وزارتخانهتره ور بین چند تا وزغ دافی خوابیده که مگی یهو میاد و با لگد بیدارش می کنه !
مگی : پاشو بوقی امشب جشن هالوینه !
تره ور : هه ؟ هالوین چیه دیگه ؟ من با این جشنای غربی مسخره آشنایی ندارم !
مگی : باب خیلی جشن باحالیه ! اصلا به جشن بیناموسی معروفه ! ملت میرن توش بیناموسی میکنن میان بیرون !!!
تره ور : مااااااااااااا! جدی ؟ من فکر میکردم فقط سیزده به در خودمون بیناموسیه !!(
)
مگی : نه باو اونا هم جشنای بیناموسی دارن .
... راستی یادم رفته بود اینو بهت بگم... قهرمانان جام آتش همشون باید بیان تو هاگوارتز واسه جشن هالوین ، بعد جشن هم مرحله سوم براتون توضیح داده میشه ... یادت نره ها ! آماده شو سریع بیا هاگوارتز واسه جشن .
تره ور : ترتیبشو میدم .
مگی : اگه ارباب رجوعی چیزی اومد کارشو راه بنداز .
تره ور : ترتیبشو میدم .
مگی : اون یارویی که هم توی بازداشتگاه وزارت بود بزن بکشش بره !
تره ور : ترتیبشو میدم .
مگی : این وزغای دافی رو هم بفرستشون برن خونشون ، یکی ببینه میگه حالا چه خبره تو این وزارت ...
تره ور : ترتیبشونو میدم !!!
هاگوارتز ، جشن هالوین تره ور وارد سرسرای عمومی میشه و تا میاد از بیناموسی های جشن هالوین لذت ببره صدای یه دختر جیگری شنیده میشه .
دختر جیگر : وزغ جووون !!...میای با هم یه نوشیدنی کره ای بخوریم ؟
تره ور به سمت صدا برمیگرده و دو جفت کفش پاشنه بلند رو جلوش میبینه ! سرشو میبره بالاتر و مسیر کفش ها رو تا ساق پا و رون و غیره بالا میره ...
تره ور با خودش : به به !
و بعد همین طوری سرشو بالاتر میبره تا بالا تنه دختر جیگر رو هم بررسی کنه که یهو نگاهش میفته به سر دختر ، که به جای یه صورت خوشگل و جیگر ، یه سر اژدها داره !
تره ور با وحشت: وااااااااااای این دیگه چه موجودیه ! بدنش بدن یه جیگر اما سرش سر اژدها !
دختر جیگر به سمت تره ور میاد و تره ور از ترس جیغ میکشه و به سرعت دور میشه !
تره ور وارد سرسرای عمومی میشه و میبینه که همه اعم از زن و مرد و پیر و جوون همه به صورت اشکالی ترسناک در اومدن و دارن این ور و اون ور میرن .
تره ور : این جا دیگه چه جاییه ؟ مگی گفت هالوین جشن بیناموسیه که...من شب خوابم نمی بره !
تره ور یهو مرلین رو می بینه که برخلاف بقیه قیافش ترسناک نشده ، به سرعت به سمتش میره .
تره ور رو به مرلین : مرلیــــــــن ! این چه وضعشه ؟ مگی گفت جشن هالوین یه جشن فول بیناموسیه ! این جا که پر از آدمای اجق وجق و ترسناکه .
مرلین : نه عزیزم مگی بوق شر گفته بهت ... تو جشن هالوین همه یه لباس اجق وجق و ترسناک میپوشن و دور هم خوش میگذرونن ، راستی رمز اون پاکت رو که بهتون دادیم پیدا کردی ؟
تره ور یه نامه از تو جیب پوشش وزغیش! درمیاره و میگه : نه باب ! من مغز کوچیک وزغیم این جور مسائل سخت رو ساپورت نمیکنه !
فلش بک ، چند روز پیششونزده قهرمان توی یه اتاق تاریک و بیناموسی جمع شدن ، مرلین و مگی هم جلوشون واستادن .
