تعدادی از اساتید به همراه دامبلدور و هری به سمت دستشویی ارشدها شتافتند.
سر انجام به دستشویی رسیدند ، دامبلدور خودش جلوتر از همه وارد شد. غول ِ غول پیکری در وسط دستشویی ایستاده بود و همانند هری پاتر یک (!) توالت ها را یکی یکی برمی داشت و به در و دیوار میکوبید!
دامبلدور فریاد زد: آماده بشین ... شلیک!
هری در کمال حیرت جرقه ی ارغوانی رنگی را دید که از چوبدستی اساتید و دامبلدر خارج شد و یکراست به سمت غول رفت.
با برخورد پرتوهای طلسم ها غول تلو تلو خورد ، به دیوار نزدیک شد و محکم بر روی زمین افتاد.
- واو پروفسور میشه این ورد رو به منم یاد بدین؟
اما در همان لحظه غول دوباره بر روی دوپای خود ایستاد و دوباره کار پرتاب توالت ها را از سر گرفت.
دامبلدور ، هری و اساتید سریع جاخالی دادند.
دامبلدور به آرامی گفت: حدس میزدم این از نوع مقاوماش باشه. باید وردهامون رو دقیقا توی چشماش نشونه بریم!
اساتید به پیروی از دامبلدور بار دیگر چوبدستی هایشان را تکانی دادند و دقیقا به سمت چشم های غول نشانه رفتند ، اما این کار ممکن نبود زیرا غول مرتب از این سو به آن سو میرفت و ورد به جای رفتن به درون چشم او ، به بدنش برخورد میکرد و در او اثری نداشت.
بالاخره هری گفت: پرفسور بهتر نیست گرز خودشو روی سرش بکوبونیم؟ من همین کارو با اون یکی غول کردم.
- باوشه!
بنابراین گرز را به حرکت در آورد و پس از چندین ضربه بر سر غول ، از پا در آمد و غول سویی افتاد و گرزش سویی دیگر!
هری به غول نزدیک شد و گفت: ولی اینکه الان فقط بیهوشه ... ممکنه دوباره به هوش بیاد.
- هری برو کنار.
دامبلدور هری را کنار زد و دوباره پرتویی ارغوانی رنگ به درون چشمان غول فرستاد. سپس رویش را به سمت اساتید برگرداند و گفت:
- باید این غول رو سریع از مدرسه خارج کنیم. مینروا تو با اسپراوت این غولو ببرین ، بقیه هم دنبال من بیاین تا بقیه ی غول هارو پیدا کنیم!