1. موفین گانت پست فطرت است. تافتی پستفطرتتر است. آلیس لانگ باتم اصلاً پست فطرت نیست. پاپاتونده خیلی پست فطرت است. ویکتوریا ویزلی تقریباً پست فطرت است.
یک بار از منظر قامبلی و یک بار از منظر دامبلی گزارههای فوق را علتیابی کنید. (10 امتیاز)
(اینا اعتقادات من نیستا، اعتقادات دامبلو قامبله.)
مورفین:
دامبلی:
ببینید من همیشه بر این اعتقادم که به ظاهر آدما( من نها! دامبل) که دقت کنی به باطنشون هم پی میبری.
اگه به مورفین نگاه کنی می بینی که اصلا ریشی در بساط نداره.
پس بایدم پست فطرت باشه.
قامبلی:
چی داری میگی دامبول؟
شوخیت گرفته؟
من همیشه معتقد بودم که دامبول اشتباه میگه.
همش چرته.
خوب گوش کنید من چی میگم:
ببنید مورفین پست فطرته آما
دلیلش گشتن با دوسته ناباب و چیژ کشه.
بعله.
بیایید و به قامبولیست ها بپویونیدید.
تلفن بیست و دو، دو تا شیش
تافتی:
دامبلی:
ببنید اگه به چهره ی تافتی توجه کنید می بینید که اندکی ریش بزی بیشتر نداره.
و آما دلیل اینکه از مورفینم پست تره اینه که مورفین ریش نداره اما تافتی که می خواسته خودشو خوب نشون بده ریش مصنوعی گذاشته.
برای این دروغشه که از مورفین پست تره.
قامبلی:
دامبول بازم داری چرت میگی
آخه پیرمرد به نظر تو دلیلش اینه؟
نه عامو!
این چه دلیلیه؟
دلیلش اینه که تافتی از یه دختری خوشش میاد. اما شرایط دختره این بوده که امتحانای سمجش رو صد شده باشه.
تافتیم به دروغ میگه که صد شدمو کارنامشو دستکاری می کنه.
بعدم دختره با توقع های زیادی که داشته کاری می کنه که تافتی به سراغ کار خلاف بره.
دلیلش اینه عامو.
و شاید سوال پیش بیاد که پس چرا تافی هنوز مجرده؟
این رو در برنامه ی بعد خواهیم فهمید.
تلفن: بیست و دو، دو تا شیش.
آلیس:
دامبلی:
آلیس؟ برای اینه که دامبلدور وقتی آلیس وارد محفل شد، یک عدد ریش کوتاه به ایشون هدیه داد.
قامبلی:
آلیس پست نیست؟
کی گفته؟
تو گفتی دامبل؟
چرند گفتی.
همه پستن؛ همه.
آلیسم پسته چون با یکی از دامبلی ها میگرده.
تلفن: بیست و دو، دو تا شیش.
پاپاتونده:
دامبلی:
پاپا؟
یه نگا به قیافش بنداز.
تو ریشی در چهرش می بینی؟
د نمی بینی دیگه.
پس معلومه چرا پسته.(پِسته نها، پَسته)
قامبلی:
دامبل؛ دامبل؛ دامبل.
بازم چرت و پرت.
پاپا به این دلیل پسته که شکست عشقی خورده؟
داستان اسکله تو هاگزمیدو که خوندین؟
تلفن: بیست و دو، دو تا شیش.
ویکتوریا:
دامبلی:
اصولا دامبلدور به همه ی اعضای خانوم محفل ریشی اهدا می کنه و بعد که ازشون مطمئن میشه ریشو ازشون میگیره.
گفته میشه که ویکتوریا با آیلین که مرگخواره در جایی خلوت دیده شده و دامبلدور کمی به فطرت ویکی شک کرده.
قامبلی:
هاهاهاها!
دامبول چی میگی تو؟
ریش و میش همش خرافاته.
دلیلش اینه که فلور، که یه پریزاد بوده و مغرور بوده فطرت ویکی رو یه کم با غرور یعنی به بار میاره.
