هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۵

بلرویچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۰ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
از گاراژ ابی تیزی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 264
آفلاین
خفنترين خفن دنيا ( قسمت دوم ) (قسمت اول در مجله شايعه سازي ارائه شد - پست شماره 206)


خلاصه قسمت اول :

لرد بلرويچ ، در خيابونهاي لندن ولگردي ميکرد و در فکر روزهاي شيريني که با بروبچ ائتلاف آجاس صفا ميکرد بود . بر اثر حواس پرتي در يک صانحه هولناک با سر رفت توي جوب و اون تو يک بسته بسيار مشکوک پيدا کرد . بسته رو باز کرد ، داخلش يک نامه و يک عکس بود .

اين متن نامه :
مری جین ( نامزد مرد عنکبوتی ) عزیز ، من از همون اول میدونستم یه کاسه ای زیر نیم کاسست .
این پیتر پارکر ( مرد عنکبوتی ) بهمون دروغ گفته بود و برای این که با تو ازدواج کنه گفته بود من مرد عنکبوتیم .
من بهش شک کردم و مرد عنکبوتی اصلی رو تعقیب کردم و متوجه شدم که مرد عنکبوتی یک ساحره بسیار خفنه . ازشم یک عکس گرفتم . احتمالا اون دختره همسر سابق پیتره . و اون دوتا باهم می خوان تورو بزارن سرکار .
قربانت
هری آزبورن( دوست پیتر پارکر و نامزد قبلی مری جین )


اینم عکس مربوطه

---------------------------------------------------------------
... ادامه ماجرا :

بلرويچ با خودش فکر کرد احتمالا بلايي بر سر نويسنده اين نامه اومده که اين بسته درون جوب آب افتاده . اين اتفاقي کوچک و بي اهميتي نبود ، تمام دنيا با شنيدن اين موضوع که مرد عنکبوتي ، سارا اوانزه نه پيتر پارکر متعجب ميشن و شخصيت محبوب مرد عنکبوتي زير سوال خواهد رفت . شايد هم کسي باور نکند که اين موضوع حقيقت دارد .
بلرويچ با خودش تصميم گرفت مدارک بيشتري براي اثبات اين موضوع پيدا کند . ولي اول بايد هري آزبورن ( نويسنده نامه ) رو پيدا ميکرد .

ده دقيقه بعد ---- خانه هري آزبورن اينا ( حالا شما گير ندين ، مثلا خونش تو همون محل بلرويچ اينا بود و بلر اونو میشناخت )

دينگ دينگ ... دينگ دينگ ( زنگ در خونه آزبورن )

بلرويچ : آهاي !!! کسي خونه نيست ؟!!

دینگ دینگ ... دینگ دینگ

بلرویچ چند بار زنگ در رو زد ، ولی ظاهرا کسی خونه نبود . برگشت و داشت از خونه آزبورن دور مشد که ناگهان صدای ضجه مشکوکی از داخل خونه شنیده شد . گوشش رو به در نزدیک کرد .

یک صدای خفن ( سارا اوانز ) : حرف بزن ای بوقیه بوق بوقی .... بگو اون عکسی که از من گرفتی کجاست

همون بوقیه ( هری آزبورن ) : آی ... آخ ... نزن ... جان من نزن ... باشه اعتراف میکنم ... آخ ... وای ... نزن ... اون عکس رو من داخل جوی آب سر کوچمون مخفی کردم

بلرویچ در خارج از خونه کلی فکر کرد و به نتیجه ای رسید که مثل وحشی ها در خونه رو بشکنه و همانند ساکنین عمیق ترین دره در سواحل شمالی ایتیوپی وارد خونه بشه ( ایول به این تفکر عمقگرا ).
بلرویچ یا مرلین گفت ، آستینهاشو بالا زد و به سمت در حمله کرد .... گورومپ پوف تیش توف .

بلر در حالی که بر روی زمین به صورت کاملا ارزشی پهن شده بود ، سرش رو بالا گرفت و با صحنه عجیب دیگری روبرو شد . دختری بسیار بسیار خفن در مقابلش بود . اون دختر لارا ( شخصیت تام رایدر ) بود که به بلرویچ زل زده بود . ولی با چهره اصلی خودش یعنی چهره سارا اوانز . بلر از تعجب داشت شاخ در می آورد . سارا اوانز نتنها مرد عنکبوتی بود بلکه لارا هم بود . بلرویچ معطل نکرد و بسرعت دستشو توی جیب ششم شلوارش کرد و گوشی 6600 جواتیش ، که یادگار دوران جوات بازی در آجاس بود رو در آورد . نکته جالب داستان اینجاست که سارا اوانز همچنان به بلرویچ زل زده بود ، ولی وقتی متوجه نقشه شوم بلرویچ شد دست به کمرش برد ، دوتا اسلحه ماگلی بیرون کشید و به سمت بلرویچ نشونه گرفت . نکته از اون جالبتر داستان اینجاست که بلرویچ این آرنولد گوشی رو سمت سارا اوانز نشونه رفت و یک عکس مشتی ازش گرفت ( عکس پایین ) . سارا اوانز بصورت کاملا انتحاری بلرویچ رو تیر بارون کرد . بلرویچ قصه ما هم چون نویسنده این داستان بود مثل ماتریکس صحنه رو اسلموشن کرد و تیر هارو جاخالی داد . بعد از تموم شدن تیرهای سارا اوانز ، بلرویچ به این حالت نیشش رو باز کرد و پا گذاشت به فرار .
فردای اون روز تیتر تمام روزنامه های جهان تصویر سارا اوانز در لباس مرد عنکبوتی و لارا بود .

