هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۹:۱۴ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۸

برودریک بودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۰۲ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
از هولد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 63
آفلاین
سوژه جدید

مینروا مک گونگال وزیر تازه به قدرت رسیده سحر و جادو با عصبانیت روی میز چوبیش مشتی کوبید.
- استر لعنتی! اول وزارتی یک سلامی یک علیکی هیچ ، تازه میاد و میگه باید به مدیرا باج بدیم. میگه مدارکی در دست داره که نشون میده من در انتخابات تقلب کردم!

تمامی کابینه وزارت جلوی روی مگی ایستادن و غرق در وحشتن.
مگی ادامه میده : خب ببینین ، باید تنها کسی رو که به این اطلاعات دسترسی داره یعنی استر رو نابود کنیم. کینگزلی! هرچه سریعتر آبدارچی ها رو به ملاقه های تیز و وحشتناک مجهز میکنی و دم در خوابگاه مدیران کشیک میدی. هرموقع استر تنهایی اومد...

کینگزلی جمله مگی رو تموم می کنه.
- میگیرمش و میارمش توی آبدارخونه تا شما به حسابش برسید!
مگی : آفرین پسر خوب!

آبدارخونه!

کینگزلی به سرعت وارد آبدارخونه میشه. آبدارخونه مملو از بخار کتری و بوی بخار آب شده.
- آبدارچی ها به صف! از جلو نظام.

آبدارچی ها به سرعت جلوی کینگزلی صف میبندن.
کینگزلی : راحت باش!
آبدارچی ها : یا مرلین ادرکنی عجل علی ظهورک یا مگی!
کینگزلی که از تربیت مناسب آبدارچی ها راضی شده بود شروع به صحبت کرد.
- خب اولین ماموریت ما صاف کردن یکی از دشمنان وزارت یعنی استرجس ملقب به استربوقچی هست. لذا از همه شما میخوام که با ملاقه های خود به خوابگاه مدیران رفته و کمین کرده تا بتوانید در بهترین موقعیت وی را شکار کنید و به اینجا بیارید.دست مرلین یار شما! رو!

و اینگونه ارتش آبدارچیان برای قاپیدن استرجس به سمت خوابگاه مدیران حرکت کرد...


where is my love...؟


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۹:۰۷ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۸

مینروا مک گونگال old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۰ دوشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۵۸ یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵
از دفتر وزارت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 547
آفلاین
وزارت سحر و جادو اعلام می کند :

طی تایید وزارت سحر و جادو و وزیر سحر و جادو تصمیم گرفته شده است مسئولیت این تاپیک از این پس به عهده ی آبدارچی کینگزلی شکلبوت می باشد !

مسئولیت مسئول تاپیک :
دنبال کردن سوژه و جلوگیری از انحراق آن .
تزریق سوژه های جدید در صورت لزوم .
ارائه ی گزارش به وزیر در مورد پیشرفت تاپیک
در صورت لزوم اقدام به عضو گیری کنند .
مدیریت تاپیک .

توجه : این کار دلیلی بر کم کردن کار وزیر و کابینه نیست بلکه تنها روشیست برای بهبود اوضاع فعلی و پیشرفت روز افزون ایفای نقش سایت .

با تشکر وزیر سحر و جادو !


ویرایش شده توسط مینروا مک گونگال در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۰ ۱۹:۰۹:۳۴


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۴:۳۸ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
به نام مرلين كه توانايی استفاده از ملاقه را به ما آموخت .

ملت گرامی، چه آبدارچيان و چه غير آبدارچيان، اسامی كسانی كه زير نظر من به فعاليت های آبدارچی گرانه ميپردازند ذكر گرديده، در صورتی كه شما نيز می خواهيد با بهره جويی از قدرت ديگ و قابلمه، آبدارچی شويد، برای من يك پيام شخصی بفرستيد.

