هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: افسانه لرد ولدمورت
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
خلاصه:

قراره روز تولد لرد به نام "لرد ولدمورت مذگان" نامگذاری بشه.این مصوبه از دیوان عالی هم عبور کرده و رسمی شده و قراره که لرد در صحن علنی سازمان ملل جادوگری شرکت کنه و این اتفاق رو رسمی کنه. لرد مشغول آماده کردن مقدمات و لباس و متن سخنرانیش می شه.
تهیه لباس لرد به عهده مرلینه.ولی هیچکدوم از لباسایی رو که مرلین تهیه می کنه لرد نمی پسنده. در آخر مرلین به کمک هکتور لباسی پیدا می کنه که رنگش با تغییر احساسات لرد تغییر می کنه و در صورت لزوم کروشیو هم می زنه.لرد در حال حاضر لباس رو گرفته دستش و داره مرلین رو مرلین کش میکنه که چرا لباس من صورتیه !
--------------------------------------
لرد چشم غره ای تحویل مرلین داد که با کمی ارفاق نسبت به باسیلیسک، میتوانست پس از نگاه مرگبار گنده لات مارها، رتبه دوم نگاه های مرگبار را احراز کند.
مرلین که نمیدانست به جز ریش گره اندر گره خودش، به چه چیزی میتواند متوسل شود، سعی میکرد با رشوه دادن به چیزهایی ماورایی که حتی خودش هم ماهیت آنها را نمیدانست، حال لرد را کمی بهتر کند. البته اگر مقدور بود!!!
لرد مجددا لحظاتی به لباس نگاه کرد و متوجه شد رنگ صورتی لباس نه تنها کمرنگ نمیشود، بلکه ظاهرا به طرز غریبانه ای میل دارد به جای صورتی،قرمز باشد. آنهم از نوع جیغ گریفندوری! بنابراین چوبدستی ملوکانه استخوانی را بالا گرفت اما هنوز وردی جاری نساخته بود که صدای پاقی شنیده شد و یک نفر آدم دودی و سیاه و چقر با موهای بلند،در اتاق لرد ظاهر شد. در حالیکه زیر لب غر میزد.

- ای بر اون روحت لعنت مرلین! می مردی اینو یه کم خطرتر نازل میکردی؟

یک نفر آن پشت ها میپرسد این بخت برگشته الان در اتاق شخصی لرد چه غلطی میکند؟ عرض میکنم الان خدمتتون آقای کرگدن... نه ببخشید کارگردان...

- کروشیو!!!

این صدای لرد بود که از بحث نویسنده و کارگردان به تنگ آمده...

- آخــــــــــــ .....ارباب نزن ارواح جدت... میگم میگم.... اماااان

مورگانای بیچاره که از طلسم شکنجه به شدت به خود میپیچد ناله کرد.

- ارباب جان.ای قدر قدرت.... ای قوی شوکت....نزن تو رو جون دخترت!

لرد طلسم را برداشت.

