هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: مهمانخانه " چراغ جادو "
پیام زده شده در: ۱۱:۳۳ سه شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۸
#1
داستان در مورد سربازيست که بعد از جنگيدن در ويتنام به خانه بر گشت. قبل از مراجعه به خانه از سان
فرانسيسکو با پدر و مادرش تماس گرفت.
" بابا و مامان" دارم ميام خونه، اما يه خواهشي دارم. دوستي دارم که مي خوام بيارمش به خونه.
پدر و مادر در جوابش گفتند: "حتما" ، خيلي دوست داريم ببينيمش.
پسر ادامه داد:"چيزي هست که شما بايد بدونيد. دوستم در جنگ شديدا آسيب ديده. روي مين افتاده و يک پا و يک
دستش رو از دست داده. جايي رو هم نداره که بره و مي خوام بياد و با ما زندگي کنه."
"متاسفم که اينو مي شنوم. مي تونيم کمکش کنيم جايي براي زندگي کردن پيدا کنه.
"نه، مي خوام که با ما زندگي کنه."
پدر گفت: "پسرم، تو نمي دوني چي داري مي گي. فردي با اين نوع معلوليت درد سر بزرگي براي ما مي شه. ما داريم
زندگي خودمون رو مي کنيم و نمي تونيم اجازه بديم چنين چيزي زندگيمون رو به هم بزنه. به نظر من تو بايستي
بياي خونه و اون رو فراموش کني. خودش يه راهي پيدا مي کنه."
در آن لحظه، پسر گوشي را گذاشت. پدر و مادرش خبري از او نداشتند تا اينکه چند روز بعد پليس سان فرانسيسکو
با آنها تماس گرفت. پسرشان به خاطر سقوط از ساختماني مرده بود. به نظر پليس علت مرگ خودکشي بوده. پدر و
مادر اندوهگين، با هواپيما به سان فرانسيسکو رفتند و براي شناسايي جسد پسرشان به سردخانه شهر برده شدند.
شناسايي اش کردند. اما شوکه شدند به اين خاطر که از موضوعي مطلع شدند که چيزي در موردش نمي دانستند.
پسرشان فقط يک دست و يک پا داشت.
پدر و مادري که در اين داستان بودند شبيه بعضي از ما هستند. براي ما دوست داشتن افراد زيبا و خوش مشرب
آسان است. اما کساني که باعث زحمت و دردسر ما مي شوند را کنار مي گذاريم. ترجيح مي دهيم از افرادي که
سالم، زيبا و خوش تيپ نيستند دوري کنيم. خوشبختانه، کسي هست که با ما اينطور رفتار نمي کند. بدون توجه به
اينکه چه ناتواني هايي داريم.


منم هری پاتر ، پسری که زنده ماند !

