هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۹:۵۶ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۸

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۰۷ چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۰:۱۷ جمعه ۲۳ فروردین ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 177
آفلاین
تکالیف!

1- چیز عشقی که در ابتدای جلسه ریتا بهش اشاره کرد چیست و نشانه های آن را نام ببرید . چطوری میشود از خوردن ِ چیز ِ عشقی جلوگیری کرد ؟ ( 15 امتیاز )

چیز عشقی همان ضربه یا شکست عشقی است.منظور از ضربه یا شکست این است که معشوق عاشق را ترک کند و یا آن چیزی نباشد که او می خواست و... .
کسی دچار ضربه می شود ممکن به حالت های مختلفی واکنش نشان دهد برای مثال ممکن است افسردگی پیدا کند , در پی گرفتن انتقام باشد و یا حتی در پی انکار آن باشد ولی در هر صورت این شکست تا پایان عمر در یادش باقی خواهد ماند.حالا چه به صورت یک غم بزرگ و یا به صورت یک تجربه.
تنها راه مقابله با آن این است که به هرکسی دل نبندید و به هر کسی اعتماد نکیند چون دل ما اسباب بازی نیست که به هر کسی بسپاریم.

- یک مراسم عروسی ماگلی رو توصیف کنید . ( 15 امتیاز )

آرایشگاه

همه از کوچیک و بزرگ مشغول آماده کردن عروس خانم هستند و عروس خانم با ناز و ادا داره سعی می کنه به بقیه بفهمونه که حسابی گرسنش شده.

-نازی,خواهش می کنم یه چیزی جور کن بخورم.به خدا از گشنگی دارم می میرم.
-وا,سحر!چه خبرته دختر؟!الان که نمی تونی چیزی بخوری آرایشت به هم می ریزه!
-منظورت چیه؟می خوای بگی من باید گشنه بمونم؟!
-نه عزیزم,کی اینو گفته؟!یه لحظه,شیرین بیا کمک کن لباسشو بپوشه.خب چی می گفتم؟آهان تو می تونی موقع شام ,شام بخوری ولی تا اون موقع نه.
- اما....
-دنگ ,دنگ
-وا سحر!زود باش داماد اومد!

یک ساعت بعد عروس خانم دست در دست آقا داماد از آرایشگاه بیرون میاد و سوار اسب سفید شازده می شه.

اتومبیل داماد


-وای عزیزم,خیلی خوشگل شدی

عروس خانم هم که به کلی یادش رفته که گرسنه بوده با ناز می خنده و می گه:
-مرسی,ولی من قبلا" هم خوشگل بودم!
-می دونم ولی حالا خوشگل تر شدی.
-نه خیر,من همیشه خوشگل ترم!
- می دونم ولی منظورم اینه که...

وتا دم در باغ هی عروس خانم, آقا داماد رو محکوم می کنه و اونم خودشو تبرئه می کنه.

دم در باغ

-بدوئین,بدوئین عروس داماد اومدند.

در این هنگام همه به سوی عروس و داماد هجوم میارند.یکی اسفند دود می کنه یکی قربون صدقه می ره یکی حسادت می کنه یکی کف می زنه و.... ولی از همه جالب تر بچه ها هستند که به عروس بیچاره حتی مجال پیاده شدن هم نمی دن و آخر سر یکیشون لباس عروس رو با کفشاش کثیف می کنه و باعث می شه عروس خانم به آقا دوماد چپ چپ نگاه کنه!

باغ


-ای عروس مهتاب,ای مستی....

خواننده ی بیچاره داره گلوش رو پاره می کنه و همه دور هم جمع شدن و دارن سر و بدن رو تکون می دند و هیچ کس هم توجهی به عروس داماد نداره.اینجا می تونیم به گوشه های تاریک باغ هم اشاره کنیم ولی چون ممکنه از عروس و داماد غافل بشیم این کار رو به یک وقت دیگه موکول می کنیم.
بعد از یکی دو ساعت به ملت می گند بهتره که برن و شام صرف کنند.ملت هم که می بینند فکر بدی نیست عین قوم مغول به سفره هجوم میارند و همه ی غذا ها رو غارت می کنند.
اون طرف هم یکی یه سینی غذا به عروس دوماد گرسنه می دند تا یه چیزی بخورند.
-سحر صب کن! من اول باید با قاشق بذارم تو دهنت نه اینکه خودت بخوری!
-آخه من گشنمه!
-خب یه کم دیگه هم صب کن می خواد ازمون فیلم برداره.ببین داره ذوربین رو آماده می کنه.
عروس خانم به فیلم بردار نگاه می کنهو با گریه به همسر آیندش میگه:
-من گشنمه
و بالاخره این ترفند آخر باعث می شه که آقا داماد از خیر فیلم بردار و چشم غره ی مادرش بگذره و شروع کنن به خوردن غذا!

بعد از صرف شام دوباره خواننده هه شروع به خوندن می کنه و این دفعه ملت بیشتر حال می کنن چون شکمشون پره و آخر سر هم بعد از چندین ساعت به زور تصمیم می گیرند که برند و بخوابند.ولی بازم یه عده ای می مونند تا عروس و داماد رو تا خونه ی بختشون همراهی کنند.

