هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۳۵ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶
#1
نام : جاستین
فامیل :استیل
گروه :ریونکلاو
سن :۱۶
رنگ چشم :مشکی
رنگ مو : قرمز آتشین
رنگ پوست : سفید پوست
پاترونوس : سگ هاسکی
عضویت در:تیم کوییدیچ ریونکلاو
پست:مدافع
نژاد:اصیل زاده
چوبدست:۲۵س چوب درخت افرا هسته موی قلب اژدها
حیوان خانگی:جغد شاخدار
جارو:آذرخش آتشین
علاقه مندی ها:کوییدیچ_معجون سازی_ریونکلاو
توانمندی ها:کوییدیچ_خوانندگی
خصوصیات اخلاقی:باهوش و زیرک_مغرور_مهربان_شجاع
زندگی نامه: جاستین استیل در یک خانواده ی اصیل زاده به دنیا آمد. پدرش جری عضو گروه ریونکلاو و مادرش ایزابل در گروه هافلپاف .وی تنها فرزند خانواده نبود. او یک خواهر کوچک تر و یک برادر بزرگ تر به نام ادوارد دارد که عضو گروه ریونکلاو است.
جاستین در ۱۱سالگی به مدرسه ی هاگوارتز دعوت شد . کلاه گروهبندی به هوش او پی برد و او را در گروه ریونکلاو قرار داد.
جاستین در هاگوارز در تیم کوییدیچ بازی می‌کند و دوستان زیادی پیدا کرده است.


تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۵ ۲۰:۳۹:۰۵

@ \/\/ i /\/


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۴۹ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۶
#2
نام:مارکوس
فامیل:بلبی
گروه :رونکلاو. سن:۱۶
رنگ چشم :سیاه
رنگ مو:قرمز آتشین
رنگ پوست :سفید پوست
عضویت در:تیم کوییدیچ رونکلاو
_پست: مدافع
نژاد :دو رگه
چوبدست:2۵س چوب درخت افرا هسته ی موی قلب اژدها
علاقه مندی ها:بازی کوییدیچ ورونکلاو و معجون سازی
پاترونوس :سگ هاسکی
توانمندی ها کوییدیچ خوانندگی

جارو:اذرخت آتشین
حیوان خانگی :جغد شاخ دار
خصوصیات اخلاقی:باهوش زیرک شجاع مهربان مغرور
زندگی نامه:
مارکوس بلبی،در خانواده ی ماگل به دنیا آمد که در دنیای هاگوارز او را دو رگه می نامند.
نام پدرش جک بود و فروشنده ی کتاب و مادرش،مریا یک مشنگ بود.
وی تنها فرزند خانواده نبود او یک خواهر کوچک تر به نام جینی و همچنین یک برادر بزرگ تر به نام مایکل داشت که عضو گروه هافلپاف بود
مارکوس در سن ۱۱ سالگی به مدرسه ی هاگوارس دعوت شد.کلاه گروه بندی به هوش او پی برد و او را در گروه رونکلاو قرار داد.مارکوس علاقه ی زیادی به کوییدیچ داشت و همچنین معجون سازی مارکوس در هاگوارز دوستان زیادی پیدا کرد .


این شخصیت گرفته شده. لطفا یه شخصیت دیگه از لیست شخصیت‌ها انتخاب کن.
تایید نشد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۴ ۱۹:۲۷:۴۰

@ \/\/ i /\/


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۵:۰۶ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۶
#3
سلام کلاه عزیز من
هم خیلی جا ها شجاع هسم و احل مشورت هستم
من احل یاد گیری هستم مهربونم ولی یکم قد هستم اولویت من
گیریفیندور و رونکلاو هست

لطفاً منو تو یکی از اینا بزار
متشکرم
راستی من تو ماه بهمن هستم
بای:) بیشتر رونکلاو رو دوست دارم


@ \/\/ i /\/


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۸:۳۴ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۶
#4
تصویر شماره 5
همهمه ی بسیاری در سراسر هاگوارتس در جریان بود
در این هنگام پروفسور مک گوننگال با زدن قاشق به لیوان
بچه ها رو ساکت کرد و
گفت:با اجازه ی پرفسور دامبلدور گروه بندی را شروع میکنیم
سپس اسم بچه ها را خواند
لونا لاو گود کلاه گروه بندی:
هوووووم....خود نمایی ,به نظرم بیشتر از این که خود نمایی باشی
خوش و ذکاوت داری ....رونکلاو
....سراست
پروفسور مک گناگال: سدریک دیگوری کلاه گروه بندی :تو را تو کدوم گروه بزارم؟....هوووووم
پشت کار زیادی داری....هاپل پاف

