هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: ورزشگاه نقش جهان (در حال تعمیر!)
پیام زده شده در: ۹:۲۰ چهارشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۳
#31
خرس های تنبل در برابر پاپیون سیاه
پست اول


خانه ی گانت ها

- من دیگه بازی نمی کنم. بازیکن مفت گیر آوردی؟ زود باهام تسویه کن میخوام برم NGO ی حمایت از زاغ ها بزنم.

مورفین سعی کرد آیلین را منصرف کند: باباژون، الان دشتم تنگه. بذار قهرمان بشیم پولتو میدم برو CNG بزن، دست این هاگرید مفت خورم اونجا بند کن هی نیاد چیژ مفتکی گدایی کنه.

- قهرمان بشین؟! خرس های تنبل می خواد قهرمان بشه؟! این تیمت همت کنه تو زمین بازی حاضر بشه، قهرمانی پیشکشش! تو بازی قبلی هر چی سوابق درخشان کوییدیچی داشتم زیر سوال رفت. جای دو تا مهاجم و یه مدافع بازی کردم! یه دستم کوافل بود و یه دستم چماق!

- آخه رییش ژون! من چیکار کنم وقتی آرتروژ یکی عود می کنه و به اون یکی ماموریت خارج کشور وژارت می خوره؟ تو نگران نباش. میرم دانگ رو می خرم، بازی های بعدی رو می بریم، قهرمان می شیم ژون تو.

- کیو می خری؟ دانگ اصن تو رو می شناسه؟ بازی قبلی یادت نیس؟ قیافه ش موقع جواب دادن به اعتراضت عین موقعی شده بود که داشت با ریگولوس در مورد قاب آویز مفقود شده ش صحبت می کرد. اصن انگار تا حالا با تو برخوردی نداشته.

- چطو نداشته؟ باباژون موقع وژارت معاونم بود. بعدش بهم خیانت کرد. خوب می شناشدم. با هم کلی چیژ دود کردیم شر منقل.

- همون چیز مغزتو پکونده! مافنگی! اونی که معاونت بود ارنی مک میلان بود. اونیم که بهت خیانت کرد هلگا هافلپاف بود. این ماندانگاس فلچره. یه شخصیت جدیده. هیشکی رو نمی شناسه. زری قاطر باشی با یه بار تسترال پرونده ی آزکابان یا کورنلیوس فاج با یه عمر سوابق درخشان دولتی، براش فرقی نداری. مزاحمی! اصن این حرفا به من چه؟ زود پولمو بده برم وگرنه با همین زاغی میام تو اون چشای لوچت!

مورفین که دید تلاش برای قانع کردن ننه ی اسنیپ فایده ای ندارد، از توی جورابش یک چک روز شونصد گالیونی درآورد و غیر از آن 20 گالیون هم بابت کمک به NGO ی حمایت از زاغ ها پرداخت کرد تا خود را از چالش سطل آبلیمو برهاند.

بعد از محو شدن آیلین در افق های دوردست مورفین یک نگاه چپکی به دیوید انداخت: تیممون ناقص شد که پاپیون! بازی فردا رو چیکار کنیم با این کراواتیای سیاه؟
دیوید چانه ای خاراند و بعد بلافاصله نامه ی زیر را نوشت:

نقل قول:
آقای سوروس اسنیپ عزیز

رزومه کاری شما واصل گردید و متاسفانه مورد قبول بخش استخدامی قرار نگرفت. اما این مژده را به شما می دهیم که چون مادر گرامیتان مدتی را در استخدام دولت آزادی و پرواز و تیم کوییدیچ خرس های تنبل (که تا حدودی وابسته به وزارتخانه می باشد.) گذرانده است و تبصره ی قانون استخدامی می گوید که هر کارمند وزارت می تواند در هنگام بازنشستگی یکی از فرزندان خود را جایگزین کند از شما دعوت می شود که نیم فصل باقیمانده ی لیگ را به تیم کوییدیچ خرس های تنبل بپیوندید تا شاید همین، یک سابقه و بهانه ای بشود برای استخدامتان در وزارت.

با تشکر
دیوید کراوکر؛ کارمند بخش گزینش سازمان اسرار و مدیر برنامه تیم خرس های تنبل


بعد هم نامه را بست به پای جغدش و فرستاد برای اسنیپ.

مورفین: به نظرت میاد؟
دیوید: آره بابا! حقوق هاگوارتز کفاف زن و بچه شو نمیده مجبوره دوشیفت کار کنه.

نیم ساعت بعد اسنیپ در خانه ی گانت ها بود.

