هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۸ یکشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۱

ریونکلاو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۰:۱۶:۳۸
از برای چه؟
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
مشاور مدیران
پیام: 584
آفلاین
بسمه تعالی




به ملّت و امّت جادویی اعلام می گردد که متهم بعدی که در این سرای حاضر شده و مورد بازخواست قرار خواهد گرفت، موجودی است از گروهک چنگال زاغیان، دارای گرایشات تیره، با منقاری طویل که وظیفه حمل و نقل نوزادگان بر عهده می‌دارد، آتش لک‌تبار!


تصویر کوچک شده



علاقمندان می توانند در این سرای حاضر شده و هرگونه اتهامی را که خواستند بر وی روا دارند.


توضیحات دنگُ و دینگی:
دقت کنید که در این مصاحبه ها مخاطب پرسش های شما شخصیت ایفایی مهمون (متهم تحت شکنجه) هستش و این کار بیشتر برای شناخت بهتر شخصیت ایفای نقشی اون هاست و نه شخصیت حقیقی پشت اون ها، پس لطفا این موضوع رو در پرسش هاتون لحاظ کنید. از اونجایی که قراره این پرسش ها در قالب شکنجه پرسیده بشن، توصیه می شه که اون ها رو شبیه به اتهام مطرح کنید، گرچه هیچ اجباری در این خصوص نیست و حتی می‌تونن خیلی دوستانه باشند. در نهایت پرسش‌های شما در قالب یک رول که با همکاری با مهمون اون قسمت نوشته شده، پاسخ داده می شن. اضافه کنم که مهلت ارسال پرسش تا پایان وقت پنجشنبه، 13 مرداد 1401 هستش.



پرسشگر و شکنجه‌گران،
لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ زاموژسلی.



پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱

ریونکلاو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۰:۱۶:۳۸
از برای چه؟
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
مشاور مدیران
پیام: 584
آفلاین
بسمه تعالی



چراغ اتاق روشن شد و پلاکس بلک، خودش را بسته شده روی صندلی یافت. چشم هایش را تنگ کرد تا به اطرافش نگاه کند و چیزی از فضایی که در آن گرفتار بود ببیند.

- کسی اونجا-

چیزی در دهان باز پلاکس ریخته شد و بعد صدایی از او پرسید:

طعم معجون راستینی که بخوردید چگونه بود؟
یه طعم سیه چرده خاصی داشت. شما میدونید چرا؟


چراغ های اتاق روشن شدند و آقای زاموژسلی نگاه شماتت باری را نثار دنگِ دینگ کرد.

نام نخستین، نام میانی مبتدایی، نام میانی بینابینی، نام میانی متمایل به آخر، نام تهیین:

مگه ما فامیل زاموژسلی هاییم؟ تو شناسنامه نوشته پلاکس بلک.


پلاکس از کجا آمده، کجا می رود؟ هدف و مقصود وی من حیث المجموع چه می باشد؟

هی از خودم میپرسم ز کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ها، ولی تا حالا نپرسیدم به کجا میروم رفتنم بهر ‌چه است.
راستشو بخواید ما در تلاشیم هاگوارتز رو تصرف کنیم، بعدش به منم یه سرسرا میدن اونجا نقاشیمو بکشم، کلاس برگزار کنم، نمایشگاه بذارم و به ادامه زندگانی بپردازم.

از چه روی بر اسلیترین سبزگان ورود بنمود و آیا می توانست در گروهی دیگر باشد... میان وی و کلاه چه گذشت:

شاید میتونستم هافلپافی هم باشم. اما یک سیاه اسلیترینی به از یک سیاه هافلپافی.

انرژی مکانیکی استراتونیان (جرمی استرتون)، گربه‌ی ناقوس (کتی بل)، آبگوشت محدود (دیزی کران)، با جنابتان چه ارتباطی داشته و از چه روی در میان سفیدان و سیاهان و گراهین هاگوارتز پخش گشته‌اید؟ هدفتان چه بوده و نام تشکیلات پنهانیتان چیست؟
تشکیلات پنهانی چیه؟
ما یه سری بدون نام بیگناهیم که جرمی مون از روی تنوع طلبی رفته سفید شده.

این بوم را از کجا آورده می باشید؟
از سوق خریده ایم.


آقای زاموژسلی چیزی را درون دفترچه یادداشتش نوشت و زیر لب گفت «جنابمان را مورد کنایت قرار می دهد.».

اگر ما آن را برداشته و بردیم و دادیم دنگی که دینگ خطابش می نماییم آن را خورد، می روید یکی دیگر از سوق تهیه بنمایید؟ یا آن را از اشکم این سیه چرده ملعون برون می کشید؟

خب حشرات هم دل دارن، مخصوصا اگه سیاه باشن. میریم سوق میخریم.

بر وزارت سحر و جادوی کاندید گشته و رقابتی تنگاتنگ بر جنابمان تحمیل نمودید، انگیزه، مشوق و حامیان‌تان در این امر کیان و چیان بودند؟

یه روز من نشسته بودم نقاشی مو میکشیدم، کتی و دیزی اومدن گفتن بیا برو وزیر شو، ما ازت حمایت میکنیم، بعد یه پست به ما بده. استفاده ابزاری برای مقام و منزلت از پلاکس تا کی؟


ما یک عدد لولوی خرخر کننده در کمد داریم، آن را به در آورده در مقابلتان می نهیم، گر نهیم به چه شکل می گردد؟

لرد سیاه، لرد سیاهی که با عصبانیت بهم میگن از لشکر سیاه برم بیرون.
از فکرش هم غصه ام گرفت.

چرا هرگاه لرد تاریکیات در مقابلتان قرار می گیرد، بغض بنموده اینگونه «» می گردید؟ رمزی ست بر امری مستّر؟

شاید هم مرزی است بر مستی ارزی؟
احساسات آدم که دست خودش نیست آقای محترم، یهو بغض میشه، یهو ذوق میشه.


حال اگر بخواهیم موثرترین شکنجه را برجنابتان اعمال نماییم، چه بنماییم؟

یکی از نقاشی هامو بیارید، چسب دورشو یه جوری بکنید که خراب بشه. بعد میتونید اعلامیه بزنید برام؛ مرگ بر اثر شکنجه های وحشتناک و غیر قابل تحمل.

کنون که در محبس می باشید، آیا احدی سندی ز بهر رهاییتان مهیای خواهد نمود؟ که؟ چه؟ چرا؟

ارباب مون. ارباب ما هوای همه جان به کفانشون رو دارن.

اتهامات وارده از سوی امتیاز پیوست شده (اسکورپیوس مالفوی):

نخست: ایشان بر شمای اتهام زدند که از پی ترسّم رفتنتان به جهت ایجاد اختلال در نظم و امنیت جادویی بوده و نیّتی پلید در پی آن است، است؟

ترسم ما می‌تونه در راه هرچیزی باشه. ارتش سیاه هم از هر ابزاری در راه سیاهی استفاده میکنه.

ثانیآ: ایشان ادعای می کنند که شما در ابتدای گرایشات روشناییانه داشتید و ناگاه به سوی تواریک برفتید، خوفیه نگار محفلیون می باشید؟

خوفیه‌ نگار نمیباشیم. اونموقع من یه تازه وارد ساده بودم، هری پاتر اومد سراغم گفت محفل خیلی خوبه، توش سوپ پیاز میدن، ساندیس و تیتاب میدن. خداروشکر من خیلی زود روشن شدم و به دام بلا نرفتم.

ثالث‌آ: ما خودمان پرسیدیم یک بار، این بار اینگونه می پرسیم، چه گرایشی به وزارت داشتید؟ شخصی بوده و مثلا زان ماس‌ماسک روی میز وزارت که شبیه به کیم جونگ اون بوده و راسش تکان تکان می خورد علاقه خاصی داشته و دارید؟ ارتباطتان با ابزارآلات کاری ما چه می باشد؟ دنگ گر می خواهید بدهیم ببرید...

چه تهمت ها! ما تو خونه‌ی ریدل از همه اینا داریم. می‌خواستم وزیر بشم لرد خوشحال بشن. بعد فهمیدم لرد خوشحال نمیشن، دیگه نخواستم وزیر بشم.

رابع‌آ: ناظر اسلیترینیون بودن چگونه است؟ قصد دارید اسرار گروهکتان را به فروش گذاشته رنگ و بوم خریداری نمایید؟ یا پاپاراتزی گون تصاویر پیژامه‌پارتی را در بازار سیه به فروش رسانید؟

ما ناظر نشدیم، مارو ناظر کردن. خودشون میگن هیچ هدفی پشت این زورگویی نبود.

صحبت ز سیه‌آن شد، با سایر سیه‌ هان چه نسبتی دارید، از بلای سه ایکس بگرفته تا سیروس، دورا، نیمفادورا، ولبورگا و... و کدامینشان در طفولیتتان بر شما عیدی داده و کدامینشان گنس بودند؟

من با هیچکس نسبت ندارما، بلکی استم از دور دست، ناشناخته، بتبخت، مظلوم. خانواده‌مون هم به عیدی دادن اعتقاد نداشتن، به جاش خونه تکونی میکردن. فقط یه بار یدونه قلمو بهم دادن که پشت گوشمه، نشون بدم؟ نمیدم.

طفولیتتان چگونه، کجای و به چه نحوی بگذشت؟

یه روز توی عمارت کوچیکی دور از لندن یه بچه ای به دنیا اومد، روز اول اسمشو گذاشتن پلاکس، روز دوم بردن سپردنش به کلاس نقاشی؛ سالها بعد لرد اومدن تحویلش گرفتن.

احساستان را نسبت به ده مجّدوی و ساحره به دلخواه بگویید.

ده بار احساس پیاده روی رفتن به لرد دارم. ده بار هم احساس غلط کردم به بلاتریکس.


آقای زاموژسلی برای نخستین بار در عمرش طعم متوجه نشدن را چشیده و برای لحظاتی به یک گوشه خیره شد و سپس به خودش آمد.

از نشستن در اینجای و پاسخ بر این پرسشان چه حسی داشتید؟ خرسند گشتید؟ حظ فراوان برده و مشتاق به نشستن دگر بار بر آن می باشید؟

حسی مملو ز خستگی و این حرفا. خیر، خیر دستتون درد نکنه من میرم دیگه اینورا پیدام‌ نمیشه.

