هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (چارلی_ویزلی)



پاسخ به: خاطرات یاران ققنوس
پیام زده شده در: ۱۷:۵۴ شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۴
#31
در یک چادر مسافرتی نشسته بود. چادر متعلق به یک تیم کاملا مردانه مهار اژدها بود.
برای هزارمین بار به ساعت مچ اش نگاه کرد. آن ساعت را دو سال پیش، در روز تولد هفده سالگی اش هدیه گرفته بود و هرگز آن را از خود جدا نمی کرد. با دیدن ساعت احساسی بر وجودش چنگ انداخت، حس دلتنگی عجیبی بر قلبش غالب شده بود.

معمولا شغل اش طوری بود که مجبور بود هفته ها، دور از خانواده اش در کشوری غریب بماند. با این که همیشه عید نوروز را در خانه اش می گذراند، اما آن سال، به خاطر اینکه تعداد اژدها های آلبانی به طرز عجیبی زیاد شده بودند؛ به همراه همکارانش مجبور بودند آن شرایط را کنترل کنند، بنابراین هیچ یک از دوستان و همکارانش برای گذارندن عید نزد خانواده های خود نرفته بودند.

ناخود آگاه خاطرات خانه تکانی عید سال قبل را به یاد آورد: مادرش آنها را از پنج صبح بیدار کرده بود، رون طبق معمول با غر زدن از خواب برخاسته بود سپس هریک مشغول انجام کاری شدند؛ مادرش آشپزخانه را تمیز کرد، دوقلو ها با جن های خاکی سر و کله زدند، جینی و رون مشغول رنگ زدن مرغدانی بودند و در تمام این مدت، دعوا می کردند و در آخر جینی یک سطل رنگ زرد را روی سر رون خالی کرد.
خودش نیز با یک پارو چندین فرش را شسته بود، به یاد حرف جینی افتاد:

-اگر نصف زمانی رو که برای این فرش ها پارو زدی، برای تایتانیک پارو می زدی الان غرق نمی شد!

با مرور آن خاطرات، حس کرد قلبش فشرده تر میشود؛ گویی مار بزرگی دور قلبش حلقه زده بود و هرلحظه بیشتر آن را می فشرد. کاش میتوانست خانواده اش را برای چند لحظه ببیند، به آنها بگوید چقدر دوستشان دارد، محکم پدرش را بغل کند، گونه اش را ببوسد و بگوید: عیدت مبارک!

از جایش برخاست و به سمت کوله پشتی اش رفت، یک قلم و کاغذ برداشت، سپس شروع به نوشتن کرد:
نقل قول:
خانواده عزیزم!

واقعا از اینکه پیشتون نیستم متاسفم. می دونید که شغل من هم سختی های زیادی داره و تابستون ، زمستون و عید هم نمی شناسه!
خیلی عجیبه! کلی حرف داشتم که با هاتون بزنم ولی نمی دونم چرا الان یادم رفت! به ساعتم نگاه کردم، تقریبا یک ربع تا تحویل سال زمان باقی مونده. امیدوارم برای همتون سال خوبی باشه!

دوست دار شما
چارلی



تا زمانی که چارلی نامه کوتاهش را تمام نکرده بو، متوجه اشکی نشد که از چشمش لغزید. بلافاصله آن را با آستینش پاک کرد.

-هی چارلز! آتیش روشن کردیم! نمیای بیرون؟ دو دقیقه دیگه سال تحویل میشه ها! زود باش پسر!

چارلی آن قدر فکرش مشغول خانواده اش بود که متوجه ورود دوستش نشد.

-باشه، الان میام رابرت!

رابرت از چادر بیرون رفت، چارلی نامه را به پای جغدش بست و از چادر بیرون رفت.
چند لحظه بعد؛ ناراحتی اش میان خنده و شوخی بین دوستانش از بین رفت.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده
آخرین دشمنی که نابود می شود، مرگ است.


پاسخ به: موسسه ارواح
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۴
#32
-خب حالا چی کار کنیم؟
-سنگ زندگی مجدد؟!
-یعنی باید بریم هاگوارتز؟
-سنگ زندگی مجدد؟!
-اگه ارباب بفهمن...
-سنگ زندگی مجدد؟!
-وقت نداریم!
-سنگ زندگی مجدد؟!
-بس کن دیگه توأم!
-
مرگخواران سردرگم بودند، آنها نمی دانستند باید چه کار کنند، قطعا تا چند ساعت دیگر لرد سیاه از آنها پاسخ میخواست. باید حلالیت تک تک ارواح را می گرفتند و هنوز نتوانسته بودند از یک روح حلالیت بگیرند.

-من میگم اول بیاین روح ساحره ها رو احضار کنیم، بعد به یه فکری به حال تام ریدل می کنیم!
-درسته.
-اصلا اگه ساحرهه با کمالات بود خودم ازش حلالیت می گیرم!
-معجون حلالیت گرفتن از روح بدم؟


جمعیت مرگخوار در سکوت فرو رفت تا راه حلی برای این مشکل پیدا کند.
فرصت کافی برای رفتن به جنگل نبود. بالاخره اسنیپ سکوت را شکست:

-وینکی! تو باید بری هاگوارتز! میری به جنگل ممنوعه، سنگ رو برمی داری و سریع برمی گردی اینجا! فهمیدی؟!

