غارتگران در حیاط مدرسه
بازم مثل همیشه جیمز و ملت زیر دستش توی حیاط مدرسه کنار آب و در میان دختران در حال چرخ زدن بودن.
که ناگاه و از خدا نخواسته دم باریک دست و پا چلفتی پاش از روی چمن ها لیز خورد و به آب افتاد.
یکدفعه چشمشون به دماغو افتاد که در حال تمرین رقص برای جشن رقص کریسمس بود و مدام با خودش اینا رو تکرار می کرد:حالا پای چپ ،حالا پای راست،حالا پای چپ ،حلا پ.....
اونا دم باریک رو با یه لگد به باسن بلند کردن
و به سمت دماغو راه افتادن......
_آهای دماغو؟!!
دماغو برگشت و یه نگاهی به جیمز و اطرافیانش انداخت.
-دماغوی رقاص !!!یالاهر کی بیاد و با این دماغو برقصه یه گالیون بش میدم الا بیاین جلللللللو
مثل همیشه کسی بهش نمیخندید تا دهنش رو باز کرد تا یه ورد بگه و با یه تیر دو نشون بزنه که هم دماغو رو اذیت کنه و هم دخترا رو جلب کنه....
-برقصلکیوس!!! و جیمز و غارتگرانش همه شروع به رقص دماغویی کر دن
درود فرزندم
سوژهای که انتخاب کردی جای کار بیشتری داشت، خیلی بیشتر. می تونستی بیشتر از این ها توصیف کنی و دیالوگ بنویسی. همین طور هم حواست به علامت گذاری ها باشه و لازم نیست برای تاکید چندبار یک حرف رو بنویسی.
فعلا... تایید نشد!