مرلین به همه قهرمانا یه نامه میده و مگی توضیح میده : توی این نامه ها مرحله سومتون و همه مسائل جانبی و غیره اون توضیح داده شده .
تره ور با پاکت نامه ورمیره و میبینه که به هیچ وجه باز یا پاره نمیشه ، تره ور : آقا نامه من مشکل داره باز نمیشه ، مال منو عوض کنین لطفا .
مرلین : نه نامه ها مشکل نداره ، باید رمز باز شدن پاکت ها رو بفهمین و اونا رو باز کنین وگرنه نمیتونین بفهمین مرحله سوم چی هست و خب حذف میشین دیگه .
ملت :
پایان فلش بکدر همین لحظه یه صدایی توی سرسرا میپیچه : قهرمانان بیان به سمت جایگاه !
تره ور و الباقی قهرمانان میرن اون جلو تا ببینن که چی کار باهاشون دارن ، همه قهرمانا مناسب با هالوین لباس پوشیدن و فقط تره وره که بدون لباس خاص و کلا بدون لباس اومده !!!
قهرمانا دارن راجع به تره ور با هم حرف میزنن :
ــ نگاش کن وزغ بوقیو ! هیچی لباس نپوشیده .
ــ آره باب انگار از پشت کوه اومده ، اصلا نمیدونه هالوین چیه .
ــ آره اصلا با فرهنگ هالوین آشنایی نداره .
ــ خیلی بوقه به نظر من ، همه یه لباس قشنگ واسه جشن پوشیدن اون وقت این با همین پوشش وزغیش اومده .
ــ واقعا که خیلی بی کلاسه !
تره ور که صحبت های ملت رو شنیده میره چلو و میگه : بوقی ها ! چی فکر کردین ؟ من بیام خودمو با فرهنگ این غربی های بوقی وفق بدم ؟ نه جدی چی فکر کردین شماها ؟ ...من همین جا یه بوق میفرستم به اون مگی بوقی که همچین جشن غربی ای رو برگزار کرده ، خب مثلا چی می شد اگه چهارشنبه سوری برگزار می کرد ؟!!...عجب !
مرلین رو به قهرمانا : بعله ... حالا رسیدیم به یه سورپرایز بزرگ که برای شما آماده شده ، هاگرید این سورپرایزو آماده کرده و حتی خود منم نمیدونم چی آماده کرده ... هاگرید رو تشویق کنین !
هاگرید :
و بعد هاگرید یه دست میزنه و بعد یهو بیست تا غول غارنشین از سقف میان پایین و چماقاشانو تو هوا تکون میدن !
تره ور رو به مگی با تردید: اینا هم لباس پوشیدن دیگه ؟ آره ؟
مگی : فکر نکنم .
و بعد یهو جیغ میزنه و فرار میکنه !
تره ور هم می بینه که یکی از غولا داره به سمت اون میاد .
تره ور : مگی بوقی ! تو گفتی این جشن بیناموسی توش داره ! ای هاگرید بوق خل بوقی !
و بعد درحالی که داد میزنه از دست غول فرار میکنه .
هاگرید : اوه ...
فکر می کردم آوردن این غول ها تو جشن جالب باشه واسه ملت ولی مثل این که
...
غول ها به سمت همه حاضرین جمله می کردن و ملت در حالی که جیغ و داد می کردن از دست اونا در میرفتن ، تمام تزئینات سرسرا برای جشن توسط غول ها درحال به بوق رفتن بود .
تره ور همچنان داره میدوه و یه غول هم افتاده دنبالش .
تره ور با وحشت : هاااااااااااای ! کمک ! الان این منو میگیره !
تره ور یهو مگی رو می بینه و میره پشتش قایم میشه ! غول به سمت مگی میاد ، با چماقش محکم میزنه تو سر مگی و سر مگی هم از بدنش جدا میشه و قل میخوره و میفته یه گوشه ای !
غول :
تره ور رو به بدن بدون سر مگی : خوب شد ! اینم به خاطر این بود که من رو با وعده های دروغین به این جشن ارزشی فرستادی !
