه و هر دو پایان سفر هیچ حرفی نزدند.

در فروشگاه موجودات جادویی:

سدریک به آلفرد سلام کرد و گفت: سلام. دنبال یه موجود می گشتم بتونه حرف بزنه و زرد رنگ باشه.
آلفرد گفت: واسه چی می خواین؟
درک گفت: واسه پیروزی هافل.
آلفرد گفت: انتخابتون خوب بوده چند تا حیوون دارم.
درک گفت: می خوایم یادگیریش خیلی سریع باشه.
آلفرد گفت: این حیوون قیافش شبیه گورکن و قیمتشم 10000 گالیونه.
سدریک به درک گفت: الان ما چه قدر پول همراهمونه؟
درک: حدود 10100 گالیون.
درک به آلفرد گفت: می تونه در عرض پنج ساعت دو کلمه یاد بگیره؟
آلفرد گفت: واسش فرهنگ هری پاترو با سرعت نور بخونین واو تا واو واست میگه.
درک و سدریک یک صدا و با هم گفتند: عالیه.
درک پولو داد و نگاهی به حیوون انداخت.
حیوون دو چشم سیاه رنگ و پوزه ای تقریبا بلند داشت و همانند گورکن دست و پای کوچک.
آلفرد گفت: اسمش طلاگو ، علفم زیاد می خوره.
سدریک گفت: عالیه وهر دو به سرعت از فروشگاه بیرون رفتند.


تصویر کوچک شده


Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۴۶ جمعه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۷
#47

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۰:۴۲ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
جنگل ممنوعه

صبح روز دل انیزی بود و پرندگان روی درختان با صدای زیبا ی خود اواز میخواندند. بچه ها در جنگل ممنوعه به صحبت های هاگرید گوش میدادند.
هاگرید کنار درخت بید که تقریبا هم قد خود او بود ایستاده بود و صحبت میکرد.

_ بچه ها همون طور که هفته ی پیش گفته بودم امروز میخواهم به شما اسب تک شاخ نشون بدم اما مواظب باشید که سروصدا نکنید تا اسبه نترسه.

هاگرید به طرف پشت درخت بید رفت و بعد از چند لحظه
از پشت درخت امد در کنار هاگرید اسب نقره ای زیبایی بود که
بالهایی نقره ای رنگ داشت.
دانش اموزان با دیدن اسب تک شاخ نفسشان را در سینه حبس
کردند.
هاگرید ارام ارام اسب را جلو اورد و حدود دو سه متر از ما ایستاد و
گفت:

اسم این اسبه تیز پا هست چون واقعا تند میدوه البته بیشتر پرواز میکنه اما دویدنشه درست مثله باده!
البته اینو من از اون ته مهای جنگل پیدا کردم اون موقع ضخمی شده بود و حالش خوب نبود منم اونو به کلبه ام بردم و درمانش کردم گفتم شاید شما هم بخواید اسب تک شاخ رو ببینید.

من که خیلی شیفته ی اسب شده بودم از هاگرید پرسیدم: غذای اسب تک شاخ چیه؟

هاگرید اسب را به گوشه ای بست و گفت: گیاه خواره و بسیار حساس هم هست!

مدتی در جنگل با ان اسب بازی کردیم تا کلاس به پایان رسید.
^^^^^^^^^^^^^^^^^^

تالار خصوصیه ریونکلا_ خوابگاه دختران

چند روز دیگه تولدم بود و من خوشحال بودم پدرم پولی به من داده بود و گفته بود هر چی دلم میخواهد میتونم بخرم.
اما من نمیدونستم چی بخرم هر چی فکر میکردم هیچ چیزی به ذهنم نمیرسید.
اول تصمیم گرفته بودم گوشواره های هویچی بخرم تا با بقیه گوشواره ی میوه ایم ست بشن. اما بعد گفتم اون مال کریسمسه.
در این فکر ها بودم که دوستم از من پرسید تو چه فکری هستی؟
_ تو این فکرم که برای تولدم چی بخرم اما هر چی فکر میکنم نمیدونم چی بخرم.

