جام آتش!

لوگوی هاگوارتز

رویداد جام آتش

۵ اردیبهشت تا ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

جام آتش

آماده‌اید شاهد یکی از بزرگ‌ترین و نفس‌گیرترین رقابت‌های تاریخ هاگوارتز باشید؟ جام آتش بازگشته، و این‌بار نه‌تنها جادوآموزان برجسته، بلکه چهار گروه افسانه‌ای هاگوارتز در جدالی سهمگین برای کسب افتخار نهایی رو در روی هم قرار می‌گیرند. از ۵ اردیبهشت تا ۲۶ اردیبهشت، همه‌چیز در هاگوارتز رنگ رقابت به خود می‌گیرد؛ جادو، شجاعت، نبوغ و اتحاد به آزمون گذاشته می‌شود و تنها یک گروه می‌تواند قهرمان نهایی لقب بگیرد. تماشاگران عزیز، شما دعوت هستید تا از نزدیک شاهد این ماجراجویی باشید، پست‌ها را بخوانید، از خلاقیت‌ها لذت ببرید و با گروه خود همدل شوید. این فقط یک مسابقه نیست؛ جشن شکوه جادوی ناب است!


Re: نسل بعدی هرى پاترى میشه ؟
ارسال شده در: پنجشنبه 13 بهمن 1384 21:21
تاریخ عضویت: 1384/03/31
: چهارشنبه 23 فروردین 1385 15:24
پست‌ها: 105
آفلاین
امكانش هست اما به نظر من هر لحظه چيز هاي جديدي مياد كه لذت بخش تر از چيز هاي قبليه مثلا ما الآن شاهنامه هم ميخونيم اما خوب تقريبا تعداد بيشتر هري پاتر رو ترجيح ميدن
ارادتمند-ساتانيكا ملوني


Re: چرا در" ایران" هری پاتر.ارباب حلقه ها و........... نداریم؟؟؟
ارسال شده در: یکشنبه 25 دی 1384 19:22
تاریخ عضویت: 1384/03/31
: چهارشنبه 23 فروردین 1385 15:24
پست‌ها: 105
آفلاین
اگه منظور از هري پاتر و ارباب حلقه ها جادو و جادوگري كه بايد بگم كي گفته ما نداريم ما اين همه كتاب داريم كه توش پري(جادوگر خوب ) ميره با ديو (جادوگر بد ) مي جنگه ولي اگر منظور اسطوره است كه كاراي خارق العاده انجام بده بازم داريم نمونه اش مثلا سياوش كه به دليل پاكيش (يا همون نيروهاي مثبتش) از وسط آتش رد ميشه و هيچيش نميشه البته همون جور كه زابيني گفته نبايد فردوسي رو با رولينگ مقايسه كرد به نظر من آثار ادبي ما خيلي پخته تر از كتابهايي مثل هري پاتر ما اگر بخواييم ميتونيم هري پاتر هم بنويسيم اما هميشه اين كارها از نظر نويسنده هاي ما يه جوور لوس بازي و گرنه توي همين سايت اونقدر جوونايي هستن كوچكتر از روولينگ كه زيباتر از اون مينويسن هري پاتر بد نيست اما خوب بايد قبول كرد كه پختگي يه اثر ادبي رو نداره به همين دليل نويسنده هاي ما هيچوقت هري پاتر نمي نويسن ....
ارادتمند-ساتانيكا ملوني


Re: بازي با كلمات
ارسال شده در: یکشنبه 25 دی 1384 18:54
تاریخ عضویت: 1384/03/31
: چهارشنبه 23 فروردین 1385 15:24
پست‌ها: 105
آفلاین
آوازه و شهرتش همه جا را فرا گرفته بود درست مانند شميم و عطر خوش گلها كه در بهار تجلي ميابند و همه جا را فرا ميگيرند.او جادو گر برگزيده ماه براي اخذ جا يزه بهترين لبخند طلايي از مجله ساحره ها بود .اما با وجود اينكه تمام سلولهاي بدنش سرشار از شادي و سرخوشي بود عزلت و كناره گيري را برگزيده بود چند و قتي بود كه نميتوانست در جمع جادوگران حاضر شو د .درست از وقتي كه جايزه بهترين رداي جادوگران از طرف تعاوني ردا فروشان نيز به رداي او اعطا شده بود از بودن در جمع اجتناب ميكرد .از ازدحام مردم گريزان شده بود از همه ميترسيد و گه گاه زبانش ميگرفت .كسي نميدانست چه اتفاقي براي پرفسور كوييرل افتاده
ارادتمند-ساتانيكا ملوني