خیابان


یه عده ماشین افتادند دنبال عروس و دوماد و هی بوق می زنند.آخرش هم چند تا گشت میاد و می گیردشون!عروس خانم و آقا دوماد هم از دستشون خلاص می شن و به طرف خونه ی جدیدشون می رند و ...ام...خب...آهان , خوشبخت می شند


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۴ ۲۰:۰۲:۴۹


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۸

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
تکلیف : چیز عشقی که در ابتدای جلسه ریتا بهش اشاره کرد چیست و نشانه های آن را نام ببرید . چطوری میشود از خوردن ِ چیز ِ عشقی جلوگیری کرد؟

چیز در واقع همون چیزی هست که ما بهش میگیم ضربه عشقی. که در اثر یک شکست عشقی یا یک عشق نا فرجام و بطور کلی برآورده نشدن انتظارات زا سوی یکی از طرفین رابطه عاطفی بوجود میاد.
از نشونه های اون میتونیم به همین تکنیک گلبرگ کندن اشاره کنیم و یا گوشه گیری، اشک ریختن های شبونه، عدم تمرکز اعصاب اشاره کرد.
تنها راهش به نظر من اینه که کلا درگیر عشق نشیم. چون متعادل نگه داشتنش سخته و افراط هم در جهت مثبت و هم درجهت منفی خسارت سنگینی وارد میکنه.
(این سوال کاملا جدی و حقیقی پاسخ داده شد)


به یک جادوگر به روش ماگلی ابراز عشق کنید . ( شیوه ابراز عشق به دلخواه شماست ) ( 15 امتیاز )


2سال در انتظار این لحظه بودم.دو سال شب و روز تو فکرش بودم.خیلی وقت بود که دوست داشتم فقط یه بار تو چشماش نگاه کنم.اما بالاخره اون روز فرا رسیده بود.بالاخره حرفمو میزدم بهش.مهم نبود که چی میشه!
چه عکس العملی نشون میده. فقط این مهم بود که من حرفمو بزنم.و همین باعث میشد که انگیزه خاصی داشته باشم.الان که دارم اینا رو مینویسم از اون موضوع 6ماه گذشته.

خلاصه، از خونه زدم بیرون، بعد از مدت ها حس میکردم امید تو وجودم هست.همیشه به این فکر میکردم که چطوری ابراز علاقه کنم.یه متد ماگلی یاد گرفته بودم .بالاخره رسیدم به اون رستوران.خیلی آروم رفتم تو.همین که پامو گذاشتم داخل یادم افتاد دسته گل رو خونه جا گذاشتم.اما دیگه نمیشد برگردم.دیگه منو دیده بود.

از خیر دسته گل گذشتم و رفتم داخل.بوی مطبوعی فضای رستوران رو پر کرده بود.نفهمیدم چطوری رسیدم سر میز.انقدر ذوق داشتم که گذر زمان رو حس نمیکردم.نشستم سر میز.احوال پرسی های معمول.بهم گفت : میشه لطفا زود تر بگی؟من قرار دارم!

دستپاچه شده بودم، یاد روزی افتادم که اولین پاترونوس رو فرستادم واسش.طاووس زیبایی در جواب اومد و با صدای لطیفش بهم گفت که میاد و منو میبینه.اما الان... میخواست زود بره!باید زود تر میگفتم بهش.بی مهابا، دستشو تو دستم گرفتم و تو چشماش نگاه کردم.بعد آروم سرمو انداختم پایین و بهش گفتم : من خیلی دوستت دارم، میخوام بگم...


هنوز حرفم تموم نشده بود که به تندی دستشو از تو دستم بیرون کشید.نگاه خشمناکی بهم کرد و بلند شد.گفت : در مورد این ملاقات با هیچ کس حرفی نزن.
سپس به سرعت از رستوران خارج شد.هیچ فکری به سرم نمیومد.یخ کرده وبدم.دو سال آتیشی رو تحمل کرده بودم به امید خاموشیش در امروز.باند شدم و رفتم به مست در کافه!اما چیزی که دیدم باعث شد اون عشق قدیمی رو واسه همیشه ته دلم مدفون کنم.

در همونل حظه که من پشت شیشه کافه رسیدم، پسر جوون و زیبایی اومد به سمتش.بعدم چترشو باز کرد و با هم زیر یه چتر شروع به راه رفتن کردند و دور شدند.
الان 6ماه از اون داستان میگذره، و تنها ارثیه من از این عشق، چند تار موی سفیده!


