بدین ترتیب ارتش میلیونی با تمام قوا به سمت خانه ریدل حرکت میکنه!
مگی: خب دیگه ... مام بریم آماده شیم!
آسپ: نه تو برو ... من باید به چند اقدام مهم رسیدگی کنم!
آسپ موبایلشو در میاره و زنگ میزنه به راجر!
راجر: سلام من راجرم! مدیر چت باکس!
آسپ: الو راجر! یه خواهشی ازت دارم میتونی برام مخ ونوسو بزنی؟ تو رو خدا تو رو خدا تو رو خدا تو رو خدا!
راجر: مخ مامان بزرگه؟ اصلا حرفشو نزن!
آسپ: ببین من میخوام آداس رو تحت سلطه خودم در بیارم برای همین ضروریه که مخ ونوس رو بزنی و بین خودمون باشه اگر مخشو بزنی ... سمت مگی رو به تو میدم!
راجر: امممم .. خب راستش خیلی پیشنهاد سخاوتمندانه ایه ... اوه حسابی هول شدم! خب حالا بذار ببینم شاید یه کارایی بتونم بکنم!
سپس آسپ کمی حال و احوال خانواده محترم راجر رو میپرسه و اینا بعدم خدافظی میکنه!
آسپ
درررررررررررریــــــــــــــــــــــــنگ! (صدای گوشی آسپ)
آسپ: بله بفرمایین!
پشت خط: سلام من آماندا هستم ... یکی از روءسای ارتش میلیونی! قربان میخواستم بگم این کروکی ای که کشیدین خیلی بده .. ما الان خانه ریدل رو پیدا نکردیم که هیچ گمم شدیم ضمن اینکه اینجا آدماش خیلی ترسناکن و همه یه جوری بهم نگاه میکنن ... د ... آقا مگه تو قزوینی ای که اینجوری نگاه میکنی؟
پشت خط: جاااااااااااان!
آسپ بدون توجه به گفت و شنود پشت خط: چـــــــــــــــــــــی؟ احمقا!
آماندا: قربان .. البته این تنها مشکل نیست .. آلفرد رو همین چند لحظه پیش از دست دادیم ... به علایم راهنمایی رانندگی توجه نکرد رفت زیر تریلی! گراوپم یه پنج از پنج مخشو زده و بهش شماره داده و الان با هم رفتن کافی شاپ اما در راه شهرداری منطقه یه چاله رو پر نکرده بود گراوپ به همراه پنج از پنجه افتادن تو چاله! فلیت ویکم در اثر یک حادثه تلخ در مبارزه با اشرار شدیدا مجروح شده!
آسپ: ماااااااااااا حالا خودت هنوز سالمی؟
آماندا: قررررررررررررررر (افکت جلو دادن سینه) بله قربان. خیالتون راحت باشه قربان! خودم به تنهایی ارتش چند میلیون نفری رو هدایت میکنم قربان! نه .. جیـــــــغ خخ خخخ خخ ... بیب بیب بیب (صدای قطع شدن تلفن)
آسپ: الو .. الو ... !
آسپ با عصبانیت گوشیشو میذاره تو جیبش! ارتش یک میلیونیش نرسیده به خانه ریدل به طور کامل متلاشی شد .. تنها یک راه مونده .. او باید در جلسه مشاورین ایفای نقش نظر اکثریت رو جلب میکرد و مشاورین ایفای نقش رو بر علیه مرگخواران میشوراند! ناگهان بادی از ناکجا میوزه و شنل آسپ موج برمیداره و موهاش پریشون میشه ... (صحنه حماسی)
مگی: خب من اومدم!
آسپ برمیگرده و مگی رو میبینه که با یک چادر گل گلی که بر سر کرده در آستانه در منتظرشه!
آسپ : چه وضعشه! نمیدونی ما قراره عین خورشید در این جلسه بدرخشیم و همه مشاورین رو علیه مرگخواران بشورانیم؟ ما باید بهترین و بی جامه پارتی ترین لباسهایمان را در این جلسه به تن کنیم! هی .. راستی مایوی دو تیکه منو ندیدی؟
آسپ اینو میگه و با سرعت از کنار مگی که شدیدا کف کرده عبور میکنه و به اتاقش میره!
همون لحظه خانه ریدلپرستار سرانجام موفق شده که کف زمین خانه ریدل رو از زمین جدا کنه و به همراه مورگان وارد آمبولانس کنه و حالا لرد به خاطر این ضرر گزاف که به خانه آب و اجدادیش وارد شده مشغول شکنجه این فرد خاطی هست! و از طرفی بلیز و بارتی و اسنیپ در آمبولانس بالای سر مورگان هستند!
بلیز: طاقت بیار .. ما باهاتیم!
بارتی: تو زنده میمونی!
اسنیپ در حال تنفس مصنوعی دادن به مروگان هست برای همین نمیتونه صحبت کنه!
همون لحظه در باز میشه و گلگومات میاد تو حیاط و چشمش به آمبولانس می افته!
گلگومات:
اوه .. مرگخواران خائن داشت بیل ویزلی را فراری داد! بیــــــــــــــــــــل بیــــــــــــــــل! گلگو بیل و مرگخواران خائن را کشت!گلگومات با تمام قوا به سمت آمبولانس یورش میاره!
مرگخواران: ماااااااااااااااا !
بلیز: راننده .. گاز بده .. گاز بده داره میاد!
راننده که هدفون رو گوششه و داره یکی از آهنگ های خز هیچکس رو گوش میده با بی حوصلگی آهنگ رو قطع میکنه.
راننده: تا لردتون همکارمو ول نکنه هیچ جا نمیریم!
بلیز: .. د... لامصب مگه تو جاپونی هستی زبون آدم حالیت نمیشه! بهت میگم تا هممون کشته نشدیم گاز بده!
یه صحنه راننده از آینه بغل به بیرون نگاه میکنه و غول بیست و پنج فوتی ای رو میبینه که به سمتشون میدوئه ....
راننده: مووووووییییییییییییییییییییییییییخخخخخخخ (صدای گربه وقتی میترسه)
اییییییییییییییییییییی (صدای از جا کنده شدن ماشین ، شتاب گرفتن ماشین)
نکته: در پشت آمبولانس رو یادشون رفت ببندن!