جنگ در هاگواترز تمام شده بود ولدورت از بین رفته بود همه هری را تشویق می کردند هری به یاد اورد که شنل نامرئی در دفتر مدیر جا گذاشته بود به انجا رفت و چهرهی اشنا ی یک فرد را دیده بود با دماغ عقابی و مو های روغنی سیاه چوبش را به سوی سینه هری نشانه رفته بود و گفت :خداحافظ پاتر
هری از روی غریضه پرید و فریاد زد:اکسپلیاراموس و نور زرد از چوبدستی بیرون امده و استادش را یه سمت دیوار پرت کرد هری چوبدستی اسنیپ را گرفت اسنیپ گفت:هری بیا بیا
هری جلو رفت وچوبدستی را با بی احتیاطی تکان داد گفت: دلت می خواد با اختراع خودت بمیری شاهزاده دورگه
اسنیپ گفت:هری من می خواستم بمیرم می خواهم ما جراجویی جدیدم اغاز کنم مثل دامبلدور
هری با عصبانیت گفت: اسم اونو نیار قاتل
اسنیب گفت: نه هری دامبلدور به من گفت اونو بکشم برای همین تو پیروز شدی چون قدرت چوبدستی قدرت کم شده بود مرا بکش
هری گیج شده گفت:چی کفتی دامبلدور به تو گفته بود بکشیش
اسنیب کفت :اره من به دستور دامبلدور اونو کشتم خداحافظ
و هری برای اخرین بار در جشم استاد معجون سازیش نگاه کرد و فهمید او خائن نیست
کتاب های قدیمی=یار قدیمی
کتاب های جدید=دوست صمیمی
هم کتاب جدید بخوانید هم قدیمی
اسم=سینا خالقا
شغل= نویسندگی
سن=35
علاقه=کتاب های رمان تخیلی
مدرک= دکترا ادبیات و لیسانس زبان
معرفی شخصیت برای ورود به ایفای نقش هست . تو کارگاه نمایشگاه نویسی شرکت کنید و یک نمایشنامه با موضوع عکس داده شده بنویسید . بعد از اونجا ، اینجا یکی از شخصیت های هری پاتری گرفته نشده رو انتخاب کنید و اینجا معرفیش کنید .
ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۱۰/۲۶ ۲۰:۴۵:۱۹
کتاب های قدیمی=یار قدیمی
کتاب های جدید=دوست صمیمی
هم کتاب جدید بخوانید هم قدیمی