26 آوریل 1970

(تکلیف رو بصورت خاطره نوشتم.لازم به ذکره که تو دنیای جادوگری ایمیل و اینا نداشتیم که با اونا اطلاع رسانی کنم)


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۳:۱۴ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۸

دراکو  مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۲ دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۳ سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۸
از دحام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 117
آفلاین
تکلیف : چیز عشقی که در ابتدای جلسه ریتا بهش اشاره کرد چیست و نشانه های آن را نام ببرید . چطوری میشود از خوردن ِ چیز ِ عشقی جلوگیری کرد؟
در عبارت چیز عشقی، چیز، مترادف واژه ی شکست میباشد.در واقع پروفسور ما شکست عشقی خورده!
این شکست وقتی می خورد ( ایجاد میشود!)که شخصی که مورد علاقه شماست به شما بگوید: "نه!برو گمشو دیگه نمی خوام ریختت رو ببینم!"
نشانه ها ی شکست عشقی در افراد متفاوت است،ولی در نکات زیر به چند مورد اشاره میکنم.
1- شخص مثل استاد ما گوشه ای مینشیند و مدام گل پرپر میکند و پروانه ای میشود.
2- شخص گوشه گیر میشود و به گوشه ای رفته و در را روی خودش می ببندد و بعد از کمی تفکر از گوشه نشینی در می آید و یا همانجا میماند تا در حسرت شکست خود ، بپوسد و بمیرد!
3- فرد بدخلق میشود.
4 – انحرافات اخلاقی نیز از همین شکست عشقی سرچشمه میگیرد!به طور مثال در ارتباط عشقولانه خود با زنی شکست می خورید،از آن به بعد از همه ی زن های دنیا متنفر میشوید و...!
حال باید بدانیم چطور میشود از خوردن شکست عشقی جلوگیری کرد.می توان به فردی که موجب شده تا شکست بخورید تا ابد معجون عشق داد،میتوان شخصی را که فرد به خاطر او به شما گفت:"نه!برو گمشو دیگه نمی خوام ریختت رو ببینم! " از بین برد و دید فرد که خود دچار شکست عشقی شده دوباره به سمت شما باز میگردد و شما دچار شکست نمی شوید!
کار های بسیار دیگر نیز میتوان انجام داد که به علت کمبود وقت از بیان آن ها خودداری میکنیم.

به یک جادوگر به روش ماگلی ابراز عشق کنید . ( شیوه ابراز عشق به دلخواه شماست ) ( 15 امتیاز )
- تق!
بعد از انتشار صدای پس گردنی در سالن ، پسری مو بور که صورتش را در هم کشیده بود،جلو آمد.پشت سر او زنی با صورتی رنگ پریده و مو های مشکی گوش پسر را گرفته بود و میپیچاند!
- خاله من نمیخوام به کسی ابراز علاقه کنم!
- کرشیو پسر مزخرف!تو میری و به اون مرگخوار سابقی که برات در نظر گرفتم ابراز علاقه میکنی!
پسر در حالی که تلاش میکرد خود را از دست زن آزاد کند گفت:آخه چون اون پسر عینکی مو مشکی به اون دختر گند زاده ابراز علاقه کرده من هم باید ...آخه چشم و هم چشمی با مالی ویزلی چه قدر خاله من؟!
چند دقیقه بعد،ده ها طلسم کروشیو به پسر برخورد و او را به طرف در خروج هدایت کرد!
- حالا دختر کی هست خاله؟
بلاتریکس موهای افشانش را مرتب کرد.کرِمی را از توی جیبش در آورد و به بدنش مالید.سپس آن را به دراکو داد و گفت:از این به بدنت بزن.باعث میشه بوی تو رو احساس نکنه و نخورت،شاید هم کمتر بخورت!
دراکو:

کافه مادام پادیفوت

دراکو و دختر رو به روی هم در کافه نشسته بودند.بلا برای گرفتن نخود سیاه به مغازه مادام مالکین مراجعه کرده و آن دو را با هم تنها گذاشته بود.دختر عینک آفتابی بزرگی به چشم زده بود.لباس آستین بلند کلفتی پوشیده و کلاه کپی بر سر داشت و تا آن جا که میشد خود را از تابش نور خورشید دور نگه داشته بود.
دراکو ابتدا به اطرافش و سپس به دختر نگاه کرد و زمزمه کنان پرسید:گفتین اسمتون مورگانا بود؟
دختر کمی از نوشیدنی قرمز رنگ و شفافش نوشید و گفت : هنوز هم هست!
- به به!گفتین چند سالتونه؟
دخترک دندان نیشش را با ناخن بلند و تیزش پاک کرد و گفت:نگفتم!راستی تو از چه رنگی خوشت میاد؟!
دراکو از دور خاله اش را دید که به او چشمک زد و دست تکان داد.پس آب دهانش را قورت داد و گفت:سبز!
دخترک لیوان را روی میز کوبید و گفت:منم قرمز!چه تفاهمی!راستی شما چیزی نمی خواین به من بگین؟
دراکو به دختر نگاه کرد.او دست هایش را روی میز گذاشته و به طرف دراکو دراز کرده بود.زیر ناخن هایش تکه های لزج و قرمز رنگی دیده میشد!دراکو گل سرخی را که خاله اش به او داده بود از جیب کتش درآورد و رو به مورگانا گرفت.درحالی که چشم هایش را بسته بود،صحبت های خاله اش را به یاد می آورد و به مورگانا گفت:دختر خانم زیبا رو و پاک دامن،من دراکو مالفوی ،خواهر زاده خلف بلاتریکس لسترنج به شما...به شما ابراز علاقه میکنم!
مورگانا خندید.بعد از هورت کشیدن آخرین قطره نوشیدنی تازه اش دست دراکو را گرفت.ناخنش را جلوی پسر تکان داد.بی توجه به رنگ پریده او و لرزش بدنش ناخن خود را در شاهرگ دراکو فرو کرد.پسر که حتی فرصت جیغ کشیدن پیدا نکرده بود با صدای تالاپ روی میز افتاد.مورگانا هم دست خونی او را به دهان خود نزدیک کرد...!



Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۱۰ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
- تکلیف : چیز عشقی که در ابتدای جلسه ریتا بهش اشاره کرد چیست و نشانه های آن را نام ببرید . چطوری میشود از خوردن ِ چیز ِ عشقی جلوگیری کرد؟
در واقع چيز عشقي يك نوع شوك الكتريكيه كه به قلب سرايت ميكنه و به وسيله ي همين شوك مغز انسان از كار ميفته و باعث ميشه كه هورمون (( لاوليوس)) بيش از پيش ترشح كنه و در اثر ترشح اين هرمون انسان از كار وزندگي اش ميزنه و ميره دنبال عشقش .

يكي از نشانه هاي چيز عشقي اينه كه انسان حركاتي كه غيرقابل پيش بيني هستند ، رو انجام ميده و براي مثال : اونقدر روي انسان تاثير ميزاره كه ممكنه ييهو محتويات دماغ انسان به بيرون پاشيده بشه و...
تنها راه مقابله با اين موضوع تلقين كردن انسان به خودش هست .
براي مثال :
اين نشد ، يكي ديگه ...
اين همه آدم ... ( البته مذكر با مونثش فرق ميكنه )
اين هم آش دهن سوزي نيستا ...
در كل چيز عشقي موضوعيه كه نياز به بررسي هاي زيادي داره وبايد بهش بيشتر توجه كرد .
----------------------------------------------------------------------------------
یک مراسم عروسی ماگلی رو توصیف کنید.

عروسي بيشتر ماگول ها توي تالارها وباغ ها برگزار ميشه و مثل زمان هاي قديم ، ماگول ها عروسي ها شون رو توي خونه نميگرفتند .
ساعت 11/30 شب راه ميفتي كه بري ...
وقتي كه وارد شديد ، اول از همه سلام و احوال پرسي و تبريك رو ميگيد و بعد وارد ميشيد .
5 دقيقه ي اول تحمل ميكنيد ولي بعدش ...
خواننده : شله ...شله...صدا نمياد... بلند...آها...ايول...
خواننده : لب كارون ... چه گل بارون...
خلاصه بعدش چراغ ها خاموش ميشن و رقص نورها به پا ميشن...
وقتي چراغ ها رو روشن ميكنن :
پرده ها كنار رفتن و ...
جمعيت : :banana:
وقتي كه متوجه ميشن كه چراغ ها روشن شدن ...
پسرها :
دخترها :
بعد ديگه خجالت ميكن ، ميشنن سر جاشون ...
خلاصه عروسي ادامه داره تا ساعت 1 و 2 و بعد از سرو شام و دادن هديه ، برميگرديد خونتون ...
البته عروسي ماگول ها آداب و رسوم زيادي داره ، مثل : پاتختي

پاتختي :
پدر داماد : يك آپارتمان 3 طبقه تو كيانپارس ...
جمعيت :
مادر داماد : يك دونه بنز كلاس A
جمعيت :
پدر عروس : يك ربع سكه بهار آزادي
جمعيت :
مادر عروس : يك نيم سكه بهار آزادي
جمعيت :


ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۳ ۲۲:۲۴:۰۵
ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۳ ۲۲:۳۱:۱۵

خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۸:۰۵ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸

بادراد ریشوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۸ سه شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۲۸ چهارشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۸
از شیرموز فروشی اصغر آقا!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 242
آفلاین
- تکلیف : چیز عشقی که در ابتدای جلسه ریتا بهش اشاره کرد چیست و نشانه های آن را نام ببرید . چطوری میشود از خوردن ِ چیز ِ عشقی جلوگیری کرد؟

چیز عشقی همون ضربه عشقیه. البته این ضربه عشقی توجیه بنده هست بدون انحراف ذهنی. توجیه من با انحراف ذهنی رو نمی گم بزارید همون چیز عشقی بمونه!
ولی از ضربه عشقی میگم!
ضربه عشقی میتونه واقعا روی روحیات تاثیر بذاره. بشدت نابود میکنه طرف رو! بله آقا! بنده خودم یک بار ضربه عشقی خودم رفتم قلب های زیر شلواریمو نقاشی کردم! بله آقا! اینجوری تاثیر میذاره! کلا افسردگی ، سوءهاضمه و سوءتغذیه و سوء چیزی و... نشانه های سطحی و کلی ضربه عشقیه.
چجوری میشه ازش جلوگیری کرد؟
برای جلوگیری از چیز عشقی : باور کنی یارو ایدز داره!
برای جلوگیری از ضربه عشقی : اصلا بیخیال باشی. همیشه چهار تا زاپاس داشته باشی. یکی تو رو نخواست بری اون یکی!


یک مراسم عروسی ماگلی رو توصیف کنید.

خب ما مراسم عروسی در کشور ایران رو مد نظر قرار میدیم!
معمولا عروسی در باغ یا تالار و در موارد معدود در خانه های بزرگ انجام می شود. تالار یا باغ رو به دو قسمت آقایون و خانوما با یک پرده تقسیم می کنن که در بعضی موارد آقایون قبلش به مدیر اونجا رشوه میدن که بین پرده یک درزی بندازه!