دفتر ثبت نام
ارسال شده در: یکشنبه 25 دی 1384 18:29
تاریخ عضویت: 1384/03/31
: چهارشنبه 23 فروردین 1385 15:24
پست‌ها: 105
آفلاین
اي آلبوس اي مدير اي لايق اي يگانه اي بنيان گذار دامبوليسم اي......
آخه من ديگه به چه عشقي بيام رول بنويسم آخه فعاليت من چطور توي رول زياد بشه .......در ضمن حرف شما تا حدي درست من چند وقت بود كه توي سايت نيومدم اصلا حذف شناسه بودم اما شما كه نميخواي بگي من با افسون شماره 26 برداشتم تعداد پستاي زدم رو اون كنار كردم 100(البته يكم بي ربط اما خوب شما يه جوري به موضوع ربطش بده ديگه )نه آخه تو كه مدير لايقي هستي ديگه چرا؟ تاييدش كن ديگه .....شما تاييد كن من تعداد پست هام رو ميبرم بالا

پاچه خواري تا اين حد؟ ولي نه در كل به خاطر اينكه عضو قديمي سايتي و قبلا فعاليتت يادمه زياد بود تاييدت ميكنم ولي سعي كن فعاليتت زياد باشه!
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در 1384/10/25 22:31:58
ارادتمند-ساتانيكا ملوني


Re: دفتر ثبت نام
ارسال شده در: سه‌شنبه 20 دی 1384 11:15
تاریخ عضویت: 1384/03/31
: چهارشنبه 23 فروردین 1385 15:24
پست‌ها: 105
آفلاین
نام نام خانوادگی:ساتانيكا ملوني
سابقه:از دانش آمزان هاگوارتز ،و.......
علایق:تغيير شكل ......معجوون سازي ........پيشگويي ....

سعي كن بيشتر در رول پليينگ سايت فعاليت كني...بعدش تاييد ميشي...ولي الان تاييد نشد!
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در 1384/10/21 3:10:57
ارادتمند-ساتانيكا ملوني


Re: داستان های سه کلمه ای!
ارسال شده در: یکشنبه 18 دی 1384 11:45
تاریخ عضویت: 1384/03/31
: چهارشنبه 23 فروردین 1385 15:24
پست‌ها: 105
آفلاین
هري با آخرین سرعت به سمت یکی از مرگخواران نفريني فرستاد اما آن نفرین به قبري كه آنطرف تر هري بود برخورد کرد و آن قبر به هزاران تكه تبدیل شد. به محض اينكه هري از جاي خود بلند شد نفرینی دیگر از سوی ولدمورت را دريافت کرد ، او خود برای فرستادن یک نفرین دیگر اماده کرد در این بین اتفاقی باور نکردنی رخ داد . اتفاقي كه تن همه را به لرزه در آورد.يك نور خيره كننده و سپس ديگر نه هري بود نه ولدمورت شايد آنها.......
ارادتمند-ساتانيكا ملوني


Re: آینه نفاق انگیز
ارسال شده در: پنجشنبه 15 دی 1384 11:05
تاریخ عضویت: 1384/03/31
: چهارشنبه 23 فروردین 1385 15:24
پست‌ها: 105
آفلاین
چند وقت بود كه يك فكر بد جوري ذهنش را مشغول كرد بود واقعا او از تحصيل در هاگوارتز چه ميخواست ميدانست كه ماموريتي خطيري او را به اينجا كشانده ،ماموريتي كه دنياي جادوگران را تغيير ميداد .اما هنوز نميتوانست به اين سوال خود پاسخ دهد كه اين ماموريت براي او چه به دنبال خواهد داشت ....
چند روز قبل در كتابخانه چيزي خوانده بود ،مطلبي در رابطه با يك آينه كه ميتوانست خواسته قلبي اورا به او نشان دهد .توانسته بود با معجوني كه به يكي از اساتيد داده بود و اورا به حالت اغما فرو برده بود از زير زبانش مكان مستقر آيينه در هاگوارتز را بيرون بكشد .
و امشب شبي بود كه او ميتوانست بيابد كه به راستي به دنبال چيست ...
از خوابگاه دختران گريفيندور بيرون آمد .از پله هل عبور كرد و به تالاري كه آيينه در آن قرار داشت رسيد ...
توانسته بود در تمام طول مسير خود را به شكل يك شب پره ظاهر سازد اما ميدانست كه اگر مدير تيزبين هاگوارتز او را ببيند قطعا او را خواهد شناخت حتي در اين حال
باسختي خود را به جلوي آينه رسانيد به ظاهر طبيعي تبديل شد و پرده را از روي آينه كنار زد و به آن خيره شد
او در مقابل مدرسه اي قرار داشت كه به نام خودش بود مدرسه علوم و فنون جادوگري ملوني اولين مدرسه جادوگري در شرق
آري درست بود چيزي كه عميقا قلب و روح او را خوشحال ميكرد تاسيس يك مدرسه جادوگري در شرق محل تولدش و محل اجداد مادري جادوگرش بود اما آيا او ميتوانست به درستي ماموريت خويش را انجام دهد .
پرده را روي آينه كشيد لحظه اي درنگ كرد او بايد تمام قدرت خود را براي موفقيت خرج ميكرد ....
سالن هيچ صدايي را در خود حس نميكرد جز صداي بال يك شب پره
ارادتمند-ساتانيكا ملوني