سپس با لحنی آرام پرفسور مک گناگال هری پاتر را صدا زد هری با ترس روی صندلی نشست و زیر لب می‌گفت اسلیترین نباشه اسلیترین نباشه کلاه گروه بندی گفت پس سلیترین نباشه نه
به نظرم اسلیترین برای تو خیلی خوبه باشه اگه تو میخوای ....
گیریفیندور
پرفسور مک گناگال دراکو مالفوی
کلاه گروه بندی: اسلیترین
پرفسور مک گناگال رونالد ویزلی
کلاه گروه بندی هوووووم ی ویزلی دیگه ....گیریفیندور
پرفسور دامبلدور:امیدوارم
در هر گروهی که هستید باعث
سرافکندگی گروهان نشوید و حالا میتوانید به سر میز گروه خود بروید و هرچه دوست دارید بخورید
و این دوره از هاگوارز هم پایان یافت

درود دوباره برتو فرزندم.

ببین، اول از همه... ظاهر پست. بیا و طبق این فرمول که من میگم برو جلو:

نقل قول:
سپس با لحنی آرام پرفسور مک گناگال هری پاتر را صدا زد هری با ترس روی صندلی نشست و زیر لب می‌گفت اسلیترین نباشه اسلیترین نباشه کلاه گروه بندی گفت پس سلیترین نباشه نه
به نظرم اسلیترین برای تو خیلی خوبه باشه اگه تو میخوای ....
گیریفیندور
پرفسور مک گناگال دراکو مالفوی
کلاه گروه بندی: اسلیترین
پرفسور مک گناگال رونالد ویزلی
کلاه گروه بندی هوووووم ی ویزلی دیگه ....گیریفیندور
پرفسور دامبلدور:امیدوارم
در هر گروهی که هستید باعث
سرافکندگی گروهان نشوید و حالا میتوانید به سر میز گروه خود بروید و هرچه دوست دارید بخورید


سپس با لحنی آرام پرفسور مک گناگال هری پاتر را صدا زد. هری با ترس روی صندلی نشست و زیر لب می‌گفت:
- اسلیترین نباشه اسلیترین نباشه!

کلاه گروه بندی گفت:
- پس اسلیترین نباشه نه؟ به نظرم اسلیترین برای تو خیلی خوبه باشه اگه تو میخوای ....گیریفیندور!

پرفسور مک گناگال:
- دراکو مالفوی
- اسلیترین

پرفسور مک گناگال:
- رونالد ویزلی
- هوووووم ی ویزلی دیگه ....گیریفیندور

پرفسور دامبلدور:
- امیدوارم در هر گروهی که هستید باعث سرافکندگی گروهان نشوید و حالا میتوانید به سر میز گروه خود بروید و هرچه دوست دارید بخورید.


حله؟ این از ظاهر پستت.
سوژه پردازیت همچنان خیلی جای کار داره. میتونی خیلی خوب بنویسی اگر توی ایفا همینقدر پیگیر باشی و البته با درخواست های نقدت مشکلاتت رو حل کنی.
تایید شد!