عروسی از ساعتای هشت شب آغاز میشه و خانوما اولین کسایی هستن که به عروسی میان. از اون طرف هم آقایون با کراوات حضور دارند.

عروس و داماد میرن تو بخش خانوما مینشینن که این به دلیل پشم حساب کردن آقایونه. بعدش همون آخرا اگه عروس خانوم حال بکنه با شوورش میاد و یک چرخی میزنه توی آقایون.

آهنگ هم پخش میشه. ما در اینجا لیست آهنگ های عروسی یک راننده خاور رو برای شما مثال می زنیم :
دور هم بودن - عباس قادری
گل سرخ - آقاسی
زیارت - عباس قادری
اذان - هایده
و هم چنین آهنگ هایی از حشمت ، دلکش و...!

ساعتای یازده ، دوازده هم شام داده میشه. در اینجا ما شاهد هستیم که انسانیت انسان ها به بوق ترین و خز ترین شکل ممکن به زیر پا له میشه به این صورت که آقایون و خانوم های متشخص و دکتر و مهندس با دیدن شام مثل گشنه های موزامبیک و گینه نو و عین پلنگ به طرف میز شام حرکت می کنند.

بعد از شام هم که بهتره وارد نشیم فقط اشاره جزئی می کنیم. معمولا خونه مادر زن تخت دو نفره هست که اگه درست بگم به اون شب مخصوص میگن شب هجله و اینا...


ویرایش شده توسط بادراد ريشو در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۹ ۱۸:۰۸:۴۵

[b][color=FF0000][url=http://www.jadoogaran.org/modules/newbb/viewtopic.php?topic_id=883&post_id=219649#


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۸

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۶ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۱۱ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 179
آفلاین
1- تکلیف اجباری : چیز عشقی که در ابتدای جلسه ریتا بهش اشاره کرد چیست و نشانه های آن را نام ببرید . چطوری میشود از خوردن ِ چیز ِ عشقی جلوگیری کرد ؟ ( 15 امتیاز )

چیز عشقی ماده ای بس شگفت انگیز است که به هر 6 حالت جامد ، مایع ، گاز ، پلاسما ، حالت چگالیده ی بوز انیشتن و حالت چگال فرمیونی . این ماده بر روی هورمون های لاوی و عشقی تاثیر گذاشته و فعالیت غدد فوق کلیوی رو به شدت زیاد می کنه . حالا اگه فردی در معرض این چیز عشقی قرار بگیره ، بی جهت به اولین شخصی که میبینه ابراز عشق می کنه و اگه هم نبینه مهم نیست چون الکی واسه خودش به این و اون ابراز عشق می کنه . به جنگولک بازی های عاشقانه علاقه مند میشه و به دلیل ترشح هورمون های فوق کلیوی بیش از حد چشاش الکترون ساطع می کنن و این عمل باعث عاشق شدن و یا مورد عشق واقع شدن و امثالهم می شه .

چیز عشقی ماده ی فراگیری هست و به راحتی نمیشه از خوردن یا استشام کردن چیز عشقی جلوگیری کرد اما روشی هست که به روح بر می گرده . شما از این طریق می تونید روحتون رو بر علیه عشق و جنگولک بازی های عشقی تقویت کنید . در این حالت نیوی ماورایی در قلب شما از اثرات سوء چیز عشقی کم می کنه و در موارد خاص به طور کلی از بین می بره استاد .

2 . یک مراسم عروسی ماگلی رو توصیف کنید . ( 15 امتیاز )

لوکیشن : آرایشگاه .

بیب بیب بووب بیب بووب بیب ( افکت صدای بوق ماشین ها )

- امشب چه شبی است شب مراد است امشب ...

عروس و داماد به شیوه ی مشنگی سوار ماشین میشن و سایر ماشین ها پشت سرشون راه میفتن و فیلم بردار فیلم میگیره . در همین اثنا ملت اصوات لهو و لعب هم روی پخش های اتوموبیل های همراهان شنیده میشه .

لوکیشن : تالار

ملت : دس دس دس ...

در همین حین 5767 تا پسر به سوی 4657 تا دختر هجوم میارن و از اونا برای همراهی در رقص دعوت می کنن . خلاصه بساط لهو و لعبه . یک توده او طرف پذیرایی می کنن و ملت می رقصن .

عروس و داماد میان و ملت کل می کشن و گل میریزن و این مدل جنگولک بازیا ! البته قشر جوون توجهی ندارن و بازم با پارتنرشون می رقصن . ماچ موچ و اینا برای عروس و داماد .

( در همین حین مقداری جنگولک بازی از قبیل شاباش دادن و رقص کارد و .. صورت میگیره )

لوکیشن : کنار عروس و داماد موقع دادن کادوها

این این مراسم خیلی ماگل پسند کادوها داده میشه .

از طرف پدر عروس یه ژیلت به آقا داماد !

(ملت دس و بوس )

از طرف مادر داماد به عروس یک سرویس قاشق و چنگال

(ملت : )

و امثالهم .

و بعد دوباره ملت می رقصن و شام می خورن و بساط لهو و لعب .

آخره شب مراسم عروس کشون :

- عزیزم می خوای دورشون بزنیم بریم خونه خودمون ؟

- آره بنداز از همت بریم می رسیم خونه مون !

