هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۳ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۲۳:۱۱:۵۲
از یترومایسین
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
پیام: 556
آفلاین
بسمه تعالی




آقای وزیر با چوبدستی به در سنگین شکنجه گاه اشاره کرد و در نیز با صدای سر و صدای بسیار گشوده و اسکلتی پیچیده در ردایی سیاه را نمایان کرد. وزیر جلو رفت و در مقابل آنچه بر روی صندلی قرار داشت ایستاد


1. اسامی، القاب، شهایر و غیره و ذلک خویش را بیان دارید.
هوووم، لطف میکنین این دستبندها رو کمی شل تر کنین؟ استخون مچم رو خراش میده!...من در طول تاریخ القاب بیشماری داشتم که معروف ترین اونها، اسکلت، شامپو، ایوان خیلی مخوف، همون که نمیمیره، سیریش و ... است.

2. طعـ... معجون چون بود؟ (در این قسمت معجون از استخوان های مختلف ایوان در حال چکیدنه)
یه مقداری گس بود. البته به من قول نوشیدنی کره ای داغ و کف آلود داده بودن ولی خب به هر حال...تو جامعه امروز به هیچ کس نمیشه اعتماد کرد! اگه براتون جای سوال داره که وقتی معجون از تمام استخوان هام در حال چکه کردنه طعمشو چطوری متوجه میشم باید بگم که غدد چشایی من روی استخوان هامه!

3.ز کجاییان می باشید و چگونه طفولیت می نمودید؟
آه دوران شیرین کودکی! ما سال ها پیش به عنوان شاخه ای از جادوگران اصیل اروپایی از فرانسه به انگلیس مهاجرت کردیم. شخصا به دوران طفولیت خودم افتخار میکنم. همچون یک اصیل زاده اصیل سراسر کودکی من به شکنجه های روحی روانی مشنگ زاده ها و مشنگ ها گذشت...دوران معصومیت از دست رفته!

4. چونان چنین نحیف گشتید؟
فک و فامیل و دوست و آشنا شاهدن که من اول اینقدر لاغر و نحیف و تکیده نبودم. به هر حال مردن عوارض خودش رو داره. باید بین یکجا پوسیدن و نحیف برگشتن یکی رو انتخاب میکردم. البته من به همه گفتم به خاطر رنج و اندوه فراوانی که خاطر تباهی جامعه جادویی با پذیرش خون لجنی ها دچارش شده خوردم اینقدر لاغر شدم. خوبیت نداره، شما هم همینو تو پرونده درج کنین.

5. چگونه بر هم سوار مانده‌اید؟ ملاتتان چیست؟
هیچ ملاتی برتر از انگیزه نیست! امید و انگیزه هر استخوانی رو سرپا نگه میداره.

6. گر بریزید کی سر همتان می نماید؟
در طی این سال ها بارها و بارها ریخته و دوباره سر هم شدم. بعضی اوقات رهگذران خیر و گاهی اوقات هم به دست مهندسین توانمند خانه ریدل!

7. مواردی ز شوخیان پسا وانتی که سایرین بر جنابتان وارد آورده اند را بیان بنمایید.
یکی از شوخیای رایج بستن استخوان مچ پام با طناب به میزه. که وقتی بلند میشم که برم طناب کشیده میشه و اسکلت بندیم در خود فرو میریزه! بعدیش هم که هر هفته بدون استثنا اتفاق میفته دعوت کردنم به استخره! درسته که من میتونم راه برم و حرف بزنم ولی دیگه شنا نمیتونم بکنم، ناسلامتی همه وجودم سوراخه!

8. ما استماع بنمودیم که در محفل سیاهان از جنابتان استفاده ابزاری بنموده و به جهت ملعبه جنگا استفاده می نمایند؟ گر حقیقت دارد بر جملگان عیان بنمایید که اسباب لهو و لعب سایرین بودن چون است؟
خوشبختانه من کاربرد های زیادی دارم. مثل جالباسی، جا چتری، چکش، ابزار موسیقی، ترسوندن بچه هایی که خوب غذا نمیخورن و ...

9. آیا تماما اوریجینال می باشید؟ قطعات یدکی نیز دارید؟ آن ها را که، چه هنگام و از چه طریقی حاصل بنموده و در کدامین سرای می باشند. گر قطعات یدک نداشته و اوریجینال می باشید، راز ماندگاری و پوک نگشتن را بر جملگان عیان بنمایید.
در حال حاضر کاملا اورجینال هستم. ولی در صورت لازم میتونم لوازم یدکی خودم رو از سراسر قبرستان‌های معتبر بریتانیا و حومه تهیه کنم. راز ماندگاری من هم در سه چیز خلاصه میشه. قرص کلسیم، شیر پرچرب و افتاب تابان!

10.آیا تمایل به سوء قصد به احدی از جامعه جادوگرای را دارایید؟ از چه روی؟
هووووم...اصولا به صورت پیش فرض آمادگی سوقصد به جان تمام اعضای جامعه جادوگری که عضو یاران ارباب نیستند رو دارا میباشم.

11. آیا مجدّی‌ای قصد جانت را دارد؟ چرای؟
از دشمنان ریز و درشت با دماغ قلوه کن شده بگذریم...سگ ها! اگر جایی سگ ببینم مثل سگ فرار میکنم! یه کوه استخوان سالم هر سگی رو به وسوسه میندازه.

12. طی سالیان شاهد حضور اقوام و اقسام خویشان جنابتان در این سرای بودیم و جملگی بر ریونکلاو وارد گشتند، از چه روی جنابتان چونان مگشتید؟
در خاندان ما توجه به اصل دموکراسی یکی از اصولی ترین اصول ما در طی قرون متمادی بوده. به همین منظور هر آنکس که میخواست اسلیترینی باشه رو برای جاسوسی به ریونکلا میفرستادیم. ولی چون من میخواستم اسلیترینی باشم ادعا کردم به خاطر هوش سرشارم باید ریونی باشم که به اسلیترین فرستاده شدم!

13. در خصوص اطلاعات فزون مربوط به خویش بیان داشته اید "آخه به اطلاعات اضافه درباره من چیکار داری؟!". چه چیز را خفی می دارید؟
اوووم...خیلی چیزا. ولی چون دقیق نپرسیدین میتونم این سوال رو دور بزنم.

14. مشغله‌تان کشتار و شکنجه و امثالهم است... گالیونی در آن هست؟ ز دشاویریات آن گویید.
جدیدا کاسبی کساد شده. متاسفانه تورم و رکود اقتصادی داره کم کم باعث میشه که کشت و کشتار رونق قبلی رو نداشته باشه جناب وزیر. واقعا دولت شما نمیخواد به مشکلات این صنف مظلوم رسیدگی کنه؟ فقط از ما مالیات میگیرین!

15. پرسشی بر جنابمان وارد آمده و زان پس ز جنابمان بگریخت، آن پرسش چه بود؟
من وقتی رسیدم پرسش دوان دوان از مهلکه گریخته بود و متاسفانه قادر به شناساییش نشدم.

16. جنابتان را ایی نخستین نامیده‌اند، ز ایی های پس از خویشتن گویید، که بوده و مشغول به چه می باشند؟
ایتو که دهه پنجاه به رحمت لرد رفت. ایتری هم الان سهامدار گرینوتز شده ولی از ترس اینکه ازش مول دستی قرض بگیرم با من قطع ارتباط کرده ملعون. ایفور هم چند سال پیش رفت از سر کوچه یه پک نوشیدنی کره ای بخره ولی دیگه برنگشت. متاسفانه به خاطر مشغله زیاد فرصت نکردم دنبالش بگردم.

وزیر نفس عمیقی کشید و کاغذ پوستی ای را از جیبش در آورد و گفت:
کنون اتهاماتی که سکه خیس‌العمل بر جنابتان وارد آورده را پاسخگویید. ( پرسش های کوین کارتر)

1. اول از همه بگو چند سالته؟[/b]
امممم. زمان جنگ جهانی اول که داشتم کتاب چاپ میکردم، موقع ساخت اهرام هم که هنوز تو کار تجارت سنگ بودم، سنگی هم که قابیل باهاش زد تو سر هابیل رو من بهش داده بودم...پس بخوایم حساب کنیم حدودا....سی چهل سال!

2. چطور دلت اومد بتمنو به اسکلت تبدیل کنی؟چی شد مردی؟ راسته که بخاطر شرافت خودکشی کردی؟
من از اول گفته بودم که بتمن اسکلتی قشنگتر و پر جذبه تره! و چرا اینو یادته اصلا؟ :))) در مورد مرگ هم که همه داستان دوئل من و مودی رو میدونن. البته نه کاملا صحیح. من با مودی دوئل کردم، نصف دماغشم کندم ولی متاسفانه حریف قابلی نبود و عرضه یه طلسم اوادا ساده رو هم نداشت. از اونجایی که اون سال ها لرد هم تازه وارد غیبت صغری شده بود از اندوه خودم خودم رو آوادایی کردم. البته بعدا فهمیدم اون چشم باباقوری افتخارش رو به نام خودش سند زده!

3. رابطه ت با حیوونا چطوره؟ سگا وقتی این مقدار استخون می بینن دهنشون آب نمیفته؟
سگ؟ سگ کجاست؟ اینجاست؟ یکی بیاد دستای منو باز کنه...اهای کمک!

