هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱:۱۰ سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۲
#1
♡مشخصات کلی
نام: هرماینی گرنجر
نژاد: ماگل
جنسیت: ساحره
همسر: رون ویزلی
فرزندان: رز گرنجر ویزلی، هوگو گرنجر ویزلی
ملیت: بریتانیایی
سال تولد: 19 سپتامبر1979
تایپ: ESTJ

♡مشخصات ظاهری
رنگ مو: خرمایی روشن
رنگ چشم: قهوه ای
سبک مو :موج دار نسبتا کوتاه

♡مشخصات جادوگری
محل تحصیل : هاگوارتز
گروه : گریفیندور
جارو : نیمبوس2000
چوبدستی : 10 اینچ طول داشت و از چوب درخت مو ساخته شده و دارای ریسه قلب اژدها بوده.
پاترونوس: سمور دریایی
وضعیت درسی : عالی، ارشد گروه، جزو دانش آموزان برتر
جبهه :جزو ارتش دامبلدور

♡ویژگی اخلاقی
او فردی بسیار سخت کوش، مهربان،باهوش و کنجکاو بود.
__________________________________________
اممم خب من نمیدوسنتم باید در چه حدی بنویسم همینا رو نوشتم. راستی بعد از این من باید کجا برم؟ هنوز خوب درک نمیکنم چی به چیه. و چطوری میتونم نام کاربریمو تغییر بدم؟ شرمنده😂


ازونجایی که شخصیتی که انتخاب کردی بسیار بیش از حد فراوان تو کتاب ازش اطلاعات هست، انتظار می‌ره که موقع معرفی شخصیت حداقل یه کلیاتی از اون چه از این شخصیت می‌دونیم بنویسی. در حالی که معرفی شخصیتت خیلی کوتاهه و تقریبا هیچ توضیحی راجع به زندگینامه این شخصیت ندادی. پس لطفا با یه معرفی شخصیت دیگه برگرد و کمی هم راجع به زندگینامه هرمیون و این که کی بوده و چه کرده توضیح بده.

بعد از ورود به ایفای نقش یه پیام‌شخصی جهت آشنایی بیشتر با ایفای نقش برات ارسال می‌شه و از طرفی ناظران گروهت به تالار خصوصیت راهنماییت می‌کنن. اگه بعد از این موارد هنوز نمی‌دونستی باید چه کنی و درک نکردی با چی طرفی، حتما بهم پیام بده تا کمکت کنم.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۲ ۱۸:۳۷:۰۲

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴:۳۲ دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲
#2
سلام کلاه عزیز...
من 3 روز توی انجمن اومدم و امروز قبول شدم. بگذریم...
من یه دختر میانه گرام. تایپ شخصیتیم enfj و خیلی کنجکاوم.
گروه گریفیندور رو خیلی دوست دارم البته اسلیترین هم دوست دارم ولی خب... حرفی ندارم پس خدافظ خودت بهتر میدونی من باید تو چه گروهی باشم. ❤


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹:۰۶ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
#3
پشمک، جارو، عصبانی، اژدها، رعد و برق، سیاه، دست

نزدیک کریسمس بود. پدر و مادر جورج، یک بسته "پشمک" و آخرین مدل"جارو" را برای او خریده بودند. من هم در فکر و خیال خودم بودم. که یکهو دارلا با شوق فراوان اومد پیش ما.
- بچه ها یه کتاب جدید تو کتابخونه دیدم. در مورد موجودات جنگل ممنوعه هست. اوردمش شماهم ببینید. این جا رو نگاه یه "اژدها" "سیاه" و قرمز خیلی بزرگ که هروقت احساس خطر کنه یا "عصبانی" بشه، هوا طوفانی میشه و "رعد و برق" های بسیار بزرگ به وجود میاد.
- چه جالب! بگذریم...
-چی چیو بگذریم جورج شاید واقعی باشه راستی تو مگه اولین بارته که پشمک میخوری؟ کل "دست" و صورتت پشمکیه.
- اینو ولش بیاید بریم پیش هاگرید شاید چیزی در این مورد بدونه.
- سلام بچه ها چخبراا؟
- عه سلام فلورا، داشتیم درمورد یه اژدها که تو جنگل ممنوعه است با جورج و تام حرف میزدیم الانم میخوایم بریم کلبه هاگرید.
-خب پس منم میام
رفتیم سمت کلبه بعد از حال و احوال ماجرا اژدها رو گفتیم و او گفت
- قرن هاست که دیگه کسی اون رو ندیده. ولی خیلی قدرتمند و قوی بوده.
-باشه خیلی ممنون
- بیاید بریم پیش پروفسور دامبلدور اون بهتر میدونه.
- اوکی
بعد از کلی حرف تکراری تصمیم گرفتیم شب 4 نفری بریم سمت جنگل ممنوعه با توجه به گفته دامبلدور ممکنه هنوز وجود داشته باشند.
- هی بچه ها حس بدی دارم بیاید برگردیم.
- تا اینجا اومدیم جورج تو دوست نداری برگرد.
-هیسسسس جورج ، دارلا اونجارو نگاه کن این همون اژدها نیست؟
-خیلی شبیه اشه بزار نگاه کنم
- بچه ها فک کنم حق با جورج بیاید برگردیم
یک لحظه حس کردم هوا داره سردتر میشه. سرمو آوردم بالا که دیدم اون اژدها بالا سرمونه نفسم بند اومد توان حرف زدن و درآوردن چوبدستی ام رو هم نداشتم.
- تام، تا ا ممم... یا.. خخدااا... بچ.. بچه ها بییا..ید فرار کنیم الان رعد..برق میشههه
-وااییییییییی
-تامممم صدامو میشنویییی
برای یه لحظه از تو شوک در اومدم و شروع کردیم با بچه ها با تمام قدرت دوییدیم اگه رعد و برق میخورد قطعا کارمون تموم بود. پشت سرمو نگاه کردم جایی که اژدها بود انقد نور بود که نفهمیدم چیشد. نزدیکای قلعه که شدیم نفسی تازه کردیم.
-از اول نباید میومدیم به من که گوش نکردید.
-حالا که زنده ایم بیاید بریم خوابگاه که خیلیی خوابم میاد... فک کنم دیگه خیلی طولانی نوشتم مگه نه؟ 😂