در همین حین حدود 57698 تا ماشین ، ماشین عروس و داماد رو احاطه کردن و اجازه نمیدن برن خونه هاشون !

ملت :

عروس : من خیلی خسته ام ممد قلی ! میشه بریم خونه مون ؟

- من که خیلی مایلم بریم خونه اما صغری جون اینا نمی ذارن .

ملت :

ساعت 4:30 صبح در ترافیک عروس کشون واقع در بزرگراه هری پاتر :

یک توده ملت میریزن پایین و می رقصن و اینا . گشت ارشاد هم میاد جمشون می کنه و عروس و داماد به خوبی و خوشی میرن خونه شون و سالهای سال با عشق و صفا زندگی می کنن .


ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۷ ۲۱:۵۸:۴۵

گیلبرتو تصویری عالی از رفتار ما می دهد . به گفته ی او ، آدم ها مثل هندی ها بر روی زمین راه می روند . با یک سبد در جلو ، و یک سبد در پشت . در Ø


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۰۸ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۸

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
امتیازات جلسه اول درس ماگل شناسی

گریفندور :

برتا جورکینز : 20 امتیاز

آلبوس دامبلدور : 15 امتیاز

آبرفورث دامبلدور : 10 امتیاز ( این امتیاز رو صرفا به خاطر شرکت کردنت دادم . ذکر کرده بودم که پست ها طنز باشن ! )
امتیاز کلی گروه گریفندور : 15 امتیاز


ریونکلاو :

بادراد ریشو : 25 امتیاز

گابریل دلاکور : 28 امتیاز

زنوفلیوس لاوگود : 30 امتیاز ( بهترین دانش آموز ) *

امتیاز کلی گروه ریونکلاو : 28 امتیاز

هافلپاف :

ریتا اسکیتر : 29 امتیاز

پیوز : 25 امتیاز

زاخاریس اسمیت : 20 امتیاز

امتیاز کلی گروه هافلپاف : 25 امتیاز



* دانش آموز برتر هر جلسه در امتحان ِ پایان ترم دو سوال غلطشون صحیح محسوب میشه .


But Life has a happy end. :)


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۲:۴۷ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۸

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
ماگل شناسی - جلسه دوم

دانش آموزا با احتیاط وارد کلاس شدند و مواظب بودن دوباره ویولت از پشت سر ، جلو ، زمین ، آسمون و غیره جلوشون سبز نشه . زاخار که به عنوان شجاع ترین فرد تحریک شده و جلوتر از بقیه میرفت ، زد به پیوز و بدون توجه به این که دستش از بدنش رد شد گفت : اوناها !

ویولت با همون ردای کوتاه و شلوار جین ِ ماگلیش چهار زانو روی میز نشسته بود و داشت یک گل قرمز رو که هیچکدوم از دانش آموزا ندیده بودن پر پر میکرد : دوستم داره ، دوستم نداره . دوستم داره ...

ریتا زیر لب گفت : چه بلایی سرش اومده !؟

گابریل جواب داد : به نظرم چیز ِ عشقی خورده .. نه چیز .. چی میگن ...

ریتا : همون .. چیز ِ عشقی خورده !

ویولت متوجه ورود دانش آموزا شد و با یک حرکت چوب دستی گلبرگا رو به گل چسبوند و گذاشتشون روی میز . اونوقت از میز پایین پرید و با خنده گفت : به نام آنکه عشق را آفرید تا سرزمین اشک آتیش نگیره .. امم .. یه چیزی تو همین مایه ها !

زنوف آروم گفت : اگر بخوایم جایی آتیش نگیره میتونیم از چوبدستی استفاده کنیم !

ویولت با لبخند مهربانی به زنوف نگاه کرد : جیگزی ِ من ، ما داریم در مورد ماگل ها صحبت میکنیم . فلاوریوس !

یه دسته گل از نوک چوبدستیش ظاهر کرد و داد دست زنوف : امروز میخوایم در مورد رسومات ِ ماگلی من باب ِ عشق و خواستگاری و ازدواج صحبت کنیم . زنوف به بلا ابراز عشق کن !

زنوف : نه !

- چرا ؟

- خیلی زشته آخه !

بلا : کروشیو ! زشت قیافه ته !

زنوف : خیله خب خیله خب .. بلای عزیز من به شما ...

لرد در این لحظه از غیب ظاهر شد : کروشیو . به بلا ابراز عشق میکنی ؟!

ویولت پس گردن زنوف رو گرفت و چرخوندش سمت خودش : خیله خب . به من ابراز عشق کن پسر !

قبل از این که زنوف زانو بزنه و به حالته ابراز عشق کنه ، پرسی ظاهر شد : بیناموسی در ملا عام ؟! من این دانش آموزو برای پاره ای از توجیهات به دفتر مدیریت میبرم !

زنوف و پرسی به کل ناپدید شدن . ویولت مات و مبهوت به یه دسته گل ، تنها چیزی که از زنوف باقی مونده بود خیره موند !

ویولت آهی کشید و دسته گل رو به دست یکی از دانش آموزا داد : فراموشش کنید . بذارید درسو شروع کنیم .