برای مربته بعدی تمایل دارید که و یا چه بر این سرای حاضر شده و معجون راستیّت بر وی تناولانیده شود؟
نمیشه دنگی که دینگ خطاب میشه رو بیارید؟

خب... نارلک‌ رو بیارید، پر هاشم بکنید بدید دستش. تو معجون اون هم دینگ میریزید؟






پ.ن: مهمان جدید به زودی معرفی خواهند شد.


ویرایش شده توسط لاديسلاو زاموژسلی در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۸ ۲۲:۵۹:۲۶


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ سه شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۱

اسلیترین، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
امروز ۱:۰۲:۴۷
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 251
آفلاین
سلام بر خانم بلک.
اینجا فقط من سوال میپرسم. ببخشید انگار باید من اینو یه جای دیگه و یه زمان دیگه میگفتم. خب خب.

اولین سوالی که میخواستم بپرسم اینه که چرا شناسه پلاکس بلک رو انتخاب کردی؟ قصدت چی بود؟ نکنه علیه امنیت جادویی بوده باشه؟ چطور به سوژه نقاشی و رنگ آمیزی رسیدی؟ نکنه قصد های پلیدی پشتش بوده باشه؟ اگه هست بگو...من به هیچکس نمی‌گم.


سوال دیگه ام اینه که چرا میخواستی همون اول عضویت بشی عضو محفل ققنوس؟ نکنه نوری سفید و روشنایی در دلت هست؟ چرا بعدش نظرت عوض شد و عضو مرگخواران شدی؟ نکنه از دامبلدور مأموریت گرفتی جاسوسی لرد سیاه و مرگخواران رو بکنی؟ به من بگو راستش رو بگو. اینو هم به هیچکس نمی‌گم.

سوال بعدی اینه که چرا میخواستی وزیر بشی؟ آیا اهداف پلید و شخصی ای پشتش بود؟ و یا دلیل دیگه ای داشت؟

سوال آخرم هم بگم چون ناظر اسلایترین بودن اولین کار نظارتت هست و خیلی هم سخته از حس و حالش بگو؟ نکنه قصد بر ملا کردن اسرار گروه رو به گروه های دیگه داشته باشی؟


دلت آواتار میخواد؟ یه سر به این پست بزن و آواتار خودت رو سفارش بده.


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۱:۰۵ جمعه ۳۱ تیر ۱۴۰۱

ریونکلاو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۰:۱۶:۳۸
از برای چه؟
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
مشاور مدیران
پیام: 584
آفلاین
بسمه تعالی




به اطلاع جامعه جادوگری می رساند که خوفیه نگاران و جواسیس و فراشان خدوم این دولت در راستای بیرون کشیدن زیر و بم زندگی افراد مختلفه و متعدده جامعه جادویی و ریختن زندگانیشان بر روی دایره اقدام به بازگشایی این سرای می نمایند و از ملّت جادویی تقاضا دارند تا در این راه سوالات خویش را از محبوسین آینده بنمایند تا مبادا ابهامی از احوالات ایشان در ذهنشان باقی بماند. ما نیز خود خویشتناَ معجون راستی‌هایی که از دوران جناب هکتور دگروث گرنجر در اینجا مانده - و امید داریم که فاسد نشده باشند - را در کام ایشان فروی بنموده و حقایق را از آشان برون می کشیم. حال در هر جای که هستید سه عدد "هورای" بر وزیر و دولت با کفایت، درایت، شوکت، منزلت، قصاوت، شقاوت، منیّت و ... مفخمه ارسال نمایید.

کنون نیز نخستین شخصی که قرار است در این سرای مشکونج گردیده و اسرارش برون کشیده شوند را خدمتتان معرفی می نماییم. خورنده‌ی مرگی از تبار اسلیترینیّون! دخترکی سرمه‌ای کرمی‌ای با ادعای تلوّن! کاندید ناکام وزارت خانه و بازیکن تیم کوییدیچ بدون نام و قابل انتقال به غیر ، دوشیزه پلاکس بلک! توضیحات فزون تر را دنگی که دینگ خطاب می گردد در ادامه به اطلاعتان خواهد رسانید.

تصویر کوچک شده



توضیحات دنگُ و دینگی:
دقت کنید که در این مصاحبه ها مخاطب پرسش های شما شخصیت ایفایی مهمون (متهم تحت شکنجه) هستش و این کار بیشتر برای شناخت بهتر شخصیت ایفای نقشی اون هاست و نه شخصیت حقیقی پشت اون ها، پس لطفا این موضوع رو در پرسش هاتون لحاظ کنید. از اونجایی که قراره این پرسش ها در قالب شکنجه پرسیده بشن، توصیه می شه که اون ها رو شبیه به اتهام مطرح کنید، گرچه هیچ اجباری در این خصوص نیست و حتی می‌تونن خیلی دوستانه باشند. در نهایت پرسش‌های شما در قالب یک رول که با همکاری با مهمون اون قسمت نوشته شده، پاسخ داده می شن. اضافه کنم که مهلت ارسال پرسش تا پایان وقت پنجشنبه، 6 مرداد 1401 هستش.



پرسشگر و شکنجه‌گران،
لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ زاموژسلی.



پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۰:۳۸ پنجشنبه ۹ دی ۱۴۰۰

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ دوشنبه ۲ فروردین ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۳:۴۱ دوشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۱
از سایه‌ها نترس، تو فانوسی بابا جان!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 18
آفلاین
سلام باباجانیان!
-خب! نظرت چیه مستقیم بریم سراغ سوالا پیرمرد؟!
نظرم مثبته بابا جان، ولی عجالتا پیرمرد پدرِ شما هست. من کلا هیجده سالمه. 

1- نظرت درمورد طعم معجون چیه؟ راحت رفت پایین؟ تعریفی، تشکری، سپاسگزاری‌ای، چیزی نسبت به وزارت داری این تو و این تریبون؟
بابا جان همونطور که خارج سایت برات شرح دادم، من از بچگی ژنِ یبوست درم نهفته بوده. خیلی سخته... خیلی سخت. ساعات متمادی، همش سختی، همش عذاب. ولی خداروشکر معجون شما قبل از اینکه حتا پایین بره نتیجه بخش بوده، ضمن سپاسگزاری از وزارت درخواست میکنم یکمشو بدین ببرم خونه گریمولد. برای فامیل میخوام. 

2-اول از همه چرا انقدر دامبلدور دور از دسترسی هستی؟ معتقدی یه دامبلدور باید به تذهیب نفس بپردازه و میدان رو برای محفلی‌های تازه‌نفس خالی کنه تا با روحیات سفیدشون باعث پیشرفت و کامیابی جبهۀ سفیدی بشن؟
بابا جان من هی میام بیام، هی نمیام. یه جورایی این مسئله به مسائلی که تو سوالِ یک مطرح کردم شباهت داره. جدای از اون، من عقیده دارم محفل عرصه ی جوانانه. شاید همیشه جایی برای این بابای پیر باشه، اما در اصل محفل متعلق به بچهاست. این بابای پیر همینکه از دور مراقب بچها باشه کافیه. بهرحال، این دور از دسترس بودن منم موقتیه. برخلاف دفعات پیش که بعد از یه مدت دور از دسترس بودن کلا از دسترس خارج شدم، ایندفعه قراره نزدیک به دسترس بشم. 

3-یه دامبلدور روزش رو چطور شروع می‌کنه؟ مثلاً من به عنوان وزیر جامعه علاقۀ زیادی به کباب کوبیده و دوغ محلی برای صبحونه دارم... تو چطور؟
این بابای پیر با صدای پرندگان سفید عشق و روشنایی از خواب برمیخیزه، به این استخونای پیر روغن میزنه و شاید کمی طول بکشه، اما تقریبا همیشه موفق میشه تکونشون بده! بعضی روزا قبل از پرندگان سفید عشق و روشنایی بیدار میشم، چون حیوون خونگیم دوست داره شبا آتیش بگیره و این کارش یه جورایی گند میزنه به دکور اتاق. اما من درک میکنم. بعضی وقتا خودمم حس میکنم تو سینه این دلِ من میخواد آتیش بگیره. بخصوص وقتایی که هری-سرتونو درد نمیارم. 

4- از شروع کردن روز که بگذریم... می‌رسیم به یه موضوعی که خیلی وقته فکر من رو مشغول خودش کرده. واقعاً ساعت‌ها در طول روز به این فکر می‌کنم، موقع خواب ذهنمو به خودش مشغول می‌کنه و زندگی رو ازم گرفته... شما تو کافه محفل پاستا هم دارید؟
تو کافه محفل هر چیزی که بگی یافت میشه عزیز دل بابا. سوپ پیاز، پاستای پیاز، کباب پیاز، یخمک پیاز، پیاز سوخاری، کارامل پازیاتو، همه چی.

5-بعد از ناکامی سلاسِل و دامبلدور های پیشین، شما چه برنامه ای برای محفل ققنوس داری؟ بغل های گرم تر و سوپ پیاز های پر پیاز تر مهم ترین دغدغه ی شما و تمام دامبلدور های قبلی بوده؟
بابا جان من اسمشو ناکامی نمیذارم. شاید به اندازه ی شما مرگ نخورده باشن اما قطعا تهش مرگ گرفتن تو زمانی که بودن، نهایت زحمتشونو کشیدن و این محفل کوچیک از بودنشون نهایت لذت رو برد. من توی دوره ی دامبلدور های زیادی نبودم، اما اون یدونه ای که بودم نه تنها ناکام نشد بلکه بهترین و زحمتکش ترین عضوی بود که من توی خونه ی گرم و صمیمیِ گریمولد دیدم و میراثش هنوز با ما هست. بواقع من تلاش میکنم پا در جای پای دامبلدور های قبلی بذارم. با این تفاوت که، خب، اگه بچها منو بخوان، بیشتر بمونم. طرز کار محفل با مرگخواران متفاوته... محفل اعضای کمتری داره و من بعنوان بابای پیر محفل، آرزو دارم توی مدتی که با محفل هستم، مدتی که امیدوارم طولانی باشه، کاری کنم که بچهای ما، هرچند کم، تک تکشون همدیگه رو بشناسن و باهمدیگه دوستای صمیمی باشن. با اینکه من با مهمترین و فعالترین شناسه م توی مرگخواران بودم، اغلب دوستای صمیمی ای که پیدا کردم از محفل بودن و میدونم که شدنیه. همونطور که هریِ بابا یه زمانی به گابریل تیتِ بابا گفت، ما شاید کمتر باشیم اما پیوند بینمون ناگسستنیه!