و اینگونه شد که بشریت باز هم به خفن بودن سارا اوانز یا سارا عنکبوتی یا سارا رایدر پی بردند .

تصویر کوچک شده
























-----------------------------------------------------------

حالا کجاشو دیدین ، اینقدر این سارا خفنه که من احتمال میدم زورو ، بتمن ، گودزیلا ، علی دایی ، کینک کونگ ، حسین رضا زاده ، بیل گیدز ، کشتی تایتانیک ، نمو ، کاکرو ، .... و خیلی از خفن های دیگه جهان فانتزی و واقعی باشه .


ویرایش شده توسط لرد بلرویچ در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۳ ۲۳:۱۳:۰۱

دلبستگی من به پیکان جوانان گوجه ایم [size=large][color=000066]و[/color


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
گزارش از آزکابان

مجری: همونطور که میدونید خبر دستگیری سارا اونز همه جامعه یجادوگری رو شکه کرده
مهمترین سوالی که پیش اومده اینه که چه کسی تونسته این آدم خفن رو دستگیر کنه
یا مثلا الان سارا اونز در زندان چه کار میکنه
برای پاسخگوی به این سوالات تصمیم گرفتیم یه گزارش میژه از آزکابان تهیه کنیم

به گزارش ما توجه کنید

یه آهنگ توپ با تصاویری از سارا اونز و آنیتا کفی

دوربین در حال حرکت توی یه راهروی باریک و تاریکه در های متعددی توی راهرو دیده میشه دوربین به راهش ادامه میده

صدای فریاد یا کمک خواستن از همه جا به گوش میرسه

دوربین به یه راهپله میرسه میره پایین یه طبقه دو طبقه سه طبقه
دوربین به پایین ترین طبقه یقلعه میرسه
اونجا فقط یه سلول هست والبته چند ده تا دیوانه ساز

دوربین به در سلول نزدیک میشه
در سلول باز میشه و دوربین وارد سلول میشه

اولین تصویر یه سلول خالیه
ولی نه سمت چپ تصویر سارا اونز نشسته ر روش سمت راسته سمت راست تصویر ماروولو گانت نشسته و سمت چپ رو نگاه میکنه درست چشم تو چشم هم



دوربین: سلام خانوم سارا اونز چند تا سوال از شما داشتیم

سارا بدون اینکه سرش رو تکون بده یا چشماش از صورت ماروولو گانت منحرف بشه میگه بپرس

دوربین: چه کسی شما رو دستگیر کرد؟

سارا که کماکان به چشم های ماروولو زل زده میگه: این آنیتا کفی بی چشم و رو

دوربین : چرا؟

سارا: با این دو تا دختره آیدی و دیانا مالفوی کل کل کردن این آنیتا گفته شوهر منقدرتمند تره این آیدی و دیانا گفتن داداش ما زورش بیشتره بعد آنیتا برای اینکه حال اینا رو بگیره به وزیر گفته منو دستگیر کنن

دوربین رو به ماروولو میکنه و از اون میپرسه: تو چطور دستگیر شدی؟

ماروولو: این دیانا و آیدی به داداششون گفتن منو دستگیر کنه تا حال این سارا رو بگیرن

دوربین

دوربین: شما الان دارین چیکار میکنید؟

سارا: با هم مسابقه گذاشتیم که توی چشم های هم نگاه کنیم هر کی زودتر خندید اون بازندس

ماروولو با یه لبخند کوچیک میگه: اره راس میگه اینقدر حال میده

سارا دادمیزنه: اوی ماری تو خندیدی تو باختی

ماری: نخیر من به دوربین خندیدم با این فرق میکنه

.....

در این لحظات یه مقدار بین سارا و ماروولو بحث شد که ما سانسور کردیم


بعد از اینکه سارا نمیتونه حرفش رو به این ماروولو بقبولونه بلند میشه و صاف میره مو های ماروولو رو میگیره میکشه
صدای جیغ ماروولو شنیده میشه بعد سارا یه فن خفنز بهماروولو میزنه که ماروولو عین یه غورباقه صدا میده حالا ماروولو مو هاس سارا رو گرفته داره میکشه
سارا دست ماروولو رو گاز میگره

..............