4. شغلت چیه؟ یکم درمورد قضیه شامپو اینا توضیح بده.
شغل که زیاد دارم. در خدمت ارباب به شغل شریف آدمکشی مشغولم. از طرفی چون اسمم ایوان بود سال ها پیش تصمیم گرفتم خط تولید شامپویی به همین نام ایوان رو تاسیس کنم که تا مدت ها در بین جوامع مشنگ طرفدار بسیار داشت. اما به مرور مشغله کار اول باعث شد نتونم بهش رسیدگی کنم و بروز رقبایی مثل پرژک و هد اند شولدرز ما رو از بازار محو کرد.

5. زندگی یه اسکلت چجوریه؟ کمی شرح بده لطفا.
صبح ها همیشه با خوردن قرص کلسیم و شیر پرچرب شروع میشه. بعدش زمین زیر پام رو حسابی با دستمال تمیز میکنم چون یه مقدار خیلی خفیفی از هرچیزی که میخورم به خاطر اناتومی بدنم روی زمین میریزه. بعدش هم تک تک استخون هام رو روغن میمالم و به مدت یک ساعت از نور زندگی بخش خورشید استفاده میکنم. مابقی روز دیگه مثل بقیه کاملا عادیه. به دستور ارباب میرم یه خانواده رو شکنجه میکنم، جایی رو منفجر میکنم، برای اطلاعات گرفتن به اعضای وزارتخونه رشوه میدم و ...

6. اسکلت بدنت تا چه اندازه محکمه؟ اگه من، کاملا کاملا اتفاقی و بدون ذره ای افکار شیطانی، توپی رو محکم به سمتت پرت کنم و بهت برخورد کنه؛ می شکنی؟ اگه برحسب اتفاق توپ بولینگ باشه چی؟
به لطف تغذیه سرشار از کلسیم و مواد معدنی نمیشکنم ولی فرو میریزم. که اونم بالاخره خودم یا یه ادم خیر کمک میکنه سرهم میشم دوباره. ولی شما سعی کن سمت بولینگ نری. بدمینتون بازی کن.

7. چی شد که دوباره به این دنیا برگشتی؟
خب من از اونجایی که شدیدا در اون برهه زمانی دوست داشتم بمیرم خودم رو با آوادا خلاص کردم. همه چی تا یه مدت خوب بود. من رو خاک کردن و توی قبرم پوسیدم. ولی هیج کس نیومد دنبالم که من رو به جهان دیگه ای ببره. تا اینکه یه روز یه آقایی زد رو شونم و گفت تو خیلی دوست داشتی بمیری؟ و من لا ذوق حرفش رو تایید کردم. اون آدم هم شصت دستش رو بهم نشون داد و گفت پس حالا که اینطوری برگرد سر جایی که بودی! فقط چون یکی دو سالی گذشته بود جز این اسکلت چیزی ازم باقی نمونده بود. فلذا با این شکل و شمایل برگشتم!

8. به نظرت این دنیا ارزش زندمون داره؟ به عنوان کسی که مرده چه توصیه هایی به ما زنده های فعلی می کنی؟
این دنیا دیگه بدرد نمیخوره. به عنوان یک اسکلت مرگخوار توصیه میکنم اگه جزو یاران ارباب نیستین به من پیام بدین تا از این زندگی کسالت آور و سخت با یه طلسم سبز رنگ کوچولو رهاتون کنم. اگه هم مرگخوار هستین که اووووووف! زندگی چقدر حال میده، بیا با هم بریم مرگ بقیه رو بخوریم!

9. چیزی هست که بعد از مرگ، بابتش حسرت بخوری؟
الان که دوباره زنده ام ولی حسرت بزرگم بعد از مرگ این بود که چرا یادم رفت هیستوری آینه نفاق انگیز رو پاک کنم!

10. در مورد اخلاقت بگو. گذر زمان تاثیری روی اخلاقت داشته؟
اخلاق؟ اخلاق نداریم ما! خیلی هم عالی! اخلاقیات اصولا چیز بدرد نخوریه. شعار خاندان ما همیشه این بود که بکش و لبخند بزن، دنیا دو روزه! رو به روز هم بدتر و گند اخلاق تر میشم!

11. سخت ترین کار برای یه اسکلت چیه؟
شنا کردن! من میتونم کف دریا راه برم ولی شنا رو از من نخواین. نمیشه.

12. از اینکه مردم گاها ازت می ترسن چه حسی داره؟ ناراحت میشی یا به عنوان یه مرگخوار از مخوف بودن لذت می بری؟
چرا باید ناراحت بشم؟ فلسفه وجودی من همینه! اصلا وقتی میبینم یه نفر با دیدن من به خودش میلرزه یا خودشو خراب میکنه به خودم افتخار میکنم و غرور کاذب سرتاسر وجودم رو فرا میگیره!

13. رابطه ت با بچه ها چطوره؟ منم کاملا بچه ی خوبیم و اصلا قصد اذیت کردن کسیو ندارم.
بچه...بچه....برو اون ور بچه! اخرین بچه ای که باهاش ملاقات داشتم استخوان دست من رو با ذوق کند و برای سگش پرتاب کرد! اون و سگش البته عاقبت خوشی نداشتن. تو چی؟ تو که همچین قصدی نداری، هان؟

14. خاله بلای من(بلاتریک لسترنج) رو طلسم کردی؟ چی کار کردی این همه بهت علاقه داره؟
کسی جرات داره خاله بلای تو رو طلسم کنه مگه؟! به هر حال نسبت فامیلی و بزرگ شدن با هم و داشتان خاطرات مشترک در طی سالیان متمادی روی این علاقه دو طرفه بی تاثیر نبوده. یادش بخیر، چه شهرهایی رو که با هم آتیش نزدیم!

15. راستشو بگو خودت میدونی تغذیه زمان بنیان گزاران هاگوارتز چی بوده؟
بله که میدونم. خوبم میدونم. پودینگ کرم فلوبر، کباب دنده مانتیس و نوشیدنی گازدار خون ترول با عصاره لیمو و نعنا.

16. یکم درمورد خانواده و گذشتت بگو.
در مورد خانواده بالاتر نگفتم؟ گفتم ها. خانواده ای اصیل و زحمتکش، مهاجرت به انگلستان، تلاش برای سربلندی و افتخار کسب کردن برای سیاهی. این وسط مسطا هم تجارت میکردیم البته. بسته به اقتضای زمان تجارت سنگ، برده، اسلحه و ...

17. چرا مرگخوار شدی؟ اصلا چرا جادوگر شدی؟
یعنی چی چرا جادوگر شدم؟! من جادوگر به دنیا اومدم بچه جان! هفت پشت خاندان قبل و بعد من همه جادوگر بودن. هدفم از مرگخواری هم صرفا خدمت به ارباب بود و اینکه با طرح و نقشه های ایشون بتونیم جامعه جادوگری ایده آل خودمون رو طراحی کنیم. بدون مشنگ ها، بدون مشنگ زاده ها، بدون مشنگ دوست ها.

18. تو هم مثل این اسکلتای توی بازی کامپیوتری مشنگی، توپای رنگی می خوری؟(نمونه ش بازی زوماس ریورینگ و آمازون ادیونتور)
هان؟ توپ رنگی؟ من فقط قرص قرمز رنگ کلسیم میخورم. این قبوله؟

19. راز بقا چیه؟ منظورم اونی که مشنگا تماشاش می کنن نیستا! اونا که فقط ادای شما رو در میارن. منظورم راز بقا از نگاه خودتونه.
آفرین سوال بسیار خوبی پرسیدی، درود به شرفت! راز بقا در اینه که شما به شدت طالب مردن باشین! یعنی شما هرچی بیشتر بخوای بمیری کائنات همون طور که دوتا شصت دستش رو بهتون نشون میده هی بیشتر و بیشتر زنده نگهتون میداره. حالا سالازار نکنه یه صبح از خواب بیدار بشی و با خودت بگی چه صبح دلنشینی، چقدر خوب که من زنده ام. همون لحظه شهرداری لندن یه کابل میبنده به پایه های برج بیگ بن و با لودر میکشتش که تخریبش کنه و کل برج روی سر شما آوار میشه و شما میمیری!

20. به دوئل علاقه داری؟ اگه بله بگو از کی علاقه مند شدی؟
بله که علاقه دارم، دوئل ورزش تخصصی من زمان تحصیل در هاگوارتز بود. یادمه اون موقع کلاس دوئل خیلی خوبی هم داشتیم، اینقدر خوب بود که تعداد دانش آموزا توی جشن آخر سال ۱۷۴ نفر کمتر از جشن آغاز سال تحصیلی بود! بعدشم که ارباب افتخار دادن اجازه دادن در باشگاه دوئل ایشون مشغول به کار بشم.

21. دوئل با مودی چه حسی داشت؟
واااااای افتضاح بود! مردک چشم بابا قوری حتی یه طلسم درست نمیتونست اجرا کنه! هر چی زد به در و دیوار خورد! اینقدر بد بود که اعصابم رو خرد کرد که آخر سر خودم خودم رو کشتم! ولی بعدا همه جا جار زد که اون من رو کشته! فکر کن! اولین طلسمی که توی دوئل به کار برد لوموس بود!