قلعه ی هاگوارتز - ساعت 12 شب

صدای طوفان و تندر از بیرون قلعه به گوش می رسید و نور صاعقه ها هر چند لحظه یکبار راهروها و کلاس ها را کاملا روشن می کرد.
همه ی دانش آموزان و اساتید و فیلچ ها و نوریس ها به خوابگاه هایشان پناه برده بودند و در قلعه حتی پیوز هم پر نمی زد.
اما در آزمایشگاه معجون سازی واقع در دخمه ها چند نفر بیدار بودند و قهقهه های شیطانی سر می دادند.

کلاوس بودلر: کوهاهاها! معجون گیاهان وحشی!
پرفسور تافتی: توهاهاها! من ترتیبشو میدم!
مرلین: موهاهاها! هرگز كسي باور نخواهد كرد كه انسان هایی كه سالها به مطالعه پرداخته اند با این معجون تبدیل به بهترین بازیکنان کوییدیچ دنیا شوند!
پرفسور ویکتور: ووهاهاها! پس پاپاتونده کجاست پرفسور ویریدیان؟
پرفسور ویریدیان: بازم ووهاهاها! رفته فرگوسن تا در حمایت از حقوق سیاهان راهپیمایی کنه ولی گفت قبل مسابقه برمی گرده تا از این معجون قوی کننده بخوره.
باری ادوارد رایان: بوهاهاها! ما اگه برای بازی فردا معجون قوی کننده نخوریم هم پیروزیم. چون حریفمون خرس های تنبله.
صدای تندر به همراه قهقهه های شیطانی شامل کوهاهاها، توهاهاها، موهاهاها، ووهاهاها، بازم ووهاهاها و بوهاهاها در تمام قلعه پیچید.

خانه ی گانت ها

هاگرید، مورفین، دیوید و اسنیپ تشک هایشان را کنار هم پهن کرده بودند و خوابیده بودند.
- خررررررپففففففففف... خررررررررررپفففففففف
- هوی بچه غول!... هاگرید... هوووووووی با تواما!
- چ... چی شده داش مورف؟... اومدن نوربرت کوچولو رو ببرن؟... نکنه جای آراگوگ لو رفته!... نگو که اومدن باک بیک رو بکشن... زود باش هری، کتاب های غول شناسی غول آسا و موجودات دم انفجاری جهنده رو توی تنبان خودت و رون قایم کن... هرمیون! تو هم پیش گراوپ بشین که هر کی پرسید بگی شوهرمه.
- به من میگی هرمیون، نکبت؟! پاشو جاتو جمع کن برو تو هال بخواب با اون صدای نکره ت!

هاگرید آهی کشید و جایش را جمع کرد و برد توی هال ولی هنوز چشم مورفین گرم نشده بود که...

- نـــــــــــــــــــه!
- هااااااااااااای!... تو دیگه چته کله چرب؟
- هاه؟... هیچی... خواب بد دیدم... اصن از زور فشار اقتصادی خواب و خوراک و تمرکز ندارم که... امروز پرفسور تافتی اومده بود ازم زهر خرچنگ کوالالامپوری می خواست. خوب که دادم رفت، فهمیدم اشتباهی پودر فلس قازقالنگ سیبری رو بهش دادم... اصن اعصابم خرابه مورفین. خدا کنه تو وزارت استخدامم کنن. به نظرت درست میشه؟
- خرررررررررپففففففففف... خرررررررررپففففففففففف...
-

دیوید که از صدای خروپف کاپیتانش بیدار شده بود، مورفین را تکان داد: جناب گانت، میشه کمی آروم تر خرناس بکشین؟ فردا بازی داریم. باید استراحت کافی داشته باشیم.
- نمی تونی بخوابی؟
- جسارتا خیر!
- پش تو هم جاتو جمع کن برو تو هال!... خررررررپفففففففف...


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۵ ۹:۴۱:۳۱
ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۵ ۱۶:۵۲:۰۲


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۴ جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۳
#32
دو ماه بعد

لرد جلوی آینه دستشویی ایستاده بود و با چوبدستی اش یک تیغ ریش تراشی را روی خمیرهای صورتش هدایت می کرد.

ناگهان در ورودی خانه ریدل باز شد و مورفین گانت و لودو بگمن، هر کدام با زنبیلی پر از مواد شوینده و طی وارد شدند:

- اون مشتراحی که چاهش گرفته بود رو درشت کردی؟
- مگه قرار نشد همه ی توالت ها رو من بشورم و همون یه دونه رو تو تعمیر کنی؟
- راش میگیا. من تو توالت بغلیش یکم کارم طول کشید کلا یادم رفت.
- خب مافنگی بدبخت! حداقل برو تو یه جای بهداشتی تزریق کن! ابولا می گیریا بدبخت!
- هیییییییع! مکان ندارم دادا! گذشت اون زمون که از مشتراح اختصاصی دفتر وزارتم مشتقیم آپارات می کردم فضا.
- هییییییع! دست رو دلم نذار که خونه... تا دیروز وزیر بودیم، حالا باید توالت عمومی بشوریم...