6-میخوام بدونم توی محفل ققنوس، جایگاه پسر برگزیده، والا تره یا جایگاه دامبلدور... مرجع تقلید محفلی ها کدوم یکی از شماهاست؟
ما توی رنک های محفل چیزی بنام "مرجع تقلید محفل" نداریم بابا جان، اما مدال جذابترین عضو محفل معمولا به هری تعلق میگیره. البته رای ها معمولا مال چارلیه ولی من مدال هارو پخش میکنم پس خفه.

7-یکی از تکراری ترین سوالا... فلسفه ی پشت این ریشت چیه؟ جایی ساختی برای گنجشک های پناهنده و بی خانمان که بیان توش لونه کنن؟
بابا جان تا الان این ایده به ذهنم نرسیده بود ولی الان که میبینم ایده ی خوبیه. بالاخره پرنده های سفیدِ عشق و روشنایی هم نیاز به خونه ی گرمی دارن که پذیراشون باشه! در اصل این ریش رو یه شب که هری سردش بود زور زدم و در آوردم که بندازم روش. بعد دیدم چقدر روی صورتم نشسته، گفتم نگهش دارم.

8-شاید این سوال یکمی باعث بشه رابطه ی تو و هری پاتر شکر آب بشه... ولی به نظرت هری تا الان به این فکر کرده که از وقتی کودک بود هی الکی جام هاگوارتز و آبنبات بهش میدادی و نمیذاشتی اخراج بشه که وقتی بزرگ شد بهش بگی تو هورکراکسی و برو بمیر؟
سوء استفاده ی عاطفی؟
بابا جان من میخواستم هری رو امتحان کنم! میگن اگه دوستت داشته باشه برمیگرده. من میدونستم که هری نمیمیره. میخواستم ببینم جدی میگیره یا نه... که خب جدی گرفت و رفت مرد و روبیوس یکم ناراحتی کرد، راستش اینجاشو پیشبینی نمیکردم اما اصلا ایراد نداره.

9-شایعاتی هست که از دوره ی جوونیت به جا مونده... رابطه ی خودت و گریندلوالد رو چطور توصیف میکنی؟
گلرت... اون پسر منو یاد هری میندازه. آه از جوانی. به گفته ی رولینگ رابطه ی ما بسیار عمیق و آتشین -

10-چطور یهو آخر سال تحصیلی به این نتیجه رسیدی که باید به اون 4 تا بچه نفری 50 امتیاز بدی و جام اسلیترین رو از چنگش در بیاری؟ تا این حد عقده ای؟
هری میخواست اول شه و این یعنی هری باید اول شه. حالا یه جامه دیگه بابا جان. امسال نگرفتن سال بعد میگیرن. سال بعد نگرفتن سال بعد میگیرن. تو این هفت سال نگرفتن هروقت هری فارغ التحصیل شد میگیرن. یا هروقت من مردم و یه مدیر اسلیترینی از روی نعشم رد شد.

11-خدایی خودت به این نیروی عشقی که میگی معتقدی؟
از ته دلم بابا جان، بخصوص اوقاتی که با هری-سرتونو درد نمیارم. 

12- آیا این نیروی عشق مذکور میتونه همه چی رو شکست بده؟
بذار برات مثال بزنم بابا جان. توی سال هفتم فکر میکنی چی هری رو زنده نگه داشت؟ آفرین بابا جان، نیروی عشق! عشقِ متقابل بین من و هری! همونطور که گفتم من برای اینکه عمق رابطه مونو بسنجم به هری گفتم بره بمیره. از قدیم گفتن، ماهی رو اگه سفت بگیری از دستت میپره در میره بابا جان. برای همین من به هری گفتم کلا بره بمیره. اونم بهم ثابت کرد که اگه دوستت داشته باشه برمیگرده، و پست های این اپِ مشنگیِ اینستاگرام بیراه نمیگن. 

13-چرا هری پاتر نتونست با نیروی عشق سدریک دیگوری رو نجات بده؟ حیف نبود پسر به این قشنگی؟
عخی... عخی. پسر قشنگی بود. خیلی خودشو میگرفت و لجبازی میکرد در برابر نیروی عشق، ولی پسر قشنگی بود. راستش اینم یه مثال دیگه ست برای این مسئله که شیلنگ عشق هری فقط و فقط به سمت منه. بعد خیلی یهویی هم از بین ما رفت. هری تا میومد عشق رو در بیاره و پیچ و مهره هاشو سفت کنه و راه بندازه و بندازتش به جون لرد سیاه یکم طول میکشید.

14-عه... ها! گذاشتی هری بعد از نور سبز و اون حرفا، بمونه پیش خاله ش. که از دنیای جادویی دور باشه.... آفرین.
خاله ش گفت ما مواظبشیم، منم گفتم چرا که نه! هر کسی لیاقت یه شانس دوباره رو داره. البته گند زدن.

15-برمیگردیم سر گریندلوالد... میشه از اول خودت بگی که اون روز که خواهرتو بدبخت کردید چه اتفاقی افتاد؟
بابا جان من قبل از اون روز ده ها بار به گلرت گفته بودم دست به ریشم نزن، بعدها بچه ای بدنیا میاد بنام هری پاتر که این ریش فقط مال اونه. ولی این بچه هروقت شوخیش گل میکرد، دست میزد به ریشِ بابا. منم گفتم عه؟ خوبه منم دست بزنم به چیزی که نباید؟ و اونم گفت خوارتو میکشم من حالا ببین. این وسط یه نفر فدا شد اما مهم اینه که هممون اون روز درس بزرگی گرفتیم.

16-چند صد هزار بار بهت پیشنهاد وزارت رو دادن... چرا انقدر لوسی؟ گرچه خوبه که قبول نکردی. کی از من بهتر و شایسته تر!
بابا جان وزارت به گروه خونی من نمیخوره. همینکه محفل کوچیکی باشه و باباش باشم برای من کافیه. البته هر بار که به من پیشنهاد وزارت میدادن، من میرفتم از هریِ بابا مشورت میگرفتم. اونم جوابی بجز "پروفسور بذارین بخوابم چهار صبحه" و "این مصداق بارز مزاحمته" یا مثلا "پروفسور باز شروع نکنید اگه به پلیس خبر بدم دستگیر میشید" بهم نمیداد. برای همین هم من اینو جواب منفی تلقی کردم.

17-راجع به سنگ جادو... چرا به ذهنت رسید که یه جوری تنظیمش کنی که وقتی یه نفر نیت پاکی داره توی جیبش ظاهر بشه سنگه؟ انقدر اعتقاد به نیروی پاکی و محبت و عشق؟
عرضم به خدمتت بابا جان که، خیلی وقت ها پیش میومد که من به سنگ جادو نیاز داشتم، حال نداشتم برم برش دارم. و از اونجا که همیشه نیتم پاک بود، سنگ خودش میومد به خونه.

18-فلامل رو از کجا یافتی اصن؟ چرا چیزی ساختید که هیچ هدف خاصی به جز طولانی تر کردن عمر فلامل نداشت، و از اون طرف با ارباب مخالفت میکردی با این کار؟ مگه هدف ها یکی نبود؟
فلامل خوشگل تر بود بابا جان. برای زیبایی چهره شهر هم که شده لرد باید هرچه زودتر بای بای.

19-"دلت برای مرده ها نسوزه هری... برای زنده ها دلسوزی کن. و بیشتر از همه برای کسانی که بدون عشق زندگی کردن" (آلبوس دامبلدور-یادگاران مرگ)
لطفا این جمله ت رو تفسیر کن. چرا من باید دلم به حال زنده ها بسوزه؟ چی شده مگه؟ اصلا من قبلش هم دلم برای مرده ها نمیسوخت.

بابا جان کجا دیدی مرده ای رو خفت کنن و سی تا سوال بذارن جلوش؟ کجا دیدی مرده ای از یبوست رنج ببره؟ کجا دیدی مرده ای مجبور شه بابت اینکه تو‌ ماموریت پست زده عذرخواهی کنه؟

بعدم این عشق... مگه میذارن؟! من یه بار فقط عاشق یه سیب شدم... میگن تو غیر عادی ای. چرا دنیا حاضر نیست با گرایش های مختلف کنار بیاد؟ چرا رعایت حال بقیه رو نمیکنی موقع حرف زدن؟ 
باباجان من خودم سلطان گرایشات متفاوتم. تو این دوره زمونه متاسفانه کسی اهمیت نمیده که طرف سیبه یا نه، بیشتر اهمیت میدن سیبش ماده ست یا نره. و اینکه سیبش زیر هیجده ساله یا نه. سر این مسئله من همیشه دچار مشکل شدم. ولی همونطور که برایان سیندرفورد، عضو فقید محفل همیشه میگفت، باید به همه عشق ورزید، زنده و مرده، انسان و حیوان، کوچک و بزرگ!

20-برگردیم سراغ محفل... بچه ها قراره دوباره دور هم جمع بشن؟ قراره دوباره با کمبود آذوقه و سوپ توی محفل رو به رو بشیم؟
بچها هرچقدرم دور برن، در نهایت به این خونه ی کوچیک برمیگردن باباجان. تابحال هم با کمبود سوپ روبرو نشدیم، چون تو حیاط خودمون پیاز پرورش میدیم.

21-آقا جدی چی دیدی تو آینه؟ حالا به کله‌زخمی گفتی جوراب ما هم گفتیم باشه... ولی الان دیگه مجبوری؛ راستشو بگو.
...آخه خجانت میکشم.

22-بزرگترین ترست چیه؟ یه روز بلند شی ببینی آب‌نباتاتو بهت نمیدن؟ ها چیز... مثل اینکه این برای یه مهمون دیگه بوده. تو همون بخش اولو جواب بده. 
باباجان شاید کلیشه ای بنظر بیاد، اما محفلِ کوچیک ما هرچقدر هم خلوت شده باشه، چراغش هیچوقت خاموش نشده. من از روزی میترسم که این اتفاق بیفته، و میدونم تا زمانی که من زنده ام بچها اجازه شو نمیدن.