اسامی آبدارچيان:

1. استن شانپايك

2. برودريك بود ( عضو افتخاری )

3. ماركوس فلينت

4. روونا راونكلاو

5. روفوس اسكريم جيور

6. گيلدوری لاكهارت

پيام به آبدارچيان:

شما موظفيد با ملاقه بر سر هر كس كه به شغل شريف آبدارچی گری توهين كرد و آنرا در حد خود نخواند بكوبيد. ما در اين آبدارخانه، سوژه های نوين و فرا گولاخی قرار ميدهيم. ماموريتهايی به شما عزيزان داده ميشود كه اميدواريم آنها را با تلاش و كوشش انجام دهيد. باشد كه لذت در وجود ابدارچيان بجوشد!

از برودريك بود، عضو افتخاريمان كه به علت طنزی كه در اين شغل ديده، با آنكه كمك معاون است، حاضر به پذيرش اين شغل به عنوان عضو افتخاری شده است، خواهشمندم سوژه ای در اين تايپيك قرار دهد تا فعاليت خود را با كاری نيكو آغاز كرده باشد.

*در صورت تاخير برودريك، خويشتن سوژه ی جديدی در تايپيك قرار ميدهم.

ماموريتمان به زودی با مشورت با شخص كچل دوم سايت ( لرد ولدمورت ) در خانه ريدلها برگزار خواهد شد.

قدرت ملاقه دانی چيست؟



Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۳:۳۳ جمعه ۹ مرداد ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
متاسفانه استقبال فرا بی نظيری كه در نظرم بود، از آبدارخانه نشد!

ملت محترم، اگر عاشق كودتا هستيد، اگر عاشق وزير هستيد و ...

خلاصه هر سليقه ای داريد، می توانيد با قدرت قابلمه و ديگ و تكيه بر نيروی آبدارچی بودنمان يكی از بهترين آبدارچيانی باشيم كه دنيا تا به كنون به خود ديده است.

در صورت تمايل به آبدارچی شدن، يك پيام شخصی به كينگزلی شكلبوت بزنيد.

پ.ن: می خواهيم تفريح كنيم.

می خواهم با ملاقه بر سر ولدك بكوبم تا يگانه كچل سايت شوم.

قدرت ملاقه دانی چيست؟

به زودی آبدارچيان اعلام خواهند شد.


ویرایش شده توسط كينگزلی شكلبوت در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۹ ۱۳:۳۹:۰۴


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۸

گیلدروی لاکهارتold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۷ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 18
آفلاین
پيوز دستش رو بالا مياره و به صورت خفنزی تكون ميده. ريتا هم همون حركت رو ميكنه. ولدی هم همون حركت رو ميكنه. جيمز هم همون كار رو ميكنه. ملت كودتاچی كه كلا از اشاره های چهار نفر پيش روشون سر در نميارن، فكر ميكنن اونا دارن اخبار ناشنوايان پخش ميكنن .

دامبل، كه كلا ضريب هوشی بالاتری نسبت به ملت كودتاچی داشته، متوجه ميشه وقتی اونا دارن اخبار ناشنوايان رو در آبدارخونه وزارت سحر و جادو پخش ميكنن اونا رو با ناشنوايان اشتباه گرفتن. دامبل در كمال عصبانيت اين موضوع رو به كودتاچی ها تفهيم ميكنه و اونا در كمال ناراحتی، از آبدارخونه خارج ميشن...

پيوز يه نگاه به پشت سرش ميندازه و در كمال تعجب ميبينه كه ملت كودتاچی، گذاشتن رفتن. ريتا هم دقيقا همين احساس رو ميكنه. ولدك و جيمز هم به همين نتيجه ميرسن...



Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۴:۰۷ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
-شنيدين مسئول جديد اين آبدارخانه كی شده؟

-آخه آبدارخانه هم مسئول می خواد؟ وزير كه بوقی باشه كارهاشم بوقی ميشه!

كينگزلی به صورت كاملا خفن، از غيب ظاهر ميشه و به ملت جادوگر چشم ميدوزه كه در تفكرات خودشون به سر ميبرن. سر بی موش كه در زير انورا طلايی آفتاب می درخشه رو خارش مختصری می ده و ميگه:
-اهم، اهم، ملت ساكت شين. ميگم ساكت شين! خفـه شين ديگه باو!