چند دقیقه بعد دوباره در باز شد و لینی وارنر و آیلین پرنس و آشا خسته و کبود و زخمی وارد شدند:

لینی در حالیکه به پرهای شکسته اش ریپارو می زد پرسید: آخه مگه نباید مسابقات دوئل وزن کشی داشته باشه؟ چرا من باید با هاگرید دوئل کنم؟ تا اومدم طلسمش کنم انگار که می خواد پشه بکشه با دوتا دستاش لهم کرد!

آیلین گفت: دوئل منو چی میگی پس؟ به من گفتن حریفم جرج ویزلیه ولی بعد از سوت داور یکی از پشت بهم شلیک کرد. تازه فهمیدم گولم زدن و اونی که جلوم وایساده بود فرد بوده و باید برمی گشتم تا با جرج دوئل کنم...

آشا گفت: دوئل من از همه نامردی تر بود. مالی ژله ای می خواست طلسم بزنه ولی تیریپش یه جوری بود که انگار می خواد "سلام سلام/همگی سلام" بخونه. منم که جوگیر؛ تا اومدم قر بریزم خلع سلاح شده بودم...

لحظاتی بعد دافنه و رز ویزلی کوفته و خاک آلود وارد خانه شده و بدون هیچ حرفی راهی گلخانه ی تاریک شدند و سعی کردند با ماده ی تاریک فتوسنتز کنند تا انرژی از دست رفته شان بابت نگهداری و آبیاری از میلیون ها نهال کشت شده توسط مرگخواران، جبران شود.

لرد سیاه که از توی آینه شاهد این ماجراها بود زودتر اصلاحش را تمام کرد و با خشنودی به جمع مرگخوارانش پیوست: بسیارخب یاران من! دو ماه سختی تموم شد و ما به تمام تعهداتمون عمل کردیم. و حالا طبق توافقات؛ امروز روزیه که باید تمامی تحریم ها برداشته بشن. هیئت مذاکره کننده خانه ریدل! هرچه سریع تر برای ارائه ی گزارش رسمی اقدامات این دوماه و درخواست رفع تمامی تحریم ها عازم ویزنگاموت بشین!

مرگخوارها انگار که صاعقه خورده باشند سرجا خشکشان زد. دو ماه سپری شده بود و همه آنقدر درگیر مشغله های خودشان شده بودند که یادشان رفته بود در مورد بند چهارم توافقنامه چیزی به لرد بگویند و اگر هم یادشان آمده بود سعی کرده بودند دوباره یادشان برود چون بنا به تجربه می دانستند در میان گذاشتن چنین موضوعی با لرد سیاه عاقبت خوشی نخواهد داشت.

بعد از چند ثانیه سکوت زمزمه های مفهوم و نامفهومی از میان مرگخواران شنیده شد:

- ارباب! نمیشه بی خیال این مذاکرات بشین؟
- ارباب! باز می ریم اونجا، سرمون شیره می مالنا!
- کجا شیره میدن؟... ها... ارباب! ما دلواپشیم!
- ارباب! باز بمبای آوادای 20 درصدمون رو خاکستر می کنن به جاش خروس قندی میدنا!
- ارباب! باز مجبور میشیم بریم توالت بشوریم بعدش بوی بد می گیریم خاطر شریف شما مکدر میشه ها!
- اصن ارباب من نمی دونم چرا اسم مذاکرات که میاد تنم می لرزه!

بالاخره کاسه ی صبر لرد لبریز شد و بعد از یک "کروشیو سند تو ال" فریاد زد: ای بزدل های سیاسی! چکار کنم که می لرزید؟! برید به جهنم! برید یه جای گرم که نلرزید! بی سوادها! بی شناسنامه ها! واژه های متضاد شیردل!


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۳۱ ۱۴:۳۰:۲۹
ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۳۱ ۱۴:۵۷:۲۴


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۲۰:۵۴ پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۳
#33
نقل قول:
اول از همه اینو بگم من هیچوقت در طول دوران نظارت یا مدیریت هام هیچ فرقی بین هیچ کدوم از اعضا نذاشتم، نمیذارم و نخواهم گذاشت. همونطوری که توی داوری هیچ اهمیتی به اسم نویسنده نمیدم و فقط به خود رول امتیاز میدم، توی برخورد با اعتراضات و... هم هیچ اهمیتی به اسم ها نمیدم. یعنی مطمئناً اگه به جای تو لیلی لونا پاتر یا باری ادوارد رایان هم بودند، دقیقاً به همین شیوه باهاشون صحبت می کردم.