23-فکر کن انداختیمت توی آزکابان و دوتا درخواست بیشتر اجازه نداری داشته باشی... اون دوتا چی‌ان؟ بگو که هروقت انداختیمت فراهم نکنیم به ریشت بخندیم. 
کمی آب و یک بسته چیپس، اگه دارید.
کمی جوراب و یک بسته آبنبات لیمویی، و اگه میشه یه دونه هری برام بیارید.

24-خودمونیم...مرلین وکیلی اون اشیا نقره ای توی دفترت به چه دردی میخوره؟
استفاده خوبی دارن. ذکر کردنش مناسب فضای فعلی نیست.

25-چرا هیچ وقت به فکر ترمیم دماغ شکسته ت نیفتادی؟ با این وضعیت دماغای عملی هیچ وقت وسوسه نشدی؟ یا وسوسه شدی اما اعتقاد به زیبایی در نچرال بودن مانع شده؟
بابا جان میترسیدم لب بالام بی حرکت شه. این دماغ قدیمی برای من یادگار خاطرات زیادیه.

26-کاشف به عمل اومده که به چندین زبان زنده، مرده، پوسیده، کپک زده و... دنیا تسلط داری. از زبان مردم دریا گرفته تا زبان مار ها! از بچگی کلاسای زبان فشرده میرفتی؟ یا به صورت خودآموز یاد گرفتی؟
نه من از بچگی دوست داشتم اپلای کنم. برای همین به ماما گفتم برام دی‌وی‌دی های فرندزِ ماری رو بخره و پاپا هم موافقت کرد. آیلتسِ ماری‌م ۷ و نیمه، متاسفانه سر لیسنینگ یکم خراب کردم. دوتا گربه خیابونی دم پنجره هی فیش فیش میکردن با هیس هیسِ ممتحن قاطی میشد. مردم دریا هم که زیاد زبان خاصی ندارن. فقط مهم اینه که هنگام شنا مثل یه دست و پا چلفتی، بپایی که تو مسیر دهن کوسه نیفتی. بقیه ش خودش حل میشه‌.

27-داشتن داداشی که عاشق بزه و به سمت ملت کارخرابی بزا رو پرت می کنه چه حسی داری؟ راستی بحث شکستن دماغ شد، تا حالا به فکر حل اختلافات قدیمیتون با داداشت آبرفورث نیفتادی؟ به نظر میاد دل پری ازت داره!
هر کسی بهرحال گرایشات خودشو داره باباجان. من خودم اگر میتونستم کارخرابی هری پاتر هارو به سمت ملت پرتاب میکردم.
اون بچه هم فقط سر اینکه ریش من ازش بلندتره عقده ای شده. شاید یه روز ریشمو کوتاه کردم و رفتم به دیدنش.

28-راستی چرا مربای تمشک دوست داری...چرا مثلا مربای گل محمدی نه؟ جریان این رمزای دفترت چیه؟ آخه شاخ سوسک؟ آب نبات لیمویی؟ نوشابه گاز دار ترش؟!
بابا جان خلاقیت رمز پیشرفته. ضمنا مربای تمشک جذابیت خودش رو داره اما مربای موردعلاقه ی من مربای پیازه.

29-برسیم به یه سوال کلیشه ای که تو دوره بچگی از هممون می‌پرسیدن! مامانتو بیشتر دوست داری یا باباتو؟!
هر چهار نفر بی مزه اند.
...بله شش بی مزه.

دامبلدور صغیر تفریحاتش چی بود؟ کتاب میخوند یا با جادو خودشو از سقف آویزون می کرد؟
از کارخرابی های بزِ پروازی جاخالی میداد.

30-یه بار یادمه گفتی کسایی که عاشقشونیم حتی بعد از مرگشون هم هیچوقت واقعاً ترکمون نمیکنن... خیلی این جمله رو قبول دارم. منم یه قاچ پیتزا داشتم شب گذاشتم تو یخچال صبحش نجینی خورده بودش... هنوز که هنوزه رنگ قارچای روش تو ذهنمه.
خودت تجربه مرتبط با این حرفت داری که اضافه کنی؟
خودم نه ولی برادرم بچه که بود یه بز داشت، بدون اینکه بهش خبر بدن قربونیش کردن. تا یه ماه تو خواب بع بع میکرد.

هی! به عنوان سوال سی و یکم و آخر... با نیروی عشق میشه از آسمون غذا ظاهر کرد؟ 
نه ولی میتونی کسی که عاشقته رو مجبور کنی بره برات غذا بگیره.


برید کنار پیری نشید!


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۲:۵۶ جمعه ۱۹ آذر ۱۴۰۰

مرگخواران

الکساندرا ایوانوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۸ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۰۵:۵۵
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 312
آفلاین
-سلاااام به همه ی بینندگان جادویی! خیلی خوش اومدید به برنامه ی معجون راستی!

ایوا دست پیرمرد را میکشد و بالا و پایین میپرد. پیر مرد که به خاطر تکان ها، کلاه روی سرش کج شده، به زور لبخندی تحویل دوربین میدهد.
-ببینید کی اینجاست!

فیلم بردار چشم غره میرود. ایوا دست از تکان دادن پیرمرد نحیف برمیدارد.
-عه چیز... اره دیگه. همین دامبلدور و... اینا.

و سپس او را با بیخیالی روی صندلی هل میدهد.
-خب! نظرت چیه مستقیم بریم سراغ سوالا پیرمرد؟!
***

1- نظرت درمورد طعم معجون چیه؟ راحت رفت پایین؟ تعریفی، تشکری، سپاسگزاری‌ای، چیزی نسبت به وزارت داری این تو و این تریبون؟
2-اول از همه چرا انقدر دامبلدور دور از دسترسی هستی؟ معتقدی یه دامبلدور باید به تذهیب نفس بپردازه و میدان رو برای محفلی‌های تازه‌نفس خالی کنه تا با روحیات سفیدشون باعث پیشرفت و کامیابی جبهۀ سفیدی بشن؟
3-یه دامبلدور روزش رو چطور شروع می‌کنه؟ مثلاً من به عنوان وزیر جامعه علاقۀ زیادی به کباب کوبیده و دوغ محلی برای صبحونه دارم... تو چطور؟
4- از شروع کردن روز که بگذریم... می‌رسیم به یه موضوعی که خیلی وقته فکر من رو مشغول خودش کرده. واقعاً ساعت‌ها در طول روز به این فکر می‌کنم، موقع خواب ذهنمو به خودش مشغول می‌کنه و زندگی رو ازم گرفته... شما تو کافه محفل پاستا هم دارید؟
:ایوا از دمپایی ای که از سوی فیلم بردار به سمتش پرت میشود، جاخالی میدهد:

-عه چیز یعنی... اینا سوالای دستگرمی بودن... یکمی جدی باشیم!

5-بعد از ناکامی سلاسِل و دامبلدور های پیشین، شما چه برنامه ای برای محفل ققنوس داری؟ بغل های گرم تر و سوپ پیاز های پر پیاز تر مهم ترین دغدغه ی شما و تمام دامبلدور های قبلی بوده؟
6-میخوام بدونم توی محفل ققنوس، جایگاه پسر برگزیده، والا تره یا جایگاه دامبلدور... مرجع تقلید محفلی ها کدوم یکی از شماهاست؟
7-یکی از تکراری ترین سوالا... فلسفه ی پشت این ریشت چیه؟ جایی ساختی برای گنجشک های پناهنده و بی خانمان که بیان توش لونه کنن؟
8-شاید این سوال یکمی باعث بشه رابطه ی تو و هری پاتر شکر آب بشه... ولی به نظرت هری تا الان به این فکر کرده که از وقتی کودک بود هی الکی جام هاگوارتز و آبنبات بهش میدادی و نمیذاشتی اخراج بشه که وقتی بزرگ شد بهش بگی تو هورکراکسی و برو بمیر؟
سوء استفاده ی عاطفی؟
9-شایعاتی هست که از دوره ی جوونیت به جا مونده... رابطه ی خودت و گریندلوالد رو چطور توصیف میکنی؟
10-چطور یهو آخر سال تحصیلی به این نتیجه رسیدی که باید به اون 4 تا بچه نفری 50 امتیاز بدی و جام اسلیترین رو از چنگش در بیاری؟ تا این حد عقده ای؟
11-خدایی خودت به این نیروی عشقی که میگی معتقدی؟
12- آیا این نیروی عشق مذکور میتونه همه چی رو شکست بده؟
13-چرا هری پاتر نتونست با نیروی عشق سدریک دیگوری رو نجات بده؟ حیف نبود پسر به این قشنگی؟
:دمپایی بار دیگر با حالتی تهدید آمیز نمایان میشود:
14-عه... ها! گذاشتی هری بعد از نور سبز و اون حرفا، بمونه پیش خاله ش. که از دنیای جادویی دور باشه.... آفرین.
چرا؟
15-برمیگردیم سر گریندلوالد... میشه از اول خودت بگی که اون روز که خواهرتو بدبخت کردید چه اتفاقی افتاد؟
16-چند صد هزار بار بهت پیشنهاد وزارت رو دادن... چرا انقدر لوسی؟ گرچه خوبه که قبول نکردی. کی از من بهتر و شایسته تر!
17-راجع به سنگ جادو... چرا به ذهنت رسید که یه جوری تنظیمش کنی که وقتی یه نفر نیت پاکی داره توی جیبش ظاهر بشه سنگه؟ انقدر اعتقاد به نیروی پاکی و محبت و عشق؟
18-فلامل رو از کجا یافتی اصن؟ چرا چیزی ساختید که هیچ هدف خاصی به جز طولانی تر کردن عمر فلامل نداشت، و از اون طرف با ارباب مخالفت میکردی با این کار؟ مگه هدف ها یکی نبود؟
19-"دلت برای مرده ها نسوزه هری... برای زنده ها دلسوزی کن. و بیشتر از همه برای کسانی که بدون عشق زندگی کردن" (آلبوس دامبلدور-یادگاران مرگ)
لطفا این جمله ت رو تفسیر کن. چرا من باید دلم به حال زنده ها بسوزه؟ چی شده مگه؟ اصلا من قبلش هم دلم برای مرده ها نمیسوخت.
بعدم این عشق... مگه میذارن؟! من یه بار فقط عاشق یه سیب شدم... میگن تو غیر عادی ای. چرا دنیا حاضر نیست با گرایش های مختلف کنار بیاد؟ چرا رعایت حال بقیه رو نمیکنی موقع حرف زدن؟
20-برگردیم سراغ محفل... بچه ها قراره دوباره دور هم جمع بشن؟ قراره دوباره با کمبود آذوقه و سوپ توی محفل رو به رو بشیم؟
میشه کم بخورید؟ وزارت باید زیاد بخوره. مردم کم.
21-آقا جدی چی دیدی تو آینه؟ حالا به کله‌زخمی گفتی جوراب ما هم گفتیم باشه... ولی الان دیگه مجبوری؛ راستشو بگو.
22-بزرگترین ترست چیه؟ یه روز بلند شی ببینی آب‌نباتاتو بهت نمیدن؟ ها چیز... مثل اینکه این برای یه مهمون دیگه بوده. تو همون بخش اولو جواب بده.
23-فکر کن انداختیمت توی آزکابان و دوتا درخواست بیشتر اجازه نداری داشته باشی... اون دوتا چی‌ان؟ بگو که هروقت انداختیمت فراهم نکنیم به ریشت بخندیم.
24-خودمونیم...مرلین وکیلی اون اشیا نقره ای توی دفترت به چه دردی میخوره؟
25-چرا هیچ وقت به فکر ترمیم دماغ شکسته ت نیفتادی؟ با این وضعیت دماغای عملی هیچ وقت وسوسه نشدی؟ یا وسوسه شدی اما اعتقاد به زیبایی در نچرال بودن مانع شده؟
26-کاشف به عمل اومده که به چندین زبان زنده، مرده، پوسیده، کپک زده و... دنیا تسلط داری. از زبان مردم دریا گرفته تا زبان مار ها! از بچگی کلاسای زبان فشرده میرفتی؟ یا به صورت خودآموز یاد گرفتی؟
27-داشتن داداشی که عاشق بزه و به سمت ملت کارخرابی بزا رو پرت می کنه چه حسی داری؟ راستی بحث شکستن دماغ شد، تا حالا به فکر حل اختلافات قدیمیتون با داداشت آبرفورث نیفتادی؟ به نظر میاد دل پری ازت داره!
28-راستی چرا مربای تمشک دوست داری...چرا مثلا مربای گل محمدی نه؟ جریان این رمزای دفترت چیه؟ آخه شاخ سوسک؟ آب نبات لیمویی؟ نوشابه گاز دار ترش؟!
29-برسیم به یه سوال کلیشه ای که تو دوره بچگی از هممون می‌پرسیدن! مامانتو بیشتر دوست داری یا باباتو؟! دامبلدور صغیر تفریحاتش چی بود؟ کتاب میخوند یا با جادو خودشو از سقف آویزون می کرد؟
30-یه بار یادمه گفتی کسایی که عاشقشونیم حتی بعد از مرگشون هم هیچوقت واقعاً ترکمون نمیکنن... خیلی این جمله رو قبول دارم. منم یه قاچ پیتزا داشتم شب گذاشتم تو یخچال صبحش نجینی خورده بودش... هنوز که هنوزه رنگ قارچای روش تو ذهنمه
خودت تجربه مرتبط با این حرفت داری که اضافه کنی؟