_ چه طوره یه حیوونه بخری؟ امروزا هر بچه ای یک حیوونی داره!
_ راست میگی چرا این به فکر خودم نرسید؟
^^^^^^^^^^^^^

فروشگاه موجودات جادویی

در را باز کردم و به پیش صاحب فروشگاه رفتم.

_ سلام ببخشید من می خواستم یک حیوون بخرم می شه راهنماییم کنید لطفا؟
صاحب فروشگاه گفت: به لیست مو جودات جادویی نگاه کن.

دنیس ورقه ای را به دستم داد نگاهی به لیست انداختم ناگهان چشمم به اسب تک شاخ خورد.

اسب تک شاخ نقره ای............................... قیمت 5 گالیون.

به دنیس گفتم که اسب تک شاخ نقره ای را نشانم بده . او مرا به پشت فروشگاه برد و در ان جا دیدم اسبی نقره ای رنگ با شاخی جالب و پر هایی طلایی رنگ به من نشان داد.
اسب را خریدم و به هاگوارتز برگشتم. فکر میکنم ان سال بهترین تولد من بود.

نام حیوان: تند پا TOND PA
نام خریدار: لونا لاوگودLUNA LOVEGOOD
قیمت: 5 گالیون


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۲۱ دوشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۷
#46

هپزیبا اسمیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ سه شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۴۴ یکشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۷
از شیون آوارگان.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 62
آفلاین
افتاب اخرین انوار طلایی رنگش را بر دریای بیکران جلوی چشمانش می تاباند.رنگ موهای طلایی رنگش ،پیراهن ابی که نقش اسمان بر ان افکنده بود ،و لبان سرخ و چشمان عسلی رنگش همرنگ افتابی بود که برای اخرین بار بر زمین فانی چشم می دوخت.می دانست که اگر نتواند ماموریتش را به پایان برساند،یک ماه ،یک سال و شاید هزاران سال زمین در سکوتی ابدی فرو خواهد رفت،سکوتی که با شکنجه ی انسان های فقید قدرت می گرفت.

ماسه های ساحلی هنوز گرم بودند.خورشید می خفت و اسمان برای همیشه با دنیای جادوگران قهر می بود.دلشوره ای شدید تمام وجودش را فرا گرفته بود.سرانجام چه خواهد شد؟ آیا می تواند ماموریتش را به پایان برساند ،ایا می تواند برای همیشه اخرین زره های وجودش را برای پایان رسانی این ماموریت بکار برد؟

پاهایش در میان ماسه ها فرو می رفت و اسمان ارام ارام به خوابی ابدی فرو می رفت.به سمت در یا رفت .پیراهن بلند ابی رنگش را بالا زد و ستارگان پیراهن راه را به او نشان دادند.اخرین نگاهش را به زندگی انداختت.می دانست که اگر ماموریت انجام گیرد اوست که برای همیشه زندگی را وداع خواهد گفت.می دانست که اگر بتواند دنیا را نجات دهد جان خودش را فدا خواهد کرد.
راه دیگری نداشت .یا زندگی ابدی اش و فدا شدن دنیایی که در ان بزرگ شده بود و یا فداکاری و سختکوشی برای رسیدن به هدفی که دنیا از ان پیروی می کند.نیرو های فرازمینی ،هیچ گاه نمی خواستند که یک بذدل ان کار را انجام دهد.نمی توانست از مسئولیتی که قبول کرده است پا پیش بکشد.نوک پاهایش را بر دریا زد و خنکی ان تمام وجودش را لرزاند.دوباره شک و تردید زره زره ی افکار و ذهنش را پر کرد.اما با گزاشتن دومین قدم در میان اب بیکران دنیای صداقت گرمای وجودش بر سرمای اب های بیکران غلبه کرد.

