ببینین ، از چند جهت می شه این مسئله رو بررسی کرد .
اول اینکه لرد ولدمورت از بچگی در یه محیط به نسبت خشن و بدون هیچ محبتی به دنیا اومد و بزرگ شد . همون یتیم خونه ی ماگلی . در اکثر یتیم خونه ها افراد با بچه ها روابط خوبی ندارن ؛ غذا کم می دن ، بد اخلاقی می کنن و ...
و خب لرد ولدمورت غیر از اینا خون سالازار اسلیترین و آدمهای شرور و سیاه و بدی رو در بدنش داشت . و بالاخره یکسری از صفات انسان انتسابی هست ، یعنی از مادر و پدر به انسان داده می شه و در واقع به ارث می رسه .
پس ببینین ، تا اینجاش تو چیز مهم به نام محیط و وراثت روش اثر گذاشتن و اینها باعث شدن که اون به آزار و اذیت حیوانات و دوستای دیگش بشه که در کتاب به خوبی نوشته شده .
ولدمورت وقتی که به نوجوانی رسید ، آرزوش این بود که بزرگترین جادوگر بشه ... دو راه داشت - سیاهی و سفیدی - که این فقط یکی از این دو راه رو می شناخت که همون سیاهی بود .
برای همین خیلی خوب درس خوند و همه چیزو خوب یاد گرفت و کارش رو در مغازه ی بورگین - که یه مغازه ی کار با جادوی سیاه بود - شروع کرد و پس از اون لرد ولدمورت شد .
در واقع همونطور که خیلی ها هم گفتن ، لرد ولدمورت فقط با سیاهی آشنا شده بود ، هیچ اثری از سفیدی و خوبی و اینجوری چیزها در درون و ذاتش دیده نمی شد . یعنی کسی نبود که اینا رو بهش آموزش بده
______________________
ویرایش ناظر (امتیاز پست ):امتیاز شما دوست عزیز 5 از 5 .موفق باشید .
ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱۹ ۱۹:۴۱:۲۹