مطب دکتر گلگوماتمامور وزارخونه خوابیده و گلگومات هم روش نشسته و صورتاشون خیلی به هم نزدیک شده !!
گلگومات در حالی که دندونای مامور وزارت رو نگاه میکنه میگه : خیلی عجیبه ...
مامور وزارت با نگرانی : چی عجیبه ؟
ــ گلگو یه شکاف خیس و لیز و ملتهب و اینا روی دندونت دید !
ــ هه ؟
ــ به جون تو راست گفت ، گلگو هیچ وقت دروغ نگفت .
ــ حالا چی کار میشه کرد ؟
ــ دقیقا ندونست ...
-- پنج دقیقه بعد --
مرلین جلوی گلگومات واستاده و با نگاه عاقل اندر هویجی اونو نگاه میکنه .
گلگومات : شرمنده ، نتونست جلوی خودمو گرفت... اون شکاف روی دندونش گلگو رو تحریک کرد ، دفعه آخرم بود دیگه .
مرلین حرف دیگه ای نمیزنه ناپدید میشه .
گلگومات : وای نه ! نرو ! منو ببخش !
یه جای تاریک گلگومات روی سجاده نشسته و درحالی که گریه میکنه و تو سر خودش میزنه از مرلین طلب بخشش میکنه .
بعد از چند دقیقه مرلین ظاهر میشه و میگه : هووم...این بار هم بخشیدمت ! اما اگه یه بار دیگه غیر گیاه چیز دیگه ای بخوری یه بلایی سرت میارم که به بوق بری ، فهمیدی ؟
گلگومات در حالی که خیالش راحت شده میگه : بله بله ... من فقط گیاه خورد از این به بعد ... لبنیات هم تونست مصرف کرد ؟
مرلین : حواست باشه ، اگه یک بار دیگه هر نوع گوشتی رو بخوری و یا با ملت بد رفتاری کنی اتفاق خیلی بدی برات میفته ... خیلی بد ... یوهاهاه...آخ ببخشید ، من باید برم فعلا ، بای .
مرلین ناپدید میشه و گلگومات به این فکر میکنه که چه جوری میتونه از این به بعد دیگه گوشت نخوره و با ملت خوب رفتار کنه .
گلگومات : اه ، گلگو عجب غلطی کرد توبه کرد ، بیکار بود مگه ؟
ندایی شنیده میشه :چیزی گفتی ؟
گلگومات : نه نه ، گلگو هیچی نگفت ...
همون ندا : اگه اشتباه کنی اتفاق خیلی ناگواری برات میفته ، یادت باشه .
گلگومات : اوففف ، عجب ندای جیگری هم بود لامصب... اهم ...گلگو قول داد .