دقیقا. این‌بار دیگه خیلی طولانی شد.
تا الان اینقد برات سخنرانی کردم که به نظرم بقیه‌شو بذاریم برای وقتی وارد ایفای نقش شدی. ولی تلاشت رو تحسین می‌کنم. امیدوارم وقتی وارد ایفای نقش شدی هم همینقد پرشور و انرژی باشی.

تایید شد.

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۰ ۲۱:۵۲:۵۹

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۲۰:۳۱ شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲
#4
جارو، اژدها، عصبانی، سیاه، دست، رعدوبرق، شاخه

روز مسابقه بود. و مثل همیشه آماده بودم ولی باز یه چیزی اذیتم میکرد. بیخیالش شدم و رفتم پیش گروه همه با جارو هامون آماده بودیم. ولی اون احساس هنوز داشت اذیتم میکرد کم کم داشتم اعصبانی میشدم که با صدای جورج به خودم اومدم
-هی حواست کجاست؟ بیا دیگه
-آها باش اومدم.
شروع کردیم به پرواز هنوز یذره هم نگذشته بود که هوا بارونی شد. رعد و برق شروع شد درخت ها و شاخه تکون میخوردن اون احساس داشت بیشتر میشد یه صدای مبهمی میشنیدم تشخیص دادم امیلیه
-کلارا گوی... گوی جلو توعه میتونی بگیریش بدوووو.
سرمو اوردم بالا دم یه اژدها سیاه خیلی بزرگ بود. کم کم داشت حالم بد میشد دستمو دراز کردم گوی رو بزور گرفتم و بعدش دیگ نفهمیدم چیشد و از حال رفتم. وقتی بهوش اومدم تو درمانگاه مدرسه بودم.
-خیلی نگران شدم چی دیدی مگه؟
- یه اژدها، یه اژدها سیاه
-واقعا؟!! میگفتن اون تو افسانه هاست. تو یه کتابی درموردش خوندم.
-اون کتاب همراهته؟
-نه ولی میتونم برم برات بیارمش. تو استراحت کن تا من بیام
باشه ای گفتم و چشمام گرم شد و خوابم برد.



یه توصیه خیلی مهم! لطفا بعد از ویرایش ناظر یا مدیر، مجددا پستت رو ویرایش نکن و به جاش پست جدید بفرست. چرا؟ چون اصولا ناظرا و مدیرا وقتی به یه پستی جواب بدن، دیگه چون قاعدتا "جواب داده شده" محسوب می‌شه، دوباره برنمی‌گردن اون پست رو چک کنن تا یهو ببینن عه، دوباره باید بهش رسیدگی کرد! بنابراین به احتمال زیادی یه گوشه می‌مونه و جوابی نمی‌گیره در حالی که تو در انتظار نشستی تا پاسخ دوباره بگیری. الانم من کاملا اتفاقی دوباره تاپیکو باز کردم و متوجه شدم تغییری تو پستت دادی و نیاز به رسیدگی دوباره داره.
با این حال هنوزم متاسفانه مورد دوم، یعنی متمایز کردن کلمات از سایر متن رو رعایت نکردی. اگه نمی‌خوای حتما لازم نیست رنگی یا بولد و... کنی. همین که کلمه رو داخل علامتی مثل " " بذاری یا پشتش * قرار بدی هم کافیه. ولی همونطور که قبلا هم گفتم، تا وقتی این موردو رعایت نکنی نمی‌تونم به داستانت رسیدگی کنم.

ضمنا بازم تکرار می‌کنم، با این که این یکی داستانت نسبت به قبلی خیلی بهتر شده و اگه کلمات رو متمایز می‌کردی با تخفیف تاییدت می‌کردم، ولی هم‌چنان خیلی خیلی داستانت رو سریع پیش بردی. من حتی نفهمیدم این اژدها یهویی اونجا چی کار می‌کرد که هیچ‌کس دیگه هم ندیدش! به جاش می‌تونی داستانو کم‌تر جلو ببری اما جزئیات بیشتری از واقعه بدی تا خواننده متوجه بشه چه اتفاقی داره میفته.

لطفا دوباره برگرد و فراموش نکن کلمات رو متمایز کنی، که در این صورت مطمئنم تاییدیه رو می‌گیری.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۱۹ ۱۹:۰۳:۵۴
ویرایش شده توسط Enfj در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۱۹ ۲۱:۳۵:۳۲
دلیل ویرایش: به علت رد شدن به عنوان دو دلیل
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۱۹ ۲۳:۵۰:۱۶

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.