- بنال تا به جرم قسم خوردن به جان مبارک دخترمان نکشتیمت!
مورگانا که حالا توانسته بود بایستد، خاک و زغال و گرت و اشغال را از روی خودش پاک کرد و وقتی دید لرد به طرز خفنزی، بهش زل زده، گرت و آشغال ها را ریخت توی جیب ملکوتی مرلین بیچاره!
- والا ای ابر ارباب! اقایی که شما باشی! اوشونی که داری میبینیش. گفت من پیرم و پیرم و میلرزم ....
هنوز حرف مورگانا تمام نشده بود که لرد و مورگانا متوجه حرکات نیمه موزون مرلین شدند. لرد گفت:
- حیف که نمیشه بزنم پس گردن ملکوتی ات ! بیشین بینیم باااا. واسه من حرکت میزنه!
مورگانا خنده مخفیانه اش را با چشمغره لرد قورت داد و گفت:
- اقا بی حاشیه! اووشون ما رو برد اتاق خودش گفت کمکش کنم این یادداشت های از قرن بوق تا حالاشو مرتب کنه. و اگه از چیزی هم خوشم اومد میتونم کپی کنم واسه خودم! حالا بماند من در ازمنه های قدیم کمر به قتل اوشون داشتم ولی حالا که زیر سایه اربابیم دیگه....ایشون یه یادداشتی داشت با مضمون آپارات در هر حالت و با هر لباس... حالا حکم لباسش چی بود من نیدونم. ما اومدیم تمرگیدیم روی صندلی و این کاری رو که یادداشت این گفته بود کردیم! که البته تنها حسنش شرفیابی به حضور ارباب بود و الا گند خورد به ریخت و رختمون! مرلین دادا تو چرا اینقدر با لباس ملت مشکل داری؟ میترسم اخرش یه فرضیه از خودت در کنی با مضمون آدم کشی با لباس!
و بعد نگاهش افتاد به دست های لرد و آن لباسی که حالا کاملا قرمز رنگ بود!
- ا؟ این دیگه چیه؟ مرلین دوخته اینو؟

--------------
پی نوشت: ببخشید اگر گند زدم! تجربه اولمه


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۸ ۱۳:۰۷:۰۶
ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۸ ۲۲:۴۰:۱۸

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۵۰ چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۳
ام شخصيت انتخابي: مورگانا لی فای

گروه : اسلیترین

ویژگی های ظاهری و اخلاقی: مورگانا علی رغم نامش که ملکه شب لقب گرفته است، پوستی سفید و چشمانی کهربایی دارد( ینی یک رنگ مشخص داره که سبز عسلیه و طیف رنگ چشماش با لباس هایی که میپوشه ممکنه تغییر کنه و کم رنگ و پررنگ به نظر برسه) موهایی بسیار بلند تا زیر زانوهایش دارد که رنگشان چیزری بین قرمز و طلایی است. به طور کلی لبخند میزند اما لبخندهایش همیشه به معنای خوشحالی نیست. وقتی چشمهای ملکه جزیره آتلانتیس به درخشیدن می افتد شما میتوانید منتظر یک فاجعه باشید! مورگانا مغرور تا حدی حساس مغرور و کمی سرد است. با کسانی که دوستشان دارد مهربان است ولی اخلاقی سرد دارد. سرد اما نه سوزنده.

چوبدستی: 14/5 سانتی متر از چوب درخت انت و پر ققنوس

جارو: آذرخش 2012

معرفی کوتاه:(معرفی کوتاه یا داستانی از زندگی شخصیت مورد نظر): او توسط یکی از نوادگان بلا فصلش، سالها پیش با روش هایی از جادوی سیاه روند رشد سنی خود را معکوس کرد. اما در این کار با کمی بی دقتی مواجه شده و به سن 11 سالگی بازگشت به همین دلیل، اجبارا به هاگوارتز رفته و مجددا مشغول تحصیل شد. کلاه گروه بندی با توجه به آنچه که در مورگانا میدید وی را به اسلیترین فرستاد. مورگانا توسط استاد محبوبش سوروس اسنیپ با لرد سیاه آشنا شد. و پس از فارغ التحصیلی به وی پیوست. یکی از کارهای شاخص مورگانا اختراع طلسم های سیاه است.او در دوران تحصیل خود جستجوگر اسلیترین نیز بود


تایید شد! به ایفای نقش خوش اومدید بانو مورگانای کبیر!