Re: داستان های سه کلمه ای!
ارسال شده در: پنجشنبه 15 دی 1384 10:35
تاریخ عضویت: 1384/03/31
: چهارشنبه 23 فروردین 1385 15:24
پست‌ها: 105
آفلاین
ناگهان فكري به ذهن هري رسيد كه حلي براي اين مشكل بود او ميخواست كاري بكند تا همگي نجات پيدا كنندو ولدمورت را نابود نمايند ولی ناگهان صدایی را از پوشت خود شنید و متوجه شد كه تانكس در اثر برخورد طلسمي به زمين افتاد و بی هوش شد. فکری به ذهن هری خطور کرد و آن این بود که بايد با يكديگر متحد شوند تا حداقل با این کار بتوانند از پیشروی آنها جلوگیری کنند و برعکس خودشان پیروز شوند. داد زد (خطاب به همراهانش) صبر کنید ولی به دلیل صداهای انفجار زیاد صدایش را هیچکس نشنید و بعد چوبدستی را به طرف گلویش برد و گفت همه گوش کنند باید همه به یه سمت برویم و همه به سوی یک حرفش را ادامه نداد و با چشمانی گرد به ان سوی اتاق نگاه کرد زیرا در انجا نور بسیار پررنگی بود و افراد زیادی هم از جمله دامبلدور رويش را برگرداند تا همان حقه ی هری را كه باعث نجات همگي بود را اجرا کنند.دامبلدور خیلی سریع خود را به هري رساند تا او را به درون حلقه ی خود بکشاند اما با این کار که دامبلدور کرد، خودش به جایی کشانده شد که دیگر هيچ اثري از او نماند ولي هنوز امیدی وجود داشت تا همه زنده بمانند و آن این بود که با یک ترفندی ماهرانه خود را به ولدمورت برساند و با او به نبردی واقعی بپردازد تا تکلیف دنیای جادوگران را معلوم کند.;كه ناگهان يك صدا و نور قوي از طرف مرگخواران شنیده و دیده شد كه توجه همه را به خود جلب کرد ناگهان متوجه شدند که مالفوی بر روی زمین میغلتد بله این تانکس بود که مالفوی را با طلسمه قفل کردن او را بی حرکت کرده بود زیرا میدانست که اگه مالفوی همانجا بماند یه کاری دست خود میدهد تازه بعد از دقایقی هری فهمید که خود او نیز در صحنه مبارزه است.
دامبلدور یک نفرین بسیار قوی به سمت یکی از مرگخواران که به نظر آشنا می رسید فرستاد.اما پس از دقايقي مشخص گشت كه او مرگخوار نبوده.....