داخل استدیو

مجری: ببخشید بینندگان به خاطر صحنه های خشن قادر به پخش باقی گزارش نیستیم
فعلا بای



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۰۲ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۵

ماروولو گانتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۳ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
از تالار اسلایترین میرم بیرون !!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 168
آفلاین
ادعای جدیدی اوانز ؛ درست یا غلط ؟

تیتر میره کنار و پشت اون ، گزارشگر معروف جی تی وی به همراه مجری نشسته ن و دارن می خندن ! اونم از ته دل !
از پشت دوربین صدای سوت میاد و یکی میگه :
- آقا جمعش کن ! ضبطه !

مجری و گزارشگر درست روی صندلیشون میشینن و دوربین نگاه می کنند . آثار خنده ی زیاد ، به صورت اشک روی چشماشون دیده میشه !

مجری : خب ، بینندگان عزیز شبکه ی جادوگر تی وی ، با یکی دیگر از سری گزارشات ارسالی شما در خدمتتان هستیم . این بار سری می زنیم به خفن ترین فرد دوران ، خفنترین ساحره ، سارا اوانز ! ( صدای خنده !! )

تصویر سارا اوانز روی جادوگر تی وی نقش می بنده و با اون نگاه های خفنش ، یک نگاهی تحویل دوربین میده و همون لحظه تصویر قطع میشه !

مجری : خب ، به علت خیلی خفن بودن این ساحره و همچنین خطرناک بودن نگاه ایشون از نشان دادن این نگاه های خفن معذوریم ! خب ، دوستان ، امروز ما با یک تصویر خیلی جالب مواجه شدیم . تصویری که اگر شما هم ببینید و توضیحاتش رو از زبان سارا اوانز ، این خفن ، بشنوید ، خودتون متوجه خواهید شد چرا ما اول برنامه اون طور می خندیدیم !

تصویر کوچک شده


این تصویر ، دیشب در اختیار ما قرار گرفت و ما در این رابطه ، مصاحبه ای رو ترتیب دادیم با سارا اوانز !

گ : سلام ! منظورتون رو از این تصویر برای ما میگید ؟!!!
سارا : خب ، همان طور که میبینید ، من یک عکس حقیقی رو به مردم نشان دادم که در اون ثابت می کنه ، من ولدمورت رو پشت سرم نگه می داشتم ، نه کوییرل !
من از اون جا این فکر به ذهنم رسید که متوجه شدم ، شخصی به نام ماروولو گانت ، به این شخص احترام می ذاره ، یا بهتر بگم ، من فکر می کنم از اون می ترسه !
حالا لازم بود که من این عکس رو در اختیار مردم قرار بدم ، که بار دیگر خفن بودن خود را به مردم و نیز این شخص ارزشی ، ماروولو گانت ، نشان دهم و بگم ، من با کوییرل یک شباهت کوچیک دارم (!!!!) . در آخر دوست دارم یک جمله ی جدید رو که یاد گرفتم بگم و اون اینه که این عکس رو ببینید ، باشد که رستگار شوید !!!
باشد که در تمام دوران ، ماروولو گانت از من بترسه !!

بعد از این بخش از مصاحبه ، سارا اوانز ، به دلیل جعل غیر قانونی و هم چنین استفاده از جمله ی فردی ، کرام نام ، به چند ماه زندان ، البته با شکنجه محکوم شد !

کدام شکنجه بالاتر از هم سلولی شدن با ماروولو گانت !؟



آن چه ثابت و برجاست ، ثابت و برجا نیست . دنیا این چنین که هست نمی ماند .
برتول برشت




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
شعر روز
با شرکت:استاد هدویگ طلاییان!شاعر بزرگ و مشهور معاصر
مجری:خانوم پروانه ای!
نکته:لطفا صحبتهای خ پ را با لحن پروانه ای و اوا خواهر بخوانید!

خ پ:با سلام و درود خدمت بینندگان گل و بلبل و جیگر این برنامه.امروز با پرفسور هدویگ اومدیم یه شعر براتون بخونیم حالشو ببرین.جیگر همتونو!
هدویگ:منم سلام عرض می کنم خدمت بینندگان.لازم می دونم یه توضیحی راجع به این برنامه بدم.
این برنامه هر چند وقت یه بار برای خواندن شعری که بنده در باب اتفاقات روز سرودم اجرا می شه و بعد از خوندن شعر به سوالات شما پاسخ داده می شه!
خ پ:پرفسور راست می گه!خیلی ناقلایید!گوش کنید!
هدویگ:اهم اهم!
دید جغدی یک خفنزی را به راه.................می کشد از درد بی همتایی آه
گفت نامت چیست ای یار خفن.................گر غمی داری ز دنیا گو به من
پاسخش داد او که جغد شبه طنز...............نام من باشد همی سارا اونز
چون که دارم نفرتی دیرین ز منز*...............دوستان گویند ما را گه خفنز
گفت جغد قصه با این ساحره....................او که در داغون نمودن ماهره!
به چه نامی و چه فرخنده دمی..................تا به حالا فکر می کردم کمی!
نام تو بسیار مشهور است یار....................بلکه گه نامی تر از اسفندیار
گفت سارا با خمی بر ابروان......................نیست در این گفته های تو گمان
من قویّم،بی رقیبم،من خفن.....................نیست در دنیای ما بهتر ز من
گو که کارت چیست ای تو جغد پیر...............گفتمش ای قهرمان دستم بگیر
زندگی دستش به حلقم کرده تو!................از فشارش گشته ام بی رنگ و رو
آنکه را خواهم که دردم بشنود...................ریشه هایش را بیابد چون نود!
گفت ای مفلوک درد آمیخته......................ای کسی که آبرویت ریخته
«هیچ آدابی و ترتیبی مجو........................هر چه می خواهد دل تنگت بگو»

ادامه دارد...
-------------------------------------------------------
اگه کسی خواست ادامه بده از قسمت نظرات ادامه بده و لطفا بزارید تا شعرها رو فقط خودم بگم!

