هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




من یک گریفیندری هستم
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۶
#1
سلام کلاه عزیز؛ 2 روزه که مشغول فکر کردنم و بیوگرافی هافلپاف و گریفیندر رو خوندم و هنوزم سر حرفم هستم. اگه یک گریفیندری نشم مجبورم دیگه ادامه ندم.



پاسخ به: لطفا گریفیندورررررررر
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
#2
هیچ راهی وجود نداره که من یک گریفیندوری بشم؟ وجود من گریفیندور رو می طلبه.



لطفا گریفیندورررررررر
پیام زده شده در: ۱۷:۵۷ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
#3
سلام کلاه عزیز. رولم تائید شد. برای توصیف خودم باید بگم شدیدا احساساتی و مهربون هستم. اگه عصبانی بشم چیزی جلو دارم نیست. شجاعتم مثال زدنیه از هیچی هراسی ندارم. طالب صلح هستم و همه ی تلاشمو برای برقراری صلح میکنم. اگه گریفیندوری بشم که عالیه ولی خب هافلپافم بد نیست..


ویرایش شده توسط Mariiiw در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۴ ۱۸:۰۵:۴۸


هری و هاگرید درخیابان دیاگون-2
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
#4
هری سلانه سلانه پشت سر هاگرید می رفت و باخودش فکر می کرد که اومدنشون به خیابون دیاگون اونم توی این وقت ظهر کار بیهوده ایه و عمرا بتونن چیزیو که دنبالشن به دست بیارن. آخرشم طاقت نیاورد و درحالی که آستین هاگرید رو می کشید فکرشو به زبون آورد.


+ هاگرید؟ تو واقعامعتقدی که اینجا چیزی که مادنبالشیم پیدا میشه؟

هاگریدکلافه از سوال های پی درپی هری جواب داد:
-هری! توکه یادت نرفته؟ اینجا یک دنیای جادوئیه. هرچیزی که روزی ازذهن جادوگرا بگذره و بهش نیاز پیدا بکنند اینجاپیدا میشه.


+ هاگرید توواقعا فکر می کنی قبلا کسی بوده که به « شنل نامرئی کننده ی مخصوص جغد» نیازی داشته باشه؟


- خب به احتمال زیاد یکی از اجدادت هم جغد داشته و به این شنل نیاز پیداکرده. در ضمن هری بازیگوش، حالا توهم بهش نیاز پیدا کردی و بهش فکر کردی. پس بهتره یکم عجله کنی تا به موقع برسیم.چی می شد توی این سفر بیخیال هدویک بشی و اجازه بدی توی هاگوارتز بمونه؟


+ هاگرید این حرفو نزن. هدویک نیمی از وجود منه. بدون اون نمی تونم.


هاگرید درحالی که سرشو به نشونه ی تاسف تکون میده دست هری رو می گیره و دنبال خودش می کشونه و یک دفعه به سمت راست می پیچه. انتهای خیابون رو به روی یک دیوارمی ایسته و به اون تعظیم می کنه. یک در مجلل به روشون باز میشه و اون ها وارد میشن.


بانو: چه چیزی باعث شده که به اینجا بیای هاگرید؟ خودت که خوب می دونی اجازه ی استفاده از گوی تخیل رو نداری.


هاگرید با ناامیدی میگه:
-اما بانوی من! من برای کاری ضروری اینجام. مربوط میشه به«اسمشو نبر». اینم نامه ای که پروفسوردامبلدور برای شما فرستادن


هاگرید نامه رو به بانوی سیاهپوش میده و بانو نگاهی سرسری به نامه میندازه و میگه


بانو:
-اینجا حرفی از اجازه دادن به تونوشته نشده. متاسفم هاگرید. تو فرصتتو قبلا استفاده کردی.


هری جلوترمیاد و به هاگرید میگه
-هاگرید اجازه بده من این کارو بکنم

هاگرید عصبانی میگه
+ نه هری این امکان نداره. این کار خطرناکه. من نمی تونم این اجازه رو بدم

-وقتی من قدم توی راه مبارزه با ولدمورت گذاشتم همه ی خطراتشو قبول کردم.

درود دوباره فرزندم

حالا بهتر شد. توصیفاتت خوبن و باعث میشه که رولت دلنشین تر باشه. البته میتونستی بیشتر هم توصیف کنی و حواست هم باشه که نیازی به سه تا اینتر نیست. ولی اشکالی نداره، امیدوارم این اشکالات توی فضای ایفای نقش حل شه.

تایید شد!

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۴ ۱۶:۰۳:۱۲


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۵ پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۶
#5
سلام کلاه عزیز..
می دونم ظرفیت گریفیندور پرشده ولی واقعا نمیتونم صفتی پررنگ تراز جسارت و نترسی و شجاعت توی خودم مثال بزنم. اگرم گریفیندور نشد هافلپاف...



نمایشنامه- تصویر شماره ی 10
پیام زده شده در: ۱۹:۱۰ پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۶
#6
هری: هاگرید! تو واقعا فکر میکنی چیزی که ما دنبالش هستیم توی این بازار پیدا میشه؟

هاگرید: هری حواست کجاست؟ اینجادنیای جادوئه. هرچی که ممکنه از ذهن یه جادوگر بگذره یا روزی بهش احتیاج پیدا کنه اینجا پیدا میشه.

هری: فکر میکنی تاحالا جادوگری بوده باشه که به « شنل نامرئی کننده ی مخصوص جغد» احتیاج پیدا کرده باشه؟

هاگرید: خب احتمالا یکی از اجدادت جغد داشته و حتی اگه بهش احتیاجم نداشته باشه از ذهنش گذشته. البته یادت نره هری، من وتوهم بهش فکر کردیم پس حالا بهتره ساکت باشی و دنبالم بیای تا زودتر به جایی که تو ذهنمه برسیم. چی میشد بی خیال هدویک بشی و اجازه بدی توی هاگوارتز بمونه.. مطمئنا حضورش در مواجهه با ولدمورت دست وپاگیر خواهد بود.

هری: هاگریددددد! فکرشم نکن که من بخوام بدون هدویک جایی برم. اون نیمی از وجودمنه.

هاگرید: باشه هری. بریم.پیش ب سوی تالار تفکرات.

پرده ی دوم: تالار تفکرات

هاگرید: بانوی اعظم، به ما افتخار می دید از گوی جادویی تفکر استفاده کنیم؟

بانو: اوه هاگرید،تو سال ها پیش از هاگوارتز اخراج شدی! نمی تونم این اجازه رو بهت بدم.

هاگرید: اما بانوی من.. این کارضروریه.

بانو: فکرشم نکن هاگرید...

هری: هاگرید، اجازه بده من این کارو بکنم.

هاگرید: امااین کار خطرناکه هری.

هری: وقتی تصمیم گرفتم مقابل ولدمورت بایستم پس تمام خطراتو قبول کردم....

درود فرزندم

متن شما تنها متشکل از دیالوگه. رول باید هم توصیف و هم دیالوگ داشته باشه. توصیفات باعث میشه تا خواننده بهتر توی فضا خودشو تصور کنه.

پس تا وقتی که توصیفات بیشتر و متن بهتری ننوشتی...

تایید نشد!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۳ ۱۶:۲۱:۳۴






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.