هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۶
#11
آرسینوس جیگر



پاسخ به: بهترین نویسنده‌ در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۶
#12
وینکی جن وزیر کارش درسته



پاسخ به: بهترین ایده‌پرداز
پیام زده شده در: ۱۹:۵۸ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۶
#13
منم به آنجلینا جانسون رای میدم



پاسخ به: بهترین عضو تازه‌وارد
پیام زده شده در: ۱۹:۵۶ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۶
#14
منم قبل از اینکه وارد سایت بشم همه تازه واردها رو بررسی کردم و آملیا فیتلورت از همه بهتر بود. یه سوال: من دوره بعدی سنجیده میشم؟



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۳:۵۶ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۶
#15
►تصویر شماره 3 کارگاه نمایشنامه نویسی◄

اسنیپ به دنبال صدا در راهروها پیش رفت. مطمئن بود که پای شنل نامرئی درمیان است و همچنین یک پاتر! از پله ها بالا رفت، از مجسمه ها رد شد، پیوز برایش مزاحمت ایجاد کرد، اما توانست اورا هم رد کند.

همه راهروها ساکت بودند و هیچ صدایی شنیده نمیشد جز صدای زمزمه پسری که همه اورا پسر برگزیده میخواندند.

بالاخره وارد اتاقی شد که صدا از آن می امد. وقتی وارد شد، کوزه ای که در دستش بود را روی میز کناری اش گذاشت و با احتیاط جلورفت. همچنان که جلو میرفت، متوجه ایینه ای در گوشه اتاق شد. نگاه تردید آمیزی به آن انداخت و آهسته آهسته جلو رفت که ناگهان صدای شکستن گلدانی که روی میز گذاشته بود به عقب برگشت.

چیزی در دلش میگفت به سمت آینه نرود؛ دوست داشت به دنبال صدایی که مطمئن بود عامل ایجاد آن هری پاتر است برود، اما ایینه توجهش را بیشتر جلب میکرد.

به سمت آیینه رفت و روبروی آن ایستاد و... ناگهان سرجایش خشکش زد؛ چیزی که میدید باور نمیکرد! لیلی اوانز، عشق دوران جوانی اش، زنده بود! زنده بود و دست های اورا محکم میفشرد و با علاقه به چشمهایش نگاه میکرد. با دیدن صحنه، زانو هایش سست شدند و بی اختیار روی زمین افتاد. اشکهایش سرازیر میشدند اما او نمیخواست جلوی آنها را بگیرد و تا میتوانست گریست.

تا نزدیکی های صبح، نشسته بود و به آیینه نگاه میکرد؛ حالا میفهمید چرا موقع آوردن این آیینه به مدرسه، دامبلدور گفته بود که تا حد ممکن به آن آیینه نگاه نکنند!

درود دوباره فرزندم

این رولت خیلی بهتر بود. توصیفات به جا و کامل بودن. طوری که خواننده میتونه خودشو تصور کنه.
به نظر میاد تازه وارد نباشی، اگه شناسه داشتی حتی لازم نبود رول ورودی بزنی؛ کافیه الان به مدیرا اطلاع بدی تا به گروهبندی هم لازم نداشته باشی.

به هرحال... تایید شد!

مرحله بعدی: گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۳۰ ۲۰:۴۱:۴۳
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۳۰ ۲۰:۴۲:۵۸
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۳۰ ۲۰:۴۳:۲۹


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۳:۳۷ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۶
#16
►تصویر شماره 3 کارگاه نمایشنامه نویسی◄
اسنیپ به دنبال صدا در راهروها پیش رفت مطمئن بود که پای شنل نامرئی درمیان است و همچنین یک پاتر. از پله ها بالا رفت از مجسمه ها رد شد پیوز برایش مزاحمت ایجاد کرد اما توانست اورا هم رد کند. بالاخره وارد اتاقی شد که صدا از آن میامد. وقتی وارد شد کوزه ای که در دستش بود روی میز کناری اش گذاشت و با احتیاط جلورفت. همچنان که جلو میرفت متوجه ایینه شد و ناگهان صدایی از پشت سرش آمد. اسنیپ برگشت و دید گلدانی که روی میز گذاشته بود شکسته. دوست داشت به دنبال هری برود اما ایینه توجهش را جلب کرد. به سمت آیینه رفت و روبروی آن ایستاد چیزی که میدید باور نمیکرد لیلی دست های اورا محکم میفشرد و با علاقه به چشمهایش نگاه میکرد. با دیدن صحنه زانو هایش سست شدند روی زمین نشست و تا میتوانست گریست که ناگهان دامبلدور ازراه رسید. او میگفت که خیلی وقتت را جلوی این ایینه تلف نکن و حرفهای فیلسوفانه دیگر که باعث شد اسنیپ با حسرت برای آخرین بار به ایینه نگاهی بیندازد و دور شود.


درود بر تو فرزندم.

هووووم... این زیاد نمایشنامه نبود. بیشتر مثل یه گزارش خیلی کوتاه و سریع و خلاصه شده بود. یکم مفصل تر بنویس. شاخ و برگ بده بهش. بذار خواننده احساسات و اون صحنه رو درک کنه.

فعلا تایید نشد!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۳۰ ۱۳:۴۱:۰۸






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.