مرحله بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۴ ۱۲:۳۱:۴۵

@ \/\/ i /\/


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۶
#5
دقایقی از نیمه شب گذر کرده و ماه، بر فراز چمنزار های هاگوارتز، حکمرانی می کند.
سکوت راهروهای مرمرین هاگواتز، حق شکستن ندارند؛ اما پسرکی مغرور، هر روز و هرثانیه قوانین را در هم می شکند. چه کسی می تواند حتی نگاهی ناسزا به چهره ی افسارگسیخته ی تک پسر لوسیوس مالفوی، وزیر جادوی جدید انگلستان، بیندازد؟! هرچند دراکو تظاهر به رضایت دارد؛ لیکن از زمزمه ها و پچ پچه های ناخوشایند دانش آموزان، قلب متحمل سرمایش، می لرزد و در هم می پیچد. کیست که توانایی درک این پسرک مغموم مسکوت را دارا باشد؟
دراکو وارد دستشویی دخترانه ی متروکه ای می شود که این روزها برایش بسی آشناست.نفس های مضطربش خبر از دردی نابسامان می دهند.دردی ناشی از کاهش توان و نیروی او...
حفره ی اسرار را باری دیگر با کلماتی دشوار می گشاید و رنج و محنت بردگی را می پذیرد.تاریکی تالار، دلیلی موجه است برای افزایش وحشت...
- دیر کردی دراکو!
نجوایی خشمگین، تالار را در آغوش گرفته و بر انزوای پسرک سبزپوش می افزاید.با لرزش صدای سردش لب هایش را می گشاید:متأسفم سرورم. نتونستم زودتر بیام.
-می بینم که تنهایی! پس قربانی من کجاست؟ مگر نگفتم اونو همراه خودت بیار پسره ی احمق؟!
-سرورم! من کمی...کمی مردد هستم.هرمیون گرنجر یک گندزاده ست.جون بی ارزش اون...فکر نمی کنم که ارزشی...
-ساکت شو! تو توانایی درک اوامر من رو نداری.اگر نمی تونی اجراش کنی، میتونم کسی دیگر رو اجیر کنم!
فریاد مرد شفاف، باعث زمین خوردن پسرک ضعیف می شود.سوسوی نور، اشک های او را به نمایش گذاشته.مرد، آرام تر از قبل می گوید: فقط چند دقیقه مهلت داری تا همونطور که قبلاً گفتم، اون دختر رو بیاری.وگرنه خونوادت فدای این تصمیم خواهند شد.
دراکو با نهایت قدرتش و با استفاده از چوبدستی، از تالار خارج می شود. اما انگیزه ای برای خروج از دستشویی ندارد.مشتی آب بر صورت سردش می پاشد؛ولی اشک ها گستاخ تر از آن اند که محو شوند.
باز هم صدایی مزاحم آه پر دردش می شود: چی شده پسرجون؟چرا گریه می کنی؟
دراکو نگاهش را به سمت میرتل سوق می دهد:تو دیگه چی میگی؟گمشو بیرون!
-آهای پسرک بی ادب افاده ای!اینجا خونه ی منه.نه تو!
در هوا جا به جا می شود و کمی به دراکو نزدیک تر: حالا بگو ببینم،چرا گریه می کنی؟نکنه باباجونت رو اخراج کردن؟
قهقهه اش به ناگاه متوقف می شود.نگاه لرزان و سرخ دراکو، اشباح را نیز متأثر می کند!
پسرک برزمین می افتد:هرمیون...نه...من هرمیون رو دوست دارم...چِ...چطور می تونم اجازه بدم...
و هق هقش سرتاسر سالن را پر می کند.
میرتل با شادی جیغ می کشد:چی؟ تو اون دختره که همش مزاحمم میشه رو دوست داری؟وااای! من باید اینو به همه بگم!یوهـــو!
از در عبور می کند و تلاش دراکو برای متوقف کردنش بی ثمر می شود.
دراکوی لوس و ازخودراضی،نواده ی سالازار اسلیترین؛نمی تواند انتخاب کند.دختری گریفندوری یا خانواده ای مرگخوار؟!
ناگهان قدم هایش جان می گیرند. «شاید باید خود را فدا کند تا دیگران فدا نشوند.»این جمله همچون ناقوس مرگ در ذهن مخدوشش به تلاطم می افتد...
هیچکس سرنوشت شوم او را در هیچ کتابی نخواهد نوشت؛اما، بی گناهان احتمالی نیز، فدای نفرت بی موقع او نخواهند شد...
و کدام پیشگو خبر از زمانی داد که نواده ی برگزیده، به پیکار با لرد سیاه می رود؟

درود فرزندم

چقدر این نمایشنامه برام آشناس... بذار ببینم... فکر کنم اینو یه بار دیگه هم تایید کردم. درسته که کلاه پیری شدم اما حافظه ام هنوز کار میکنه. چرا نمایشنامه‎ای که توسط یه نفر دیگه نوشته شده

قطعا تا وقتی که نمایشنامه از خودت نباشه...
تایید نشد!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۳ ۱۸:۴۷:۳۹
ویرایش شده توسط 13nim84 در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۳ ۱۹:۲۹:۳۵