خب شیوه ی اشتباهی رو انتخاب کردی. جواب اعتراض رو فارغ از اینکه معترض هری پاتره یا توحید ظفرپور باید مستدل و منطقی بدی نه اینکه از سرت بازش کنی!
ضمنا اشتباه فهمیدی داداش! منظور من این نبود که چون مورفین گانتم باید ستاد بحران برای رسیدگی به اعتراضم تشکیل بشه. دارم میگم من یه عمره دارم می خونم و می نویسم و واقعا کم پیش میاد توی پست های من غلط املایی-نگارشی وجود داشته باشه کمااینکه توی پست بازی با کیو اشکالی وجود نداره و حالا که شما اومدی بعد عمری تو پست من غلط املایی-نگارشی پیدا کردی بیا توضیح بده کجاشه که یا اطلاعات زبان شناسی من بره بالا یا مال خودت!

نقل قول:
دوم اینکه اعتراضی که به خاطر نتیجه و بازی و اینا نباشه رو خیلی خیلی بهتر از پست های اینجوری و خط و نشون کشیدن و... میشه منعکس کرد. دقیقاً مثل کاری که آیلین پرنس کرد و توی کمتر از 1 ساعت جواب ـش رو گرفت. یعنی یه پیام خصوصی داد و پرسید. منم تا جایی که می تونستم کامل و جامع جواب ـش رو دادم.


شما نتیجه رو تو ملاء عام جار میزنی بعد من بیام یواشکی اعتراض کنم؟ پس کمیته انضباطی و دفتر نظارت برای چیه؟
ضمن اینکه دلیل این اعتراض خیلی مهم تر از نتیجه و بازی و ایناست! غلط املایی-نگارشی برای پست من یعنی ای مورفین گانت! تو بعد از 20 سال خوندن و نوشتن هنوز املا و جمله بندی بلد نیستی!

نقل قول:
به نظر من جمله ای که فعل ـش وسط بیاد و با مفعول تموم بشه غلط دستوری داره.


این حرف برای کسی که داره یه متن علمی می نویسه درسته، نه برای داستان نویس. مثالش هم جلال آل احمده که اگه بخوایم این دستور رو وحی منزل در نظر بگیریم جمله به جمله ی همه ی داستانا و سفرنامه هاش باید بره زیر دست ویراستار!

نقل قول:
توی این یه دیالوگ 6 بار از علامت تعجب استفاده کردی. به نظر من این یه نمونه برای استفاده ی بیش از حدِ علامت تعجب ـه که به نظر من درست نیست.


استفاده ی بیش از حد از علامت تعجب یعنی این:

- سلام!!

و اگه من صدتا جمله توی دیالوگم بنویسم که توی همشون احساس وجود داره و برای انتقال این احساس در آخر هر جمله یک علامت تعجب بگذارم و در نتیجه تعداد کل علامت های تعجب اون دیالوگ بشه صدتا، کوچکترین اشتباهی از نظر دستوری مرتکب نشدم.

نقل قول:
جا انداختن چند تا اسپیس بین عدد 4 و کلمه ی بعدیش


"4تا" در واقع همون "چارتا"ست. فاصله ی بین "چار" و "تا" باعث مکث ناخودآگاه خواننده میشه در حالیکه نویسنده چنین مکثی رو اراده نکرده. حذف این فاصله باعث میشه که کلمه همونطور خونده بشه که منِ نویسنده میخوام، یعنی: /چارتا/ ضمن اینکه عددی نوشتن "چار" باعث میشه خواننده روی "چارتا" که تا حدی یه واژه ی نامانوس از نظر نوشتاری محسوب میشه گیر نکنه.

نقل قول:
علامت / بین شعر


در این مورد شما رو ارجاع میدم به کتاب زبان فارسی دبیرستان و کاربردهای علامت ممیز یا همون خط مورب:

1. برای جدا کردن روز و ماه و سال
2. برای جدا کردن مصرع های یک بیت
3. در معنی «یا» و «معادل» برای دو کلمه که حکم واحدی دارند.

با توجه به اینکه هیچگونه غلط املایی-نگارشی توی پستم وجود نداشت درخواست دارم عبارت مذکور از زیر امتیازم پاک بشه.
0.01 یا 100 نمره هم به امتیازم اضافه یا ازش کم بشه، (همونطور که قبلا هم گفتم) برام مهم نیست.


