هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۰۲ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۴
#1
آبی به صورتش پاشید و بدون این که شیر آب را ببندد ردایش را از تنش درآورد و آن را روی سکویی انداخت.در آینه ی جرم گرفته ی دستشویی انداخت.در ان لحظه دراکو خود را ضعیف می پنداشت.ضعیف تر از آنی که بتواند جلوی اشک های جمع شده ی گوشه ی چشمش را بگیرد.با خشم به قطره های اشکی که از گونه اش پایین میچکیدند نگاه میکرد و نفس های کش دارو عصبی میکشید.دست لرزانش را به آینه کوبید و درحالی که بلند ناسزا می گفت رویش را از آینه برگردادند.به محض اینکه برگشت به شبح بی رنگی که مات و مبهوت به وضعیت اسف ناک او نگاه میکرد، رو به رو شد.دراکو نگاه نفرت انگیزی به او انداخت و گفت:از اینجا برو.
شبح کمی از روی طاقچه ی پنجره ای که روی آن نشسته بود جا به جا شد و ریز خندید و گفت:مثلا کجا برم؟ و خبیثانه دراکو را نگاه کرد.
دراکو نیز در جواب پوفی کرد و دستانش را پشت سرش قفل کرد و در حالی که از بهم خوردن تنهایی اش آشفته شده بود،بدون توجه به شبح شروع به قدم زدن کرد.
شبح ناله ای کرد و گفت:خب آقای اسلیترین تو نمیخوای از من بپرسی اسمت چیه....یا مثلا چطور به قتل رسیدم...یا چرا تو دستشویی ها میپلکم و چرا عینک میزنم؟ اصلا تاحالا این سوال برات پیش اومده بود که ممکنه ارواحی مثل من چشم هاشون ضعیف باشه؟به نظرت مسخره نمیاد؟
دراکو روی سکو نشست و سرش را میان دستانش گرفت و روی زانو هایش خم شد و گفت:چرا نمیری پی کارت..؟
شبح ادامه داد:هنوز اسممو نپرسیدی!
دست دراکو به سمت چوب دستی اش میرفت که شبح جیغی کشید و گفت:خوشگله من یه شبحم.یادت رفته؟سپس از روی طاقچه بلند شد و کنار دراکو نشست و درحالی که لبخند شومی میزد گفت:من میرتل گریانم
دراکو خودش درحالی که خودش را از او دور میکرد گفت:گریان؟
میرتل با حالت غمگینی سرش را تکان داد و بازهم با اه و ناله به پرواز در امد و دور دستشویی چرخی زد و پس از اینکه جیغ و دادش به اتمام رسید به دراکو گفت:خب تو چرا گریانی؟
دراکو جواب داد:شبح احمق.تنهام بزار.به تو ربطی نداره.
میرتل چهره اش را در هم کشید و گفت:اووو اقای اسلیترین بد..
صدای ناله اش در فضا میپیچید و خودش هم در در هوا چرخ میزد .پس از چند دقیقه دراکو که طاقتش تمام شده بود برخواست و ردایش را برداشت تا از در بیرون بزند.مریتل در یک حرکت ناگهانی ایستاد و در حالی که با بدجنسی میخندید گفت:تو پسر بدی هستی اسلیترین!اما من تورو میشناسم!هیچ میدونستی اگبه گوش اقای گیریفندور یا همون پاتر برسه که این پسر بیچاره مالفوی توی دستشویی میرتل گریان اشک میریخت چیکار میکنه؟
میرتل با صدای بلند جیغی کشید و خندید پس ادامه داد:پاتر اونقدرا عقل داره که نیاد مسخره ات کنه.حداقل اون دختره مو وزوزی یه چیزایی سرش میشه.اون وقت عملیاتت لو میره پسر بیچاره!
دراکو در حالی که خون به صورتش دویده بود فریاد زد:شبح بدبخت!من مثل توعاجز و درمونده نشدم که از خبر دار شدن اون پاتر از خودراضی و ماگل زاده ی بیخود بترسم!
- میدونی که پاتر سر از کارت در میاره
- اون هیچ غلطی نمیکنه
میرتل ریز خندید و گفت:حالا این شد یه چیزی...
لبخند خبیثی زد و در حالی که نزدیک صورت دراکو ایستاده بود گفت:حالا اگرمن داشتم بین لوله های آب چرخ میخوردم ویک دفعه به پسر عینکی که هری صداش میکنن برخوردم بگم پسر مالفوی میخواد کله ی مو وزوزی رو بجوه و بندازه جلوت.اینجوری که چیزی متوجه نمیشه به نظرت؟ ها؟
دراکو در حالی که لبخند تمسخرآمیزی گوشه ی لبش نشسته بود گفت:تو دیوونه ای..
راهش را کشید و به سمت در دستشویی راه افتاد.اما قبل از اینکه خارج شود به سمت میرتل برگشت و گفت:راستی ممنونم
نیش میرتل باز شد و گفت:تو یک دهه ی گذشته کسی ازمن تشکر نکرده بود مالفوی!
دراکو پوزخندی زد و گفت:فقط بخاطر اینکه یادم انداختی برای چی و کی دارم چیکار کنم..
میرتل در جواب یک ابرویش را بالا انداخت. ناگهان در به رویش بسته شد و دوباره تنها ماند...


توصیفات خوبی داشتین. شخصیت دراکو هم همونطوری که انتظار داشتیم بود. ولی میرتل با وجود اینکه حرکتاش طبق انتظارات بود، اما برخورد و صحبتاش کمی متفاوت بود.
نوشته‌هاتون پشت سر همه و ظاهر بدی ایجاد کرده. این باعث می‌شه خواننده حین خوندن پست خسته بشه. بهتره دیالوگ‌هارو با زدن دوبار اینتر از پاراگراف‌هاتون جدا کنین تا ظاهر بهتری پیدا کنه.

تایید شد.

گروهبندی و معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۹ ۱۵:۵۲:۲۳



N E W C O M E R






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.