با تشکر
هدویگ ، جغد شاعر!
______________________________
*بنا بر اقتضای وزنی از واژه بیگانه منز(Mans) به جای معادل آن یعنی مردان استفاده کردم!


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۱ ۲۳:۰۷:۱۱



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۸ یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۵

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
مصاحبه با ماروولو گانت در سنت مانگو!

با سلام خدمت بينندگان عزيز... بر اثر حادثه ايي كه چند روز پيش اتفاق افتاد ماروولو گانت يكي از ناظران به دليل يك برخورد شديد از سوي سارا اوانز به سنت مانگو فرستاده شد. ما اينجا اومديم تا يك مصاحبه ي ديگر با ماروولوي عزيز داشته باشيم تا شايد دليل اين حادثه رو متوجه شيم! با ما همراه باشيد!

خبرنگار از پله هاي سنت مانگو به سمت بالا مي ره و بعد از گذشتن از چندين طبقه به يك درب سياه مي رسه كه روي آن نوشته شده بوده لطفا كسي وارد نشود!! اما خبرنگار همراه با فيلم بردار بدون توجه به اين برچسپ وارد اتاق ميشن. در برخورد اول هيچي نمي بينن چون چراغ ها خاموش بوده و تنها صداي ناله ايي به گوش مي رسيد.
فيلم بردار كليد برق رو مي زنه و اتاق روشن ميشه! اما اي كاش هيچ وقت روشن نمي شده. ماروولو به تخت بسته شده بود و هر از چند گاهي تقلايي برای رهايي مي كرد. دوربين فيلم برداري تمام فضاي اتاق را همراه با چهره زون ( زوم ) كرده ماروولو نشون مي ده. با نزديك شدن خبرنگار و ديدن او توسط ماروولو فرياد هاي پياپي اتاق رو در بر مي گيره!
_نه....سارا اوانز اومده.....دوباره سارا اوانز اومده....يكي منو نجات بده....كممممك!
اما خبرنگار با آرامش مي گه:
_نه آقاي گانت....آروم باشيد. من از شبكه جادوگر تي وي اينجا اومدم تا يه مصاحبه ي ديگه با شما داشته باشم!
_مصاحبه؟؟ مصاحبه؟؟ نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه...من ديگه مصاحبه نمي كنم....آقا بريد بيرون همون يه دفعه كه كردم براي هفت پشت بسمــــــــــــه!
خبرنگار سعي مي كنه ماروولو رو ساكت كنه و با لحني مهربان ميگه:
_فقط دوتا سوال مي پرسم....باشه؟
ماروولو نگاهي به اطراف ميندازه وقتي مي بينه خودشون تنها هستن(ملت هم جز خودموني هان ديگه!!!) قبول مي كنه!
_سوال اول.... چي شد كه شما تونستيد در مقابل اين حركت سارا اوانز در تقلب ساكت بشينيد!
ماروولو آهي مي كشه و تا مياد به سوال اول جواب بده كه ناگهان آسمان رعد و برقي مي زنه كه اتاق مي لرزه . تا اين طوري ميشه خبرنگار كه تعجب كرده بوده بر مي گرده تا جواب سوالشو از ماروولو بگيره اما مي بينه اون نيست. در تعجب فرو مي ره كه اون چجوري تونسته طناب ها رو پاره كنه!
اطراف را مي گرده و مرتب صدا مي زنه:
_جناب گانت.....جناب گانت!
اما دوباره فرياد هاي ماروولو به اوج مي رسه كه داد مي زده:
_خودشه......سارا اوانزه.......اومد.......باشه باشه من ديگه هيچي نمي گم!! نــــــــــــــــــــــــــــــه!
و بعد از جست و جوي فراوان اونها ماروولو رو زير تخت پيدا مي كنن در حالي كه داشته مي لرزيده. پرستار ها كه از فرياد هاي اون به اتاق اومده بودن از خبرنگار و فيلم بردار خواهش مي كنن كه مصاحبه رو براي يه موقعه ديگه بزارن و اون ها نيز با وضعي كه خود مشاهده مي كردن بيمارستان رو ترك مي كنن!
_بله همون طور كه خودتون ملاحظه كرديد آقاي ماروولو گانت در اوضاع جسمي روحيه خوبي نيستن و به همين دليل ما تصميم مي گيرم به شبكه باز گرديم. همين جا از همه شما بينندگان عزيز تشكر مي كنم. تا برنامه بعد خدا يار و نگهدارتان باد!