22. گشنه و تشنه نمی شی؟
گشنه و تشنه نمیشم ولی همواره در حال خوردن و نوشیدنم! اینکه محلی برای ذخیره ندارم و همه اش میریزه کف زمین البته بی تاثیر نیست.

23. درد رو احساس می کنی؟ اصلا احساس داری؟
دیگه ببخشید اسکلتم، روح که نیستم. بله که درد رو حس میکنم. بدترین درد هم اینه که موریانه من رو با چوب اشتباه بگیره و از داخل مشغول جویدن معز استخوانم بشه...وااااااای!

24. تو آینه نفاق انگیز چی می بینی؟
هوم؟ من؟ هیچی، چیزی نمیبینم اصلا. فقط یه مه خاکستری. (هیستوری آینه نفاق انگیز را مجددا پاک میکند)

25. زمانی که زنده بودی بیشتر بهت خوش می گذشت یا الان؟
الان خیلی بهتره. مردم بیشتر ازم میترسن. فقط کافیه کلاه شنلم رو بندازم که علی الحساب سه چهار نفر رو قبضه روح کنم. اتفاقا از عزرائیل و مابقی فرشته های مرگ پورسانت میگیرم برای این کار!

26. چه چیزایی شادت میکنه و باعث میشه حالت بهتر بشه؟ چه چیزهایی غمگینت می کنه؟
خدمت به ارباب، قتل و غارت و شکنجه و شیر پرچرب همیشه من رو خوشحال میکنه. چیزی هم که منو غمگین میکنه فکر کردن به این موضوعه که نکنه یه روز نتونم این کارها رو بکنم.

27. قطعا باید اهدافی داشته باشی که تو این جهان موندگار شدی. لطفا اولویت بندیشون کن.
خدمت صادقانه و خالصانه به ارباب. فخر فروختن به عالم و آدم مبنی بر اینکه من بعد از مرگم زندم ولی شما نه!

28.حقیقتو بگو. معجون راستی روت اثر گذاشته یا نه؟
همین نوشیدنی گس بدمزه رو میگی؟ نمیدونم فکر میکنم اثر گذاشته باشه چون طعمش رو میتونم توی مغز استخونم حس کنم.

29. علامت شومت رو کجا داغ زدی؟
وقتی به صورت اسکلت برگشتم ارباب علامت شوم رو روی استخونم داغ زد.

30. همیشه برام سوال بوده بی مهره ها چطور می تونن بدون داشتن اسکلت درونی، دست و پا ( و در صورت وجود بالشون) رو تکون بدن. الان برام سواله یه اسکلت چطور میتونه بدون داشتن ماهیچه و مخلفات کارهای روزمره شو انجام بده؟
بی مهره ها رو نمیدونم منم ولی جواب سوالت در مورد من خیلی ساده است. به وسیله مفاصل! مفصل های من با گوشت و ماهیچه هام از بین نرفتن. اونا به همون محکمی استخوان هام هستن و به من امکان میدن به هر وری که میخوام حرکت کنم‌. روحم البته بی تاثیر نیست. بیچاره سعی میکنه به زور خودش رو توی چارچوب اسکلتیم نگهداره.

وزیر کاغذی که در دست داشت را به مچاله به گوشه ای پرت کرد و آنگاه کاغذ دیگری از جیش بیرون کشید.
- و کنون نیز افتراجات بانوی غریبِ مشکی را پاسخ گویید: (پرسش های دوریا بلک)

۱. جناب پروفسور روزیه! وقتی قبول زحمت کردی برای تدریس هاگوارتز، به این فکر نکردی که ممکنه بچه‌ها شب‌ها کابوس ببینن؟ اصلا کی از شمای اسکلت خواست بیای و تدریس کنی؟[/b]
چرا راستش خیلی بهش فکر کردم و از ذوق اینکه بچه ها سر کلاس قراره با دیدن من تشنج کنن و کف و خون بالا بیارن تا خود صبح نخوابیدم! چه صحنه ای میتونست قشنگ تر از این باشه؟ پیشنهاد تدریس رو هم شخص مدیریت محترم هاگوارتز بانو وارنر به صورت یک نامه رسمی به من دادن. یعنی من داشتم یه دور دیگه پدر و مادر نویل رو تو اسایشگاه سنت مانگو شکنجه میکردم که جغد مدیریت هاگوارتز دعوتنامه تدریس رو برام فرستاد که بسیار موقعیت خوبی بود. چون دوتا از والدین یکی از دانش آموزان هاگوارتز هم اونجا بودن که شخصا و با رضایت قلبی رضایت خودشون مبنی بر اینکه من به عنوان استاد به پسرشون تدریس کنم رو اعلام کردن.

۲. اصلا چرا تصمیم گرفتی اسکلت بشی؟ تو که به هزاران زحمت مرگ رو دور زدی، نمی‌شد چهار گرم گوشت هم بمونه به استخونات؟
دیگه ببخشید زنده شدن آپشنال نیست که. من وقتی زنده شدم که همین اسکلت ازم باقی مونده بود. متاسفانه اون ور یکم کاغذ بازی اداری زیاد داره، روند رسیدگی پرونده طولانی میشه. و نتیجه اش شد اینی که میبینین.

۳. همین الان بهترین و بدترین مرگخوار رو نام ببر!
بهترین مرگخوار: تمام مرگخوارها
بدترین مرگخوار: نداریم! شما اگه بهترین باشی میتونی مرگخوار بشی، ولی اگه بد یا بدترین باشی نمیتونی افتخار مرگخوار بودن رو داشته باشی.

۴. بالاخره تونستی پاداش مربوط به مشاغل سخت و زیان آور رو بگیری یا نه؟ اگر گرفتی چرا نرفتی به ارباب تقدیمشون کنی؟
یه جغد از طرف مدیریت برام اومد که ۲ نات انداخته بودن داخل پاکت. قطعا اشتباه شده بود. از طریق کارتابل اداری اساتید به مدیریت مدرسه جغد ارسال کردم ببینم مابقی مبلغ کجاست ولی هنوز جوابی ندادن. قطعا به دستم برسه تقدیم ارباب میکنم.

۵. یه تحلیل شخصیتی از خودت ارائه بده. «آخه به اطلاعات اضافه درباره من چیکار داری؟!» هم جواب نیست!
خب من شخصیت بسیار دوست داشتنی و فروتنی دارم. من شدیدا خودخواهم، موذی و آب زیرکاهم. تازه به دوران رسیده و خالی بند و مفلوک و متوهم هم هستم. دقیقا بهترین صفات انسانی در وجود من جمع شده!

۶. نوشتی «محل زندگی: سر قبرم»! من خودم اون روز رفتم دم در اتاقت توی خونه‌ی ریدل! توضیح بده!
خب فگر کنم لازمه اینجا روشنگری کنم کمی. ببین من اسکلتم خب؟ جای اسکلت کجاست؟ توی قبر، دقیقا. حالا من اسکلتی سخنگو و متحرکم. پس هر جا که بخوابم یا زندگی کنم همانا قبر من آنجاست!

۷. اگر یه زمان برگردان داشته باشی، به کدوم دوره برمی‌گردی و چه کسی رو می‌کشی و چه کسی رو نجات می‌دی؟
هووووم، به دوران بنیانگذاران هاگوارتز میرفتم و غیر از سالازار کبیر بقیه رو میکشتم تا مدرسه به بهترین نحو تاسیس و اداره بشه و محلی برای پرورش اصیل زادگان باشه تا در آینده ارباب مدرسه و جامعه جادویی یکدست و اصیلی رو تحویل بگیره.

ادامه پراسیش خودمان...

17. در سر قبرتان می زیید، سایر مکان‌های قبرتان چه کم دارند؟ مثلا پای آن.

اونجا تاریکه و متاسفانه اینترنتش هم ضعیفه. برای همین سال هاست سر قبر رو برای سکونت انتخاب کردم. باد کولر هم اینجا بهتر بهم میرسه.

18. اینکه بسیار بخورید و فربه نشوید چون است؟
خیلی خوبه. از مزایای نداشتن معده اینه که میتونم جیره غذای یک سال یک کشور رو بخورم و سیر بشم ولی حتی یک گرم از اون غذاها کم نشه. من مرگخواری سازگار با محیط زیستم!

19. گر قصد شکنجه جنابتان را داشته باشیم می بایست چون کنیم؟
وزیر جان، میدونم جواب دادن به سوالاتت و تاثیر معجون یکم طول کشید ولی سگ نیاری ها. به اسم طولانی و جذابت قسمت میدم سگ مگ نیاری اینجا! با هم کنار میایم یه جوری.

20. روزانه‌آ، احساساتتان نسبت به وزارت فخیمه و پرجلال و شکوه و عظمت و بی مانند آه و فغان، وزیر گرام و دنگِ دینگ نفرت زای را بیان دارید.
وزارتی بسیار زیبا، جادار و مطمئن! همین که از بنده دعوت کردید خدمتتون برسم به صرف شیرینی و شربت نشان از سیاستی صحیح داره. قطعا با سیاست شما ما میتونیم وزارت پر جلال و شکوه و عظمت و بی مانند آه و فغان را به کشورهای دیگه هم صادر کنیم.