@ \/\/ i /\/


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۲ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۶
#6
تصویر 3
نیمه شبی اسنیپ با آیینه ی اسرار خیره میشود
او تصویر خودش را در آینه با لیلی میبیند و با او صحبت میکند
اسنیپ:من به خاطر تو هم که شده از هری در مقابل لرد محافظت میکنم
لیلی:ولی من این رو از تو نمیخام
اسنیپ:پس چی از من میخوای
لیلی:علاوه بر این می‌خوام اون رو در مقابل خطر ها حفظ کنی
هری داشت با شما حرف های آن ها را می‌شنید و فکر کرد که اسنیپ علاقه ای به لیلی دارد و اعصابش از دست اسنیپ خورد شد اسنیپ فهمید که او با شما شب گردی میکند
روز بعد هری را به حظور خود آورد
و گفت
دیشب کجا بودی
هری:در طالار گریفیندور
اسنیپ:دوروغ نگو.از بچه ها پرسیدم ولی گفتند از تو خبری ندارند.به خاطر دوروغ گویی تو ۵۰ امتیاز از گیریفیندور کم میشه.
هری:لطفاً کم نکنید.
اسنیپ:پس راس بگو.نکنه پیش آیینه به حرف کسی گوش میدادی هاااان راستشو بگو.داشتی به حرف من گوش می‌دادی اگر گوش می‌دادی به هیچ کس نگو وگرنه ۱۰۰امتیاز از گروهتون کم میشه
هری:بب باشه .ولی به دوستان هم نگم
اسنیپ:به هیچ کس حتی اون دوتا احمق.
هری:اما دوستام که..
اسنیپ:هستن.حالا زود از اتاق من برو بیرون زود .
هری با ترس و لرز از اتاق رفت بیرون وتا آخر عمرش به هیچ کس چیزی نگفت

درود دوباره فرزندم

به نظرم هنوزم جای کار داری. متن تو پر از دیالوگه. رول باید فضاسازی هم داشته باشه، گرچه قاعده خواستی برای مقدار فضاسازی و توصیف وجود نداره؛ اما توی رول تو نداشتن توصیف کاملا حس میشه.

به نمایشنامه هایی که تایید کردم نگاه کن تا متوجه منظورم بشی.

فعلا... تایید نشد!


ویرایش شده توسط 13nim84 در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۳ ۱۸:۱۴:۴۶
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۳ ۱۸:۳۱:۵۹

@ \/\/ i /\/


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۴ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۶
#7
سلام کلاه عزیز من
هم خیلی جا ها شجاع هسم و احل مشورت هستم
من احل یاد گیری هستم مهربونم ولی یکم قد هستم اولویت من
گیریفیندور و رونکلاو هست

لطفاً منو تو یکی از اینا بزار
متشکرم
راستی من تو ماه بهمن هستم
بای:) بیشتر رونکلاو رو دوست دارم


ویرایش شده توسط 13nim84 در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۴ ۱۵:۰۵:۰۴

@ \/\/ i /\/


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۵۱ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۶
#8
تصویر شماره 5
هری تازه به هاگوارز آمده بود و باید گروهش انتخاب میشد هرماینی و رون ویزلی در گیریفیندورانتخاب انتخاب شدند و نوبت به هری رسید هری روی صندلی نشست در همان لحظه صندلی شکست و همه اسلیترینی ها مسخره اش کردند دامبلدور گفت صندلی دیگری بیاورند کلاه را سرش گذاشت ولی او آنقدر کوچک بود که کلاه سرش را خورد هری به اشتباه گفت اسلیترین نباشه و کلاه که داشت خفه میشد گفت هری در گی..گیریف...گیریفیندور باشه و کلاه را از سر هری در آوردند و کلاه نفس راحتی کشید

درود بر تو فرزندم.

این یه نمایشنامه نبود... بیشتر انگار یه صحنه رو اومدی یه نفس، با تمام سرعت تعریفش کردی و رفتی. وقت بیشتری بذار، بیشتر توصیف کن، راحت تر بنویس، مطمئن باش که موفق میشی.
فعلا تایید نشد!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۳ ۱۶:۲۹:۴۴
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۳ ۱۶:۵۵:۳۳

@ \/\/ i /\/






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.