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۱ ۱۷:۵۴:۴۳


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۲ یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
بحث درباره ی خفنیت سارا اونز خفن بزرگ قسمت دوم

مجری: با سلام خدمت ملت گلم امروز قراره در مورد یه چیز ترسناک با شما صحبت کنیم

یه آهنگ ترسناک توپ (....)

مجری: سوژ ه ی این برنامه سارا اونز کبیر ملقب به خفنز هستش

تماشاچی ها:

مجری: خوب بریم سر اصل مطلب برای برنامه ی امروز قرار بود از سارا اونز دعوت کنیم باید به برنامه ولی خوب هیچ کسی توی شبکه جرعت زنگ زدن به سارا رو نداشت برای همین از یکی ازافرادی که از نزدیک سارا اونز رو ملاقات کرده و مورد خشم اون قرار گرفتهع و هنوز زندس دعوت کردیم بیاد اینجا

دوباره آهنگ

در استدیو باز میشه و ماروولو گانت به همراه 4 بادگارد گردن کلفت میاد تو واروولو روی صندلی کنار مجری میشینه و بادیگار دها هر چهار نفرشون پشت سر ماروولو وامیسن

مجری: سلام ماروولو در باره ی آخرین برخوردت با سارا اونز برامون بگو

ماروولو که یاد اون صحنه افتاده بود ولی بعدش با کمک بادیگار هاش به خودش مسلط میشه و شروع به حرف زدن میکنه

ماروولو: راستش امتحان ... بود من صبح زور رفتم سر جلسه 10 دقیقه از شروع امتحان گذشته بود که دیدیم صدای فریاد میاد بعد سارا اونز وارد جلسه شد و یکی از مدیران هم در حالی که راهنمایش میکرد دنبالش اومد تو
این سارا صاف اومد نشت جلوی من اول میخواستم جام رو عوض کنم که این سارا یه اخم به من کرد نزدیک بود .... بعدش دوباره حواسم رفت به برگه یخودم تازه چهار تا از سوال ها رو جوابداده بودم که سارا برگشت برگه رو از زیر دست من کشید ...

یه صدای از اتاق فرمان میاد مجری حرف ماروولو رو قطع میکنه تا ببینه چی میگن

یهو صورت مجری اینطوری میشه بعد یع داد میزنه و از جاش بلند میشه و میخواد از استدیو فرار کنه بره بیرون در هین فرار مرتب داد میزنه سارا اونز داره میاد سارا اونز داره میاد
ماروولو یه نگاه به دور وبر خودش میندازه میبینه که فقط خودش توی استدیو مونده
در استدیو باز میشه و یه سایه یبلند می افته روی زمین سایه هم نزدیک تر میشه

سارا اونز از آستانه یدر رد میشه و میاد توی استدیو

(به علت خشانت زیاد از گفتن بقیه یماجرا معضوریم
فقط باید اضافه کن ماروولو گانت الان توی سنت مانگو بستریه



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۲:۰۹ یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۵

ماروولو گانتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۳ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
از تالار اسلایترین میرم بیرون !!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 168
آفلاین
گزارشگر رو به دوربین ، در حالی که لبخندی به لب داره و پشت سرش یک سری بچه دارن امتحان میدن ، شروع به صحبت می کنه !

گزارشگر : سلام خدمت بینندگان عزیز جادوگر تی وی ! امروز اومدیم در مورد چیزی با بچه ها صحبت کنیم که خیلی ها در این ایام امتحانات ، به اون فکر می کنند ! بله ، تقلب ! خواهش می کنم با ادامه ی گزارش با ما باشید !

دوربین همراه گزارشگر راه میفته و میره بالای سر یک دختری که کاملا روی برگه ی امتحانیش خم شده و خیلی جدی به نظر می رسه !

دوربین از بالا اسم اون دانش آموز رو نشون میده : سارا اوانز !

دوربین میره روی سوالات امتحانی و سعی می کنه توی تصویر جواب های سارا هم باشه !

«« قسمت سوالات تخصصی سارا اوانز ! »»

1 - قدرت چیست ؟ چه کسانی از آن بهره مند هستند ؟
ج ) قدرت چیزی است که ناظران جادوگران ، فکر می کنن همه شون دارن ، در حالی که نمی دونن همه ی قدرت ها به من ختم میشه . در حال حاضر فقط من و بعد از من مدیران از قدرت برخوردار هستند !

2 - آیا باید در مقابل قدرت ها ، حتی اگر زور باشند ، ساکت بود ؟
ج ) خیر ، من خودم در تمام عمرم به این افتخار کردم که زیر بار حرف زور هیچ ناظری نرفتم ، همیشه اونا از من می ترسیدن . من همیشه خفن بودم !

3 - آیا کمک به سفید ها در برابر سیاه ها را وظیفه ی خودتون می دونید ؟
ج ) بله ، من در یکی از سخت ترین جنگ هایی که سیاه ها راه انداخته بودن ، تنهایی اومدم سوژه رو خراب کردم و آنیتا رو نجات دادم . نمی دونی من چه قدر خفنم ، من با 3 تا ناظر درافتادم !