اخطار : باید به انتهای متن قبلی تنها 3 کلمه اضافه کنید،فقط سه کلمه. با تشکر
ارادتمند-ساتانيكا ملوني


Re: داستان های سه کلمه ای!
ارسال شده در: چهارشنبه 14 دی 1384 14:40
تاریخ عضویت: 1384/03/31
: چهارشنبه 23 فروردین 1385 15:24
پست‌ها: 105
آفلاین
در اين حال مرگخوارا براي كمك به ولدمورت رويس خودوارد صحنه شدندولي از دست آنها كاري بر نمي آمد جون هري يكجا تمام آنها را خشك كرد!!!ولي اثر طلسم به همان سرعتي كه آمد،رفت.جون قدرت طلسم براي همه ي مرگخوارا كافي نبودو مرگخوارا شروع به فرستادن طلسم هايي عجيب كردند كه هري و دامبلدور سعي در دفاع كردند،ولي تعداد وردهاي فرستاده شده خيلي زياد شدند و از دست هري كاري جز رد طلسم ها و جا خالي داد بر نمي آمد.دامبلدور كه نيز در حال رد كردن طلسم ها بود نمي توانست توجه زيادي به ولدمورت بكنه.ولدمورت هم در لحظه اي مناسب طلسمي به طرف اونا فرستاد ولي در كمال ناباوري اين نويل بود كه طلسم رو برگرداند و وارد مبازره شد و وردي رو به طرف ولدمورت فرستاد.به دونبال نويل اعضاي محفل يكي يكي وارد شدند و روند جنگ به نفع هيچ كدام از آنها ادامه مي يافت و هري واقعا از آن ناراضي بودولي فرصتي براي فكر به آن نبود جون الان وقت عمل بود بايد در مقابل طلسم هاي فرستاده شده دفاع ميكرد.
ناگهان فكري به ذهن هري رسيد كه حلي براي اين مشكل بود او ميخواست كاري بكند تا همگي نجات پيدا كنندو ولدمورت را نابود نمايند ولی ناگهان صدایی را از پوشت خود شنید و متوجه شد كه تانكس در اثر برخورد طلسمي به زمين افتاد و بی هوش شد. فکری به ذهن هری خطور کرد و آن این بود که بايد با يكديگر متحد شوند تا حداقل با این کار بتوانند از پیشروی آنها جلوگیری کنند و برعکس خودشان پیروز شوند. داد زد (خطاب به همراهانش) صبر کنید ولی به دلیل صداهای انفجار زیاد صدایش را هیچکس نشنید و بعد چوبدستی را به طرف گلویش برد و گفت همه گوش کنند باید همه به یه سمت برویم و همه به سوی یک حرفش را ادامه نداد و با چشمانی گرد به ان سوی اتاق نگاه کرد زیرا در انجا نور بسیار پررنگی بود و افراد زیادی هم از جمله دامبلدور رويش را برگرداند تا همان حقه ی هری را كه باعث نجات همگي بود را اجرا کنند.دامبلدور خیلی سریع خود را به هري رساند تا او را به درون حلقه ی خود بکشاند اما با این کار که دامبلدور کرد، خودش به جایی کشانده شد که دیگر هيچ اثري از او نماند ولي هنوز امیدی وجود داشت تا همه زنده بمانند و آن این بود که با یک ترفندی ماهرانه خود را به ولدمورت برساند و با او به نبردی واقعی بپردازد تا تکلیف دنیای جادوگران را معلوم کند.;كه ناگهان يك صدا و نور قوي از طرف....
ارادتمند-ساتانيكا ملوني


Re: موسسه ی کاریابی(ورود به این تاپیک برای تمام اعضا الزامی است!)
ارسال شده در: سه‌شنبه 13 دی 1384 18:46
تاریخ عضویت: 1384/03/31
: چهارشنبه 23 فروردین 1385 15:24
پست‌ها: 105
آفلاین
فرم درخواست كار:يه كاري بديد به دستم ترجيحا تدريس(خصوصي هم بود اشكال نداره)
نام و نام خانوادگيي:ساتانيكا ملوني
ميزان تحصيلات:دكتراي همه كاره هيچ كاره بودن
علايق و استعدادها:شما بگو چي ميخواي استعداد در هر زمينه اي موجود ميباشد علاءق هم كه گفتم ترجيحا تدريس حالا خبر نگار پليس مخفي هم شديم شديم ديگه
آيا قبلا هم به كاري اشتغال داشته ايد؟قبلا ها كه هنوز عضو رول بودم برا روزنامه كار ميكرديم
درچه كاري تجربه داريد؟گفتم كه شما چي ميخواي
مرموز ،باهوش، زيرك........كلكسيون خصوصيات مرموز
دوست دارید محل کارتان در کدام یک از محله های جادوگران باشد؟هرجا شد شد فقط يه نگاه به مطالاب بالا بندازي دسستت مي ياد
ارادتمند-ساتانيكا ملوني