سرژ : آقا من یک فکری دارم چرا من آهنگای سیستم رو نخونم فکر کنم درامدمون بالاتر میره ها ؟
آلبوس و مریدانوس و رون نگاهی به هم انداختند . رون در حالی که بالا پایین میپرید گفت : آره حق با توئه چرا به فکر خودمون نرسید . آلبوس در حالی که بروشورهاش رو از تو جیبش در میاورد ( نکته : بروشور که تو جیب جا نمیگیره ) گفت : عالیه !! وای خدا جون میتونم بقیه بروشورهام رو بفروشم .
رون فریاد زد : سرژ پس چرا منتظری ؟ تو برو بیرون مغازه شروع کن به خوندن هر کس خواست کنسرت تو رو ببینه اول باید بیاد از اینجا چیز میز بخره ؟
آلبوس که نیشش تا آخر باز شده بود : عالیه منم بین مردم راه میرم و بروشور هام رو پخش میکنم
مریدانوس : منم میمونم به رون کمک میکنم .
هر کس رفت سر پست خودش . سرژ رفت بیرون مغازه گیتارش رو از تو جیبش دراورد و شروع به خوندن یکی از آهنگای سیستم کرد . بلافاصله مردم دور سرژ جمع شدن و با علاقه بهش نگاه کردند . رون فریاد زد : هوی از این ور بیاین اینجا ببینم !
همه جمعیت رفتند تو مغازه . رون گفت : میخواین به آهنگ سیستم گوش بدین ؟
همه جمعیت سرها رو تکون دادن .
رون گفت : پس اول باید از اینجا خرید کنید .
آلبوس از پشت رون فریاد زد : و بروشورهای منو بگیرین
مدتی گذشت رون در حالی در چشمانش عکس دلار افتاده بود داشت با علاقه پولهارو میشمرد :
50010 گالیون . 50011 گالیون 50012 گالیون وای خدا جون چقدر پول 50013....
آن طرف مریدانوس مثل برق از این سمت به آن سمت مغازه میرفت و به متقاضیان بی شمار مغازه جواب میداد . آلبوس در بین جمعیت راه میرفت او در حالی که بروشور هاش رو دسته دسته توی جمعیت پرتاب میکرد فریاد میزد : کلاسای رول پیلینگ . غیر رول پلینگ . المپیاد و تقویتی رولپیلینگ .......
اما تمام جمعیت جذب آواز سرژ شده بودند آنها همه دستهارو بالا گرفته بودند و دست میزدند جیغ میزدند عده ای وسط خیابون میرقصیدند . سرژ که کاملا جو گیر شده بود از سکو پایین آمد و رفت بین تماشاچیان بلافاصله صدای جیغ دخترا به اوج خودش رسید . سرژ با فریادش آواز میخوند و از بین جمعیت عبور میکرد و جمعیت نیز دنبال سرژ می آمد سرژ رفت وسط خیابون ایستاد و شروع به گیتار زدن کرد بلافاصله همه دورش جمع شدن و شروع به رقصیدن کردند .
_ دووووون . دوووووون دووووووووننننن
صدای سرژ قطع شد و او با تعجب به سیمهای گیتارش نگاه کرد . تمام سیمهای گیتار سرژ پاره شده بود . لحظه ای گذشت همه ساکت شدن و عده ای با خشم و عده ای با تعجب به سرژ نگاه میکردند در آن میان فقط صدای آلبوس شنیده میشد که داشت برای بروشورهایش تبلیغ میکرد صدای آلبوس نیز خیلی سریع قطع شد یواش یواش صدای جمعیت خشمگین اوج گرفت . سرژ نگاهی به جمعیت کرد و لبخند زد
.. ........