۲۱. کنون نسبت بدین خمسه مذکور در ذیل نظر خویش در خصوص جنابانشان را گویید.

سه بلای مجهول لام عجیب (بلاتریکس لسترنج):
قوم و خویشی کار درست و باعث افتخار خاندان.

خط ایی جنگ مذکر (لینی وارنر): بانو وارنر بزرگ خاندان پیکسی های مقیم لندن، مدیر و مدبر و متفکر.

تری این وان قابلمه کج (سدریک دیگوری): اگه کسی که میخونه میشه خواننده سدریک به عنوان کسی که میخوابه میشه خوابنده! پر تلاش، خوش خواب و ارام بخش (به عیر از وقتایی که خر و پف میکنه)

سیه غریب (دوریا بلک): مچاله کننده قلب خوانندگان، برنده مسابقات دارکنس گات تلنت. فوران استعداد.

آن شمایی که یک اَبَر ناشنوا می باشد (یوآن آبرکرومبی): کسی که همیشه اسمش رو با خودم اشتباه میگیرم! ایوان، یوآن! نکن عزیز من، ما داریم اینجا زحمت میکشیم!

22. پنج شخص به انتخاب خوی برگزیده و نظر خویش پیرامون ایشان گوی.
من به جای پنج نفر پنج بار ارباب رو برمیگزینم! رهبری ذاتی، خشانتی آسمانی، قلبی فراخ و گسترده و اراده ای آهنین که خدمت زیر سایه اش افتخاری بی پایان برای مرگخوارانشان است.

23. ز بهر رهایی زین سرای چه شخصی و چه سندی را حاضر است برایتان گرو گذارد؟
از آنجایی که من شخصیتی بسیااااار محبوب و بسیااااااار پر طرفدار هستم فکر میکنم هیچ کس برای وثیقه گذاشتن پیدا نشه وزیر جان. معجون دوم رو هم همینجا در خدمتت هستم!

24. معمجنیدن چون بود؟
هه؟ معمجنیدن؟ معجونیدن؟ والا آبش خوب بود، دماشم مناسب بود. فقط طعمش بد بود. یکم کارامل بهش اضافه میکردین بهتر میشد. روشم خامه فرم گرفته و اندگی ترافل و یه نی چتری هم دیگه تکمیلش میکرد.

25. به معجون بینان درون خانه نکته‌ای گویید و سخنی با معجونیان آتی.
به معجون بینان عزیز داخل خونه توصیه میکنم که هر کدوم چند قرم برن عقب تر...عقب تر...بازم عقب تر. حالا بهتر شد، اینطوری به چشم هاشون فشار نمیاد!
و در مورد معجونیان آتی، ای دوست یا دشمنی که پس از من به این سرای وارد گشته و معجون ها خواهی خورد، با خودت دستکش آهنی بسیار بیاور که در این سرای تایپ ها کرده و سر انگشتانت زخم ها خواهد شد!




×× با تقدیر و تشکر از ایوان روزیه عزیز و گرامی، متهم بعدی به زودی به این سرای خواهد آمد.××



تصویر کوچک شده


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ جمعه ۱۳ مرداد ۱۴۰۲

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۲۳:۱۱:۵۲
از یترومایسین
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
پیام: 556
آفلاین
پایان مهلت وارد نمود اتهام و دوسیه گرایی و قص علی هذا...



×استفسار از جناب ایوان روزیه به زودی در همین مکان قرار خواهد گرفت×







تصویر کوچک شده


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۰:۱۳ جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

دوریا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۵ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۱۴:۵۷
از جنگل بایر افکار
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
گردانندگان سایت
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 312
آفلاین
چون زمان هاگوارتز تمدید شده، در نظر می‌گیرم که زمان پرسیدن سوال هم تمدید شده و سوالاتم رو می‌پرسم. سلام هم نمی‌کنم تهدیدآمیز به نظر بیام!

۱. جناب پروفسور روزیه! وقتی قبول زحمت کردی برای تدریس هاگوارتز، به این فکر نکردی که ممکنه بچه‌ها شب‌ها کابوس ببینن؟ اصلا کی از شمای اسکلت خواست بیای و تدریس کنی؟

۲. اصلا چرا تصمیم گرفتی اسکلت بشی؟ تو که به هزاران زحمت مرگ رو دور زدی، نمی‌شد چهار گرم گوشت هم بمونه به استخونات؟

۳. همین الان بهترین و بدترین مرگخوار رو نام ببر!

۴. بالاخره تونستی پاداش مربوط به مشاغل سخت و زیان آور رو بگیری یا نه؟ اگر گرفتی چرا نرفتی به ارباب تقدیمشون کنی؟

۵. یه تحلیل شخصیتی از خودت ارائه بده. «آخه به اطلاعات اضافه درباره من چیکار داری؟!» هم جواب نیست!

۶. نوشتی «محل زندگی: سر قبرم»! من خودم اون روز رفتم دم در اتاقت توی خونه‌ی ریدل! توضیح بده!

۷. اگر یه زمان برگردان داشته باشی، به کدوم دوره برمی‌گردی و چه کسی رو می‌کشی و چه کسی رو نجات می‌دی؟

پ.ن. وزیر تهدید کرده بود که اگر به صورت اتهام آمیز با مظنون برخورد نکنیم، تبعید می‌شیم به جاهای دور! وگرنه من هیچ وقت با یک استاد هاگوارتزِ اسلیترینیِ مرگخوار، اینطور حرف نمی‌زنم! ()



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۱:۱۵ سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲

گریفیندور، مرگخواران

کوین کارتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۷:۲۳:۳۹ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
از تو قلب کسایی که دوستم دارن!
گروه:
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 155
آفلاین
سلام!

1. اول از همه بگو چند سالته؟

2. چطور دلت اومد بتمنو به اسکلت تبدیل کنی؟چی شد مردی؟ راسته که بخاطر شرافت خودکشی کردی؟

3. رابطه ت با حیوونا چطوره؟ سگا وقتی این مقدار استخون می بینن دهنشون آب نمیفته؟

4. شغلت چیه؟ یکم درمورد قضیه شامپو اینا توضیح بده.

5. زندگی یه اسکلت چجوریه؟ کمی شرح بده لطفا.

6. اسکلت بدنت تا چه اندازه محکمه؟ اگه من، کاملا کاملا اتفاقی و بدون ذره ای افکار شیطانی، توپی رو محکم به سمتت پرت کنم و بهت برخورد کنه؛ می شکنی؟ اگه برحسب اتفاق توپ بولینگ باشه چی؟

7. چی شد که دوباره به این دنیا برگشتی؟

8. به نظرت این دنیا ارزش زندمون داره؟ به عنوان کسی که مرده چه توصیه هایی به ما زنده های فعلی می کنی؟

9. چیزی هست که بعد از مرگ، بابتش حسرت بخوری؟

10. در مورد اخلاقت بگو. گذر زمان تاثیری روی اخلاقت داشته؟

11. سخت ترین کار برای یه اسکلت چیه؟

12. از اینکه مردم گاها ازت می ترسن چه حسی داره؟ ناراحت میشی یا به عنوان یه مرگخوار از مخوف بودن لذت می بری؟

13. رابطه ت با بچه ها چطوره؟ منم کاملا بچه ی خوبیم و اصلا قصد اذیت کردن کسیو ندارم.

14. خاله بلای من(بلاتریک لسترنج) رو طلسم کردی؟ چی کار کردی این همه بهت علاقه داره؟

15. راستشو بگو خودت میدونی تغذیه زمان بنیان گزاران هاگوارتز چی بوده؟

16. یکم درمورد خانواده و گذشتت بگو.

17. چرا مرگخوار شدی؟ اصلا چرا جادوگر شدی؟

18. تو هم مثل این اسکلتای توی بازی کامپیوتری مشنگی، توپای رنگی می خوری؟(نمونه ش بازی زوماس ریورینگ و آمازون ادیونتور)

19. راز بقا چیه؟ منظورم اونی که مشنگا تماشاش می کنن نیستا! اونا که فقط ادای شما رو در میارن. منظورم راز بقا از نگاه خودتونه.

20. به دوئل علاقه داری؟ اگه بله بگو از کی علاقه مند شدی؟

21. دوئل با مودی چه حسی داشت؟

22. گشنه و تشنه نمی شی؟

23. درد رو احساس می کنی؟ اصلا احساس داری؟

24. تو آینه نفاق انگیز چی می بینی؟

25. زمانی که زنده بودی بیشتر بهت خوش می گذشت یا الان؟

26. چه چیزایی شادت میکنه و باعث میشه حالت بهتر بشه؟ چه چیزهایی غمگینت می کنه؟

27. قطعا باید اهدافی داشته باشی که تو این جهان موندگار شدی. لطفا اولویت بندیشون کن.

28.حقیقتو بگو. معجون راستی روت اثر گذاشته یا نه؟

29. علامت شومت رو کجا داغ زدی؟

30. همیشه برام سوال بوده بی مهره ها چطور می تونن بدون داشتن اسکلت درونی، دست و پا ( و در صورت وجود بالشون) رو تکون بدن. الان برام سواله یه اسکلت چطور میتونه بدون داشتن ماهیچه و مخلفات کارهای روزمره شو انجام بده؟

می خواستم بیشتر بپرسم منتها دارن بد نگاهم می کنن. پس فعلا خداحافظ.