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۳۰ ۲۱:۰۰:۳۱


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۱۶:۴۵ پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۳
#34
باریکلا! تازه رسیدی به حرف من تو پست دومم:

نقل قول:
اعتراض من به نتیجه بازی و نمره نیست که بخوام تقاضای داور دوم کنم. اعتراضم به اون عبارت غلط املایی نگارشیه. اونو حذف کن، نمره م رو بده 50! اگه اومدم اعتراض کردم!


همونطور که بارها به اعضای تیم خرس ها هم گفتم؛ برای من اصن نتیجه بازی و قهرمانی و امتیاز و این صوبتا مهم نیست. از من گذشته این حرفا!

اما وقتی دیدم نوشتی غلط املایی-نگارشی (یا دستوری) برای پستی که مطمئنم یه دونه اشکال تایپی هم توش نیست بهم برخورد!

و بعدش هم که میام توضیح بیش تر میخوام منو می پیچونی که تقاضای داور دوم کن و اگه اینجوری نباشه فردا بعد از هر داوری هر کسی میاد و معترض میشه. دقت نمی کنی که اعتراض من از جنس اعتراض هر کسی و برای نتیجه و نمره نیست. اینکه بعد این همه خوندن و نوشتن توی سایت و بیرون سایت، زیر نمره م می نویسی غلط املایی-نگارشی داری (در حالیکه ندارم!) برام زوره!

الانم یا همونطور که گفتم ثابت کن غلط داشتم و بعدش من همینجا میام ازت عذرخواهی می کنم یا همونطور که خودت گفتی عبارت "غلط املایی-نگارشی" رو از زیر امتیازم پاک کن.
بازم تاکید می کنم اعتراض من به امتیاز و نتیجه بازی نیست.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۳
#35
لطفا جمله هایی که غلط دستوری دارن رو نقل قول کن و درستش رو بنویس تا یاد بگیرم.

در مورد قسمت دوم هم حق با شماست و عذر میخوام. پست اول قوانین رو فراموش کرده بودم. قراردادمون با الادورا بلک رو فسخ کن و دابی رو اضافه کن.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۱۱:۵۰ پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۳
#36
داداچ! هر کیو می پیچونی منو نپیچون! من خودم دور برگردون که هیچی، فلکه ام! اعتراض من به نتیجه بازی و نمره نیست که بخوام تقاضای داور دوم کنم. اعتراضم به اون عبارت غلط املایی نگارشیه. اونو حذف کن، نمره م رو بده 50! اگه اومدم اعتراض کردم!

پرداخت سوژه و پیشرفت سوژه و امثالهم یه چیز سلیقه ایه و داور هر نمره ای بده میگم از کج سلیقگی خودش بوده ولی غلط املایی نگارشی چیزیه که کاملا واضحه و نمیشه گفت سلیقه ی داور اینه که "سیب" رو "صیب" می نویسه! من همین الان پستم رو دوباره خوندم و خداییش غلط املایی یا نگارشی که هیچی، اشکال تایپی هم توش پیدا نکردم. حالا میخوام داور بگه کدوم عبارت یا کلمه رو غلط دیده. بیاد اینجا بگه یا ما روشنش کنیم یا اون ما رو روشن کنه که بعد این همه نوشتن و خوندن املا رو یاد بگیریم و بچه ی مردم رو گمراه نکنیم تو کارگاه نمایشنامه نویسی! الانم یا باید بهم ثابت بشه غلط داشتم یا اون عبارت از ریزنمره م حذف بشه و تا اون موقع پیگیر این قضیه خواهم بود.

در مورد تکمیل تیم هم کجای قانون نوشته هر تیم باید 4 نفر باشه؟ قانون؛ کتاب رولینگه که میگه هر تیم 7 نفر اصلی دارن و ممکنه 10 تا هم ذخیره داشته باشن. تیمای دیگه هم می تونن با 7تا اصلی و پونصد نفر ذخیره شرکت کنن. من همچنان درخواست دارم دابی بدون فسخ قراردادمون با سایر بازیکنان به تیم اضافه بشه یا یه دلیل قانع کننده و منطقی برای قانون حداکثر 4 نفره بودن تیم ها ارائه بشه.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۱۱:۵۵ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳
#37
شترق! (افکت ترکیدن در دفتر نظارت)

سی هلو تو مای لیتل فرند بیبی!

توی نتیجه بازی خرس ها و کیوها نوشتی که:

نقل قول:
پست یکم؛ مورفین گانت، 80
* غلط املایی نگارشی، پرداخت سوژه، پیشرفت سوژه.


اون قسمت غلط املایی نگارشیش رو لطفا بگو کجاست، روشن شیم دادا!


