هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۱:۳۰ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
#1
سلام کلاه عزیز
من از گروه ریونکلاو خوشم میاد ولی فکر کنم تو گریفیندور هم بتونم دووم بیارم هرچند که اکثرشون محفلین و ازشون خوشم نمیاد.
ادم جاه طلب و مغروری نیستم و کمی هم تنبلم اما هوش خوبی دارم و درباره تصمیم هام فکر میکنم.
لطفا منو ببر ریونکلاو...لطفا!



پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۷
#2
تصویر

باد زوزه می کشید و پنجره های راهرو را به لرزه در می آورد. صدای فریاد های بچه ها از سالن غذا خوری به گوش می رسید و حال اسنیپ را به هم می زد. همیشه صدایشان در گوشش بود گویی این بچه ها هرگز قصد سکوت نداشتند. به دنبال کتاب معجون هایش که از عصر آن را گم کرده بود به تمام اتاق ها و کلاس های قلعه سر زده بود اما هنوز هم اثری از کتاب نبود. احساس عجیبی درونش را فرا گرفته بود و او را به جلو می کشید.
در چشم به هم زدنی خود را درون اتاقی تاریک یافت که غبار در هوا پراکنده بود. از دور برقی را در انتهای اتاق دید و با قدم هایی که کمی سست بودند به سمت نور رفت. آینه نفاق انگیز حالا در مقابل او بود.
در حالی که ماتش برده بود به آینه خیره شد و خودش را دید در کنار دختری با موهایی که به سرخی می زد و چشمان درشتی داشت که بیان گر تمامی خاطرات بودند. در آینه دست دخترک را گرفته بود و به صورت نامحسوسی، آن را نوازش می کرد. اسنیپ قدمی عقب تر رفت و دست لرزانش را که در آن خبری از دستان دیگری نبود مشت کرد.
تصویر رد شد و حالا دخترک کمی بزرگ تر شده بود و در میان چمن زاری در حیاط هاگوارتز می دوید و به صدای پسرک که دائم نام "لیلی" را بر زبان می اورد بی توجه بود. در دور دست ها چهره ای منفور را می دید که عینکی بر چشم داشت و شاید در آینده ای نه چندان دور دست های دخترک را می گرفت.
اسنیپ خودش را می دید که در جشن مدرسه تنها نشسته و به رقص لیلی و آن پسرک عینکی خیره شده است. حرکات اندامش به سبکی یک پر کاه بود و به اسنیپ یک احساس بی وزنی میداد. اشک در چشمانش به وضوح دیده می شد اما بزرگ تر از آن بود که در میان آن همه آدم گریه کند. تصاویر به سرعت رد می شدند و حالا او لیلی و همسرش را میدید که پسری در آغوش دارند و حتی شاید لیلی اسم اسنیپ را هم به یاد نمی آورد.
اسنیپ از آینه فاصله گرفت و باز هم صدای شکستن چیزی در درونش را شنید. از اتاق خارج شد و آرزو کرد که کاش یک بار به دروغ، آینه او را در کنار لیلی نشان دهد.

درود بر تو فرزندم.

خوب نوشتی... سوژه جالب بود.
فقط اینکه از دیالوگ هم استفاده کن توی پست هات. باعث میشه سوژه خیلی راحت تر برای خواننده جا بیفته و حتی خواننده راحت تر ارتباط برقرار کنه باهاش. خودت رو فقط به توصیفات محدود نکن.

تایید شد!

مرحله بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۴ ۲۲:۱۴:۱۹






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.