-وینکی فقط از دستورات ارباب پیروی کرد، وینکی به چیزی دست نزد که کله زخمی به اون دست زد! وینکی جن خانگی خوب! :no:


-

و مرگخواران همچنان نمی دانستند چاره چیست!


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده
آخرین دشمنی که نابود می شود، مرگ است.


پاسخ به: بهترین نویسنده در بحث های هری پاتری
پیام زده شده در: ۱۳:۵۱ شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۴
#33
رای من گابریل دلاکوره!
واقعا خیلی خوب و منطقی در تمام بحث ها شرکت کردن!


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده
آخرین دشمنی که نابود می شود، مرگ است.


پاسخ به: جادوگر سال
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۴
#34
لرد ولدمورت! دلیل اش هم واضحه!


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده
آخرین دشمنی که نابود می شود، مرگ است.


پاسخ به: بهترین ناظر سال
پیام زده شده در: ۱۳:۴۷ شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۴
#35
رای من ویولت بودلر!
واقعا برای ویزنگاموت زحمت میکشه !


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده
آخرین دشمنی که نابود می شود، مرگ است.


پاسخ به: بهترین نویسنده سال در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۴
#36
یوآن آبرکرومبی! چون نوشته هاش عالین!


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده
آخرین دشمنی که نابود می شود، مرگ است.


پاسخ به: بهترین تازه وارد سال
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۴
#37
ریگولوس بلک!
دلیل اش رو هم بقیه گفتن دیگه!


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده
آخرین دشمنی که نابود می شود، مرگ است.


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴
#38
۱- هدف و انگیزه تون از عضویت در محفل ققنوس؟!

مبارزه با سیاهی! خب تمام فک و فامیلام محفل هستن!

۲- سیاهی دل مرگخوارا رو با چه چیزی تمیز و پاکیزه میکنین؟

با وایتکس اتک! اتک، پاک کننده تک!

۳- چند مورد از فواید ریش پروفسور دامبلدور رو نام ببرید!

پروف شما ایشون رو دیدی؟ اسمش خشم شبه! یکی از فوایدش اینه که خشم با ریشتون بازی می کنه و خوشحال میشه!

۴- خلاقیت سفیدتون رو به کار بندازین و سه تا لقب ناقابل برای ولدمورت اختراع کنین!

کله لامپی! دماغ قشنگ! رقص نورک متحرک! (کله اش نور رو بازتاب می کنه دیگه نه؟!)

5- به نظرتون بهترین راه نابودی و از صحنه روزگار خارج کردن سیاهی و تاریکی چیه؟

هوای آلوده تهران رو با کلر قاطی کنید، ماده به دست آمده قابلیت محو کردن سیاهی که هیچ، کره زمین را خواهد داشت!

6-با چه روشی ولدمورت رو به عشق دعوت میکنین؟

معجون عشق می ریزیم توی غذاش!

۷- اسم رمز ورود به دفتر پروفسور دامبلدور؟

زنبور ویژویژی جوشان!


فقط پروف محفل برای یک اژدها جا داره دیگه؟نه؟! خشم شب قول میده یه گوشه ساکت بشینه، کسی رو هم نمی خوره!

چارلی پسرم!

والا تنها چیزی که تو محفل کم داریم اژدهاس، اگه اژدهات قول میده خوراکی های منو نخوره و عشق هم بورزه اجازه داره بیاد تو خونه.

تایید شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ ۱۵:۱۹:۱۶

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده
آخرین دشمنی که نابود می شود، مرگ است.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴
#39
نام: چارلی ویزلی

پدر و مادر: آرتور ویزلی، مالی ویزلی

خواهر و برادر: بیل، پرسی، فرد، جرج، رون و جینی

چوبدستی: دوازده اینچ، چوب زبان گنجشک، موی تک شاخ(چوبدستی اول)
چوب درخت گردو، ریسه ی قلب اژدها


حیوان خونگی: اژدها!

معرفی: چارلی ویزلی در خانواده ی مو قرمز و پرجمعیت ویزلی ها به دنیا آمد. در یازده سالگی وارد هاگوارتز شد و کلاه گروه بندی او را مثل تمام اعضای خانواده اش به گریفندور انداخت.
درس محبوب او در مدرسه مراقبت از موجودات جادویی بود و همیشه از آن لذت می برد. چارلی با اینکه در درس هایش دانش آموز متوسطی بود، اما در کوییدیچ عالی بود. او جستجو گر و کاپیتان تیم کوییدچ گریفندور در زمان خودش بود و چندین بار گریفندور را قهرمان کوییدیچ کرد.

با اینکه استعدادش در کوییدیچ بود، اما به دنبال علاقه شخصی اش یعنی اژدها رفت و در رومانی مشغول به کار شد. چارلی عضو محفل ققنوس است.

خصوصیات رفتاری: چارلی یک اژدها داره به نام خشم شب! خیلی هم روش حساسه! با اینکه اژدهاش در خانه گریمولد به شدت خرابکاری می کنه، اما کسی نتونسته حریف چارلی بشه! در هر صورت اژدهاش وسط خونه اس!
چارلی بسیار هم خوش خنده اس و الکی به همه چیز میخنده! معمولا زود عصبانی نمیشه، اما اگه عصبی بشه...



شناسه قبلی

تایید شد.
خوش برگشتید به ایفا.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ ۰:۱۱:۲۱

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده
آخرین دشمنی که نابود می شود، مرگ است.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.