لینی : راستی یه سوالی برام پیش اومده ، اگه یه نفر بخواد از این جا دزدی کنه چه اتفاقی براش میفته ؟
ریچارد : اولش با این دوربینا می بینمشون ، و بعد بلافاصله زنگ خطر به صدا درمیاد و در یک صدم ثانیه شونصد تا چوبدستی بهشون نشونه میره ، اگه دزد بخواد فرار کنه در یک لحظه شونصد تا افسون جریوس بهش برخورد میکنه و بعد هم یه بمب هسته ای از طریق یکی از حفره های بدنش داخل بدنش میشه و اون تو منفجر میشه ! و بعد هم آتیشش میزنیم و بعد هم چند بار با بیل میزنیمش و بعد هم می فرستیمش آزکابان برای حبس ابد !!!
لینی و لونا و لودو با نگرانی به هم نگاه میکنن .
لینی : اممم...چیزه ، من باید برم دستشویی ، ببخشید .
و از جمع جدا میشه .
لودو : اوه مستخدم ساحره جیگر موزه از اون ور به من یه پیام بیناموسی ای داد ، من برم پیشش ببینم چه خبر شده !!
لونا : اهم ، منم باید سریع برگردم خونه ، شوهرم گفته قبل از تاریک شدن هوا خونه باشم !
ریچارد : ولی الان که سر ظهره !
لونا : هممم ؟!!! مرسی از توضیحاتتون .
-- اون طرف موزه --
لینی و لونا و لودو دور هم جمع شدن و دارن نقشه میکشن که چجوری شنل سالازار رو بدزدن .
لینی : بیاین بچه ها من یه نقشه فوق مخوف دارم ... اول باید بریم ...
لودو حرف لینی رو قطع میکنه : بوقی ! مثل این که نشنیدی چی گفت ؟ افسون جریوس و بمب هسته ای و آتیش و بیل و بعد هم حبس ابد توی آزکابان ، می ارزه واقعا ؟ من جوونم آرزو دارم ! من یه نقشه خیلی ساده تری دارم ... سر کوچه ما یه مغازه ای هست وسایل چینی دست دوم میفروشه ! یه شنل میریم ازش میخریم و میدیم به لرد ، چون کهنه هم هست مطمئنا لرد نمیفهمه که شنل واقعیه یا نه .