-خب دیگه. مصاحبه به پایان رسید. برو خونه ت. عه چیز راستی! من یه سوال مهم دارم! به عنوان آخرین سوال...

فیلم بردار دست ایوا را میگیرد و درحالی که او را روی زمین میکشد به طرف در خروجی میبرد.
-هی! به عنوان سوال سی و یکم و آخر... با نیروی عشق میشه از آسمون غذا ظاهر کرد؟


ویرایش شده توسط الکساندرا ایوانوا در تاریخ ۱۴۰۰/۹/۱۹ ۱۲:۵۹:۴۱
ویرایش شده توسط الکساندرا ایوانوا در تاریخ ۱۴۰۰/۹/۱۹ ۱۳:۰۱:۲۶
ویرایش شده توسط الکساندرا ایوانوا در تاریخ ۱۴۰۰/۹/۱۹ ۱۳:۰۹:۴۸


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ سه شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۸:۵۸ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
در قدم اول که سلام میکنم به وزیر محترمه‌ی مکرمه‌ی مقننه‌ی معظمه‌ی مشعشعه.
و در قدم دوم به مردم جامعه جادویی توی خونه سلام میکنم.
و در قدم سوم به ارباب که میدونم الان با خوشحالی دارن صدای منو می‌شنوم.
و در قدم چهارم به مردم پیپ کش و محترم جامعه جادویی سلام ...و در قدم پنجم به شیرینی فروشان محترم که پول خون‌مان را از ما نمیگیر... باشه خب بابا تمومش میکنم.

1-چی شد که از خلوت و تنهایی خودت و اون خونه ی نمور و خاک گرفته‌ت بیرون اومدی و به دنیای جادویی پا گذاشتی؟ به عنوان یه پیرمرد سخت نبود برات؟
دیگه وقتش شده بود که سده دوم زندگیم رو با آدمای جدیدی بگذرونم. البته یکم دست چپ و راستم درگیری هایی داشتن ولی خب در آخر تصمیم بر سفر شد.

2-وایسا ببینم... این پیپ خاموش رو از کجا آوردی؟ کی چنین چیزی رو بهت هدیه داد و اصن بهت طرز کارش رو هم نگفت؟!
سدریک دیگوری پیپ رو بهم هدیه‌...ای وای من به سد سلام ندادم...در قدم شیشم به دادا سدریک سلام میکنم.

3-در ادامه ی سوال دو...چرا باید به یه پیپ خاموش اعتیاد پیدا کنی؟ واقعا فکر میکنی دلیلش چیه که دو قرنه در حال زندگی ام؟ من به سلامتی خیلی اهمیت میدم ایوا...دخانیات ضرر داره.

4-چرا... چرا و کی به فکر بازنشستگی افتادی؟ آیا هیاهوی جامعه ی جادویی برای یه پیرمرد اذیت کننده ست؟ چرا دیگه زیاد آگلایی رو نمیبینیم که تو حیاط خونه ی ریدل راه میره و موهای تام جاگسن رو میکشه؟
دیگه وقتش شده بود که با پیپ بشینیم یه گوشه و زندگی‌مونو بکنیم...ولی حالا حالا ها فکر بازنشستگی به سرم نزده. من خیلی برای این کار جوونم. اتفاقا دلم یه دوئل زیبا میخواست.

5-هدف جاه طلبانه ی آگلانتاین چیه؟ آیا از جامعه ی جادویی دل کندی و قصد تاسیس یه قهوه خونه رو داری که توش قمار بازی میکنن و قلیون میکشن؟
قلیون؟ کشیدن؟ دخانیات؟ دود؟ خیر.
ما تو قهوه خونمون فقط قمار میکنیم و پیپ میکشیم...پیپ خاموش.

6-دوست داری پیپت رو تو دماغ کی فرو کنی؟ به نظرت کس دیگه ای به جز تام جاگسن برای این کار ساخته شده؟
واقعا فکر نمیکنم جز جاگسن برای کتک زدن کسی مناسب باشه...البته نه اینکه من تامم کتک بزنما. من با این روح لطیف و طبع شاعرانه ام از این کارا نمیکنم.

7-و برعکس... دوست داری پیپت رو به چه کسی هدیه کنی؟
امیدوارم وزیر محترمه‌ی مکرمه‌ی مقننه‌ی معظمه‌ی مشعشعه.
این هدیه رو از سمت من قبول کنن.

8-بهترین اتفاقی که برات افتاده چیه؟ آیا راه پیدا کردن به مرگخوارا؟ یا همون به دنیا اومدنت مهم ترین و بهترین اتفاقی بوده که برات افتاده؟
قطعا به دنیا اومدن قطعا بهترین اتفاقی قطعا نیست که قطعا برای کسی میتونه قطعا پیش بیاد...ولی یکی از اتفاقات خوبی که برام افتاد این بود که سدریک منو از کشتن تام منصرف کرد و نذاشت دستم به خون کسی آغشته و به روح لطیفم لطمه وارد بشه.

9-کی توی جامعه ی جادوگری برات تحسین برانگیزه؟ آیا کسی هست که تمام اتفاقات مربوط بهش رو دنبال کنی و سعی کنی درس بگیری؟ دوسه نفر بگو ببینم. (همون شخصیت های ایفایی که تمام پست هاشون رو دنبال میکنی.)
میخواستم اسم چند نفر رو بگم...در کنار اسم خودم.
که دیدم اسم کسی لیاقت آورده شدن در کنار اسم منو نداره و در نتجیه منصرف شدم از پاسخ‌گویی.
پ.ن: ارباب...بلاتریکس...هوریس سابق.

10-هر وقت به فکر بازنشستگی میفتی، چه کسایی هستن که یهو یادت بیادشون و به این نتیجه برسی که "حالا حالا کار دارم، باید وایسم، اول تام رو نابود کنم... بعد حالا یه فکری هم برای بازنشستگی‌م میکنم"؟‌ جواب سوالو خودت میدی؟ نمیذاری من فرصت اذیت کردن داشته باشم؟

11-تا حالا وارد سیاست تو سایت شدی؟ یا اصن پست و مقامی داشتی؟ جونم برات بگه دخترم من و پیپ کلا از اول با سیاست و درگیری هاش مشکل داشتیم...حتی میشه به این نکته اشاره کرد که اولین پستم توی تالار عمومی رو یک سال بعد از عضویتم زدم.

12-وقتی تصمیم گرفتی از خودت بیرون بیای و شروع کنی به زندگی تو دنیای جادویی، چه کسی بیشترین کمک رو کرد که آگلانتاین آداب معاشرت یاد بگیره و تو این دنیا جا بیفته؟
قطعا تاتسویا (لونا؟) توی اولین مرحله بیشترین کمکو بهم کرد و بعد از اون سد بود که خیلی می‌نشستیم سوژه ها و ایده ها از هم کمک میگرفتیم...بعدش هم قطعا لرد بودن که خیلی توی جا انداختن اگلا کمک کردن.

13-نزدیک ترین کس به اگلا کیه؟ آیا کسی هست که پولایی که تو قمار برنده شدی رو باهاش تقسیم کنی؟
بله. پیپ...پیپ حتی اجازه نمیده اگلا سهمی توی پول قمار ها داشته باشه.