در دنیای ماگل ها وقتی یک دختر و یک پسر ماگل عاشق هم میشن اول به هم ابراز عشق میکنن . حالا برای هرکس به یک شیوه ای . مثلا بعضیا خجالتی ترن و با یک نامه یا ایمیل ابراز عشق میکنن . بعضیا بی حیا ترن و مکان های تاریک تر و خلوت تر رو انتخاب کرده ، سپس وارد عمل میشن . طبق تحقیقات پروفسور زنوفیوس لاویوس ، عروسی های ماگلی خیلی ساده تر ولی پر شر و شور تر برگزار میشه . انواع رقص ها در این مراسم انجام میشن ...

خب دیگه ، تکالیفتون رو روی تخته نوشتم . یادداشت کنید و برید دنبال کار و زندگیتون .

دوباره به سمت گل برگشت و چهار زانو روی میز نشست : دوستم داره ، دوستم نداره ..


تکالیف این جلسه :

1- تکلیف اجباری : چیز عشقی که در ابتدای جلسه ریتا بهش اشاره کرد چیست و نشانه های آن را نام ببرید . چطوری میشود از خوردن ِ چیز ِ عشقی جلوگیری کرد ؟ ( 15 امتیاز )

2- یکی از این دو تا رو انتخاب کنید :

A - یک مراسم عروسی ماگلی رو توصیف کنید . ( 15 امتیاز )

B - به یک جادوگر به روش ماگلی ابراز عشق کنید . ( شیوه ابراز عشق به دلخواه شماست ) ( 15 امتیاز )


But Life has a happy end. :)


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۰:۳۷ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۸

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
2 ) برای برقراری ارتباط با یک ماگل تلاش کنید و شرح تلاشتون رو بنویسید . ( 30 )

- چیکار میکنی ؟

- تلاش میکنم ...

- برای چی ؟

- برای برقرار ارتباط با یک ماگل

ریتا نگاهی به پیوز کرد که پشت دستگاه عجیب ماگلی ای نشسته بود. دستگاه شامل یک قفسه فلزی بزرگ که هزارجور سیم به آن وصل بود ، یک دسته گرد ، یک صفحه پر از کلید و یک صفحه با نور های رنگی بود.

- این چیه حالا ؟

- کامپیوتر ... دارم سعی میکنم با یک ماگل چت کنم ...

ریتا نگاهی به پیوز انداخت که کمی قوز کرده بود و با دقت به جعبه نور های رنگی خیره شده بود. با انگشتانش کلید های صفحه کلید را بدون ترتیب خاصی فشار میداد و بعد با دسته گرد کامپیوتر روی جایی کلیک میکرد.سپس نگاهی به صفحه نمایشگر کرد. صفحه ای با نور های رنگی که یک قسمت سفیدرنگ روی آن خودنمایی میکرد که نوشته هایی هم روی آن بود.

محتویات چت :

Peeves: سلام

Muggle: سلام

Muggle: خوبی؟

Peeves: مرسی

Muggle: ای اس ال بده !

Peeves: پیوز / 2345 ساله / لندن

Muggle: 2345 سال ؟

Peeves: آره ... مگه چیه ؟

Muggle: پسر من اهل شوخی نیستم ! لطفا درست جواب بده ...

Peeves: مگه من با تو شوخی دارم مشنگ ؟

Muggle: مشنگ خودتی بوقی !

peeves: منظورم از مشنگ این بود که تو جادو بلد نیستی !

Muggle : جادو ؟

peeves: آره ...

peeves: تو چیزی در مورد جادو نمیدونی ؟

peeves: هستی ؟

Peeves sent a Buzz !!! to Muggle

پایان محتویات چت

ریتا دید که پیوز با موس کامپیوتر روی دکمه قرمز رنگ BUZZ!!! کلیک کرد ، سپس ناگهان قیافه پیوز از به تغییر کرد و زیر لب گفت : « اوخ ! »

ریتا با تعجب پرسید : « چی شد ؟ »

- « فکر کنم همراه با Buzz ، نیرو های جادویی هم فرستادم ... »

- « خوب ... ؟ »

- « جوون مرگ شد طفلک »


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۹:۴۵ سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۸

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 350
آفلاین
برای برقراری ارتباط با یک ماگل تلاش کنید و شرح تلاشتون رو بنویسید.

شی تاریکی بود.قطره های باران همچون بوق (!) بر روی زمین می ریختند و بر تن بو گندوی آن بوسه می زدند!در میان این تاریکی،دو جادوگر چوب به دست به همراه دو عدد بغچه ی ممدی حرکت می کردند.بوی گند فاضلاب رنگ صورت های آنها را ابتدا به رنگ سبز و سپس به رنگ گلابی تغییر داده بود.صدای به هم خوردندندان های یک نفر به گوش می رسید... زاخاریاس و کینگزلی در میان این تاریکی همچون جن به سمت خانه ی تاریکی حرکت می کردند.

-ام......می گم کینگزلی جون...نمی شه یه وقت دیگه بریم دنبالش؟فکر نکنی که من می ترسما

-نگران نباش!تا چند ساعت دیگه اونجا می رسیم!