ملت همه خفه ميشن و به كينگزلی زل ميزنن كه يه پيشبند آشپزی رو بسته و ملاقه ی نقره ار رنگی رو تو دستاش گرفته. سرش رو با حالت تاييد آميزی تكون ميده و ميگه:
-بنده مسئول جديد اين آبدارخونم. هر كی می خواد به من كمك كنه، بكنه. همه بايد ديگ، قابلمه، ليوان، ملاقه و هر چی از اين قبيل رو برداريم و بزنيم تو سر كودتاچيان. ما با نيروی آبدارچی بودن و قدرتی كه وسايل آشپزی به ما ميدن ميتونيم دشمنان وزارتخونه رو از پيش رو برداريم...

ملت همه دست ميزنن و گوجه فرنگی های قرمز و به نظر تازه رو به سمت كينگزلی پرت ميكنند...

همان شب:

-آخه پيوز، چرا بايد از آبدارخونه شروع كنيم؟ اين همه جا بود برای سركوب كردن وزير...

پيوز دستش رو به نشانه سكوت بالا مياره و به ولدی چشم ميدوزه كه در كنار ريتا و مرلين ايستاده. ملت كودتا چی پشتشون ايستادن و منتظر اونن كه در اولين عملياتشون آبدارخونه وزارت رو فتح كنن.


من، به عنوان شخص كچل اول سايت، جا داره بگم ولدك شخص كچل آخر سايتم نميشه، مسئول آبدارخانه هستم. دوست داران وزارت، ميتوانن با فعاليت در اين تايپيك ما را همراهی كنند.



Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۳:۱۸ سه شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۷

گراوپold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۳ شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
از لای ریشای هاگرید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 156
آفلاین
پیوز دوباره به خودش میاد ، یک چرخی تو هوا میزنه و دوباره برمیگرده پیش ارتش میلیونی و مگی :
مگی : بله قربان ... یعنی چیزه پیوز ! چه خبر بود؟

پیوز : قربان ، دو مرگ خوار نبودن ، بلکه ده بیست تایی میشدن حالا چه خاکی تو سرمون بریزیم ، قربان؟

مگی موهاش رو از پشت میبنده و یک عینک دودی میزنه و پشت سرش یک بشکن میزنه و گراوپ بدو بدو به طرف مگی میره.
_گراوپ کمک کرد! گراوپ خواست کرد کمک به مگی!

مگی با چوبش به گراوپ اشاره میکنه که نزدیکش بشه و بعد میگه :
_ ببین گراوپی جون ، تو باید دهنتو باز کنی و بزاری توی این لوله ، بنابراین چون ارتش من خستست و نمیخواد با مرگ خوارا بجنگه تو همشون رو قورت میدی و ما هم بر میگردیم و به کار و زندگیمون می رسیم!
گراوپ سرش رو به علامت تائید بالا و پایین میبره.
_ گراوپ موافق بود!

مگی : ها ... خوب شد! حالا برو!
گراوپ بدو بدو میره طرف لوله و انگار که آرواره نداشته باشه دهنش رو به قطر دو متر باز میکنه.

اون طرف لوله
_ هـــــــــــــــوی! بیاین باز شد فقط نمیدونم چرا بازم اینقدر ته اینجا تاریکه! مثل این می مونه که یک نفر دهنش رو باز کرده تا مارو قورت بده!

صدای دهشتناک ولدی از پشت سر مرگ خوار شنیده میشه :
_ مورگان ، حرف نزن ، باید همگی جفت پا بپریم توی سیاهی!
سپس یک نگاه به پشت سرش میکنه و میبینه که مرگ خوارا به صورت دایره وار دور لوله باز شده حلقه زدن و دارن نگاش میکنن پس صداش رو صاف میکنه و ادامه میده : فهمیدین مرگ خواران وفادار؟
مرگ خواران :
ولدی با رضایت دستی به کله کچلش میکشه و میگه : خیلی خوبه ! مورگان تو اول از همه بپر! با شماره من : یک ... دو ... سه!