14-نظرت راجع به نیمفادورا چیه؟ تا حالا شده به شکل یه خانوم وارد جامعه بشی و امتحانش کنی؟ شایعه ها میگن یه مدت اینشکلی اینو و اونور میرفتی... نظرت راجع به زندگی به عنوان نیمفادورا چیه؟ چجور بوده؟
من نیمفادورا بودن رو خیلی دوست داشتم...تنها مشکل این بود که سوژه ای نداشت و برای کسی مثل من که میخواست مرگخوار بشه مناسب نبود.

15-یا حتی شایعه های دیگه ای هم به گوشم میرسه... میگن یک دل نه صد دل عاشق غولی به نام هاگرید شدی و تصمیم گرفتی به عنوان مادام ماکسیم خودتو بهش نشون بدی! آیا به نظرت  بودن اشکالی داره که مجبور شدی تظاهر به ماکسیم بودن کنی؟ آیا درسته بازی کردن با احساسات غولی به پاک دلی و مظلومیت هاگرید؟ از پاسخ‌گویی به این سوال پرهیز میکنم...قلبم نمیتونه بیشتر از این شکسته بشه.

16-در ادامه ی سوال قبل... چی شد که فهمیدی به درد هاگرید نمیخوری؟ دوران ماکسیمیتت چطور گذشت؟ من ایده و سوژه هایی داشتم برای ماکسیم که فهمیدم حوصله ی قبل رو ندارم تا بتونم جا بندازمش توی ایفا...در نتیجه برگشتم سر شناسه ای جا انداخته شده بود.

17- جالب ترین و هیجان انگیز ترین اتفاقاتی که به نظرت تو دنیای جادوگری بود... چیا بودن. به دنیا اومدن من میتونه هیجان انگیز ترین اتفاق باشه. از شخص شما وزیر محترمه‌ی مکرمه‌ی مقننه‌ی معظمه‌ی مشعشعه درخواست دارم این روز رو تعطیلی رسمی اعلام کنید.

18-وضعیت دنیای جادویی رو چطور میسنجی؟ در آینده چطور میشه؟ امیدوارم وضعیت همین طوری که خوب هست پیش بره و اتفاقای زیباتری هم بیفته.

19-بازم میریم سراغ بازنشستگی... آیا به فکرش هستی؟ میشه نباشی؟ بیا منم باهات میام باهم تامو میزنیم. عب نداره. ممنونم ممنونم...اتفاقا در حال گذروندن دوره های دفاع شخصی هستنم که بعدا راجبش مفصل صحبت مکینیم.

20-ناراحت شدی؟ خیر.

21-چه حسی نسبت مرگخوارا داری؟ تا حالا به فکر خیانت به لرد سیاه افتادی؟ تا حالا فکر کردی بخوای بری محفل؟ همین حالا دستگیرت کنم بدم ارباب؟ همین حالا هم به فکر خیان‍ــ...عه...ایوا! دلیل نمیشه وزیر شدی حرف به خورد ملت بدی.
ارباب اینا پشت دوربین تکرار میکنن من چی بگم.

22-نظرت راجع به هافل چیه... آیا دانش آموز درسخونی بودی؟ خجالت نمیکشی هنوزم که هنوزه با این سنت کوییدیچ بازی میکنی؟ هافل واقعا برام تبدیل شده به خونه...اصلا قدرت ترکش رو ندارم.

23-حرف از کوییدیچ شد... به نظرت امسال بچه های هاگ و کویی، بچه های قوی و درسخونی خواهند بود؟ هاگ رو میترکونن مثل قدیما؟ حقیقتش خیر...نه اینکه تازه واردها فعالیت نداشته باشن یا چی... ولی یکی از موضوعاتی که الان ازش اطلاع دارم بی تازه وارد بودن هافله. که ناظرای هافل برای تیم کویی مشکل داشتن. که مشکل بقیه ربطی به من و پیپ نداره...ما همون قمارمونو میکنیم.

24-آگلا تا حالا عاشق شده؟ اصن فکر کرده به اینکه زن بگیره؟ آیا وقتش نیست جدی جدی؟ کپک زدی آخه... بریم با ارباب خواستگاری برات؟ میوه شیرینی میدن آخه. :افکت مشتاق بودن.

25-حرف آخر!
من اعتراض دارم...به من گفتن آخر مصاحبه سر کسی تحویل داده میشه بهم.


ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۱ سه شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰

مرگخواران

الکساندرا ایوانوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۸ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۰۵:۵۵
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 312
آفلاین
شروع فعالیت تاپیک خورندگان معجون راستی!


سلام به همگی! از این به بعد این تاپیک کار خود را، به عنوان مصاحبه هایی که سوالاتی ایفای نقشی دارد، شروع میکند. هدف اصلی این مصاحبه ها، شناساندن شخصیت پردازی عضو مورد نظر، و در عین حال گپ، و گفت و گویی در مورد موضوعات مختلفی که به سایت مربوط میشود است.


و اما! ملت جادویی! ببینید کی رو اینجا داریم!
آگلانتاین پافت!
بی مقدمه میریم سراغ مصاحبه!
***


1-چی شد که از خلوت و تنهایی خودت و اون خونه ی نمور و خاک گرفته‌ت بیرون اومدی و به دنیای جادویی پا گذاشتی؟ به عنوان یه پیرمرد سخت نبود برات؟
2-وایسا ببینم... این پیپ خاموش رو از کجا آوردی؟ کی چنین چیزی رو بهت هدیه داد و اصن بهت طرز کارش رو هم نگفت؟!
3-در ادامه ی سوال دو...چرا باید به یه پیپ خاموش اعتیاد پیدا کنی؟
4-چرا... چرا و کی به فکر بازنشستگی افتادی؟ آیا هیاهوی جامعه ی جادویی برای یه پیرمرد اذیت کننده ست؟ چرا دیگه زیاد آگلایی رو نمیبینیم که تو حیاط خونه ی ریدل راه میره و موهای تام جاگسن رو میکشه؟
5-هدف جاه طلبانه ی آگلانتاین چیه؟ آیا از جامعه ی جادویی دل کندی و قصد تاسیس یه قهوه خونه رو داری که توش قمار بازی میکنن و قلیون میکشن؟
6-دوست داری پیپت رو تو دماغ کی فرو کنی؟ به نظرت کس دیگه ای به جز تام جاگسن برای این کار ساخته شده؟
7-و برعکس... دوست داری پیپت رو به چه کسی هدیه کنی؟
8-بهترین اتفاقی که برات افتاده چیه؟ آیا راه پیدا کردن به مرگخوارا؟ یا همون به دنیا اومدنت مهم ترین و بهترین اتفاقی بوده که برات افتاده؟
9-کی توی جامعه ی جادوگری برات تحسین برانگیزه؟ آیا کسی هست که تمام اتفاقات مربوط بهش رو دنبال کنی و سعی کنی درس بگیری؟ دوسه نفر بگو ببینم. (همون شخصیت های ایفایی که تمام پست هاشون رو دنیال میکنی.)
10-هر وقت به فکر بازنشستگی میفتی، چه کسایی هستن که یهو یادت بیادشون و به این نتیجه برسی که "حالا حالا کار دارم، باید وایسم، اول تام رو نابود کنم... بعد حالا یه فکری هم برای بازنشستگی‌م میکنم"؟
11-تا حالا وارد سیاست تو سایت شدی؟ یا اصن پست و مقامی داشتی؟
12-وقتی تصمیم گرفتی از خودت بیرون بیای و شروع کنی به زندگی تو دنیای جادویی، چه کسی بیشترین کمک رو کرد که آگلانتاین آداب معاشرت یاد بگیره و تو این دنیا جا بیفته؟
13-نزدیک ترین کس به اگلا کیه؟ آیا کسی هست که پولایی که تو قمار برنده شدی رو باهاش تقسیم کنی؟
14-نظرت راجع به نیمفادورا چیه؟ تا حالا شده به شکل یه خانوم وارد جامعه بشی و امتحانش کنی؟ شایعه ها میگن یه مدت اینشکلی اینو و اونور میرفتی... نظرت راجع به زندگی به عنوان نیمفادورا چیه؟ چجور بوده؟
15-یا حتی شایعه های دیگه ای هم به گوشم میرسه... میگن یک دل نه صد دل عاشق غولی به نام هاگرید شدی و تصمیم گرفتی به عنوان مادام ماکسیم خودتو بهش نشون بدی! آیا به نظرت بودن اشکالی داره که مجبور شدی تظاهر به ماکسیم بودن کنی؟ آیا درسته بازی کردن با احساسات غولی به پاک دلی و مظلومیت هاگرید؟
16-در ادامه ی سوال قبل... چی شد که فهمیدی به درد هاگرید نمیخوری؟ دوران ماکسیمیتت چطور گذشت؟
17- جالب ترین و هیجان انگیز ترین اتفاقاتی که به نظرت تو دنیای جادوگری بود... چیا بودن.
18-وضعیت دنیای جادویی رو چطور میسنجی؟ در آینده چطور میشه؟
19-بازم میریم سراغ بازنشستگی... آیا به فکرش هستی؟ میشه نباشی؟ بیا منم باهات میام باهم تامو میزنیم. عب نداره.
20-ناراحت شدی؟
21-چه حسی نسبت مرگخوارا داری؟ تا حالا به فکر خیانت به لرد سیاه افتادی؟ تا حالا فکر کردی بخوای بری محفل؟ همین حالا دستگیرت کنم بدم ارباب؟
22-نظرت راجع به هافل چیه... آیا دانش آموز درسخونی بودی؟ خجالت نمیکشی هنوزم که هنوزه با این سنت کوییدیچ بازی میکنی؟
23-حرف از کوییدیچ شد... به نظرت امسال بچه های هاگ و کویی، بچه های قوی و درسخونی خواهند بود؟ هاگ رو میترکونن مثل قدیما؟
24-آگلا تا حالا عاشق شده؟ اصن فکر کرده به اینکه زن بگیره؟ آیا وقتش نیست جدی جدی؟ کپک زدی آخه... بریم با ارباب خواستگاری برات؟ میوه شیرینی میدن آخه.
25-حرف آخر!

ممنونم که دعوت ما رو قبول کردی.


