پیوز دوباره به خودش میاد ، یک چرخی تو هوا میزنه و دوباره برمیگرده پیش ارتش میلیونی و مگی :
مگی : بله قربان ... یعنی چیزه پیوز ! چه خبر بود؟
پیوز :
قربان ، دو مرگ خوار نبودن ، بلکه ده بیست تایی میشدن حالا چه خاکی تو سرمون بریزیم ، قربان؟
مگی موهاش رو از پشت میبنده و یک عینک دودی میزنه و پشت سرش یک بشکن میزنه و گراوپ بدو بدو به طرف مگی میره.
_گراوپ کمک کرد! گراوپ خواست کرد کمک به مگی!
مگی با چوبش به گراوپ اشاره میکنه که نزدیکش بشه و بعد میگه :
_ ببین گراوپی جون ، تو باید دهنتو باز کنی و بزاری توی این لوله ، بنابراین چون ارتش من خستست و نمیخواد با مرگ خوارا بجنگه تو همشون رو قورت میدی و ما هم بر میگردیم و به کار و زندگیمون می رسیم!
گراوپ سرش رو به علامت تائید بالا و پایین میبره.
_ گراوپ موافق بود!
مگی : ها ... خوب شد! حالا برو!
گراوپ بدو بدو میره طرف لوله و انگار که آرواره نداشته باشه دهنش رو به قطر دو متر باز میکنه.
اون طرف لوله_ هـــــــــــــــوی! بیاین باز شد فقط نمیدونم چرا بازم اینقدر ته اینجا تاریکه! مثل این می مونه که یک نفر دهنش رو باز کرده تا مارو قورت بده!
صدای دهشتناک ولدی از پشت سر مرگ خوار شنیده میشه :
_ مورگان ، حرف نزن ، باید همگی جفت پا بپریم توی سیاهی!
سپس یک نگاه به پشت سرش میکنه و میبینه که مرگ خوارا به صورت دایره وار دور لوله باز شده حلقه زدن و دارن نگاش میکنن پس صداش رو صاف میکنه و ادامه میده : فهمیدین مرگ خواران وفادار؟
مرگ خواران :
ولدی با رضایت دستی به کله کچلش میکشه و میگه : خیلی خوبه ! مورگان تو اول از همه بپر! با شماره من : یک ... دو ... سه!
این طرف لوله - کنار ارتشقووورت - زرررررت - قارررررت
با هر صدای فریاد یک برآمدگی در گلوی گراوپ تشکیل میشه و بعدش شکمش از قبل بزرگتر میشه!
زررررت _ قورررت!
بعد از بیست دقیقه - داخل شکم گراوپیولدی چوبش رو روشن میکنه و میگه : مارو باش! اینجا چقدر بوی گند میده! چقدر کثافت اینجاست! واه واه واه! ولدی این چیزا رو دوست نداره!
مرگ خوارا باید یک راه چاره پیدا کنیم!
کاساندرا : وا لردی جون ! ما توی این منجلاب کثافت چه کاری از دستمون ساختست؟
ملت ft ولدی :
[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95