نام:سالازار اسلاترینتولد:7 جولای(جولای هفتمین ماه میلادیه!)
گروه:اسلایترینگروه خونی:اصیل زادهخصوصیات ظاهری:موهای صاف مشکی که به سبز میخورع-پوست سفید و بی روح-چشمای سبز و مارگونه
خصوصیات اخلاقی:خعلی آروم و جدی:)
شغل:کمک به دوستان و نوشتن برای زندگی و تنهایی های خودم:")
محل زندگی:تالار اسرارپاترونوس:مار افعیحمل و نقل:جسم یابی(غیب و ظاهر شدن)یا جارو
goldenچوبدستی:چوب درخت سرخدار، دندان مار، پر ققنوس/ انعطاف پذیر و 12 اینچ
توضیحی از زندگیای پر رمز و راز:
من در قصری بزرگ به نام«قلعه مار زبان های شرور»به دنیا اومدم.خونواده من پولدار بودن امه قبل از او روز تولد نحس و لعنتی.....مادرم بخاطر یه بیماری مشنگی مرد و پدرم بخاطر اینکه عاشق مادرم بود، خودکشی کرد.من روز تولد14سالگیم تنها شدم و مردم داخل قصر منو بیرون کردن چون خونوادهای نداشتم.من تمام تلاشمو کردم تا دوست پیدا کنم و انتقاممو از تمام خون لجنی ها بگیرم چون مامانم میتونس زنده بمونه اگه او خون لجنی کمکش میکرد.
2 سال بعد اتفاقی شیرین و عجیب رخ داد که من رو از این رو به اون رو کرد و حس شرارت رو بالا برد!!داشتم تو جنگل راه میرفتم که یه مار دیدم از روی ناراحتی و گشنگی بهش گفتم:"سلام مار جونم!"ماره هم جواب داد:"سلام دوس جونم!"من چشام داش از حدقه میزد بیرون که فهمیدم مارزبانم!!به دوستام گفتم و اونا چون جادوگر بودن(گودریک، هلگا، روونا)خوشحال شدنو منم از اون روز به بعد هر ماری میدیدم باهاش میحرفیدم:)
دو سال بعدش تول 17 سالگیمو تو غارم گرفتم(اولین باری بود که خودم جشن میگرفتم!).چون تازه یه باسیلیسک برا خودم پیدا کرده بدم!!!
.
.
.
در سن 37 سالگیم، منو دوستانم تصمیم مون رو گرفتیم که یه مدرسه ی جادوگری بسازیم و ساختیم.اسمشو گذاشتیم«مدرسه ی علوم و فنون جادوگری هاگوارتز».4 تا گروه شدیمو بچه های جادوگرو با کلاه گروهبندی تو گروها میزاشتیم!اسم گروهامون فامیلیامون بود:اسلایترین، گریفندور، هافلپاف، ریونکلاو!
تو این مدرسه وقتی مردم یه پسرو تو خیابون دیدم ازش خوشم اومد......اسمش"تام ماروولو ریدل"بود....چون مثل من تنها و بی خانمان بود.....بهش قرت مارزبانی دادمو باهاش شروع به گپ و گفت شدم تا پرفسور دامبلدور اومدو اوردش مدرسه.اون افتاد تو گروهه من چون من میخاستم، اما فک نمیکردم تالار اسرار باز کنه و باسیلیسک منو ببینه!بهش اجازه دادمو چن سال بد وقتی هری پاتر فهمید تالارو به قدرت من جینی ویزلی باز کرده......از قدرت مارزبانی که تام بهش داد، در تالارو پیدا کردو با دوستشو لاکهارت وارد اونجا شد.دخترع رو نجات دادو جانپیچ تام(لرد ولدمورت)رو از بین برد.تو لیست از بین بردناش باسیلیسک عزیزم هم بود!!چرا آخع کشتش؟!
در کل خعلی از دست این دوتا عصبانیم ولی تو لیسنت آدمای مورد عالقم چون من همه مار زبان ها و آدمای دسچین شدمو دوس دارم!
.
.
آدمای دستچین شدم: لرد ولدمورت، خانوادهی مالفوی(چون به ولدمورت کمک کرد!)، سورس اسنیپ و شاید هری پاتر(چون قرار بود بیاد اسلایترین و مار زبون بود!): ))
من عاشق قاب آویز و باسیلیسکم بودم ولی هر دوتارو تام باعث شد تو لیست ازبین بردنای پاتر بیوفته: |
.
.
.
حرف عاخرم:
اگه خواستی طعم زهر افعی رو بچشی در تالار اسرار به روت بازه!مرگ چیز باحالی باید برای خون لجنی ها باشه!!نه؟!#مرگ_حق_خون_لجنیاستالان 28 خرداده آیا؟ فقط به خاطر اصرار و علاقهای که به اسلیترین داری تاییدت میکنم.
تایید شد.