دوربین در این جا با قیافه ی خشمناک یگانه منجی عالم خفنیت مواجه میشه ، یعنی سارا و دیگه به برگه ی امتحانی نگاه نمی کنه !

بعد از جلسه ی امتحان !

گ : خب ، میشه خودتون رو معرفی کنید ؟
؟ : بله ! سارا اوانز ملقب به سارا خفنز !
گ : ( با خنده ) آیا شما تا حالا تقلب کردین ؟
سارا : نه ! من هیچ وقت تقلب نمی کنم . من افتخارم اینه که یک بار یه ناظر می خواست از روی من تقلب کنه ، من به مراقبمون گفتم !
گ : عجب ! پس شما میگین که تا حالا این کار رو نکردین ؟
سارا : بله !
گ : خب ، یک صحنه ای دوستان آماده ی پخش کردن ، با همدیگه میبینیم .

دوربین باز هم توی سالن امتحانات رو نشون میده . ولی این بار روی یک نفر زوم کرده . اون نفر ، سارا اوانز بود .
اول کمی به مراقب ها نگاه کرد و بعد برگشت و برگه ی امتحانی یک نفر رو از زیر دستش کشید (!!) اون نفر مقابل ، ماروولو گانت بود !
دوربین ماروولو نشون میده که هیچ کاری نمی تونه بکنه و منتظر میمونه تا کار سارا تموم بشه ! سارا بعد از اتمام تقلب ، برگه رو براش می اندازه و به یکی از مدیران که مراقبشون بود ، میگه :
- آره خانوووم ! اون می خواست از روی من تقلب کنه . من نذاشتم !

چند دقیقه ی بعد ف ماروولو گانت به علت تقلب در جلسه ، از سر جلسه به بیرون پرتاب میشه !

گ : خب ؟ در مورد این چی میگین ؟
سارا : فقط می تونم بگم من خیلی خفنم که کسی به من شک نکرد .
گ : خب ، فکر نمی کنین این خفنی شما ، یک روزی به اتمام می رسه ؟
سارا : من اصلا همچین فکری نمی کنم ، من می خوام با همین خفنی خودم ، در آینده مدیر بشم !!!
گ : مدیر ؟ فکر نمی کنی برای این کار حد اقل 10 سال زمان لازمه ؟ آخه می دونی ، برای مدیریت ، محدودیت سنی گذاشتن !
سارا : نه من با این خفنی خودم و با قدرتی که به همه ی اعضا نشون دادم و فکر می کنم همه ی سفید ها پشت سر من هستن (!) از این مانع هم رد خواهم شد !
گ : من واقعا جلوی شما کم آوردم . شما خیلی خفنی ! باب ، دست ما رو هم بگیرین ، ما اصلا خفن نیستیم ! همیشه این ناظرا به ما زور میگن !
سارا : عزیزم ، اول بگو کدوم ناظره ، تا ببینم در محدوده ی تخصصی من هست یا نه ! من فقط روی ماروولو گانت تخصص دارم !

تصویر ، کم کم سیاه میشه و روی صفحه می نویسه :
« سارا اوانز ، خفن قرن . دیدار با سارا اوانز ، همین هفته ، جمعه ، ساعت 10 »


آن چه ثابت و برجاست ، ثابت و برجا نیست . دنیا این چنین که هست نمی ماند .
برتول برشت




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۱ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
مصاحبه با تم(Theme) سایت
...اهم...سلام اقای تم پیش فرض چطوری کلک؟!!
تم:ای بلا تو چطوری...
-ای ما هم خوبیم دیروز اومد لپت رو بکشم دیدم بهم گره خوردی...چی شده عزیزم؟!!
تم:والله اگه مشکل داری Ctrl+F5رو بگیر درس میشه...
-نشد ای بابا تو چرا اینجوری میشی؟!!...وارو شدی...ای بابا خیلی خز شدی که...کی این کارو باهات کرده...
تم:آخ...آخ گفتی دلم خونه ...زیر سر این کوییرله...بابا این کار بلد نیست هی به من ور رفت تا اینجوری شدم...ما که زندگی خوش نداریم...تازه اون چرچیل هم داشت می رفت زد ما رو آلبالویی کرد...باز حداقل اونجوری سالم بودیم...اما الان دچار ام اس شدم...
-عجب ادم نامردیه...بذار عزیزم...غصه نخور حالشون رو می گیرم...
**********(کارکتر شما 1 جمله)
-هی پاتر این چه بلایی بود سر خوشگل من آوردی؟!!...این چه کاریه؟!!
پاتر:والله من خبر ندارم...ما در حال بررسی هستیم...حتما با اون مدیری که اینکارو کرده برخورد می کنیم
-چه جلب بابا من دلم می سوزه میام صفحه اول سایت...ما به همونش راضی بودیم...ما رو دارید با این کاراتون کم کم به مدیر الاف راضی می کنید ها...بی چاره این تم چش بود زدین شپلخش کردین...
پاتر:تحت بررسی اصلا صبر کن ببینم تو چرا جوراب کشیدی رو کلت بگو ببینم کی بیدی...اه در نرو...بیا اینجا بوقی...
*********(کارکتر شما 1 جمله)
-ببخشید کوییرل جان شما با عزیز دل ما ور رفتی؟!!
کوییرل:من تکذیب می کنم من اصلا با کسی سعی می کنم ور نرم...
-ای داد بیداد...بابا ما به کی مراجعه کنیم؟!!
کوییرل: تو چرا جوراب رو صورتت کشیدی...اوهو بگو می خوام بزنم پستت رو پاک کنم...
***********(کارکتر شما 1 جمله)
-آقای ریموس شما از این ماجرا خبر داری؟!!چرا این تم اینجوری شد...
ریموس:چـــــــــــــــی...آقا اینا همش تقصیر نحوه برخورد حذبه...اصلا بلایی سر این سایت اومد زیر سر حذب...