چند مین بعد:

دو جادوگر پاورچین پاورچین داشتند به خانه نزدیک می شدند.سر تا پایشان خیس آب شده بود و دست و پاهایشان از ترس می لرزیدند.ناگهان سایه ی بزرگی بر سر آنها ظاهر شد.زاخی به آرامی برگشت و... (ام....ببخشید...رفت رو جومونگ! )

...

زاخی و کینگزلی نفس نفس زنان به پشت پنجره پناه برده و آنجا قایم شدند و نفس راحتی کشیدند.

دوفش! (افکت برخورد لامپ با سر زاخی!)

زاخی با تعجب لامپ شکسته را در دست گرفته و به کینگزلی طعنه ای زد.هر دو نفر با وحشت داشتند به آن لامپ می نگریستند.

-به نظرت این چی می تونه باشه؟

-نمی دونم ولی فکر می کنم وسیله ی بوق زدنه! زود باش یادداشتش کن!

زاخی قلم خود را بیرون آورده و با خط خرچنگ قورباغه ی خود روی کاغذ نوشت:"بوق زن!"

و بعد کاغذ را درون جیب خود گذاشت.ناگهان از پشت پنجره صدای به گوش رسید؛

-مامی، ددی!گود نایت!

-گود نایت قلی!دونت فورگت تو کیس یور سیستر!

-اوکی!سی یا لیتر!


کینگزلی دستی به روی چانه ی خود کشید و با حالت خاصی از زاخی پرسید:«هوی زاخی....تو فهمیدی اینا چی گفتن؟»

زاخاریاس هندزفری خود را درون گوشش گذاشته و در عالم هپروت بود.ناگهان،در هنگامی که تحت تاثیر جو قرار گرقته بود ( ) شروع کرد به آواز خواندن!

-ای وای که چشاش مانکنو کشتش...قربونش برم که فقط با خودم می گذره خوش بش..

کینگزلی:

چند مین بعد

کینگزلی و زاخی یواش یواش به داخل خانه حرکت کردند.ناگهان فردی از طرف دیگر نزدیک آنها شد.

-تو کی هستی؟...نیا جلو...ما جادوگریما

سایه:یو ها ها ها ها!

ناگهان کینگزلی حرکات موزونی را از خود در آورد.فرد ناشناس که چشمانش گرد شده بودند،بعد از دقایقی به کینگزلی پیوست و دو نفری با هم حرکات موزون در می آوردند!!

بعد از چند ثانیه،سر قسمت قر دادن (!) ، فرد مقابل بی هوش و روی زمین به شکل عجیبی ولو شد.

-ام...چیز....تو تو تو...چه جوری این کارو کردی؟

کینگزلی لبخندی زد و گفت:«ما اینیم دیگه! »

و وسایل خود را برداشته وو به سمت اتاق خواب ها حرکت کردیم.دو تا اتاق خواب بودند.

-چیزه کینگزلی جون،بهتره من برم سراغ اون اتاق دختره!

-خوب باشه برو ولی مبادا...

-خیالت راحت!

و سپس چشمک ضایعی تحویل او داده و به سمت اتاق دختره حرکت کرد...

درون اتاق...

درون اتاق پر بود از آت و آشغال و خرت و پرت و اسباب بازی باربی!دخترک هم با صدایی نکره در حال خر و پف بود.روی دیوار هم چند تا پوستر کاراته باز بود.کاغذ دیواری های گل منگلی نیز در سرتاسر اتاق دیده می شدند.زاخی دفتر خود را باز کرده و کمد دختر را باز کرد...

درون کمد پر بود از لباس بی تربیتی (!!) و کلی وسایل برقی مشنگی.زاخاریاس برای هر کدام از آنها بر چسبی چسبانده و آن ها را گوشه ای گذاشته بود.

...

-واای!...خسته شدم...چه قدر وسیله اینجاست!

ناگهان دخترک از جای خود بلند شد و با وحشت به قیافه ی زاخی زل زددخترک کمی قد بلند بود و موهایی طلایی و چشمانی آبی داشت.زاخاریاس هم همچون جن زده ها داشت به قیافه ی آن دختر نگاه می کرد.

-تو کی هستی؟از من چی می خوای؟

-ام...وای!دقت کردی رنگ مو هامون شبیه همه؟تو خیلی دختر جونیور و با نمکی هستی!

-راست می گی؟

و بعد صحنه شطرنجی شد...

چند مین بعد

کینگزلی وارد اتاق شده و با تعجب به صحنه ی مقابل چشمانش نگاه کرد و همین باعث شد تمام وسایلی را که از اتاق آن پسر آورده بود را یکجا بیندازد.

زاخی:

ناگهان از طرفی دیگر،آقا و خانمی به همراه پسری میانسال وارد اتاقشدند.(انگار که والدین آن دختر بودند!) آنها چماغ بزرگی را در دست داشتند و روی آن را به سمت زاخی و کینگزلی گرفته بودند.دخترک نیز آب دهانش را قورت داده بود.

کینگزلی: زاخی

زاخی:

و چند دقیقه بعد،زاخی و کینگزلی به تاریخ می پیوندند....!


پ.ن:من هیچ کدام از رول های قبلی رو نخونده بودم.اگه یکسان باشن،تقصیر من نیست!


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۶ ۱۹:۵۰:۰۶

[b][color=000066]Catch me in my Mer







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.