ویرایش شده توسط الکساندرا ایوانوا در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۵ ۱۹:۱۹:۴۰


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۰:۲۶ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۸

مرلین old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۹ جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۱۲:۱۸ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از بارگاه ملکوتی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 116
آفلاین
مشخصاً با اراده و نیت قبلی خود این معجون را سرخواهیم کشید.

۱. مهم‌ترین سوتی‌ای که در طول عضویتت دادی رو به طور کامل شرح بده!

سوتی؟ من چون هیچ وقت منوی خاصی در اختیارم نبوده در نتیجه سوتی هم نداشتم! اون موقعی هم که ناظر شدم به سن لازم و کافی رسیده بودم تا سوتی ندم. سوتی سنگین نداشتم ولی ریز تا دلتون بخواد! از ارسال پست اشتباه در تاپیک اشتباه و غلط املایی های فجیع تا فراموشی اینکه وزیر سحر و جادوی دو دوره قبل دابی بود یا اون یکی جنه!

۲. از سوتی که بگذریم، خرابکاری‌ای کردی یا "تازه‌وارد بازی‌"ای بوده که در آورده باشی؟

اوه... بله!
اون اوایل با شناسه رون ویزلی توی چت باکس خیلی فعال بودم. یه رفیق پایه هم داشتم که الان اونو با شناسه سوجی میشناسید که اون موقع الستور مودی بود. خلاصه ما شبها میزدیم توی باقالیا قشنگ!
یه شب داشتیم با دو تا مرگخوار کل کل میکردیم( یکیشون همین دروئلا روزیه ای هست که توی آزکابان برای خودش حکم صادر میکنه، اون موقع بارتی کراوچ بود.) نمیدونم چی شد یهو کار بیخ پیدا کرد و یه توهین های ریزی به همدیگه کردیم. خداروشکر اون موقع لرد آنلاین بودن و سریع جمع کردن بحث رو. برای هرکدام از ما هم پخ جداگانه فرستادن که واقعا برای من و رفتار های آینده ام در سایت و حتی زندگی خیلی تاثیرگذار بود.

۳. لینک اولین پست ایفائیت رو با اولین شناسه‌ت رد کن بیاد!

رابستن؟ با پیامبر اینطوری حرف میزنن؟ رد کن بیاد چیه؟ به ما برخورد، رد نمیکنیم... ظاهرا معجون راستی خوردیم و مجبوریم. پس این شما و این هم اولین پست خجالت آور من

۴. در طول تاریخ عضویتت با کسی به مشکل خوردی؟ کی؟ چرا؟

یکبار متاسفانه. موقع کودتا من کاملاً سرخود به ناظرا پیام دادن که انجمنشون رو ببندن تا فعالیت متمرکز بشه.( این جاها رو لینی نخونه لطفاً. ) که در کمال تعجب همشون موافقت کردن جز یکی. من با ایشون به مشکل خوردم و صد در صد مقصر من بودم.

۵. چه شناسه‌هایی داشتی تا حالا؟
رون ویزلی
کنت الاف

۶. ایفا با مرلین سخت‌تره یا با کنت؟

با مرلین مگه ایفای نقش کردم اصن؟
با مرلین سختره چون بازه ای که برداشتم این شناسه رو خیلی وقت خالی نداشتم و نتونستم مانور بدم باهاش. احساس میکنم هنوز هدفش رو توی ایفای نقش پیدا نکرده.

۷. پستای چه کسانی رو به طور جدی دنبال می‌کنی و از خوندنشون لذت می‌بری؟(سه نفر)

الان؟ هیچکس! آخرین باری که یه رول خوندم مال یه هفته پیشه که ماموریت لرد رو باید انجام میدادم. قبل از اون واقعاً یادم نیست آخرین بار کی رول خوندم.
ولی زمانی که وقت بیشتری داشتم و سوژه هارو دنبال میکردم پستای لینی و لرد رو از دست نمیدادم. برای اسم سوم هم بانو مروپ گانت!
اسم سه و نیم هم پاتریشیا وینتربورن چون جدی نویس بسیار خوبیه و خودمم به جدی نویسی خیلی علاقه دارم.

۸. چهار تا از شخصیتایی که بنظرت بیشترین کمک رو به سایت رسوندن نام ببر.

مدیر موزه بودن یجا به درد خورد.
نفر اول بارون خون آلود. کاخ پرشکوه و با عظمتی که لردولدمورت ساختن، روی فونداسیون های بارون خون آلود هست بنظرم. از اون مدیرای جریان ساز و انقلابی بوده.
نفر دوم لردولدمورت فعلی که خب نیازی به شرحش نیست!
نفر سوم دلوروس آمبریج(الان حس مصطفی هست فکر کنم) چه از لحاظ فنی و چه از لحاظ ایفای نقش خیلی کمک کرده. یکی دیگه از مدیرای انقلابی.
و شخص آخر هم در کمال تعجب حضار آلبوس دامبلدور فعلی! خیلی خوب و با حوصله داره میره جلو. خیلی به ایشون امیدوار هستم تا بالاخره محفل هم به نون و نوایی برسه.

۹. بهترین دوستت توی سایت، و کسی که باهاش رودروایسی داری کیه؟

بهترین دوستام فنریر و سوجی هستن، تا قسمتی هم رابستن. امیدوارم زودتر از شر مشغله های ماگلی راحت بشه.
و با بلاتریکس خیلی رودروایستی دارم. اصن روی رودروایستی با ایشون بود که عضو تیم کوییدیچ رابسورولاف شدم. جرئت ندارم به پروفایلشون نگاه کنم حتی.

۱۰. لینک دوتا از پستای موردعلاقه‌ت رو بفرست!

لینک؟ وجدانا لینک؟ خدایی بیخیال خیلی سخته لینک پیدا کردن. یکیش که همون پست معروف لرد هست درباره مرگخوار ها. یجاشو ایشون میگن کنت الاف حواسش به همه چیز هست. حقیقتاً تا اون لحظه فکر نمیکردم حواسم به چیزی باشه.
و میدونم باید تک رول بفرستم اینجا ولی حیفم میاد که کسی اینارو نخونه. از پست 41 قبرستان تا پست 86. میدونم زیاده ولی بخونید. ایده محشر، شیمی بین کاراکتر ها فوق العاده، کسایی که پست میزنن( غیر از یدونه رون ویزلی اون وسط. ) همه برای خودشون استادی هستن. من هیچ سوژه ای رو از صفر تا صد دنبال نکردم جز این یکی. واقعاً فوق العادست و برای ایام قرنطینه هم مناسبه، طولانیه وقتتون پر میشه. از دستش ندید.

۱۱. کدوم شخصیت‌پردازی‌ رو توی سایت می‌پسندی؟

رابستن و بانو مروپ. شخصیت های بسیار جذابی ساختن. پر از سوژه ها و اتفاقاتی که مدام به شخصیتشون تزریق میکنن.

۱۲. اگه همه‌ی شخصیت‌ها باز باشه و دستت توی انتخاب آزاد، کدوم رو انتخاب می کنی و چرا؟

کلاً؟ کنت الاف دوباره. اصلا انگار توی خونه خودم بودم وقتی باهاش لاگین می‌کردم. با اینکه شخصیت واقعی من 180 درجه فرق داره با الاف ولی نمیدونم چرا باهاش اینقدر راحت بودم.
و هری پاتری اگه بخوام بردارم احتمالا سیریوس بلک. کاملا دلی و بدون هیچ دلیل خاصی!

۱۳. مرلین رو بیشتر دوست داری یا کنت الاف رو؟

هر گلی یه بویی داره! جفتشون خوبن و دوسشون دارم. الاف رو که گفتم، مرلین هم باعث شد دوباره تقلا کنم برای شخصیت پردازی( هرچند ناقص) و سوژه سازی. ممنونم ازش.

۱۴. سوژه ایفایی مرلین از کجا اومد؟

سوژه ایفایی داره این بشر؟ بگید منم استفاده کنم!
حقیقتا چون رول های الان رو نمیخونم نمیدونم الان چه سوژه ای منظورتون هست. ولی اونی که خودم سعی دارم ببرم جلو خیلی اتفاقی به ذهنم رسید. دنبال این بودم که متفاوت باشه نسبت به مرلین های قدیمی و قدرتمندتر باشه. خب چی بهتر از اینکه همه افسانه و اسطوره های تاریخ رو ربطش بدم به مرلین؟ نوشتن معرفی شخصیتم فکر کنم یک ساعت و نیم طول کشید. با خیلی از افسانه ها آشنا بودم ولی مجبور شدم برای هرکدوم یه سرچ جدا بزنم تا به عمق کافی و لازم برسم.

۱۵. وقتی بهت گفتن دیگه نمی‌تونی کنت الاف باشی، فحش دادی یا زیاد برات مهم نبود؟

فحش آقا، فحش!
از همین تریبون استفاده می‌کنم و دوباره اعتراض میکنم به این قانون که آخرشم معلوم نشد از کجا اومد.
یکی از دلایل مافلدا این بود که وقتی یه تازه وارد میاد توی سایت یه مشت اسم غریبه میبینه مثل همین الاف یا هر چیز دیگه ای که ربطی نداره به هری پاتر و این بده!
خب آقا یا خانوم مافلدا، الان یه تازه وارد بیاد اسم های لیسا تورپین و آگلانتاین پافت و... رو ببینه خیلی احساس راحتی و آشنایی میکنه با هری پاتر؟( البته من این دونفر رو دوست دارم وصرف مثال گفتم! ) خدایی چندتا از شخصیت های حال حاضر سایت جاشون توی کتابا مشخص هست؟ ملانی استانفورد؟ مایکل رابینسون؟ ابیگل نیکولا؟ کدوم این ها برای گوش کسی که هری پاتر خونده آشناست؟
همچنان بنظرم پشت پرده این قانون یه مشکل شخصی با من بوده چون هیچ توجیح منطقی دیگه ای نتونستم براش پیدا کنم متاسفانه.
آقا اصلا برگردیم به سوال 4. من با مافلدا هم به مشکل خوردم.

۱۶. سه تا از اعضای قدیمی که دوست داری برگردن کیا هستن و چرا؟

جیمز سیریوس پاتر که واقعا حق معلمی داره به گردن من.
اما دابز قدیمی که با همدیگه دوست بودیم و نفهمیدم یهو چی‌شد رفت.
و مورفین گانت، بودن اسمش توی لیست شناسه های آنلاین کافیه تا تلاش کنی بهتر بنویسی. تلاش کنی خودتو به سطحش نزدیک کنی. یجور انگیزه ساز بود برای من.