...I hold them tight, never letting go
...I stand here breathing, next to those who are precious to me





تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده



پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۷ شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۲

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۲۳:۱۱:۵۲
از یترومایسین
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
پیام: 556
آفلاین
بسمه تعالی







مظنونی جدید بر این سرای وارد آورده ایم و وی را در معرض جمله ظنون مغرضانه و معندانه جادوگرایان می نهیم. موجودی سخت، متصل و در عین حال منفصل و کثیر المفاصل ، ای نخستین که روزانه می باشد.

تصویر کوچک شده



توضیحات دنگ و دینگی:
دقت کنید که در این مصاحبه ها مخاطب پرسش های شما شخصیت ایفایی مهمون (متهم تحت شکنجه) هستش و این کار بیشتر برای شناخت بهتر شخصیت ایفای نقشی اون هاست و نه شخصیت حقیقی پشت اون ها، پس لطفا این موضوع رو در پرسش هاتون لحاظ کنید. از اونجایی که قراره این پرسش ها در قالب شکنجه پرسیده بشن، توصیه می شه که اون ها رو شبیه به اتهام مطرح کنید، گرچه هیچ اجباری در این خصوص نیست و حتی می‌تونن خیلی دوستانه باشند. در نهایت پرسش‌های شما در قالب یک رول که با همکاری با مهمون اون قسمت نوشته شده، پاسخ داده می شن. اضافه کنم که مهلت ارسال پرسش تا پایان وقت پنجشنبه، 5 مرداد 1402 هستش.


بازگشته و بازگشوده،
لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ زاموژسلی.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۸ جمعه ۳۰ تیر ۱۴۰۲

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۲۳:۱۱:۵۲
از یترومایسین
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
پیام: 556
آفلاین
بسمه تعالی



وزیر سحر و جادو روی یک صندلی نشسته و حشره کوچک سیه چرده ای که اکنون مسئول امور خدماتی، حراست و حفظ مسئولیت منشی وزیر بود روی زمین چمباتمه زده و غریب به یازده ماه به پیرمردی پر پشم خیره مانده بودند و پس از دیدن نخستین نشانه های حیاتی فرصت را غنیمت شمرده به سرعت محتوای شیشه معجون راستی را در دهان وی ریخته و چنین آغاز کردند.


1. نامتان جمله‌وار به همراه جزئیاتی که ممکن است نادیده گرفته شده باشند و غیره و ذلک...
لوموس. تو کارت شکلات قورباغه ای آلبوس پرسیوال وولفریک برایان دامبلدور، تو شبکه های اجتماعی هم یوزرم فایرولفه.

آقای زاموژسلی روی کاغذ پوستییش چنین یادداشت کرد: کماکان نام خویش را بر خاطر می آورد و یک شکلک شگفت زده نیز کنار پاسخش کشید.

2. آه فراموش نمودیم، طعم معجون چون بود؟ خویشتنمان مطبوخش گردانیدیم.
به به، علاوه بر بازجویی مصاحبه هنرهای خوب دیگه ای هم داری فرزند. به نظرم مزه آبنبات لیمویی و خمیر ریش میداد... فکر میکردم معجون راستی بیمزه باشه اما معلومه که آشپز سفیددل و خوبی داشته. الان چندین درجه بیشتر به اطرافم عشق میورزم. چه سوسک نازی.

حالا می دانستند که معجون راستی فاسد شده چه طعمی خواهد داشت.

3. مکان تولد؟ مکان رشد و نمو و سایر اماکن مربوط به جنابتان را بیان نمایید.
والا باباجان من از وقتی چشم باز کردم تو گودریک هالو بودم. همه اتفاقای خوب و بد زندگیمم همونجا افتاد. تا اینکه انقدر اتفاقای بد زیاد شد که نتیجه گرفتم پتانسیل اتفاقای خوب گودریک هالو تموم شده و باید رفت. اومدم جمع کنم برم دور دنیا رو بگردم اتفاق بدترتری افتاد و همینجا موندگار شدم. خلاصه که جبر جغرافیایی و ازین حرفا... اما در نهایت به شغلی که دوستش داشتم رسیدم. دیدن رشد نوگلان نوشکفته و کمک بهشون خیلی لذت بخشه.
اما خب مرخصی نداره، تو اوقات فراغت یه سری تحقیقات هم انجام دادم که مورد پسند جامعه جادو بود. اما بنظر خودم بهترین دستاوردم نحوه نگهداری و مراقبت از مو و ریش سفیدم بوده. از شما چه پنهون، اصل دعوای من و تام هم از همینجا شروع شد‌... که خب داستانش مفصله.


4. چندین قرنتان می باشد؟
سن که یه عدده فرزندم. من در دلم هنوز نیم قرن داشته و جوونم.

5. چگونه در این چند قرنگی کماکان دارای تمامی موی های خودتان می باشید و هیچی‌اش مریخته‌ است؟
همونطور که گفتم داستانش مفصله فرزندم، یعنی خودمم یادم نیست چطور به اینجا رسیدم. یادمه از انواع کودهای تقویت ریشه استفاده کردم، روش های ماگلی و طب سنتی بریتانیایی رو امتحان کردم و در نهایت ترکیب چیزای ماگلی و جادو این شد که میبینی. یعنی خود فلامل هم با اونهمه جاودانگیش کچل شد تا رازشو یاد گرفت که خب دیر بود و مرد.


6. چگونه چنین چتربازی گشتید؟ چوبدستی گریندلوالد، شنل جیمز خیس پا، خانه سیریوس سیاه، فوکس از طفل آبرفورث و ... ؟
من شانس اینو داشتم که دوستان دست و دلبازی داشته باشم. از اون آلفی گرفته که قرار بود مادرخرج سفر دور دنیا مون باشه، تا افراد کمتر دست و دلباز که خب وسایلشون رو میدادن که من امتحان کنم. خونه سیریوس خدابیامرز هم قرار بود به عنوان قرارگاه محفل امتحان کنیم... که خب، خوشمون اومد.

آقای زاموژسلی بار دگر گوشه کاغذ پوستی‌اش چیزی نوشت: حواسمان باشد چیزی به وی قرض مدهیم.

7. آن فراوان گالیون در گرینگوتز را می خواهید چه بنمایید؟ قدری اش را خرج خویش نمایید.
اگه یادم بیاد که صندوقم کدوم بود با کمال میل. اما هربار بعد از گشتن بسیار با جن های عزیز گرینگوتز و پیدا نکردن صندوقم مجبورم صندوق جدیدی باز کنم. اون بنده مرلین ها هم که خیلی سرشون شلوغه...

دنگ باخودش اندیشید که «عجب اسکـ...» ولی تفکر وزیر با تفکر وی خط روی خط شده و اندیشید که «ایشان چونان گونه‌ای خاص از پرندگان و ایضا سنجاب ها می باشند.»

8. آیا حقیقت دارد که دلیل سیه گشتن دستتان دیابت ناشی از تناول فراوان انواع شیرینی، شکلات و مربا و ... بوده است؟
(صدای خش خش باز کردن آب نبات) شیرینی جات یکی از شاخه های عالی جادو هستن فرزندم. نباید از نعمت ها غافل بود. البته اسنیپ گفت که همه قندها رو تو دستم حبس کرده، ولی امیدوارم دستم حالاحالاها جا داشته باشه.

9. پیکت در ریشتان می زید، دگر کیان و چیان در آنند؟
پیکت جزو تازه واردین ریشم محسوب میشد اما با رفتار خوب خشن و برخورد مهربانانه ش با بقیه خیلی زود جاش رو توی ریشم باز کرد. جاش هنوز یکم درد میکنه البته.
موجودات سفید و سیاه زیادی در طبقات مختلف زندگی میکنن فرزندم. هر کدومشون داستان و اشک های خودشونو دارن. از پیکسی های سفیددل و مودب گرفته تا بوگارت بچه های روشن و سفید که کارشون اینه همه رو بخندونن. گاهی دعوای قبیله ای هم پیش میاد البته، اما من به همشون اعتماد کامل دارم.
یه سری انبار ها هم تو طبقات بالایی هست که خواربار و مهمات توش جاگذاری میشه. البته با همه این حرفا مهاجرت هم داشتیم و هنوز اتاق خالی داریم.


10. چگونه و از چه روی بر گریفیان پیوستید حال آنکه بسیار فراوان تر اسلیترینی می نمایید. کلاه را گیج بنموده و جایتان را با اسنیپ تعویض گردانیده بودید؟
روز گروهبندی رو خوب یادمه. وقتی صدام زدن خیلی هیجان زده بودم. اونقدر که یادم رفت که فاوکس تو موهام خواب بوده... و خب، هیچوقت نفهمیدم کدوم یکیمون گروهبندی شدیم.
ولی هردو از نتیجه بسیار بسیار راضی هستیم‌.

11. در وزارت... یادمان نمی آید در آن دوران چه بنمودید؟ چه بنمودید؟
اصولا من کاری به کار هیچ وزیری نداشتم و سرم تو کار مدرسه خودم بوده.