+ بیا این 20 گالیون شیرینی بچه ها رو هم بگیر، دابی رو به خرس های تنبل اضافه کن. البته همین الانشم تو تیمه ولی دیگه از حالت مجازی خارج میشه.



ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۲۸ ۲۰:۲۳:۲۶
ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۲۸ ۲۰:۲۵:۲۰


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: استادیوم آزادی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۲ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۳
#38
خرس های تنبل در برابر کیو.سی.ارزشی
پست اول خرس های تنبل


شب بود و در یکی از اتاق های نیمه تاریک خانه ی بزرگ گریمالد جمعی از محفلیون حلقه گرفته بودند دور یک محفلی نیمه غول و در مورد موضوع مهمی بحث می کردند.

هاگرید که گل مجلس بود گفت: آخه نمیشه بر و بچ! اگه داش مورف بفهمه جیره ی چیزم قطع میشه. تحریم میشم. دیگه ساقی پیدا نمی کنم که تف بندازه کف دستم چه برسه به چیز! نع! راه نئاره جون شوما!

ویولت اخم کرد: خجالت بکش روبیوس! تو یه محفلی اصیلی! تو پیرو راه ققنوس و فرزند روشنایی و معتمد دامبلدور و از این دست خزعبلاتی! نباس بازیچه ی دست 4تا مرگخوار و اسلیترینی بشی. بازی کیو-سی با خرس ها یه بازی معمولی نیس. بازی سفیدی و سیاهیه. بازی گریفندور و اسلیترینه! بازی ریونکلاو و هافلپافه! تو صنمت با ما بیش تره یا با مورف؟

- آخه... اگه بفهمن دارم عمدا گل می خورم اخراج میشم. بی چیز میشم. دِ لامروت، تو چه می دونی بی خوابی ناشی از استخون درد یعنی چی؟!

جیمز غرید: خاک تو سر بنگیت کنن. تو اصن کی معتاد شدی که ما نفهمیدیم؟

ناگهان چشم های هاگرید پر از اشک شد و شروع کرد به زار زدن و فین کردن توی دستمال بزرگش: عررررررر! الیمپ! ففففین! از اون شب بارونی که ترکم کردی هیچ چیز جز چیز جای خالیتو برام پر نکرد! عررررررر! فففففین!

پنجعلی به سیاوش قمیشی نگاه کرد: الیمپ زنشه؟

سیاوش قمیشی هم پاشد و یک میکروفن با پایه اش از غیب ظاهر کرد و گرفت توی دستش: تو بارون که رفتی شبم زیر و رو شد/یه بغض شکسته اسیر گلو شد...

پنجعلی به تد نگاه کرد: صداش زشته! بخوابونم دهنش؟!

تد گفت بخوابون و بعد از ساکت شدن داش سیا رو به هاگرید کرد و گفت: به هر حال هر گونه همکاریت با مورف و آیلین و الا یعنی حمایت از اسمشونبر و خیانت به دامبلدور و خب... اون وقته که ممکنه اسناد خیانت های بیشتری هم از جاهای مختلفی مثل بنگاه گرگینه صورتی کشف بشه که مثلا حفره ی اسرار رو تو باز کردی و آراگوگ رو به جون بچه های مردم انداختی و پرفسور دامبلدور در اعتماد به تو مثل اکثر اشخاص دیگه اشتباه کرده و بعد دیگه از محفل که هیچی، از شکاربانی هم اخراج میشی و خلاصه ش اینکه میشی چوب دو سر طلایی که آخرش باید بری تو قبیله ای زندگی کنی که گراوپ کوچیکترین و ضعیفترینشونه.

هاگرید آب دهانش را قورت داد و به چهره های بی رحم کیو.سی.ارزشی ها در نور ضعیف مشعل ها خیره شد: باشه. سعی می کنم همونطور که اول جلسه ازم خواستین، تن لش چاقالوی گنده ی بی خاصیتم رو تا می تونم از جلوی کوافل کنار بکشم.

لبخندهای رضایت بر لب بازیکنان کیو.سی نشست غافل از آنکه پشت در اتاق یک جن خانگی پیر به نام کریچر (که دوشیفته در خانه گریمالد و عمارت الادورا بلک کار می کرد) همه چیز را شنیده بود.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۱۰:۵۹ شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۳
#39
از اونجایی که آرمان خرس های تنبل کوییدیچ برای کوییدیچه، رای بنده ممتنع می باشد و صلاح انجمن خویش ناظران دانند.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: مجموعه ورزشی غول های غارنشین
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۳
#40
پست اول خرس های تنبل


خش خاش خاش خش (افکت خاراندن کف پای چپ با انگشت شست پای راست!)