فراموش نکنید که هرچه در زندگی بو


Re: بیدل نقال به روايت ما
پیام زده شده در: ۱۱:۳۰ سه شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۸
#2
همه چيز بستگي به ديدگاه شما دارد:
استادي قبل از شروع کلاس فلسفه اش در حالي که وسايلي را به همراه داشت در کلاس حاضر شد. وقتي کلاس
شروع شد بدون هيچ کلامي شيشه خالي سوس مايونزي را برداشت و با توپ هاي گلف شروع کرد به پر کردن آن.
سپس از دانشجويان پرسيد که آيا شيشه پر شده است؟ آنها تاييد کردند. در همين حال استاد سنگريزه هايي را از
پاکتي برداشت و در شيشه ريخت و به آرامي شيشه را تکان داد.
سنگريزه ها با تکان استاد وارد فضاهاي خالي بين توپ هاي گلف شدند و استاد مجددا پرسيد که آيا شيشه پر شده
است يا نه؟ دانشجويان پذيرفتند که شيشه پر شده است.
اين بار استاد بسته اي از شن را برداشت و در شيشه ريخت و شن تمام فضاي هاي خالي را پر کرد. استاد بار ديگر
پرسيد که آيا باز شيشه پر شده است؟ دانشجويان به اتفاق گفتند: بله!
استاد اين بار دو ظرف از شکلات را به حالت مايع در آورد و شروع کرد به ريختن در همان شيشه به طوري که کاملا
فضاهاي بين دانه هاي شن نيز پر شود. در اين حالت دانشجويان شروع کردند به خنديدن.
وقتي خندين دانشجويان تمام شد استاد گفت: "حالا"، " مي خواهم بدانيد که اين شيشه نمادي از زندگي شماست.
توپ هاي گلف موارد مهم زندگي شما هستند مانند: خانواد، همسر، سلامتي و دوستان و اميالتان است. چيز هايي که
اگر ساير موارد حذف شوند زندگي تان چيزي کم نخواهد داشت. سنگريزه ها در واقع چيز هايي مهم ديگري هستند
مانند شغل، منزل و اتومبيل شماست. شن ها همان وسايل و ابزاري کوچکي هستند که در زندگي تان از آنها استفاه
مي کنيد. و اين طور صحبتش را ادامه داد: اگر شما شن را در ابتدا در شيشه بريزيد در اين صورت جايي براي
سنگريزه ها و توپ هاي گلف وجود نخواهد داشت. و اين حقيقتي است که در زندگي شما هم اتفاق مي افتد. اگر
تمام وقت و انر ِ ژي خود را بر روي مسائل کوچک بگذاريد در اين صورت هيچگاه جايي براي مسائل مهم تر نخواهيد
داشت. به چيز هاي مهمي که به شاد بودن شما کمک مي کنند توجه کنيد.در ابتدا به توپ هاي گلف توجه کنيد که
مهم ترين مسئله هستند. اولويت ها را در نظر آوريد و باقي همه شن هستند و بي اهميت.
دانشجويي دستش را بلند کرد و پرسيد: پس شکلات نماد چيست؟
استاد لبخند زد و گفت: خوشحالم که اين سئوال را پرسيدي! و گفت: نقش شکلات فقط اين است که نشان دهد
مهم نيست که چه مقدار زندگي شما کامل به نظر مي رسد مهم اين است که هميشه جايي براي شيريني وجود دارد.

نتیجه : هیچگاه در زندگی مغرور نشویم . ( وسایر نتایج )


منم هری پاتر ، پسری که زنده ماند !

فراموش نکنید که هرچه در زندگی بو


Re: دوست داري جاي كدوم يكي از بازيگر هاي هري پاتر باشي؟
پیام زده شده در: ۱۰:۳۱ سه شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۸
#3
هری پاتر !


منم هری پاتر ، پسری که زنده ماند !

فراموش نکنید که هرچه در زندگی بو


Re: بدترين فيلم هري پاتر
پیام زده شده در: ۱۰:۳۰ سه شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۸
#4
بدترین فیلم هری پاتر فیلم 2 وبهترین فیلم هم فیلم 6 .

( من تازه تو سایت عضو شدم سایت خوبیه موفق باشین )


منم هری پاتر ، پسری که زنده ماند !

فراموش نکنید که هرچه در زندگی بو


Re: صحنه محبوب کتاب 7 که میخواین توی فیلم ببینین؟
پیام زده شده در: ۱۰:۲۱ سه شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۸
#5
زمانی که اموات هری زنده میشن !


منم هری پاتر ، پسری که زنده ماند !

فراموش نکنید که هرچه در زندگی بو


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۸:۰۱ سه شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۸
#6
اسنیپ - چوب جادو - جنگل - تاریک - شب - وحشت - نفرین - علامت شوم - مرگ


چوب جادوی اسنیپ در دستانش بود ، و شنل تاریک وسیاهش روشنی

روز را همچون خانه ی مالفویها وحشت آور میکرد .

راهش به سمت جنگل تاریک بود از دور درختان بلند و باریک جنگل

مشخصبودند و علامت شوم در بالای جنگل بیداد میکرد.

اسنیپ برای اولین بار در عمرش واقعا وحشت کرده بود چون همزاد

مثل خودش در روبرویش بود !

- هوی اسنی کجا میری این وقت روز زنت خبرداره ؟

- به تو چه تو کی هستی ؟

- من پسر بابامم میخوای بری پیش ولد...

- اسمشو نبر!

- همون یارو ... خب چه خبر از هپی راتر ؟

- هپی راتر نه و هری پاتر .

- آره همون لعنتی

-پسر خوبیه ... چشماش مثله ننه اشه .

- کی وقت داری بریم پیش لرد سیاه ؟

- شب ساعت 9 .

//**************************************************

وهمین زمان بود که هری پاتر داشت کارتون پلنگ دم درازو تماشا میکرد

و آب کدو نوش جان میکرد .







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.