این طرف لوله - کنار ارتش
قووورت - زرررررت - قارررررت
با هر صدای فریاد یک برآمدگی در گلوی گراوپ تشکیل میشه و بعدش شکمش از قبل بزرگتر میشه!
زررررت _ قورررت!

بعد از بیست دقیقه - داخل شکم گراوپی
ولدی چوبش رو روشن میکنه و میگه : مارو باش! اینجا چقدر بوی گند میده! چقدر کثافت اینجاست! واه واه واه! ولدی این چیزا رو دوست نداره! مرگ خوارا باید یک راه چاره پیدا کنیم!
کاساندرا : وا لردی جون ! ما توی این منجلاب کثافت چه کاری از دستمون ساختست؟
ملت ft ولدی :


ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۲ ۲۳:۲۸:۵۱
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۲ ۲۳:۳۱:۴۳
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۲ ۲۳:۳۳:۴۶
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۲ ۲۳:۴۸:۲۲

[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۱:۳۷ سه شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۷

ریتا اسکیتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰
از تو اتاقم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 568
آفلاین
مگی نگاهی به ارتشش انداخت و گفت:

-خب ارتشی های عزیز، فعلا اینجا اتراق میکنیم. این مرگخوارای بوقی نمیفهمن که میتونن از جادو هم استفاده کنن و دارن با بیل و کلنگ دیوارو تخریب میکنن دیوارای وزارت هم بتنیه و احتمالا هفت-هشت ساعتی طول میکشه تا اینجا رو خراب کنن از شما دعوت میکنم که بشینین و سر خودتون رو با انواع تفریحات خاله زنکی، مثل تخمه شکوندن و غیبت کردن پر کنین!

ملت ارتشي يا ارزشي يا لرزشي يا شايد هم ورزشي(ک.ر.ب. مگی) روی زمین نشستند و در حالی که از بقچه های خود ظرف های تخمه و ابنبات و انواع و اقسام خواربار دیگر را بیرون می اوردند، سرگرم تفریحات خاله زنکی شدن!

ساعاتی بعد

مگی بالا سر ارتش وزارت نشسته که همه خوابشون برده بود و در حالی که دستش را زیر چونه اش زده بود، داشت با تمام قوا تقلا میکرد که دستش در نره!

مگی: پیوز
پیوز: بله قربان
مگی: تو بیداری؟
پیوز: بله قربان
مگی: خوابت نمیاد؟
پیوز: بله قربان
مگی: بله قربان؟
پیوز: بله قربان
مگی: چی بله قربان؟
پیوز: شما چرا میگین بله قربان؟
مگی: تو گفتی بله قربان.
پیوز: خب من همیشه میگم بله قربان!
مگی: الان چرا گفتی بله قربان؟
پیوز: قربان من نگفتم بله قربان! شما گفتین چی بله قربان.
مگی: یعنی میگم تو چرا میگی بله قربان
پیوز: من میگم بله قربان؟
.
.
ساعات دیگری گذشته و پیوز و مگی همچنان دارن در مورده جمله ی بله قربان بحث میکنند که ناگهان مگی متوجه میشه، صدای بیل و کلنگ داره زیادتر میشه!

مگی: پیوز؟
پیوز: بله قربان
مگی: صداها نزدیک شده فکر کنم دیوار داره تخریب میشه!
پیوز: بله قربان
مگی: اه توام همه چی رو خز میکنیا! برو ببین اگه دیوار خراب شده به بچه ها اماده باش بدم
پیوز:
مگی: برو دیگه
پیوز: بله قربان

پیوز به سمت انتهای تونل، در طرف دیگر ان رفت و در حالی که سعی میکرد از چشم مرگخواران پنهان بماند، خم شد تا نگاهی به انتهای تونل بیاندازد.