12. آیا چونان جیمز ابن هری ابن جیمز بدان معتقدید که "باشد که وزارت نباشد" ؟
اصولا تا الان وزارت هم کاری به کار من نداشته و جدا از سیاست و قدرت، به شخصه همیشه از برنامه ها و خلاقیت های وزارتخونه لذت بردم.

13. ز اجتماع ققنوسیان گویید؟ در غیاب جمله ی های خیس پا (هری پاتر) نور چشمیتان که و یا چه می باشد؟ از چه روی؟
محفل پر از گرد و خاک ولی روشن و گرمه. هراز چندگاهی خونه گریمولد نیاز به گرد گیری و خونه تکونی پیدا میکنه مخصوصا که علاوه بر کریچر تلفات زیادی دادیم، اما کم کم اعضای فعال و خوب دارن جمع میشن. من که به آینده ش بسیار امیدوارم و دل بستم.
این عینک هلالی هم نور چشمم رو روی چندین نفر میندازه و نمیذاره تبعیض پیش بیاد. هر کس که وفاداره و برای روشنایی و قوی تر شدن میجنگه برای من عزیزه.



14. از چه روی تا به این حد به تبعیض معتقد می باشید؟
گاهی که عینکم رو جا میذارم بلاخره تبعیض پیش میاد. ولی خب هرکس با من در ارتباط بیشتری باشه منو بیشتر بی عینک میبینه و نور چشمم روش بیشتر میشینه. از پیکت میتونید بپرسید.

15. همشیره جنابتان بر محفل سیاهان پیوسته می باشد؟ چه بر وی راندید که چون بنمود؟
ما فقط برای موهای طلایی و روشنش آواز می خوندیم و چون گل درخشان می شد.‌.. اما خب مثل اینکه دوست داشت با خلافکارا و سیاها بگرده.

16. ما یک لولو جیبی داریم، گر برونش نهیم در برابرتان چه می گردد ای بوس‌آ؟
واقعا؟ من چندتا لولوی ریشی سفید و خوش قد و بالا دارم. میتونیم همینجا یه پیوند فرخنده و زیبا رو برقرار کنیم.
البته متاسفانه داماد ممکنه شبیه دامبلدور بی ریش و بی دماغ بشه که نتونه عینکش رو نگه داره، اما لولوهای من زیاد سخت پسند نیستن.


آقای زاموژسلی لولوی خودش را به اعماق جیب هل داد.

17. در جاروی جیغ تا مرلین می کویدیچید، کویچیدن در آن سرای چون است؟ چگونه ایشان جنابتان را خریدند؟ قرارداد هفتگیتان چه مقدار بوده و در بازار نقل و انتقالات کوادیچ چند می باشید؟
یکی از بهترین و مفرح ترین گروه هایی بود که باهاشون فعالیت کردم. تک تک پرواز ها و بازی ها لذت بخش بودن و جیغ های بسیار زدیم. هرچند که سیاهان سفیددل مختلفی هم تو تیم بودن اما رسالت هدایت و ذوق جوانی منو وادار کرد که خیلی زود قانع بشم.
هفته ای یک پاتیل نوتلا و ۱۰ عدد لپ لپ از بندهای طلایی قراردادمون بود.


18. موثر ترین شکنجه بر جنابتان چیست؟
کندن موی و ریش.

19. گر ز بهر رهایی به سندی محتاج باشید، که و با چه سندی حاضر می شود؟
فکر نکنم با وجود پیکت برای رهایی به سند احتياج باشه.
اما اگه خیلی گیر کنم احتمالا گودریک با سندهای جعلی بسیاری که داره میاد.



اتهامات پیکت:


۱. من توی ریشتونم اذیت نمیشین؟
ابدا.

۲. مدیریت هاگوارتز، رهبری محفل ققنوس، کوییدیچ، کشف خواص جادویی خون اژدها... جایی هست که فتح نکرده باشین؟ اگه خواستین من هستم با هم بریم فتح کنیم.
هنوز خیلی چیزا هست که کشف نکردیم فرزندم‌. نحوه گردوغبار زدایی از خونه گریمولد مثلا.
خوشحالم که هستی.


۳. اصلا من هم نباشم، اون ریش اذیتتون نمیکنه؟! من دوتا برگ دارم هر روز باید آبیاریشون کنم. شما چجوری ریشتون به آبیاری روزانه نیاز نداره؟ بگین برگای منم یاد بگیرن.
رازش اینه که یه شترکاکتوس جادویی پیدا کنی و بذاری کنارشون، اکثرا موها یا برگا خجالت میکشن و یاد میگیرن. برگای تو که یه ذره ن. خودم آبشون میدم.

۴. راستشو بگین پروف... چند سالتونه؟ من بارها ازتون پرسیدم و جواب های مختلف دادین. یادتون رفته یا صرفا نمی‌خواین جواب بدین؟
ببین خودمم میخوام بشمرم، اما وسطش از دستم در میره. همینکه دلم جوونه بس نیس؟

۵. گفته شده شما خواص جادویی خون اژدها رو کشف کردین... چجوری خون اژدها گیر آوردین؟ اژدها رام کردین؟ با اژدها دوئل کردین؟ چشمای اژدها رو با چنگالاتون درآوردین؟
چه سوالات ریزی. من چنگال ندارم، تو داری و... خشونت، فرزند؟
اونموقع کسی از گروه خونی اژدهاها خبر نداشت و تا یکیشون زخمی میشد و خونریزی میکرد همه نگران میشدن. اینجا بود که من رفتم و بعد از چندتا ریش سوختگی و یادگرفتن هنر جاخالی فرصت اینو داشتم که رو خونشون آزمایش کنم. گروه خونیشون رو که نفهمیدم، هیچکس هنوزم نمیدونه. اما خب چیزای بیشتری یافتم.


ادامه سوالات وزیر:

20. از چه روی هاگرید چونان بر جنابتان غیرتمند است؟ پدر، برادر، خواهر یا مادر وی می باشید؟
اون دوران که بچه بود ممکنه از یه سوپرجادو شیر خریده باشیم، اینم حسابه؟
هاگرید مورداعتماد ترین فرد تو اطرافیان منه.


21. غایت یک بوسندگان همه دور از دامبلیت چیست؟
پراکنش روشنایی و عشق به همه نقاط جادو.

راجع به پنج جادوگر به انتخاب خودتان به علاوه پنج جادوگر که در پایین می آرم نظرتون رو بگید.

تاتسویا موتویاما: سامورایی وفادار و آرام و البته خشن اما بسیار دوست داشتنی.

الکساندرا ایوانوا: عامل قحطی گریفیندور و تنها کسی که خوشحالم به خونه گریمولد نیومده.

لینی وارنر: کاربلد و بسیار بسیار مسئولیت پذیر و قابل اتکا، دلی روشن و پرنور درونش میبینم.

سو لی: مرموز و در عین حال بانشاط و خفن

لرد ولدمورت: تام عزیز و گمراه هنوز در دلم جا داره.




22. مورد اتهام بودن را دوستداشتید؟ بر جنابتان دردناک و مشقت بار بود؟
کمی طولانی بود و چندبار چرت زدم. اما لذت بخش بود، ممنون از این سوالات خوب و قشنگ و اینکه اینهمه فسفر سوزوندید.

23. پیامی بهر سایر معجونیدگیان دارید؟ و یا معجونیون درون خانه؟
لوموس به قلب و سر و روی‌شون.

24. تمایل دارید که معجون شونده بعدی که باشد؟
ترجیح میدم خودتون انتخاب کنید که چالش برانگیزتر باشه. ولی من تام رو ترجیح میدم.

25. پرسشی که نمی خواستید پرسیده شود و پرسیده نشد. (معجون راستی خوردیدها!)
شاید اینکه دامبلدور بودن چه حسی داره و از درون چطور بنظر میرسه سوال خوبی باشه.
درونش مثل بیرونش انقدر سفید نیست. شلوغ تر و پر از انتظاراته. بیشترین انتظار اونیه که دامبلدور از خودش داره.
اما حداقل خودم لازمه یادم باشه که محفل ققنوس فقط با دامبلدور نیست که پا میگیره، با اعضا و فعالیت هاشونه. این رو برای دامبلدورهای بعدی هم به یادگار میذارم که تلاششون رو بکنن اما نذارن باعث ناامیدی و کمبود فعالیتشون بشه.




× مهمان بعدی روز شنبه معرفی و در معرض دوسیات، انگ‌ها و نسبت های ناروای جامعه جادویی قرار خواهد گرفت.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۰:۲۹ جمعه ۱۸ شهریور ۱۴۰۱

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۲۳:۱۱:۵۲
از یترومایسین
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
پیام: 556
آفلاین




"پایان مهلت مطرح نمودن پرسش‌ها، نتیجه بازجویی به زودی در همین سرای تعبیه خواهد گردید."






تصویر کوچک شده


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۴ پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۱

محفل ققنوس

پیکت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ یکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۲۵:۱۷
از جیب ریموس!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
محفل ققنوس
پیام: 41
آفلاین
پروفس!

۱. من توی ریشتونم اذیت نمیشین؟

۲. مدیریت هاگوارتز، رهبری محفل ققنوس، کوییدیچ، کشف خواص جادویی خون اژدها... جایی هست که فتح نکرده باشین؟ اگه خواستین من هستم با هم بریم فتح کنیم.

