پست اول خرس های تنبل
خش خاش خاش خش (افکت خاراندن کف پای چپ با انگشت شست پای راست!)
آفتاب از پنجره ی اتاق خواب طبقه دوم خانه ی گانت ها پهن شده بود کف زمین و یک گوشه اش هم افتاده بود روی پاهای چرک و ترک خورده ی مورفین گانتی که دمرو ولو شده بود روی تخت فنری عتیقه سالازار اسلیترین.
دینگ دانگ!
زنگ خانه ی قدیمی گانت ها به صدا درآمده بود. لحظاتی بعد صدای باز شدن در آمد و بعدش هم صدای گام هایی سنگین و بافاصله در کنار قدم هایی ریز و شتابان شنیده شد که از پله ها بالا آمدند و به پشت در اتاق رسیدند.
صدای گفتگوی مبهمی شنیده شد و بعد هم چند ضربه ی آرام به در و وقتی جوابی از مورفین شنیده نشد ناگهان در باز شد و جوانی شیک پوش در کنار یک جن خانگی که می گفت: "دیدین در زدن فایده ای نداشت قربان؟" وارد اتاق شدند.
مرد اعتراض کرد: باید کمی بیشتر صبر می کردی جن نادان!
جن در حالیکه ملافه ی کثیف و لک دار را از روی مورفین می کشید تا بیدارش کند جواب داد: دابی نادان نبود! آقای کراوکر باید مراقب برخوردش با دابی بود!
دیوید کراوکر که مانده بود چه بگوید هیچی نگفت و اینجوری:
به مورفین نگاه کرد که به کوشش دابی بیدار شده و روی تخت نشسته بود: سلام آقای گانت!
مورفین با موهای ژولیده و پلک هایی که یکیشان نیمه باز بود و آن یکی مثل مهتابی های نیم سوخته می پرید به نقطه ی نامعلومی در کف اتاق خیره شده بود و جوابی نداد.
کراوکر صدایش را صاف کرد و دوباره گفت: سلام عرض کردم جناب گانت!
مورفین که انگار تازه متوجه حضور مرد غریبه شده بود آب دهانش را مزمزه کرد و به کراوکر نگاه کرد: تو دیگه کی هشتی بابا؟ شاعت کاری 12 ظهر به بعده. خرده فروشی هم نداریم. مگه اینارو بهش نگفتی نکبت؟
و با جمله ی آخرش لگدی حواله ی دابی کرد که پرتش کرد بیرون اتاق و دابی هم در جواب نامردی نکرد و برگشت توی اتاق و بشکنی زد که مورفین را چسباند به سقف: پس ارباب مورفین کی خواست یاد گرفت که دابی یک جن آزاد بود و تحمل توهین و تحقیر نداشت و قدرت جادوییش هم خیلی بیش تر از ارباب مورفین بود؟
- اخ اخ اخ... باشه بابا. تو ژوری! تو قدرتی! بذارم پایین نوکرتم.
- قبلش دابی یادآوری کرد که سر برج بود و هنوز حقوقش پرداخت نشده.
- باشه بابا. برو دونات از تو بقچه بردار. منم بذار پایین.
دابی بشکنی زد و مورفین افتاد روی تختش: اخ اخ اخ... یادت نره چای نبات و منقلو هم حاضر کنی ها.
دابی غیب شد و مورفین دوباره به دیوید نگاه کرد: تو که هنوژ اینجایی! برو بعد 12 بیا!
- من مشتری نیستم جناب گانت.
و بعد کارتش را جلوی صورت مورفین گرفت: دیوید کراوکر؛ مامور سازمان اسرار!
- ده بیا... نشونی عوضی دادن جناب شروان. من اصن به قیافه م میاد اهل دود و خلاف باشم. ما خلاف سنگینمون چایی پررنگه.
- آ... ببخشید... مگه خودتون دستور نداده بودین بنده رو اعزام کنن؟
- کی؟ من؟ من به گور ماروولو بخندم با نگو و نپرس شوخی... هاااااا! حالا دوژاریم افتاد. دیشب خودم پاترونوس دادم به بچه های وژارت گفتم یه نیرو کاردرست وفادار آزادی و پرواز بفرستن. خو اینو ژودتر بگو بچه ژیگول. نصفه عمرم کردی. هیعععع... یادش بخیر دوره ی وژارت... بریم پایین یه چایی نبات دیشلمه بژنیم تا برات بگم قضیه چیه ادکلن.