بر خلاف انتظارش عده ی کثیری از مرگخواران را دید، که به انتظار نشسته اند تا کار تخریب دیوار به پایان برسد. دو سه مرگخوار جلویی، با بیل و پتک و کلنگ به جان دیوار افتاده بودند و با حرارت به ان ضربه میزدند.

مرگخوار اولی: تموم نشد؟
مرگخوار دومی: باید تموم شده باشه!
مرگخوار سومی: اره به ملت بگین با یکی دو ضربه دیگه میریزه
پیوز:


... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۹:۵۴ سه شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۷

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
مگی : مگه نمی گم حمله کنین ! چرا حمله نمی کنین ؟
ملت ارتشی : خب ، گرواپ راست میگه !
مگی : گرواپ هیچم راست نمی گه !
ارتش با خشونت به مگی خیره شدند .
مگی : خب ، باشه ! گرواپ چی کار کنیم ؟
گرواپ : ما باید رفت اونور انتهای حفره و اونارو گرفت . شما فهمید
ارتش و مگی :

بعد از چند دقیقه همه اونور انتهای حفره ظاهر شدند ؛ غافل از این که بعد از ناپدید شدن آن ها تعداد مرگ خواران بسیار بیشتری به دنبال آن چند مرگ خوار وارد تونل شده اند .

پیوز با بی حوصلگی نگاهی به اطرافش انداخت و گفت :
- حالا تا کی باید این جا منتظر بمونیم !
گرواپ که احساس می کرد باید جواب او را بدهد گفت :
- باید موند اینجا تا وقتی که اونا اومد .
مگی با تنفر نگاهی به گرواپ انداخت و گفت :
- فکر کنم من رئیسم اینجا ! خب ، پیوز باید تا وفتی که اونا بیان این جا بمونیم !



Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۷:۲۳ سه شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۷

مینروا مک‌گونگال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۲۷ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۸
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 45
آفلاین
مگي به سمت گراوپ رفت و با يه اشاره ي چوب جادوش، اونو در آورد و بعد گفت:
_ ارتش ميليوني عزيز! ما كه اينقدر اسكول مشنگ نبوديم كه! قشنگ بايد تحقيق كنين! خايله خب!... اونجا رو!

يهو سر همه بر ميگرده طرف سياهي ها و مگي از موقعيت استفاده ميكنه و اينشكلي ميشه :
بعدش همه با تعجب سرشونو بر ميگردونن سمت مگي و مگي اينشكلي ميشه:



يهو ريتا چشماشو ريز كرد و گفت:
_ گوش بديد! اون 2 تا سياهي دارن حرف ميزنن... هيسسسس!

پيوز سريعا ميره هاگزميد و يه سري گوش گسترش شونده بر ميداره و بر ميگرده! ( دست حيف نون رو بسته!! )
همه شروع ميكنن به گوش دادن:

_ مورگان ! ! روانيم كردي! نقشه رو نيگا كن!
_ ئه؟ ... چه جالب! يعني تونل مخفي نيروگاه اتمي به وزارتخونه، يه كم اون ور تره، نه؟!
_ آره ديگه! سرش مسدود شده ، بوقي! بايد اينجاها باشه... صبر كن...

بعد صداي چندتا تق تق اومد و بعد صداي مورگان كه ميگفت:
_ آفرين ريگول! اينجا صداي خالي بودن ميده! هر چي هست همينجاست!
_ خب ديگه! بكن!

و بعد صداي تلق و تولوق و بيل و كلنگ اومد.

مگي يه ابروشو برد بالا و با لحن" ايول! كشف شدن!" گفت:
_ بريم حمله كنيم! آماده... يك... دو...

_ گراوپ نيامد! گراوپ فكر كرد بهتر بود كارشون رو انجام بدن! بعد ما رفت و ديد اونجا چه خبره! و فهميد چرا خواست اومد وزارتخانه! گراوپ هرمي خواست!

ملت: ماشالا مغز!
مگي:








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.