آفتاب از پنجره ی اتاق خواب طبقه دوم خانه ی گانت ها پهن شده بود کف زمین و یک گوشه اش هم افتاده بود روی پاهای چرک و ترک خورده ی مورفین گانتی که دمرو ولو شده بود روی تخت فنری عتیقه سالازار اسلیترین.

دینگ دانگ!

زنگ خانه ی قدیمی گانت ها به صدا درآمده بود. لحظاتی بعد صدای باز شدن در آمد و بعدش هم صدای گام هایی سنگین و بافاصله در کنار قدم هایی ریز و شتابان شنیده شد که از پله ها بالا آمدند و به پشت در اتاق رسیدند.

صدای گفتگوی مبهمی شنیده شد و بعد هم چند ضربه ی آرام به در و وقتی جوابی از مورفین شنیده نشد ناگهان در باز شد و جوانی شیک پوش در کنار یک جن خانگی که می گفت: "دیدین در زدن فایده ای نداشت قربان؟" وارد اتاق شدند.

مرد اعتراض کرد: باید کمی بیشتر صبر می کردی جن نادان!

جن در حالیکه ملافه ی کثیف و لک دار را از روی مورفین می کشید تا بیدارش کند جواب داد: دابی نادان نبود! آقای کراوکر باید مراقب برخوردش با دابی بود!

دیوید کراوکر که مانده بود چه بگوید هیچی نگفت و اینجوری: به مورفین نگاه کرد که به کوشش دابی بیدار شده و روی تخت نشسته بود: سلام آقای گانت!

مورفین با موهای ژولیده و پلک هایی که یکیشان نیمه باز بود و آن یکی مثل مهتابی های نیم سوخته می پرید به نقطه ی نامعلومی در کف اتاق خیره شده بود و جوابی نداد.

کراوکر صدایش را صاف کرد و دوباره گفت: سلام عرض کردم جناب گانت!
مورفین که انگار تازه متوجه حضور مرد غریبه شده بود آب دهانش را مزمزه کرد و به کراوکر نگاه کرد: تو دیگه کی هشتی بابا؟ شاعت کاری 12 ظهر به بعده. خرده فروشی هم نداریم. مگه اینارو بهش نگفتی نکبت؟

و با جمله ی آخرش لگدی حواله ی دابی کرد که پرتش کرد بیرون اتاق و دابی هم در جواب نامردی نکرد و برگشت توی اتاق و بشکنی زد که مورفین را چسباند به سقف: پس ارباب مورفین کی خواست یاد گرفت که دابی یک جن آزاد بود و تحمل توهین و تحقیر نداشت و قدرت جادوییش هم خیلی بیش تر از ارباب مورفین بود؟
- اخ اخ اخ... باشه بابا. تو ژوری! تو قدرتی! بذارم پایین نوکرتم.
- قبلش دابی یادآوری کرد که سر برج بود و هنوز حقوقش پرداخت نشده.
- باشه بابا. برو دونات از تو بقچه بردار. منم بذار پایین.

دابی بشکنی زد و مورفین افتاد روی تختش: اخ اخ اخ... یادت نره چای نبات و منقلو هم حاضر کنی ها.
دابی غیب شد و مورفین دوباره به دیوید نگاه کرد: تو که هنوژ اینجایی! برو بعد 12 بیا!
- من مشتری نیستم جناب گانت.

و بعد کارتش را جلوی صورت مورفین گرفت: دیوید کراوکر؛ مامور سازمان اسرار!
- ده بیا... نشونی عوضی دادن جناب شروان. من اصن به قیافه م میاد اهل دود و خلاف باشم. ما خلاف سنگینمون چایی پررنگه.
- آ... ببخشید... مگه خودتون دستور نداده بودین بنده رو اعزام کنن؟
- کی؟ من؟ من به گور ماروولو بخندم با نگو و نپرس شوخی... هاااااا! حالا دوژاریم افتاد. دیشب خودم پاترونوس دادم به بچه های وژارت گفتم یه نیرو کاردرست وفادار آزادی و پرواز بفرستن. خو اینو ژودتر بگو بچه ژیگول. نصفه عمرم کردی. هیعععع... یادش بخیر دوره ی وژارت... بریم پایین یه چایی نبات دیشلمه بژنیم تا برات بگم قضیه چیه ادکلن.

***


نیم ساعت بعد در میان ابری از دود و دم دیوید کراوکر فهمید که قضیه جایزه ی شونصدهزار گالیونی لیگ جدید کوییدیچ است که به تیم قهرمان تعلق می گیرد و مورفین که بعد از وزارت دستش از بیت المال کوتاه شده، برای تامین مال التجاره اش به شدت نیازمند این جایزه است و چون آنطور که مورفین می گفت حس و حال تیم دادن (و یا آنطور که دیوید احتمال می داد عُرضه ی تیم دادن) را نداشت از همکاران سابق وزارتی اش خواسته بود یک مامور باهوش و کاردرست برایش بفرستند که یک تیم برایش ببندد.