-خوب جمله دوم رو نمی گم احتملا به جوراب رو صورتم گیر میده...بابای...
***********(کارکتر شما 1 جمله)
-ارباب تاریکی شما خبری دارید برای چی تم اینجوری شده؟!!...
ولدی: تم خراب شده...آقا بفرست در حذب و ببندن...
- حیف که نمیشه بیشتر از یه جمله گفت...آینده خدمتت می رسم...
*********کارکتر نوشتن شما تموم شد
-اااااااا بذار هنوز تموم نشده...نــه به شیکمم دست نزن قلقک میاد...ای بابا...
*******
دوربین تو تیراژ پایانی تخته وایت بردی که در اتاق ریموس رو نشون میده که اشکلات سایت سر چند خط نوشته شدن و در آخر همه در یک نقطه به نام حذب بهم رسیدن...


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۰:۵۷ جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
*آنیتا دامبلدور دستگیر شد!
_ به گزارش خبرنگاری ولدمورتیسم، خانم آنیتا دامبلدور پس از اعتراف وقیحانه ی خود، دستیگر شده و فعلا در حبس به سر می برند. خبرنگار ما، خانم لیلی اونز، مرگخوار تازه به دوران رسیده، گزارشی رو در این رابطه آماده کرده اند که به سمع و نظر شما می رسانیم...
تصویر لیلی که سعی کرده با هزار و شونصد نوع کرم پودر و آرایش، سیاهیای چشما و خشانت چهرش رو بپوشونه، نشون داده می شه.
آنیتا دامبلدور هم پشت میز نشسته و لیلی می یاد رو بروش میشینه در حالی که لبخند نامردانه ای روی لباش نقش بسته(!) ، میگه:
_ خب آنیتا... چه توضیحی داری؟!
آنیتا آهی از سر تنهایی می کشه و می گه:
_ می دونم که همه فکر می کنند که من دروغ گو هستم، اما می خوام بگم برای چی به کفیه گفتم، مامان.
لیلی سریعا گفت:
_ خب... دیدید که آنیتا هیچ حرفی برای گفتن نداره... تا برنامه ی بعدی...
یهو دراکو جفت پا می پره توی کادر و میگه:
_ چی چی رو حرفی نداره؟!... می خواد حرف بزنه!... به عنوان وزیر مملکت دستور می دم تا بذارید حرفاش رو بزنه!... بوگو آنیتا...بوگو!
آنیتا یه صحنه سرخ و سفید میشه ولی دراکو از رو نمی ره و همچنان داره با شدت عشقولانه به آنیتا نگاه میکنه! آنیتا میگه:
_ خب... من از عشق های دیگه ی پدرم، یعنی آلبوس دامبلدور، خبر ندارم. فقط می دونم که در سن پنجاه سالگی با مادرم، ماریانا ازدواج میکنه. اینم عکسشون...
آنیتا گردنبندش رو باز میکنه و میده به دراکو، دراکو قابش رو باز میکنه و رو به دوربین میگیره. آلبوس دامبلدور ردایی سپید پوشیده و داره می خنده و دستش در دستای یک زن زیبا که دقیقا شبیه آنیتا بوده، اما پخته تر، و لباس سپید عروسی پوشیده داره می خنده و یه نگاه به دامبلدور میکنه و بعد تنفس عروسی داده میشه و اونا زن و شوهر می شن! دراکو میگه:
_ این مامامنت چه قدر شبیه خودت بوده، آنی!
لیلی هم تایید میکنه. آنیتا ادامه میده:
_ آره... بعد از اینکه مادرم کشته میشه و کلا جنگل الف ها نابود میشه، پدرم من رو به خونه ی خودش می یاره. چون اونجا تنها بودم، ققی و کفیه چون بچه ای نداشتن و تخماشون شکسته بوده، می یان از من مواظبت می کنن و چون خب من هم از 2-3 ماهگی پیش کفیه و ققی بودم، به کفیه می گفتم مامان. به ققی هم بعضی وقتا می گفتم بابا یا می گفتم baby که پیشتر از این گفته بودم برای چی. خلاصه... ققی و کفیه خیلی به من علاقه داشتند، برای همین هم اون روزی که پدرم به دره گودریک میره تا ببینه چه خبره، به ققی و کفیه سفارش میکنه که خیلی مواظب من باشند. بعد ققی و کفیه من رو می برند به لونشون که تازه درست کرده بودند. بعد چون جام امن بوده، پدرم 6 ماه به دنبال نمی یاد تا آبها از آسیاب بیفتند و هم اینکه کسی نبوده تا از من که یه بچه ی کوچولو بودم مواظبت کنه. بعد که پدرم با مامان مینروا ازدواج میکنه می یاد دنبال من، ققی و کفیه چون خیلی به من علاقه داشتند، میگن که " نه... بچمون رو نبر..." اما خب من یک ساحره بودم، نمی تونم که فرزند ققی باشم. همونطور هم که افشا شد که اون دکترهایی که گفتند من انسیققی* هستم، تقلبی بودند و همچین موجوری وجود نداره. و حالا کسایی که دیده بودند ققی و کفیه اینقدر برای رفتن من ناراحتند و من رو بچه ی خودشون می خوندند، فکر می کنند من فرزند اوناهام. این اصل ماجرایه .
