نام:ونوگ جونز
من کاپیتان تیم هولیهد هارپیس هستم.به نظرم کوییدیچ بهترین ورزش دنیاست.خیلی با پسرا نمی جوشم بهتره زیادی دور و ورم نپلکن وگرنه... :come
توی خانواده ی جادوگری بزرگ شدم و مثل همه ی جادوگرا در یازده سالگی به هاگوارتز رفتم . کلاه گروه بندی مثل بقیه ی اعضای خانواده م منو توی گروه گریفیندور انداخت و من به این موضوع افتخار می کنم
موها و چشم هام قهو ای روشنه روی م رفته قیافم بد نیست.
تایید شد!
بعدا معرفیتون رو کاملتر کنید
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۸/۷/۸ ۱۴:۰۴:۱۱
در حالی که داشتم آخرین برگ از کتاب" چگونه جاروی خود را تعمیر کنید"را می خواندم از قطار هاگوارتز پیاده شدم . وقتی کتابم تمام شد آنرا در جیب ردایم گذاشتم و به اطراف نگاه کردم تازه متوجه شدم که هیچکدام از دوستانم در اطرافم نیستند. فکر کردم حتما باید در خوابگاه منتظرم باشند. پس با سرعت به سمت خوابگاه رفتم. در راه باخود فکر کردم عجب بی معرفتایی یعنی من اندازه ی ماهی مرکبم ارزش نداشتم منتظرم بمانند تا با هم برویم. حسرتو اینو می خوردم که دیروز تا آخرین گالیونم را خرجشان کردم. وقتی وارد خوابگاه شدم اثری از بچه ها نبود. امکان نداشت همه باهم ناپدید شده باشن حتی با شنل نامرئی! ناگهان شمع های خوابگاه خاموش شد. ترسیدم . به سمت در خوابگاه رفتم اما در قفل شده بود من گیر افتاده بود هر لحظه انتظار داشتم یکی با علامت شوم بالای سرم پدیدار شود . ناگهان نورهای قرمزی تک تک در ان طرف خوابگاه روشن شد و من توانستم چهره ی پدیدآورندگان نور را تشیخیص دهم
_تولدت مبارک نیکل عزیز
اگه می شه این داستان و قبول کنید چون من ساخته بودم قبلا گفتم بزنم شاید قبول کنید
تایید شد!
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۸/۷/۵ ۱۲:۰۹:۳۳