ویرایش شده توسط *راهیندا* در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۶ ۱۹:۰۷:۰۱
ویرایش شده توسط *راهیندا* در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۷ ۱۲:۱۷:۱۹
ویرایش شده توسط *راهیندا* در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۷ ۱۲:۴۷:۵۷
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۷ ۲۳:۰۷:۴۹

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۷ چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۳
اوه
متشکرم...ممنون ممنون
بله البته که خوندم ممنون


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۳:۳۲ چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۳
نقل قول:

کلاه گروهبندی نوشته:
نقل قول:

*راهیندا* نوشته:
سلام کلاه عزیزم
فکر میکنم الان اومدم تا توی یکی از گره های زندگی ام شرکت کنم!
میدونی من واقعا گیجم !
ینی بذار اینجوری بگم یه سری از باورهای ذهنی من نسبت به خودم فرو ریخته
راستش اینه که احساس میکنم لیاقتشو ندارم.انگار به هیچ جای این دنیا تعلق ندارم.شاید بهترین کار این باشه که همین الان کلاهو از روی سرم بردارم و برگردم توی اتاقم.
راستش اینه که ممکنه من در جایی اصن ادم فروتنی نباشم و به شدت مغرور به نظر برسم. اما گاهی اعتماد به نفسم به شدت افت میکنه.
باهوش نیستم زیاد اما میتونم خودمو از چاله ها بکشم بیرون.گاهی پیش اومده کاری رو با اشتیاق زیاد شروع کردم. و یهو وسطش همه احساسم از بین رفته. یه همچین مواقعی اگه ازم حمایت روحی نشه کاملا ولش میکنم به امان مرلین.
عاشق دوستامم و کسانی که به نحوی وارد زندگیم میشن
براشون ممکنه هر کاری بکنم. ممکنه براشون بمیرم و ممکنه براشون ادم بکشم. میگن توی کارام جدی ام ... ولی خیلی دوست دارم که دوستام از بودن با من لذت ببرن و ادم شوخی باشم. نمیدونم هستم یا نه
جادوی سیاه رو دوست دارم. و قدرتی که باهاش نصیب ادم میکنه
اینکه ازت حساب میبرن
چالش ذهنی من شده گریفندور و اسلیترین! حتی ممکنه ولدمورت با یه مرگخوار گریفندوری برخورد خوبی نداشته باشه. و اگه واقعا گریفندوری باشم... دوری ام از اونجا....
من نمیدونم
به نظرم بهتره به جای واژه شجاعت بگم جسارت... من جسارت و احساساتی بودن رو کنار هم دارن و گاهی هم شدیدا زودرنجم
به نظرم اگر واقعا لیاقت جایی رو داشته یاشم یه چیزی بین گریفندور و اسلیترینه
حتی شخصیتی که میخوام انتخاب کنم، انتخاب رو گذاشته به عهده خودم( ینی بدون گروهه) وای چقدر حرف زدم


خب من بهت پیشنهاد می کنم این پست رو بخونی و در مورد هافلپاف بیشتر فکر کنی و بعدش برگردی و انتخاب نهاییت رو بگی.


وای قلبم نه
راستش علت اصلی مخالفتم اینه که دوستام جای دیگه ای هستن و من نمیخوام ازشون جدا شم!!!!
( ینی واقعا منو برای هافلپاف مناسب دیدین و نه جاهای دیگه؟)
و اگر واقعا به انتخاب خودمه بازم بین گریفندور و اسلیترین میمونم
مطمئن نیستم لیاقتشونو داشته باشم. شاید بهتر باشه انتخاب بین این دو تا رو به عهده کلاه بذارم
فقط خواهش میکنم هافلپاف نباشه


