من از مرگ نمی ترسم پس بهش میگم بیا با هم دوئل کنیم و بعد باهاش تا آخرین نفس و قطره خون می جنگم تا یا من مثل یک مرد بمیرم یا انتقام تمام کسایی رو که کشته با کشتنش بگیرم اگه قبل مرگش به کسایی که دوست دارم مثل هری، رون و هرمیون مخصوصا دامبلدور توهین کنه حتی اگه جنگ رو شروعم نکرده باشیم صد در صد در یک لحظه مرده

من به نفع همه رای میدم

ببخشید من هم خوابگاه رو پیدا نکردم پس همینجا مینویسم
هلگا هافلپاف*دورا ویلیامز

موضوع رول:  قاتل یکی رو کشتین چرا چگونه و کی با خودتون
- روز بیست و یکم جولای هزار و هفتصدو شصت و پنج ساعت ۹ صبح تمام بچه ها توی حیاط جمع شدن ناظرین کلاس ها بچه ها رو آروم می کنن، به نظرتون چه اتفاقی افتاده؟ قتل!! قاتل زنجیره ای ریتا اسکیتر کشته شده مامورین وزارت خونه به چند نفر مشکوک هستند (ویولت گراندر، هلگا هافلپاف و نیوت تایر). از تمام اینها بازجویی کردند و مجرم را پیدا کردند مجرم هلگا هافلپاف بود. حالا با هم می ریم تا بازجویی رو ببینیم.
-بازرس : شما ساعت ۹ صبح کجا بودید؟؟
تمام بدن هلگا می لرزید
+هلگا: من توی اتاقم بودم
بازرس با دیدن لرز و ترس هلگا شکش به اون بیشتر شد
-و شما توی اتاقتون چی کار می کردین
+روی صندلی نشسته بودم که یک صدای ترسناکی شنیدم انگار اسمش رو نبر دم در، در حال حرف زدن بود خیلی ترسیدم بلند شدم و در و پنجره ها رو طلسم زدم و قفل کردم که ناگهان یک نفر محکم به دَر خورد اون یکی از بچه هایی که سعی داشت از من محافظت می کرد رو بیهوش کرد و کل خاطرات مربوط به آن شب را از ذهنش پاک کرد؛ بعد با چند ضربه‌ی محکم در را شکست، من با ریتا اسکیتر در گیر شدم اون من رو سمت پنجره کشید که پرتم کنه اما یک دفعه یکم تامل کرد من دستاش رو از روی شونه هام کشیدم و در همین حین اون به عقب رفت و پشت پاش به صندلیه جلوی پنجره خورد و تعادلش رو از دست داد و از پنجره پرت شد پایین.
-و کسی شاهدتون بود ؟؟
+بله نیمفادورا تانکس، ماتیلدا استیونز و دورا ویلیامز اون موقع سرشون از پنجره بیرون بود و داشتن من رو می دیدن
-بعد از بازجویی از این سه نفر صحت حرف های هلگا هافلپاف ثابت شد و بعد چند روز بدلیل اینکه ریتا اسکیتر قصد جون هلگا رو داشت و هلگا فقط از خودش دفاع کرده بود قتل غیر عمد اعلام شد و
 هلگا در دادگاه از اتهام تبرئه شد.
پایان.

اول میرم زیر یک تریلی 18 چرخ که بفهمم بیدارم یا نه اگه بیدار بودم و البته زنده از خوشحالی زیاد می میرم

همشون عالی بودن البته اگه سوتی هارو در نظر نگیریم

دامبلدور چون از ذهن ما هیچ گاه نمیرود اما ولدمورت اگر هم نرود با اردنگی میندازیمش بیرون

بهترین دیدن سیریوس بلک، برنده شدن در جنگ، کشته شدن بلاتریکس( به بلاتریکس خودمون بر نخوره ها تو خیلی اخلاقت بهتره تا اون اجوزه تو فیلم)، پیدا کردن سنگ زندگی و اون دو تا جارویی که هری هدیه گرفت و اما بدترین مردن سیریوس، اسنیپ، دامبلدور، نیمفادورا، لوپین و سدریک، کشته شدن مادر و پدر هری، صحنه های بوسیدن رون توسط اون دختره بی ادب و بد رفتاری دورسلی ها با هری

زندگی بدون عشق
بوسه دیوانه سازها
نداشتن دوست
تقسیم کردن روح
قتل
کنف شدن توسط دختر ها ( نکته ی کنکوری )
تمام این موارد خیلی بدن و برای همشون میشه دلیل های بسیار خوبی آورد

هردو ، من از وقتی فهمیدم جادو چیه شیفته جادو شدم و بعد که هری پاتر رو دیدم مخم صوت کشید و دیوونه هری پاتر شدم و الان می تونم با استفاده از قدرت ذهنم بعضی از اشیا کوچیک رو تکون بدم ولی بعد از دیدن

به نظرم اون قسمتی که ولدمورت هری رو شکنجه میده ولی هری یاد دوستاش میفته و دامبلدور صداش می کنه