بار دیگر بر آسمان ابی خیره شد.برخورشیدی که انوار طلایی رنگش را بر گل افتاب گردان می تاباند .برخورشیدی که حتی در اخرین لحظه حیات را به جهان می بخشید.به درختان سر سبزی که در سایه ی ابر های زیبا با نسیم حرکت می کردند و سر بر فلک کشیده بودند.باد موهای افشان خرمایی رنگش را تکان می داد و نسیم صورت لطیف و زیبایش را نوازش می کرد.برای بار اخر به زندگی چشم دوخت.نفس عمیقی کشید و دامن پیراهنش را کمی بالا برد.ابی پیراهنش با ابی دریای بیکران همرنگ گشت و ستاره های اسمان لباسش درخشیدند .خم شد و قطعه سنگی را از ته دریا در اورد و سپس انگشت کوچک خود را خراشی انداخت.
ابی در یای بی کران به سرخی خونش شده بود.طوری که افق اسمان و دریا ،غروب زیبا با دریای ابی که اکنون سرخ رنگ بود یکی شد.،پرندگان ساحلی اواز غم انگیزی را زمزمه می کردند .سرش را در اب فرو برد.اخرین نفسش را کشـــــــید. شاید این اخرین نفس می بود.

امواج بلند که در هم می لولیدند اورا به ساحل سرد پرتاب کرد.سرش گیج می رفت ولی هیچ دردی احساس نمی کرد.چشمانش را باز کرد .ماه نقره ای رنگ گوهر اسمانی در میان اسمان تاریک می درخشید و درختان در سایه ی ماه خفته بودند صدایی در گوشش می پیچید :
تو برگزیده شدی...توانستی اولین ماموریت مارا انجام دهی.،و اکنون به مکان دیگری خواهی رفت،به جایی فراتر از دنیای مادی،در میان ما،بدرستی که هیچ کدام از مردمان فانی دنیا به نیروهای فرازمینی نپیوسته اند.،تو به دنیا می پیوندی،در جریان دنیا حرکت می کنی ،و نیروهای دنیوی را کنترل خواهی کرد،و به دنبال راه هایی خواهی بود که دنیا را نجات دهی و یا نابود کنی،تو به ما پیوستی...تو به ما پیوستی...

نمی توانست باور کند.او نمرده بود.هم اکنون جزیی از دنیا بود.جزییی از نیرو های دنیا که ان را کنترل می کنند ،اسمان ابی شکافت و از میان تاریکی ان انوار نور بر وجودش تابید ،تمام بدنش گرم شد،احساس خوبی داشت و سپس دید که از میان اب های پرتلاطم اسب زیبایی بیرون می امد.اسبی با وقار برنگ سفید با بالهای زیبای طلایی و شاخ وصف ناپزیر طلایی .، بار دیگر با شتاب به سمت اب دوید و سوار بر اسب به سوی نیروهای فرازمینی حرکت کرد.

نام حیوان :تندباد.
خصوصیات حیوان :سفید دراای بال های طلایی رنگ و شاخ طلایی
نژاد حیوان :اسب بالدار تک شاخ طلایی.
نام حیوان به انگیلیسی :tondbad
نام صاحب حیوان :هپزیبا اسمیت.
نام صاحب به اینگیلیسی:Hepziba esmit


[size=small][b][color=00CC00]شناسه ی جدید مÙ


Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۷
#45

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
تنها وسط میدان ایستاده بود . نسیم ملایم موهایش را تکان میداد . عرق سرد روی پیشنانیش نشسته بود . قدرت آن را نداشت دستش را تکان دهد و پیشانیش را خشک کند . دستش بی حس شده بود و خنجری که لبه آن خونی بود به طرف زمین رها شد . نگاه بی روحش را نثار جسدی که خودش آن را کشته بود میکرد .