2. قراره مدت زمانی در جایی با یک فرد که که از منظر دامبلی به رویدادها نگاه میکنه وقت بگذرونید. این که چه میشه و چه نمیشه با خودتون، رولی بنویسید و سوژههای خلاقانهای رو پیاده کنید! (20 امتیاز)
تالار خصوصی هافلپاف-نه؛ من این کارو نمی کنم.
-چرا سارا؟ چرا؟ تو که همش منتظر یه موقعیت بودی تا پیش جادوگرا معروف بشی.
-آخه اینجوری دانگ؟
-چه جوری؟ تو فقط قراره از طرف پیام امروز یه مصاحبه با مارک دامبولر یکی از دامبولیسم ها مصاحبه کنی.
سارا یکی از ابرو هایش را بالا برد و گفت:
-راستشو بگو، خودت چقدر پول میگیری؟
-پول؟ کدوم پول؟
-هووف. باشه. پس من فردا میرم دم خونش.
-ایول.
انگلستان، منطقه ای دور افتادهدانگ جلویِ در نارنجیِ رنگ و رو رفته ای ایستاد و گفت:
-رسیدیم. خوب یگه من برم.
-چی بری؟
-اوهوم.
-پس من چه جوری بر گردم؟
اما سارا جوابش رو نگرفت چون که دانگ غیب شده بود.
با عصبانیت آهی کشید و در زد.
صدای پیر و خسته ای از پشت در گفت:
-کیستی؟
-من سارام.
-سارا دیگر کیست؟
سارا از لحن کتابی پیرمرد خندش گرفته بود. با خنده گفت:
-کسی که قرار بود با شما مصاحبه کنه.
در باز شد. پیرمردی با ریش های انبوه جلوی سارا بود.
سارا لبخندی زد و گفت:
-میشه بیام تو؟
پیرمرد با اخمی کنار رفت تا سارا داخل شود. سارا از ریخت قیافه ی خانه ماتش برده بود. کلی زیر شلواری تویِ خانه پخش و پلا بود.
دستش را پشت سرش برد و انگشت اشاره و وسطش را روی هم گذاشت و گفت:
-چه خونه ی قشنگی دارید.
مارک دامبولر با همون اخم گفت:
-ممنون.
سارا جدی شد و گفت:
-آقای دامبولر، ممنون میشم اگه افتخار مصاحبه با منو بدید.
دامبولر به دو صندلی اشاره کرد.
سارا رویِ یکی از صندلی ها نشست و گفت:
-این گزارش صوتیه.
شی مستطیلی شکلی رو از جیبش در آورد و اضافه کرد:
-هر چیزی بگید ضبط میشه.
دامبولر سری تکان داد.
سارا گفت:
-خب، در خدمت مارک دامبولر هستیم. جناب دامبولر به نظر شما که کسانی پست فطرتن؟
-معلومه ، کسایی که ریش ندارن.
سارا با تعجب گفت:
-یعنی من پست فطرتم.
دامبولر از جا پرید و گفت:
-مگه تو ریش نداری؟
-معلومه که نه.
دامبولر عینکی از روی میز برداشت و به چشمانش زد. بعد جیغ کشید و گفت:
-یه آدم پست فطرت.
یه آدم پست فطرت اینجاست. کمک.
سارا گفت:
-چی میگید آقا؟
اما دامبولر از جیغ کشیدن دست نکشید.
سارا گفت:
-یعنی چی؟ یعنی همه ی خانوما پست فطرتن؟ من میرم از دستتون به سازمان حمایت از ساحرگان شکایت می کنم.
اما بعد فکری موذیانه به سرش زد. زیر لب وردی زمزمه کرد و :
-بــومــــ!
دامبولر دست از جیغ کشیدن بر داشت و به سارا نگاه کرد. سارا را دید که با حالت
داره نگاهش می کنه. یه نگاه به خودش کرد و با جیغ گفت:
-
ریـــــــــــــشـــام! سارا به شاهکار خود نگاه کرد. یک دونه ریش هم برای دامبولر باقی نمانده بود.