۳. اصلا من هم نباشم، اون ریش اذیتتون نمیکنه؟! من دوتا برگ دارم هر روز باید آبیاریشون کنم. شما چجوری ریشتون به آبیاری روزانه نیاز نداره؟ بگین برگای منم یاد بگیرن.

۴. راستشو بگین پروف... چند سالتونه؟ من بارها ازتون پرسیدم و جواب های مختلف دادین. یادتون رفته یا صرفا نمی‌خواین جواب بدین؟

۵. گفته شده شما خواص جادویی خون اژدها رو کشف کردین... چجوری خون اژدها گیر آوردین؟ اژدها رام کردین؟ با اژدها دوئل کردین؟ چشمای اژدها رو با چنگالاتون درآوردین؟



۵ تا گفتم چون نوشتن با این دستا خیلی سخته.


یه بوتراکلِ جذاب




پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ سه شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۱

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۲۳:۱۱:۵۲
از یترومایسین
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
پیام: 556
آفلاین
بسمه تعالی




جنابمان حضور خویش را به همراه دگر متهم این سرای به هممان رسانیدیم. مجدویان‌آ! کنون بدانید و آگاه باشید که این نوبه متهممان شخصی به غایت مروّش، مقنّس، پفسّر، گفّندر و متمایل به بوسیدن همگان می باشد و دامبلیت از وی به غایت دور می‌باشد شد شد... اتهامات و ابهامات پیرامون وی بسیار فراوانند، ز توطئه و اخلال در بازار پیاز بگرفته تا اعمال صغر سن در اسناد سجلی و غیره و ذلک لک لک...


تصویر کوچک شده






توضیحات دنگُ و دینگی:
دقت کنید که در این مصاحبه ها مخاطب پرسش های شما شخصیت ایفایی مهمون (متهم تحت شکنجه) هستش و این کار بیشتر برای شناخت بهتر شخصیت ایفای نقشی اون هاست و نه شخصیت حقیقی پشت اون ها، پس لطفا این موضوع رو در پرسش هاتون لحاظ کنید. از اونجایی که قراره این پرسش ها در قالب شکنجه پرسیده بشن، توصیه می شه که اون ها رو شبیه به اتهام مطرح کنید، گرچه هیچ اجباری در این خصوص نیست و حتی می‌تونن خیلی دوستانه باشند. در نهایت پرسش‌های شما در قالب یک رول که با همکاری با مهمون اون قسمت نوشته شده، پاسخ داده می شن. اضافه کنم که مهلت ارسال پرسش تا پایان وقت پنجشنبه، 17 شهریور 1401 هستش.



پاپاراتزیانه و اسکیترانه،
لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ زاموژسلی.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ جمعه ۴ شهریور ۱۴۰۱

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۲۳:۱۱:۵۲
از یترومایسین
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
پیام: 556
آفلاین
بسمه تعالی


توجه: این مصاحبه پیش از فوت وزیر زاموژسلی ضبط گشته است.


در اتاق جادویی بازجویی به آرامی باز شد و دستی از لای آن بیرون آمد و روی دیوار شروع به خزیدن کرد. کورمالانه بالا و پایین می‌رفت و به دنبال چیزی می‌گشت.

- یافتیم!

کلید چراغ چلکی صدا کرد و اتاق روشن شد. سپس وزیر قدم به درون آن نهاد. اتاق کوچکی که یک چهارپایه وسطش بود و یک لیوان معجون راستی بی‌رنگ درون آن. وزیر چون به بالای آن رسید یک دستمال کاغذی تا شده از جیبش بیرون آورد که در حال جنبیدن بود و بدون آنکه بازش کند، درون لیوانش انداخت. کمی همش زد و بعد آن را در آورد. جلوی خودش گرفت و تای آن را باز کرد.

مغروق گشتن درون معجون راستی چون بود؟

خوب بود، قشنگ آبیاری شدم. یکم دیگه بمونم ریشه میزنم.


نامتان را مِن حیث المجموع با جزئیات فراوان بیان نمایید.

پیکت... پیکت کاملا خالی. بدون کلمه اضافه. ولی اگه وزیر لایق بدونن میتونن یه اسم جذاب بلند بالا پیشنهاد بدن که به جذابیت ذاتیم بیاد.


وزیر با خودش اندیشید شاید بتوان وی را کتجو نیز نامید، ولی چیزی نگفت.

درختتان در کجای می‌باشد؟
توی جنگل ممنوعه، دور و اطراف محل زندگی سانتورها. احدی جرئت نمیکنه نزدیکش شه، حتی خودم. تازه چراغاشم روشن گذاشتم تا وقتی نیستم دزدا نرن توش. از همه درختای اطرافشم بلند تره، عمرا بتونین پیداش کنین.


دارای میوه می‌باشید؟

خیر، بهتر از اون. برگ دارم، فتوسنتز میکنم و اینا. ریشه هم میتونم بزنم حتی.


گل می‌رویانید ز خویش؟

یه وقتایی خیلی ذوق کنم غنچه میزنم.


از زیستن درون ریش آن پیر مملوء ز فسفر گویید.
خیلی خوبه! اجاره خونه نمیخواد بدی، پول آب و برق و گاز هم نمیخواد، صاحبخونه هم بهم اعتماد کامل داره. تازه شکار هم نمیخواد بری، غذا خودش همیشه آمادست.

آقای زاموژسلی در دفترش چیزی راجع به سوءاستفاده از سالمندان نوشت.

ز اهل هافل گشتید... چه شد که گشتید؟
هافل یه صمیمیت خاصی داره که نتونستم مقاومت کنم. پروف هم معتقد بود بهتره چند تا دوست پیدا کنم. به هر حال بوتراکل به این جذابی خطرناکه تنها و بی دفاع باشه.


در وزارت ز جنابمان حمایت بنمودید، گویید چگونه و به چه نحوی تطمیعتان بنمودیم؟
شما میخواستین آه و فغان ملت رو در بیارین، منم همینطور. خواسته هامون در یک راستا بود.


آقای زاموژسلی چیزی راجع به استفاده ابزاری از خودش در دفترچه‌اش یادداشت کرد.


ز وفاداریتتان اسی کماندار می‌باشد، اسی کماندارتان کو؟
اسی کماندار؟ منظورتون نیوته؟ اون تشکیل خانواده داد کلا منو فراموش کرد. منم اومدم دوستای جدید پیدا کردم.


بر مجمع ققنوسیان وارد گشته‌اید، آنجای چه می‌کنید؟
من یه بوتراکلِ ریزه میزه م، پس توی هیچکدوم از تمیزکاری ها و آشپزی و اینا هیچ کمکی نمیتونم بکنم. اگه کار به مبارزه خیر و شر رسید، میتونم چشم یه چند تا بچه شر رو در بیارم. : biganeh:



چگونه ز اسواپ پیاز تناول می‌نمایید؟ گیاهی مگر گیاه دگر را می‌خورد؟
من معمولا سوپ پیاز نمی‌خورم. غذای من با بقیه فرق داره. ولی من چهره تک تک پیازایی که باهاشون روبرو شدم و یادمه. هر وقت مالی ویزلی میخواد سوپ پیاز درست کنه، پیازایی رو جمع میکنم که باهام بد رفتار کردن.



در کجای سرایگان محفلیّون می‌زی‌اید؟
در ریش پروف. توی شرایط بحرانی هم جیب دیگران.


در تالار اسرارمان یک پیشگویی در خصوص جنابتان موجود می‌باشد، ماهیت آن چه می‌باشد؟
پیکت یه سرمایه دار بزرگ میشه که همه درختای دنیا رو میخره و در نتیجه درختا و بوتراکل های ساکن اونها زیر دست پیکت میشن. همچنین پیکت بزرگ کم کم میوه ها رو جایگزین گیاه می‌کنه تو رژیم غذایی مردم. در این راستا از وزیر خواهش دارم قیمت سبزیجات رو ببرن بالا و اگه کسی پرسید چرا، از ضررات گیاهان بگین براشون.


آقای زاموژسلی با خودش اندیشید که «لو می‌دهد که به سازمان اسرار نفوذ بنموده و ایضا قصد ایجاد تشنج در مطعمه ملت جادویی دارد، یادمان باشد روزی به عنوان سلطان سبزی مصلوبش نماییم.» سپس برای خودش سری به تایید تکان داد.

در حد فاصل جاروی جیغ و مرلین چه چیزهایی موجود می‌باشد؟
ایمان، تقوا و عمل صالح. تعدادی هم پروفسور، تاتسویا، ایوا و پیکت.



خویش را جذاب می‌خوانید؟ ز چه روی؟ این اسم رمز نشانه کدامین عملیات بوده و قصدتان زان چیست؟ قتل، اقتال، مقاتله؟
یعنی می‌خواین بگین من جذاب ترین و خاص ترین و خفن ترین بوتراکل روی زمین نیستم؟ قصدم صرفا گفتن حقیقته.

آقای زاموژسلی سرش را به سمت بوتراکل برده و با دقت به چشمانش خیره شد، آنگاه در دفترچه یادداشتش نوشت «تحت تاثیر مواد توهم‌زا می‌باشد.»

موثرترین شکنجه بر جنابتان چیست؟
تمیزکاری. دم عید که میشه خودمو لای علفها گم و گور میکنم. آخه با این دستا چی رو میشه تمیز کرد؟!