۱۷. چه اتفاق خاص و جالبی در طول مدت عضویتت رخ داده که برات جالب و دوست‌داشتنی بوده و همیشه برات یه خاطره جذاب راجع به سایت محسوب می‌شده؟ لطفا با جزئیات اون اتفاق رو شرح بده.

خبر برادر بودن جیمز و مورفین در دنیای واقعی آنچنان ضربه ای به من زد که هنوز کمر راست نکردم!
اون موقع ها توی یاهو مسنجر بودیم. شبی که فهمیدم این دوتا برادرن مخشونو توی مسنجر خوردم. حافظم یاری نمیکنه شرح کامل بدم.

۱۸. نظارت به موزه چطوره؟ اذیتت کرده یا برات جالب بوده؟

بیشتر من بقیه رو اذیت کردم.
خیلی تجربه خوب و مفیدی بود برام. قبل از اون یبار ناظر تالار اصلی بودم ولی این کجا و آن کجا؟ یه تیم فوق العاده صمیمی و کاربلد و پر انرژی. ممنونم از همشون و مخصوصاً بانو دلاکور که این فرصت رو به من دادن.

۱۹. از بهترین اتفاق که بگذریم... بدترین اتفاقی که برات افتاده توی سایت چی بوده؟

این هم مرتبطه با سوال 4 و اون ناظر محترمی که باهاش دعوا کردم. متاسفانه اون قضیه باعث شد که فرداش نظارت رو تحویل بده و از سایت بره. امیدوارم برای یک دقیقه هم که شده برگرده تا ازش معذرت خواهی کنم.

۲۰. تا حالا شده فکر کنی که فعالیت توی این سایت وقت تلف کردنه؟

تا حالا شده فکر کنید کتاب خوندن، فیلم دیدن، گیم زدن و یا فوتبال دیدن وقت تلف کردنه؟ نه! چون اینا تفریحات شما هستن و خودتون اونارو انتخاب کردید.
شاید من کم بیام توی سایت ولی هر وقت اومدم با علاقه بوده چون سایت رو به چشم تفریحم میبینم. نه یه شغل و یا تسکی که هر روز باید انجام بدم و جلوش تیک بزنم. در غیر این صورت میشه یه وظیفه که بعد از یه مدت شما رو زده میکنه.

۲۱. کدوم دوره‌ی زمانی از فعالیتت توی سایت رو بیشتر دوست داشتی؟

رونالد ویزلی!
صدها برابر پرشور تر و با انگیزه تر بودم. در نتیجه فعالیت بیشتری هم داشتم. سنم هم کمتر بود و خیلی وقت میذاشتم برای سایت. فی الواقع هر چی توانایی نوشتن دارم اکثرش برمیگرده به اون دوره و اوایل دوره الاف.
و خب با رون ویزلی دوست های زیادی پیدا کردم( اتفاقی که الان داره با مرلین برام میوفته) و اون دوره طلایی جیمز و مورفین و ویولت رو با اون شناسه دیدم. طبیعیه خاطراتش برام شیرین تر باشه.

۲۲. بین اعضای سایت الگوی نویسندگی داری؟ منظورم کسی هست که خوندن نوشته هاش همیشه روت تاثیر گذاشته و سبک نویسندگیش مورد تاییدته.

الگو بودن با اینکه سبک نویسندگیش رو تایید کنم خیلی فرق داره. من سبک همه رو تایید میکنم چون هرکس پروتکل خاص خودشو برای نوشتن داره و همین باعث میشه سایت و در ابعاد بزرگتر جهان، خسته کننده و تکراری نباشن.
الگویی که بگم باید مثل فلانی بنویسم نداشتم. پست های نویسنده های خوب رو دنبال میکردم صرفاً

۲۳. نظرت نسبت به نسل جدید و آینده سازان فردای سایت جادوگران چیه؟

خیلی خوب بنظر میرسن. پر انرژی و انگیزه. به نظرم خیالمون برای نسل آینده جادوگران میتونه راحت باشه. نسل بعد از اون؟ مرلین بزرگه تا اون وقت.

۲۴. اوایل ورودت چه چالش هایی برات پیش اومد و چه چیزی باعث موندنت شد؟

اون زمان ها مثل الان همه چیز روشن و واضح نبود. راهنمای قدم به قدم و تصویری نداشتیم.
فکر کنم از زمان ساخت شناسه تا تایید شخصیتم دو ماه طول کشید. هیچ ایده ای نداشتم اینجا کجاست و خیلی سردرگم بودم.

در مرحله اول دوستای خوبی مثل مودی، بارتی کراوچ و دابز باعث شدن میخ موندن من جا بگیره و چکشش رو جیمز سیریوس پاتر زد. چیزی باعث موندن من نشد. "کسی" باعث شد!

۲۵. هر چه دل تنگت می خواد بگو!

سوژه زندگی خودتون رو پیدا کنید. براش شخصیت پردازی های متنوع و قوی بنویسید، توصیفات قشنگ بهش اضافه کنید. طنزش رو بالا ببرید و در انتها یه پایان خوش براش رقم بزنید.
این زندگی شماست!

در آخر هم تشکر میکنم از رابستن فضایی و بهش خسته نباشید میگم.






شروع و پایان با ماست!


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۱ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۸

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۹ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰
از سیرازو
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 265
آفلاین
- راااااب!
- چی شدن شده؟
- یه هفته‌س با بچه‌ت رو صندلی من نشستین، من رو زمین می‌شینم! خب پاشو برو تو اتاق خودت!
- تو چطور دلت اومدن می‌کنه دل این بچه‌ی بی مادر رو شکستن کنی؟ چطور تونستن می‌کنی اونو از رویاش دور کردن کنی؟
- رویاش نشستن رو صندلی وزیره؟
- نه، رویاش وزیر بودن باباش بودن می‌شه!
- ... خب حالا بلند شو من اون پرونده‌ها رو بردارم! بیچاره شدیم، همه‌ی ساحره‌ها می‌گن تقصیر ماهاست که زن رودولف شدن!
- کی گفتن کرده تقصیر ما بودن شده؟ همش تقصیر مرلین شدن بود!
- ما باید مرلین رو بیاریم‌ ازش حرف بکشیم... رابستن برو بیارش!
- چرا همیشه کارای سختو من باید انجام دادن بشم؟ ... بابا طرف مرلین بودن می‌شه، همون لحظه اسممو گذاشتن می‌کنه اول صف! اون‌وقت این بچه بی پدر شدن می‌شه! تو راضی بودن هستی؟
-

تق تق

- اوه چی شد؟ ما اینجا چیکار می‌کنیم؟ شت... فکر کنیم اراده‌ی ما بر این راستا بوده که در این لحظه به اینجا و اتاق شما، گابریل دلاکور خواهر فلور و فرزند آپولین و مسیو دلاکور و در کنار رابستن برادر رودولف و فرزند...
- معجون، معجونو بیارین!

****

خورنده‌ی این بارِ معجون راستی، مرلین هستن شدن. ایشون بیست و چهار ساعت و ترجیحا کمتر فرصت داشتن می‌شن تا از اتاق کناری، تشریف آوردن کنن و معجون رو خوردن کنن! با دست و جیغ و هورا و شعر آقا پلیسه همراهیش کردن بشین!

۱. مهم‌ترین سوتی‌ای که در طول عضویتت دادی رو به طور کامل شرح بده!
۲. از سوتی که بگذریم، خرابکاری‌ای کردی یا "تازه‌وارد بازی‌"ای بوده که در آورده باشی؟
۳. لینک اولین پست ایفائیت رو با اولین شناسه‌ت رد کن بیاد! 
۴. در طول تاریخ عضویتت با کسی به مشکل خوردی؟ کی؟ چرا؟
۵. چه شناسه‌هایی داشتی تا حالا؟
۶. ایفا با مرلین سخت‌تره یا با کنت؟
۷. پستای چه کسانی رو به طور جدی دنبال می‌کنی و از خوندنشون لذت می‌بری؟(سه نفر)
۸. چهار تا از شخصیتایی که بنظرت بیشترین کمک رو به سایت رسوندن نام ببر.
۹. بهترین دوستت توی سایت، و کسی که باهاش رودروایسی داری کیه؟
۱۰. لینک دوتا از پستای موردعلاقه‌ت رو بفرست!
۱۱. کدوم شخصیت‌پردازی‌ رو توی سایت می‌پسندی؟
۱۲. اگه همه‌ی شخصیت‌ها باز باشه و دستت توی انتخاب آزاد، کدوم رو انتخاب می کنی و چرا؟
۱۳. مرلین رو بیشتر دوست داری یا کنت الاف رو؟
۱۴. سوژه ایفایی مرلین از کجا اومد؟
۱۵. وقتی بهت گفتن دیگه نمی‌تونی کنت الاف باشی، فحش دادی یا زیاد برات مهم نبود؟
۱۶. سه تا از اعضای قدیمی که دوست داری برگردن کیا هستن و چرا؟
۱۷. چه اتفاق خاص و جالبی در طول مدت عضویتت رخ داده که برات جالب و دوست‌داشتنی بوده و همیشه برات یه خاطره جذاب راجع به سایت محسوب می‌شده؟ لطفا با جزئیات اون اتفاق رو شرح بده.
۱۸. نظارت به موزه چطوره؟ اذیتت کرده یا برات جالب بوده؟
۱۹. از بهترین اتفاق که بگذریم... بدترین اتفاقی که برات افتاده توی سایت چی بوده؟
۲۰. تا حالا شده فکر کنی که فعالیت توی این سایت وقت تلف کردنه؟
۲۱. کدوم دوره‌ی زمانی از فعالیتت توی سایت رو بیشتر دوست داشتی؟
۲۲. بین اعضای سایت الگوی نویسندگی داری؟ منظورم کسی هست که خوندن نوشته هاش همیشه روت تاثیر گذاشته و سبک نویسندگیش مورد تاییدته.
۲۳. نظرت نسبت به نسل جدید و آینده سازان فردای سایت جادوگران چیه؟
۲۴. اوایل ورودت چه چالش هایی برات پیش اومد و چه چیزی باعث موندنت شد؟
۲۵. هر چه دل تنگت می خواد بگو!


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.