دیوید سرفه ی کوتاهی کرد و گفت: اما فرصت و بودجه ی کافی برای جذب بازیکنان حرفه ای و تشکیل باشگاه نداریم. فکر نمی کنم بتونیم به این لیگ برسیم.

دینگ دانگ!

زنگ در به صدا درآمد و 5 دقیقه بعد دیوید احساس کرد سایه ی عظیمی از کنارش رد شد و برای لحظه ای کله ی پشمالوی شکاربان هاگوارتز را از میان دودها تشخیص داد و با شنیدن صدایش مطمئن شد که هاگرید وارد خانه ی گانت ها شده است: داش مورف! دشتم به دامنت! خیلی خمارم. بشاژ مارو!
- باژ که شر و کله ی تو غول بیابونی پیدا شد! من این چیژا رو اژ تو جوب نگرفتم که! گالیون پاش رفته! بی مایه فطیره!
- نوکریتو می کنم داش مورف! نذار تو خماری بمونم.

دینگ دانگ!

- کیه دابی؟
- کریچر بود قربان! میگه بانو بلک درخواست کردن تخت فنری سالازار رو براش بفرستین چون شما رو ورثه ی نالایق و غیر قابل اعتمادی برای خاندان اصیل اسلیترین می دونه. به نظر دابی هم بانو بلک حق داشت و شما ننگ خاندان سالازار کبیرید!
صدای کریچر شنیده شد: دابی نباید به ارباب مفنگی نالایقش توهین کرد! دابی بد!
- دابی جن آزاد! کریچر فضول محل؟ بهتر بود کریچر دماغ درازش رو تو کار دیگران فرو نکرد وگرنه دابی با ماشین چمن زن از روی کریچر گذشت!
- دابی ننگ جن های خانگی! کریچر تصمیم داشت گوش های دابی را با دندان کند! یعععععع...
- آآآآآآآآخخخ! روشنیوس ماشین چمن زن جادویی! تر تر تر تر!
- عرررررررر! منفجریوس دابی!

فریاد مورفین گانت باعث شد دو جن دست از کتک کاری بردارند: بشه دیگه! هوی کریچ! به اربابت بگو علاوه بر تخت سالازار، دمپایی های خرگوشی و اردک پلاستیکی جادویی سالازار رو هم بهش میدم به شرطی که به یاد ایام جوونیش این لیگ کوییدیچ رو بیاد تو تیم ما چماق بزنه. تو هم اگه چیز میخوای باید دروازه وایسی بچه غول! اسامی بازیکنا رو بنویس آقای کت شلوار! من، خودت، دابی، کریچ و اربابش و این بچه غول! اسم ننه ی اسنیپم بنویس. تو دولت من از سازمان ساحرگان بازنشسته شد ولی پاداشش رو با شروین شپش قروت کردیم. الانم روز و شب برام نذاشته که پاداششو بدم بره سی-ان-جی بود؟... ان-جی-او بود؟... نمی دونم... یدونه از همین فست فود جدیدا بزنه. بذا حالا که باید پولشو بدیم قبلش به یه دردمون بخوره.

کراوکر از جایش بلند شد: عذر میخوام جناب گانت! من یه مامور نگو و نپرسم نه مدیر باشگاه یا بازیکن کوییدیچ. متاسفانه نمی تونم کمکتون کنم. با اجازه.

دیوید آمد که برود ولی نتوانست. انگار فلج شده بود. از میان دود نوک چوبدستی مورفین را دید: کجا با این عجله بچه ژیگول؟ میشینی با تونی گونتانا؛ وزیر سابق، گاد آو چیز، مرگخوار و دایی لرد سیاه ارل گری می نوشی و بعدم بابای؟! نشد که! من میخوام یه بطری ادکلن تو تیمم باشه، حالا میخواد با زبون خوش باشه، میخواد با طلسم فرمان!

و اینگونه شد که تیم خرس های تنبل شکل گرفت در حالیکه نامش را وامدار هفت پوست خرسی بود که ماروولو در ایام جوانی شکار کرده بود و تا لحظه ی تعیین پیراهنی یکدست برای اعضای تیم بلااستفاده مانده بودند.

چند روز بعد خرس های تنبل برای انجام اولین بازیشان در ورزشگاهی حاضر شدند که مورد پسند هیچ یک از اعضای تیم نبود جز هاگرید!


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۵ ۱۱:۳۷:۴۱


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.