***
نیم ساعت بعد در میان ابری از دود و دم دیوید کراوکر فهمید که قضیه جایزه ی شونصدهزار گالیونی لیگ جدید کوییدیچ است که به تیم قهرمان تعلق می گیرد و مورفین که بعد از وزارت دستش از بیت المال کوتاه شده، برای تامین مال التجاره اش به شدت نیازمند این جایزه است و چون آنطور که مورفین می گفت حس و حال تیم دادن (و یا آنطور که دیوید احتمال می داد عُرضه ی تیم دادن) را نداشت از همکاران سابق وزارتی اش خواسته بود یک مامور باهوش و کاردرست برایش بفرستند که یک تیم برایش ببندد.
دیوید سرفه ی کوتاهی کرد و گفت: اما فرصت و بودجه ی کافی برای جذب بازیکنان حرفه ای و تشکیل باشگاه نداریم. فکر نمی کنم بتونیم به این لیگ برسیم.
دینگ دانگ!
زنگ در به صدا درآمد و 5 دقیقه بعد دیوید احساس کرد سایه ی عظیمی از کنارش رد شد و برای لحظه ای کله ی پشمالوی شکاربان هاگوارتز را از میان دودها تشخیص داد و با شنیدن صدایش مطمئن شد که هاگرید وارد خانه ی گانت ها شده است: داش مورف! دشتم به دامنت! خیلی خمارم. بشاژ مارو!
- باژ که شر و کله ی تو غول بیابونی پیدا شد! من این چیژا رو اژ تو جوب نگرفتم که! گالیون پاش رفته! بی مایه فطیره!
- نوکریتو می کنم داش مورف! نذار تو خماری بمونم.
دینگ دانگ!
- کیه دابی؟
- کریچر بود قربان! میگه بانو بلک درخواست کردن تخت فنری سالازار رو براش بفرستین چون شما رو ورثه ی نالایق و غیر قابل اعتمادی برای خاندان اصیل اسلیترین می دونه. به نظر دابی هم بانو بلک حق داشت و شما ننگ خاندان سالازار کبیرید!
صدای کریچر شنیده شد: دابی نباید به ارباب مفنگی نالایقش توهین کرد! دابی بد!
- دابی جن آزاد! کریچر فضول محل؟ بهتر بود کریچر دماغ درازش رو تو کار دیگران فرو نکرد وگرنه دابی با ماشین چمن زن از روی کریچر گذشت!
- دابی ننگ جن های خانگی! کریچر تصمیم داشت گوش های دابی را با دندان کند! یعععععع...
- آآآآآآآآخخخ! روشنیوس ماشین چمن زن جادویی! تر تر تر تر!
- عرررررررر! منفجریوس دابی!
فریاد مورفین گانت باعث شد دو جن دست از کتک کاری بردارند: بشه دیگه! هوی کریچ! به اربابت بگو علاوه بر تخت سالازار، دمپایی های خرگوشی و اردک پلاستیکی جادویی سالازار رو هم بهش میدم به شرطی که به یاد ایام جوونیش این لیگ کوییدیچ رو بیاد تو تیم ما چماق بزنه. تو هم اگه چیز میخوای باید دروازه وایسی بچه غول! اسامی بازیکنا رو بنویس آقای کت شلوار! من، خودت، دابی، کریچ و اربابش و این بچه غول! اسم ننه ی اسنیپم بنویس. تو دولت من از سازمان ساحرگان بازنشسته شد ولی پاداشش رو با شروین شپش قروت کردیم. الانم روز و شب برام نذاشته که پاداششو بدم بره سی-ان-جی بود؟... ان-جی-او بود؟... نمی دونم... یدونه از همین فست فود جدیدا بزنه. بذا حالا که باید پولشو بدیم قبلش به یه دردمون بخوره.
کراوکر از جایش بلند شد: عذر میخوام جناب گانت! من یه مامور نگو و نپرسم نه مدیر باشگاه یا بازیکن کوییدیچ. متاسفانه نمی تونم کمکتون کنم. با اجازه.
دیوید آمد که برود ولی نتوانست. انگار فلج شده بود. از میان دود نوک چوبدستی مورفین را دید: کجا با این عجله بچه ژیگول؟ میشینی با تونی گونتانا؛ وزیر سابق، گاد آو چیز، مرگخوار و دایی لرد سیاه ارل گری می نوشی و بعدم بابای؟! نشد که! من میخوام یه بطری ادکلن تو تیمم باشه، حالا میخواد با زبون خوش باشه، میخواد با طلسم فرمان!
و اینگونه شد که تیم خرس های تنبل شکل گرفت در حالیکه نامش را وامدار هفت پوست خرسی بود که ماروولو در ایام جوانی شکار کرده بود و تا لحظه ی تعیین پیراهنی یکدست برای اعضای تیم بلااستفاده مانده بودند.
چند روز بعد خرس های تنبل برای انجام اولین بازیشان در ورزشگاهی حاضر شدند که مورد پسند هیچ یک از اعضای تیم نبود جز هاگرید!