غول دوباره متوجه تره ور میشه و چماقشو تو هوا تکون میده .
تره ور هم واسه این که سرش به عاقبت سر مگی دچار نشه جستی میزنه و از ضربه چماق غول جاخالی میده و به سرعت فرار میکنه ، غول هم میفته دنبالش .
تره ور از سرسرای عمومی خارج میشه و توی راهرو ها شروع به دویدن میکنه و غول هم همچنان لحظه به لحظه دنبالش میاد .
یهو چشم تره ور میفته به دو تا غول که توی راهرو تور والیبال کشیدن و با سر بریده یه نفر دارن والیبال بازی می کنن !! تره ور دقیق تر نگاه میکنه تا ببینه اون سر بریده مال کیه .
تره ور : هه هه ...ملت دارن با سر آلبوس دامبلدور والیبال بازی می کنن !
بهتر ! یکی از قهرمانا کم شد !!
ناگهان همون غولی که دنبال تره ور بود نعره ای میزنه و با چماقش تره ور رو شوت میکنه ! تره ور هم به یه سمتی پرتاب میشه و میره و میره تا میخوره به یه دری و در باز میشه و تره ور میفته توی در .
تره ور : وااااااااای ! نهههههههه ! من فقط یه سر بریده ام ! نههههههههه !
...نه صبر کن ببینم ...این که دستمه ، اینم پامه ، اینم که... یوهووووووووو ! سرم از بدنم جدا نشده ! من فقط شوت شدم !
تره ور یکم جا به جا میشه و متوجه میشه که روی یه چیز عجیب افتاده ، به زیر پاش نگاه میکنه و یه جسم مه مانند و سفید و شفاف می بینه.
تره ور : واااااای نهههههههه ! من توی یه هاله ای از مه نشستم ! این جا اون دنیاست ! من مرده م ! نهههههههه !
یهو اون جسمی که تره ور روش بود جا به جا میشه و میاد بالا و تره ور میخوره زمین ، جسم مه مانند و شفاف رو به روی تره ور قرار میگیره و تره ور هم بهش نگاه میکنه .
تره ور با تردید : می ...میرتل گریان ؟ من یعنی نمردم ؟
و بعد به اطرافش نگاه میکنه و متوجه میشه که توی یه دستشویی قرار گرفته .
میرتل : :bigkiss:
تره ور : همممممممممم ؟
میرتل : میدونی ... توی این شصت هفتاد سالی که من مرده بودم هیشکی منو بغل نکرده بود ، حتی وقتی زنده بودم هم هیشکی منو بغل نمی کرد ! دخترا هم حتی بغلم نمی کردن !!! امروز وقتی این جا تنها نشسته بودم و افسوس میخوردم که چرا هیشکی منو دوست نداره که یهو تو مثل یه فرشته نجات پریدی تو دستشویی و افتادی تو بغلم !
تره ور :
میرتل :
تره ور : اوه ...من همیشه دوست داشتم با یه روح جیگر رابطه داشته باشم !
ناگهان صدای غرشی شنیده میشه و همون غوله که دنبال تره ور بود میاد تو دستشویی !
غول : یوهاهاهاهاهاهاها !!!
تره ور :
میرتل : این غوله دیگه از کجا اومد ؟
غول می پره به سمت تره ور ، تره ور یهو جاخالی میده و به خاطر این حرکت ناگهانی اون نامه ی مربوط به مرحله سوم از جیب پوشش وزغیش ! میفته بیرون .
سر غول به سمت تره ور میچرخه و دوباره آماده حمله میشه .
تره ور که شدیدا نا امید شده با عصبانیت سر غول داد میزنه : فحش بیناموسی خارج از چارچوب چیز دار !!!
در همین لحظه یه نوری از اون نامهه که روی زمین افتاده بود پخش میشه و بعد یهو نور ناپدید میشه و پاکت نامه هم ناپدید میشه و خود کاغذ نامه روی زمین باقی میمونه .