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۰:۴۳ چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۳
سلام کلاه عزیزم
فکر میکنم الان اومدم تا توی یکی از گره های زندگی ام شرکت کنم!
میدونی من واقعا گیجم !
ینی بذار اینجوری بگم یه سری از باورهای ذهنی من نسبت به خودم فرو ریخته
راستش اینه که احساس میکنم لیاقتشو ندارم.انگار به هیچ جای این دنیا تعلق ندارم.شاید بهترین کار این باشه که همین الان کلاهو از روی سرم بردارم و برگردم توی اتاقم.
راستش اینه که ممکنه من در جایی اصن ادم فروتنی نباشم و به شدت مغرور به نظر برسم. اما گاهی اعتماد به نفسم به شدت افت میکنه.
باهوش نیستم زیاد اما میتونم خودمو از چاله ها بکشم بیرون.گاهی پیش اومده کاری رو با اشتیاق زیاد شروع کردم. و یهو وسطش همه احساسم از بین رفته. یه همچین مواقعی اگه ازم حمایت روحی نشه کاملا ولش میکنم به امان مرلین.
عاشق دوستامم و کسانی که به نحوی وارد زندگیم میشن
براشون ممکنه هر کاری بکنم. ممکنه براشون بمیرم و ممکنه براشون ادم بکشم. میگن توی کارام جدی ام ... ولی خیلی دوست دارم که دوستام از بودن با من لذت ببرن و ادم شوخی باشم. نمیدونم هستم یا نه
جادوی سیاه رو دوست دارم. و قدرتی که باهاش نصیب ادم میکنه
اینکه ازت حساب میبرن
چالش ذهنی من شده گریفندور و اسلیترین! حتی ممکنه ولدمورت با یه مرگخوار گریفندوری برخورد خوبی نداشته باشه. و اگه واقعا گریفندوری باشم... دوری ام از اونجا....
من نمیدونم
به نظرم بهتره به جای واژه شجاعت بگم جسارت... من جسارت و احساساتی بودن رو کنار هم دارن و گاهی هم شدیدا زودرنجم
به نظرم اگر واقعا لیاقت جایی رو داشته یاشم یه چیزی بین گریفندور و اسلیترینه
حتی شخصیتی که میخوام انتخاب کنم، انتخاب رو گذاشته به عهده خودم( ینی بدون گروهه) وای چقدر حرف زدم


ویرایش شده توسط *راهیندا* در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۶ ۱۱:۰۳:۲۶
ویرایش شده توسط *راهیندا* در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۶ ۱۱:۰۴:۲۷

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۶:۳۷ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
هرمیون موهای وزوزیش رو کنار زد و با عصبانیت به هری گفت:
- این دیوونگیه محضه!

رون با بیخیالی دستانش را در موهایش فرو برد:
- هرمیون ضد حال نزن!

هرمیون با خشم داد زد:
- رونالد ویزلی! اصلا می فهمی چی می گی؟ دعوت اسنیپ به چالش آب یخ یعنی خداحافظی ما از هاگوارتز! :vay:

هری قهقهه میزد.
-باور کن ارزششو داره هرمیون و به خاطر خدا، اونا منو اخراج نمیکنن. من پسر برگزیده یا یه مشت چرت و پرت دیگه برای اونا هستم. من اخرش مجبور خواهم بود یک شبانه روز به نصیحت های دامبلدورو فریادهای اون روغن گریس، گوش بدم ولی فقط همینه و نه بیشتر!

هرمیون با کتابش محکم زد توی سر هری!
- روی من حساب نکنین!

رون با حیرت به هرمیون نگاه کرد و هرمیون این بار با لکنت گفت:
- ام...ینی منظورم اینه که...اه! خب باشه ولی... خدایا من بازم می گم این دیوونگیه!

هری چشمک زد.
- خوب پاترها دیوونه ان هرمیون؟ نیستن؟ حالا بگید کجا باید ویدیو رو ضبط کنیم؟

هرمیون آهی کشید و گفت:
- روی نشان ارشدی من ... یه دوربین کوچیک به کار میذاریم...من میز اول می شینم و برای همین خیلی خوب می تونم فیلم بگیرم.

-اهای ینی تو میگی من جلوی بچه ها آب بریزم روی سرم و اسنیپ رو دعوت کنم؟
هری این را فریاد زده بود. رون سری تکان داد.
- خودشه اگه به طور خصوصی چلنجش کنی، حتما میپیچونه ولی اینجوری نمیتونه!
هرمیون نالید.
- شما دو تا رو چرا نمیبرن تیمارستاااان؟ دکترررررر