اگر در این سرای محبوستان نماییم آیا احدی ز بهر جنابتان سندی مهیّا خواهد بنمود؟
احتمالا مامان تراکلم مجبور میشه سند درختی که تو جنگل غیر ممنوعه داریم و بذاره گرو. شما که نمی‌خواین یه بوتراکلو بی درخت کنین، میخواین؟



آقای زاموژسلی سپس چوبدستی‌اش را تکانی داد و پوشه آبی رنگی از غیب ظاهر شد و در مقابل او باز شد و معلق ماند. نگاهی به آن انداخت و سپس رو به پیکت کرد و گفت «اینان اتهامات آن پیر مملوء از فسفر می‌باشد که دامبلیت ز وی دور است.»

پیکت جان، جات راحته؟ از حیث گرما و سرما و آذوقه مشکلی نداری؟
خیلی راحته. یه خورده توی گرما اذیت میشم ولی با یه خورده هوا خوری حل میشه.



من همیشه فکر میکردم دستات یکم خطرناکه، دسته؟ ریشه س؟ نتونستم معاینه کاملی بکنم، خودت بگو چیه و ازش چه استفاده هایی میکنی.
اینا چنگاله، برای تهدید ملت و گاهی عملی کردن تهدید استفاده میشه. ولی از اونجایی که پروف خشونت رو ممنوع کرده، پیازمو باهاش خورد میکنم.


از اونجایی که استفاده از چوبدستی با مرامت سازگار نیست، وقتی که موقعیتش بشه، مردمو با چی میزنی؟
با اجازه پروف، با چنگال.


آقای زاموژسلی با خودش فکر کرد«با چه می‌زند؟ سفیدان بسیار دچار خشونت گشته و جز جنگ و نزاع نمی‌اندیشند. آخر الزمان بگشته است.»


چرا دلت برای درختای جنگل ممنوعه تنگ نمیشه و چسبیدی به ریش این پیرمرد؟
دلم که تنگ میشه، ولی جنگل ممنوعه هم جای خطرناکیه. اگه گرسنه م بشه مجبورم برم شکار ولی ریش هم امنه هم غذا آماده ست. شاید هم تونستم تا وقتی بین جادوگران زندگی میکنم، فرهنگ یه زندگی بوتراکلانه رو بهشون یاد بدم. مثل نوع تغذیه و نوع استفاده از درختا.


ایا وقتایی که نیاز به رسیدگی داری میری پیش استاد مراقبت از موجودات جادویی تا ازت مراقبت کامل به عمل بیاره؟ یا نه و هاگرید تنها گزینه ست؟
هاگرید بهترین گزینه ست. ریش داره. خیلی زیاد. تا وقتی حالم خوب شه غذا و جای خواب دارم.


آقای زاموژسلی به سرعت در دفتر یادداشتش نوشت «مالیات آذوقجات پنهان در محاسن هاگرید را نمی‌دهند.»


پیکت آرومی هستی، هیچوقت دوست نداشتی مقام و منصب خاصی داشته باشی؟
. پیکت کار داوطلبانه دوست داره. داوطلبانه درختا رو هرس کردن، داوطلبانه خونه ها رو از حشرات تمیز کردن، و داوطلبانه درآوردن چشم مهاجمان و کسایی که علیه درختا خشونت به خرج میدن.



آرزو و غایت یه پیکت چیه؟
ریشه بزنم و ریشه هامو در سراسر زمین پخش کنم و بر همه گیاهان حکومت کنم. ولی از اونجایی که این آرزوی بوتراکلای بده، آرزوی تابیدن نور عشق و دوستی بر دل همگان رو دارم.



پیکت از چی بیشتر از همه بدش میاد؟
از دارکوب! سر صبح تق تق تق میزنن توی درختای همسایه، نمیذارن آرامش داشته باشیم.


وزیر تاب دیگری به چوبدستی اش داد و این بار پوشه دیگری ظاهر شد؛ سرخ و رویش نوشته شده بود بلک بعید.

از کی رفتی توی ریش دامبلدور؟ نیوت ولت کرده یا فرار کردی؟
همونطور که قبل تر اشاره کردم، نیوت تشکیل زندگی داد و رفت پی زندگی خودش، منم رفتم پی زندگی خودم.



میگی مدرسه نمیری! اما من بررسی کردم، توی کلاس آموزش دوئل شرکت کردی! هدفت از این کار چیه؟ چه نقشه‌ای داری؟
صرفا به دلایل دفاع شخصی بود. موجود جذابی مثل من حتما بدخواه زیاد داره.


خودت گفتی که وقتی درخت مورد علاقه‌ت رو پیدا کنی، به ندرت مهاجرت می‌کنی! این یعنی دامبلدور درخته؟ نواده‌ی درخته؟ بعدا قراره درخت بشه؟
پروفمون البته چیزی از درخت کم نداره. فقط یه ذره متحرکه. شاید حتی نواده درخت ریش باشه.


چرا روی کلمه‌ی «ریزه میزه» حساسی؟ نکنه واقعا میزه‌ای؟
*چنگال هایش را تهدید آمیز به هم میزند* مردم بخاطر ریزه میزه بودنم منو دست کم میگیرن. غافل از اینکه بوتراکل نبین چه ریزه.



چرا محفل؟ خونه‌ی ریدل که قفل‌های بیشتری برای گشایش داره!
وسوسه انگیزه، ولی رهبرتون ریش نداره.


چجوری می‌میری؟ یه دمپایی بزنن روت بسه یا باید سرت رو قطع کرد؟
خشونت چرا؟ هر مسئله ای پیش اومده با گفت و گو حلش میکنیم. حقیقتش نمیدونم. نمردم تا حالا. قصد هم ندارم بمیرم فعلا.



گفتی سخت اعتماد می‌کنی! از هر گروه هاگوارتز قابل اعتمادترین و غیرقابل اعتمادترین رو نام ببر!
هافلپاف: قابل اعتماد ترین سدریکه. میتونی همه رازهاتو بهش بگی و مطمئن باشی به کسی نمیگه. فقط وسط حرفات یه خورده خر و پف می‌کنه که اونم مهم نیست.
غیر قابل اعتماد ترین هم خودمم. در ازای یه پروانه خوش خط و خال یا یه برگ خوشگل همه چیو لو میدم.
گریفندور: قابل اعتماد ترین تاتسویاست. یه سامورایی همیشه آماده!
غیر قابل اعتماد ترین ایواست. وقتی شیکمش قار و قور می‌کنه به هیچ وجه نزدیکش نشین.
خیلی با ریونکلاوی ها و اسلایترینی ها صحبت نکردم، ولی مطمئنا غیر قابل اعتماد ترین ریونی، لینیه. تنها حشره ای که تا حالا دستم بهش نرسیده.


ادامه پرسشان جنابمان...

چگونه سر ز سرزمین جادویانه بریتانیا به در آوردید؟
من توی درختم داشتم زندگیمو میکردم که نیوت منو از توی کیفش در آورد. اینجوری از اینجا سر درآوردم.


گر جنابتان را دو نیم بنموده در آب قرار دهیم دوقلوی می‌گردید؟
اگه قلمه زدن بلد باشین امکانش هست. اگه دوقلو می‌خواین که کاری نداره، برگمو میدم معجون مرکب درست کنید. خشونت چیزی جز پشیمونی نمیاره.



راجع به پنج مجدوی و ساحره به انتخاب جنابتان به علاوه پنج تای به انتخاب جنابمان هرچه می‌خواهید گویید:

آلبوس دامبلدور: بهترین صاحبخونه و رهبر ممکن.

لرد ولدمورت: نه مو، نه ریش، نه جیب؟ هیچ جا واسه زندگی یه بوتراکل ندارن. :Noch:

سوجی: شناختی ازش ندارم. اگه بذاره یه خورده با چنگالام بشکافمش میتونم شناخت عمیق پیدا کنم‌

تاتسویا موتویاما: خیلی خیلی قابل اعتماده. همیشه هم تو هرس کردن درختا با کاتاناش بهم کمک می‌کنه.

الکساندرا ایوانوا: همیشه احساس میکنم یه "چقد خوشمزه به نظر میرسی" خاصی تو چشماش میبینم.


آقای زاموژسلی منتظر پنج جادوگر یا ساحره به انتخاب خود پیکت ماند ولی ظاهرا خبری نبود...

معجونیدگی چگونه بود؟
بستگی داره چقدر از حرفام پخش بشه.


پیامی بهر دگر اشخاصی که بر این سرای وارد خواهند شد دارید؟
تا ته سر بکشید، رازهاتون برملا شه، تو دردسر بیفتین بخندیم.



کدامین شخص را ز باب معجون خوران معرفی می‌نمایید؟
پروفمون رو بیارین. خیلی چیزا هست که می‌خوام ازش بپرسم.



پرسشی که نمی‌خواستید ز جنابتان بپرسیم را پرسش نموده و پاسخش گویید. (معجون راستی)
چه سوالی میخوای از شخص وزیر بپرسی ولی به دلایل امنیتی نمیتونی؟ چیزه... دنگ خوردنیه؟







* متهم بعدی به زودی معرفی خواهد شد...


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.