تره ور : ماااااااااااا! پس رمز پاکت نامه فحش بیناموسی خارج از چارچوب چیز دار بود !!! (
)
غول دوباره به سمت تره ور حمله می کنه ، میرتل به سرعت یکی از دستشویی فرنگی ها رو از جا درمیاره و به سمت غول پرت میکنه ، دستشویی میخوره تو کله غول و باعث میشه که مغز غول از دماغش بزنه بیرون و کلا این که بمیره یه جورایی !!
تره ور : اوه میرتل تو جون منو نجات دادی .
میرتل :
تره ور جلو میره و از روی زمین نامه رو ورمیداره و شروع به خوندن می کنه :
برای یافتن پسوورد پاکت نامه به شما تبریک میگیم ! دمتون گرم !
همون طور که متوجه شدید ( یا شاید هم نشدید !) سطح دریاچه کاملا یخ زده و شدیدا هم طلسم شده و شما هیچ راهی برای پایین رفتن ندارید ، جام آتش در زیر آب و در کف دریاچه در یک اتاقک قرار گرفته ؛ اولین کسی که جام آتش رو لمس کنه برنده نهایی مسابقه جام آتش خواهد بود !تره ور : حالا که سطح دریاچه یخ زده من چجوری باید برم توش ؟
میرتل : از راه این دستشویی ها ، لوله فاضلاب این دستشویی مستقیما به دریاچه راه داره .
تره ور با تعجب : یعنی ملت اینجا که کارشونو میکنن صاف میره میریزه تو دریاچه ؟
ایول بهداشت و اینا !(
)
میرتل : آره دیگه .
تره ور :
تره ور به سمت یکی از دستشویی ها میره و بعد میپرسه : خب...فرض کن من از این لوله فاضلاب وارد دریاچه شدم ، بعدش چی ؟ چجوری زیر آب نفس بکشم و برسم به جام آتش ؟
میرتل : ماااااااااااا ! مگه وزغ ها آبشش ندارن ؟
تره ور : همممم... اول که تازه به دنیا میان چرا ، آبشش دارن ... ولی وقتی بزرگ میشن و به بلوغ می رسن آبششه تبدیل میشه به شش ! ( اینم نکته علمی پست در جهت افزایش معلومات خواننده.
)
میرتل : ایول... خب این که چیزی نیست ، تو می ری تو آب و شنا میکنی و منم باهات میام و مثلا یه دقه یه بار میام تو دستشویی و هوا میگیریم و بعد دوباره میام تو دریاچه و بهت تنفس مصنوعی می دم !! این طوری به راحتی میتونی به جام آتش برسی .
تره ور : آخ جیگرتو .
تره ور می پره توی یکی از دستشویی ها و وارد لوله فاضلاب میشه !
توی دریاچهتره ور داره زیر آب شنا میکنه و میرتل هم با روش های ارزشی بهش اکسیژن می رسونه .
تره ور جلو و جلو تر میره که یهو ماهی مرکب دریاچه میاد جلوش !
ماهی مرکب رو به تره ور : می خورمت ...
و بعد به سمت تره ور حمله می کنه ، تره ور زبونشو میکنه تو چشم ماهی مرکب و چشمشو سوراخ میکنه و زبونش رو میرسونه به مغزش و مغز ماهی مرکب رو از حفره خالی توی چشمش بیرون می کشه !
ماهی مرکب : آااااااااااااااااای ! هااااااااااااااای !
تره ور :
میرتل :
تره ور و میرتل باز هم جلوتر میرن تا از دور یه اتاقک نورانی ای رو کف دریا می بینن .
تره ور : حتما جام آتش اون توئه ...من دارم پیروز می شم !
میرتل : البته... ما داریم پیروز می شیم .
-- دو سه دقه بعد --
تره ور و میرتل جلوی اتاقک واستادن .
میرتل : من همین الان یه چیز خیلی عجیب فهمیدم ... یه لحظه رفتم بالا و دیدم که اصلا سطح دریاچه رو یخ و هیچ طلسمی نپوشونده ، عمق دریاچه هم خیلی خیلی کم شده ...خیلی خیلی ....