لیلی که می خواد آنیتا رو در مخمصه بندازه، میگه:
_ خب... پس اون فیلم بلیز چی؟! افشای حقیقت ؟!
آنیتا از دراکو یه دستمال می یگره و اشکهاش رو پاک میکنه و ادامه میده:
_ خب... بر فرض محال که همه ی اوناها درست باشند، مسئله ای که در اینجا مطرح میشه، اینه که من 20 ساله نیستم! من 17 ساله هستم!! پس همه ی اوناها دروغ و کذب محض بوده. حتی آزمایشها هم ثابت کردند که من 17 سالمه. اینم آزمایشها...
لیلی برگه ها رو میگیره ونگاه میکنه و ادامه میده:
_اینا درستند.... پس تو چه جوری شونزده سالگی دوبار عروسی کردی؟!
آنیتا یه ذره خجالت میکشه و میگه:
_ قضیه اینه که چون خیلی شبیه مامانم هستم، پدرم می دونستند که یه ذره بزرگتر که بشم، از خوشگلی دیگه همه دنبالم می یفتند و خستم می کنند. برای همین از همون بچگی خواستگارا رو توی خونه راه می داد. که خلاصه دیگه با دراکو ازدواج کردم.
بعد یه صحنه آنیتا و دراکو لاو رو می ترکونند و لیلی میگه:
_ بله... مثل اینکه تیر ما به سنگ خورد و آنیتا واقعا فرزند دامبلدور کبیر هست... به خشکی شانس!
و لیلی غیب میشه! دراکو دستور میده:
_ آنیتا دامبلدور عزیز من، از الان دیگه آزاد هستی!
و میره طرف آنیتا و بعد سانسسوووووووووررررر !
مجری با خوشحالی میگه:
_ خدا رو شکر که این قضیه هم به خوبی و خوشی پایان گرفت...مرلین یار و یاورتان بادا.
********************
* یه ذره سلیقه بد نیست ها!! لااقل بگید " انسیقی" که خوش آهنگ تر باشه!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۹:۱۵ جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
سو قصد به جان آنی مونی در سنت مانگو
آیا بیماری آنی مونی فقط یک حادثه بوده است یا یک توطعه ؟

صبح دیروز سه سفید معلوم الحال با حضور در بیمارستان سنت مانگو قصد کشتن آنی مونی رو داشتن که با هوشیاری پرستاران در انجام این عمل ناکام ماندند

مجری: سلام ملت هونطور که توی خلاصه ی خبر ها شنیدید صبح دیروز چند تروریست سفید قصد حمله به سنت مانگو و قتل آنی مونی رو داشتن که به هوشیاری پرستاران این عمل نا کام ماند به گزارشی در این مورد توجه فرمایید

دوربین در حال حرکت توی راهروی بیمارستان کف زمین رو نشون میده از چند در عبور میکنه به یه تخت میرسه و رویه چاغوی که کنار تخت افتاده زوم میکنه
یه صدای میگه: من اومدم تو دیدم سه نفر واسادن بالای سرش یکیشون یه چاغو داشت دو تای دیگه میخواستن با دست خفش کنن

صدای خبر نگار: شما چطور متوجه این اتفاق شدید ؟

پرستار: این یارو مونی هی زنگ میزد و غذا میخواست تازه نصف غذا ی بخش رو داده بودیم خورده بود ولی باز هم هی زنگ میزد
من رفتم تو یه آمپول بیهوشی بزنم بهش که تا شام از دستش خلاص باشیم دیدم اون سه تا بالای سرش واسادن

خبر نگار: اون ها چه شکلی بودن؟
پرستار: یه جغد سفید و دو تا ساحره بودن

خبر نگار: شما چیکار کردید؟

پرستار: من خودم رو زدم به خری یعنی نمیدونم شما دارید چیکار میکنید بعد تختش رو بردم بیرون

مجری: خوب وقت برنامه یما تموم شد فعلا بای








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.