آماندا جادوگر اصیل و عضو محفل ققنوس از شدت حیرت خشک شده بود . نمیتوانست باور کند ماگل بیگناهی را کشته باشد . آن هم بدون استفاده از جادو و با خنجر !
زانوهایش سست شده بود . نشست تا قضایای اتفاق افتاده را در ذهنش بررسی کند .
او به خاطر ماموریتی فوق سری اینجا حاضر بود و قرار بود با جادوگری سیاه روبه رو شود نه ماگلی پیر و از کار افتاده .
اما همان مرد پیر با خنجر به آماندا حمله ور شده بود .
خودش هم نمیدانست چگونه اما ناگهان چوب جادویش از دستش لغزید و دور تر افتاد . فرصت نداشت آن را بردارد . مرد کاملا نزدیک شده بود . به طوری که بوی بد دهانش را میتوانست حس کند . پس با حرکتی ناگهانی خودش را روی مرد انداخت و خنجر را از او گرفت و .... سینه اش را با آن شکافت .

تنها راه فرار حضور در دادگاه ماگل ها و محاکمه طبق قوانین آن ها بود چون جمعیت کم کم اطراف آماندا و جسد متمرکز میشدند . مگر آنکه ...

آماندا آن ققنوس را میشناخت . ققنوس دامبلدور . اما آن جا چه کار میکرد ؟
کمی بعد او همراه با ققنوس از مقابل دیدگان حیرت زده و ترسیده فرار کرد و آماده شد تا با دامبلدور ملاقات کند .

------------------------
آماندا واقعی غلطی زد و از تخت افتاد و بیدار شد !

- عجب ... ! که من اون مرد رو کشتم ! مزخرفه !

از زمین بلند میشود و به سمت دستشویی حرکت میکند . جلوی آینه میایستد و دستی بر موهای آشفته اش میکشد . صورتش را میشوید از دستشویی خارج میشود .

- و من با خواب مخالفم ! همه میدونن زور من حتی به یه مورچه کوچولو هم نمیرسه چه برسه به اینکه ... آخ ! مورچه بیچاره ! چرا رفتی زیر پام آخه ؟!

--------------
اسم من : amanda
اسم ققنوس اگه شد : morgh !
اگه هم نشد ققنوس کرم فلوبر که میشه ؟! اسمشم باشه kerm !


تصویر کوچک شده


Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۱:۳۵ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
#44

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
من حرفي ندارم شما بهش بگين.من اين كرو فلوبر رو بر مي دارم.در ضمن يه سوال:
مي شه بعد از اين كه مثلا يه حيوون ديگه مثل جغد گرفتم،بعد از دو هفته دوباره جغد رو بذارم كنار و اون يكي حيوون قبليم رو بذارم تو امضا؟


[b]تن�


Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۵۴ پنجشنبه ۸ فروردین ۱۳۸۷
#43

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
نقل قول:
حالا فعلا اين مباحث رو ول كنيد.يكي يه زنگ بزنه به اين دنيس امتياز پستمونو بده حيوونمونو بگيريم


یه باره دیگه به همه و پیتر می گم که در هر دوره فقط یک موجود جادویی می تونید بخرید و داشتن دو موجود هم زمان امکان ÷ذیر نیست .



Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۱۰ چهارشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۷
#42

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
نقل قول:
علیک !!!...

ممنون از پیشنهادت ! باشه عکس ها رو از این به بعد کوچیکتر می کنیم ! من می دونستم به زودی این بمون می گن اما فکر می کردم به عنوان تذکر .

حالا بد نیست یک نگاه به امضای خودت بندازی که بزرگترین امضایی که من دیدم . البته بعد از ماله ققی . بهتره چیز هایی که توی امضاته کنار هم بگذاری تا زیر هم .


هووم ، تذکر نبود ، فقط یه پیشنهادی بود و صرفا به این خاطر که با مدیران داشت سر این بحث میشد که رسیدگی کنند !

در مورد امضا هم ، شاهکار مدیران هست که این رنکا رو توی امضا گذاشتن و گالری تشکیل دادن !

ولی خوب ، به نظرم آرم کوچکتر برای این تاپیک و کیفیت بالاتر میتونه خیلی مناسب باشه و جذاب تر ، از عکسهایی با گرافیک بالاتر هم میتونه استفاده بشه


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.