سه قلو های گریفندوری مقابل در کلاس اسنیپ متوقف شدند دستان هرمیون به شدت می لرزید اما قبول کرده بود که به آنها کمک کند پس جا نزد.هری دوربین را روی نشان ارشدیت هرمیون نصب کرد و هر سه نشستند.هرمیون سعی کرد طبیعی به نظر برسد پس کتابش را باز کرد و مشغول مطالعه شد و در عین حال موهای پرپشتش را عقب زد تا مانع فیلم برداری نشود. هری وقتی دید اسنیپ وارد کلاس میشود، بلند شد و جلوی دخمه ایستاد البته قبل از آن، ردا و لباس هایش را در اورده و حالا فقط یک بلوز و شلوار تنش بود. سطل آبی را ظاهر کرد و گفت :
-من، هری جیمز پاتر، دراکو مالفوی، سیموس فینیگان و پروفسور اسنیپ رو به این چالش دعوت میکنم.

و بعد، اب را روی سر خودش خالی کرد. اسنیپ با چهره ای خشمگین به هری نگاه کرد . هرمیون بر خلاف انتظارش به خنده افتاده بود و می لرزید. هری در حالیکه قهقه میزد خیس و تلو تلو خوران به سر میزش برگشت.اسنیپ فریاد زد:
- پاتر! مجازات می شی! شب توی دفتر من باش!

هری خندید
- میخواین من از چالشتون فیلم بگیرم پروفسور؟:lol2:

کل کلاس رفت روی هوا و اسنیپ که دیگر محال بود از وضعی که در آن هست، عصبانی تر شود یقه هری را گرفت و از کلاس کشوندش بیرون! هرمیون دوربین رو از نشان ارشدیش جدا کرد و رو به رون گفت:
- حیف شد کلی جادو نصب کردم روی دوربین تا بتونم بیارمش هاگوارتز

- مهم اینه که چیزی رو که میخواستیم ضبط کرد به نظرت گریس با هری چکار میکنه؟

هرمیون چانه اش را خاراند.
- کمترینش یه مجازات درست و حسابیه که دلش خنک بشه.ولی میدونم اخراجش نمیکنه.

اسنیپ در یک کلاس خالی هری را روی یک صندلی کوباند طوری که هری شک کرد پس از این قادر به استفاده از اندامهای پشتی بدنش باشد! اسنیپ به هری نزدیک شد طوری که بینی عقابیش تنها چند سانتی متر با هری فاصله داشت و بعد نعره زد:
- پاتر دلقک! سر کلاس من حق نداری معرکه بگیری!

- معرکه نبود که! یکی دیگه هم منو دعوت کرده بود. جنبه نداری یکی ادم حسابت کنه؟

اسنیپ خواست به سمت هری حمله ور بشه که دامبلدور وارد کلاس شد و گفت:
- سوروس اکسپکتو پاترو نوم رو یادت رفت ها

هاااااا!
اسنیپ با این قیافه به طرف دامبلدور چرخید.

دامبلدور چشماشو از قصد بزرگ کرد و به هری اشاره ای کرد. اسنیپ دستش رو محکم کوبید به پیشونیش. هری که سردش شده بود با چشمهایی قد نعبلکی به انها خیره شد.
- ببخشید قضیه چیه؟ الان شما دوتا باس بزنید شت و پت کنید منو ها!

دامبلدور همون طور که یه آبنبات لیمویی از جیبش در می آورد گفت:
- هری پسرم برو دو تا کلاس ریلکسیشن!

هری موهایش را چلاند و سرش را تکان داد و باعث شد آب روی صوررت اسنیپ بپاشد.
- خوب این در مورد شما طبیعیه ولی این جناب روغن گریس بی جنبه رو چکارش کنیم؟ تازه شرط میبندم میخواد فر بده و ویدیو نده!

دامبلدور به آبنباتش مک زد و گفت:
- نه هری عزیزم!
و بلافاصله ابر چوبدستی اش را بیرون کشید و سطل آب یخ روی اسنیپ خالی شد.
اسنیپ فریاد زد آلبوووووووووس!


تایید شد! سال اولیا از این طرف!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۵ ۲۳:۱۰:۰۶

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.