هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۷ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۶
#1
انتخاب بعدیم هافلپاف
لطفا منو یک هافلپاف معرفی کن



پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۶
#2
لطفا بگو اسلیدرین



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶
#3
تصویر شماره ۶

صدای محکم باز شدن در سکوت حاکم بر دستشویی رو شکست. مارتل گریان از جاش پرید، انگار یک نفر با خشم فراوان اومده تا به او آسیبی برسونه هرچند که یک روحه. از ترس خشمی که حس میکرد پشت یکی از در ها قایم شد و دزدکی نگاه کرد. اما این خشم نبود که وارد شده بود، یک حالت عجیب، چیزی که معمولا دیده نمیشه ولی هنوز ترسناک. دراکو مالفوی، با اون موهای زرد و غروری غیر قابل وصف، شخصیتی که گویا ضعف در اون نفوذی نداره وارد دستشویی شد. از طرز راه رفتن بریده بریده اش میشد تردید و ترس رو حس کرد. "چشم های خیس! خدای من دارم چی میبینم؟ دراکو مالفوی داره گریه میکنه؟" چنین شخصیت سفت و بی روحی قاعدتا طرفدار چندانی نداشت، مارتل گریان هم از آن قاعده مستثنی نبود. برای همین آروم شروع کرد به مسخره کردن دراکو. صدای خنده های ریز و آزاردهنده اش بلند شد.چیزی نگفت، فقط به راه رفتن دراکو نگاه میکرد و زیر لبی میخندید. اما دراکو انگار گوش هایش کر شده بودند، انگار اصلا در این دنیا نبود. بدون ذره ای توجه حتی به حضور مارتل با همان حالت خودش را به یکی از شیر های آب رساند، شیر را باز کرد اما حتی آنقدر انرژی برایش نمانده بود که دست های خودش رو خیس کنه، نگاهی توی آینه روبرو کرد، همه چیز از آن چشمان جذاب قابل فهم بود. ترسی عمیق همراه با تردیدی ترسناک. نمیتوانست به خودش اجازه گریه دهد، فقط چشمانی خیس با هق هق، "چی دارم میبینم؟ دراکو چش شده؟" اون خنده های آزاردهنده قطع شد. دل مارتل به رحم اومده بود هرچند از اون شخص تنفری بی اندازه داشت. هنوز میترسید ولی به دراکو نزدیک تر شد. با اون صدای دخترونه و مظلومانه پرسید: "چی شده؟" و دراکو همچنان در دنیای دیگری بود، گویی اصلا نمی شنید. فقط به تصویر خودش توی آینه نگاه میکرد،تصویری که به شدت ازش متنفر بود، یک شخصیت ضعیف و داره به زور جلوی گریه خودشو بگیره. "این منم؟" از خودش پرسید. میدونست توی این شرایط باید قوی باشه. حتی اگه وزن کل دنیا روی شونه هاش باشه نباید نشون بده. مارتل سوالشو دوباره پرسید: "حالت خوبه؟" این بار دراکو به خودش اومد، همون شخصیت محکم قدیمی. "آخرین چیزی که لازم دارم احوال پرسی یه روحه، گورتو گم کن." آبی به صورتش زد و اشکاشو پاک کرد. شیر آب رو بست و برگشت. این بار محکم قدم برمیداشت، سرش بالا بود و جلو رو نگاه میکرد. انگار دیگه ترسی تو وجودش باقی نمونده. ولی چه کسی نمیدونست که درون مالفوی هنوز شک و تردید وجود داره، تردیدی اونقدر بزرگ که هر آدمی رو از پا درمیاره. بر ترسش غلبه کرده بود ولی تمام این ها حفظ ظاهر دراکو بود. در داخل وجود دراکو چیز دیگری میگذشت. و مارتل گریانی که شاهد تمام این صحنه ها بود و آنقدر خنگ که فکر میکرد دیدن تصویر خودش در آینه باعث از بین رفتن غم هایش میشود. به سمت آینه رفت و شروع به شکلک درآوردن روبروی آینه شد. دیگر فقط صدای قدم های محکم و مطمئن دراکو بود که داشت دور میشد. در را باز کرد و با همان وقار خارج شد و در را رها کرد تا خودش بسته شود. صدای بسته شدن در باعث شد مارتل نگاهی به پشت سرش کند و به همان حرکات احمقانه اش روبروی آینه ادامه دهد. اما از آن جمع دونفره فقط دراکو میدانست درون دراکو چه میگذرد.

درود فرزندم.

با این که خود موضوع چیز زیادی برای پردازش نداشت، اما تو خوب از پس سوژه بر اومدی. توصیفاتت خوب بودن و احساسات کاراکترها رو به خوبی نوشته بودی.

فقط کاش لحن رولت رو محاوره‌ای انتخاب نمیکردی. این جور رول ها نیاز به جملات ادبی و کتابی دارن و لحن محاوره‌ای زیاد ملموس نیست.

ظاهر رولت جای کاری خیلی زیادی داره. یادت باشه که پاراگراف ها رو با دوتا اینتر هم جدا کنی. بعد دیالوگ هات هم اینتر بزن تا از توصیفاتت جدا شن. اینطوری:
نقل قول:
از طرز راه رفتن بریده بریده اش میشد تردید و ترس رو حس کرد. "چشم های خیس! خدای من دارم چی میبینم؟ دراکو مالفوی داره گریه میکنه؟" چنین شخصیت سفت و بی روحی قاعدتا طرفدار چندانی نداشت، مارتل گریان هم از آن قاعده مستثنی نبود. برای همین آروم شروع کرد به مسخره کردن دراکو. صدای خنده های ریز و آزاردهنده اش بلند شد.چیزی نگفت، فقط به راه رفتن دراکو نگاه میکرد و زیر لبی میخندید. اما دراکو انگار گوش هایش کر شده بودند، انگار اصلا در این دنیا نبود. بدون ذره ای توجه حتی به حضور مارتل با همان حالت خودش را به یکی از شیر های آب رساند، شیر را باز کرد اما حتی آنقدر انرژی برایش نمانده بود که دست های خودش رو خیس کنه، نگاهی توی آینه روبرو کرد، همه چیز از آن چشمان جذاب قابل فهم بود.


از طرز راه رفتن بریده بریده اش میشد تردید و ترس رو حس کرد.

- چشم های خیس! خدای من دارم چی میبینم؟ دراکو مالفوی داره گریه میکنه؟

چنین شخصیت سفت و بی روحی قاعدتا طرفدار چندانی نداشت، مارتل گریان هم از آن قاعده مستثنی نبود. برای همین آروم شروع کرد به مسخره کردن دراکو. صدای خنده های ریز و آزاردهنده اش بلند شد.چیزی نگفت، فقط به راه رفتن دراکو نگاه میکرد و زیر لبی میخندید.

اما دراکو انگار گوش هایش کر شده بودند، انگار اصلا در این دنیا نبود. بدون ذره ای توجه حتی به حضور مارتل با همان حالت خودش را به یکی از شیر های آب رساند، شیر را باز کرد اما حتی آنقدر انرژی برایش نمانده بود که دست های خودش رو خیس کنه، نگاهی توی آینه روبرو کرد، همه چیز از آن چشمان جذاب قابل فهم بود.


با همه‌ی اینها، مطمئنم اشکالاتت در فضای ایفای نقش حل میشن.

تایید شد!

مرحله بعدی: گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۱۲/۱۷ ۱:۱۷:۲۴






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.