تره ور : باب ول کن این حرفا رو ...الان من میرم تو این اتاق و جام آتش رو ورمیدارم .
تره ور میره جلو و در اتاقک رو باز میکنه ، جام آتش روی میز گرد و زیبایی قرار گذاشته شده ، تره ور با خوشحالی میپره و جام آتش رو بقل میکنه که یهو احساس میکنه یه قلاب نامرئی دور کمرش حلقه میزنه و همه چی دور سرش می چرخه !
تره ور میفته روی زمین ، سرشو بلند میکنه و می بینه که توی یه قبرستان قرار گرفته !
یهو ولدمورت میاد جلوش و میگه : یوهاهاهاهاها ! من برگشتم ! آواداکداورا !!
نور سبز رنگی از نوک چوب ولدی درمیاد و میخوره به شخصی که کنار تره وره و می کشتش .
تره ور : نههههههه ! سدریک ! سدی جونم چرا مردی ؟ سدریـــــــــــک !
مرگخوارا :
میرتل : سدریک کیه دیگه ؟
تره ور چشماشو باز میکنه و می بینه که هنوز جلوی اون اتاقک واستاده .
تره ور رو به میرتل : هیچی ...نه که من خیلی رفتم تو جو هری پاتر و ایفای نقش هری پاتری یهو رفتم تو خواب و خیال و توهم و اینا .
میرتل : خب...نگفتی سدریک کیه ؟
تره ور : باب همون پسر سیفیت میفیته که اون موقع همراه با هری پاتر جام آتشو لمس کردن و بعد چون جام آتش رمزتاز بود منتقل شدن به یه قبرستون و اون جا هم ولدمورت دوباره جسم پیدا کرد ...راستی ، سدریک رو ولدی کشت یا پیتر پتی گرو ؟
... فکر کنم یکم بخش هری پاتری مغزم دچار مشکل شده !!!
میرتل : سدریک جوووون ؟ پسر سیفیت میفیت ؟ نکنه تو هم بعله ؟
تره ور : نه باب این حرفا چیه ...
یهو یه پری دریایی جیگر میاد و جلوی در اتاقک وایمیسته .
پری دریایی رو به تره ور : می خورمت !
و دهنشو باز میکنه و دندونای تیز و بلندش رو به تره ور نشون میده .
تره ور : ای جااااااااااااان...
و بعد می پره تو بغل پری دریایی !
پری دریایی : آخی... تا به حال هیچکس به من ابراز علاقه نکرده بود.
میرتل : نامرد هوس باز بوقی !می دونستم یه روز به من خیانت می کنی ! از اون سدریک بگیر تا این پری دریایی !
دیگه هم بهت نفس نمیدم تا همین جا بمیری !!
تره ور : مشکلی نیست ... از همین پری دریایی جیگر هوا میگیرم ، تازه این آبشش داره و لازم نیست مثل تو بره از بیرون هوا بگیره بیاره !
میرتل مقادیری عصبانی میشه و به تره ور حمله میکنه و میخواد خفه ش کنه که پری دریایی میاد جلو و میرتل رو شوت میکنه اون دور ها !
تره ور : اوه پری دریایی تو جون منو نجات دادی .
پری دریایی :
تره ور : اوه ...من همیشه دوست داشتم با یه پری دریایی جیگر رابطه داشته باشم !
تره ور تو دلش :
!!!
پری دریایی : :bigkiss:
تره ور : خب عزیزم ... بیا در این اتاقک رو با هم باز کنیم و با هم قهرمان بشیم .
پری دریایی :
تره ور در اتاقک رو باز میکنه ، اتاقک جادو شده و آب دریاچه به هیچ وجه توش نمیره . جام آتش روی یه میز گذاشته شده و تمام قهرمانان ( به جز آلبوس دامبلدور که سرش کنده شد !!) دور جام آتش جمع شدن و دارن بازی می کنن باهاش و انگشت توش می کنن !!!
تره ور :
شما چرا این جایین ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
برودریک : جریانش مفصله .
تره ور با عصبانیت داد میزنه : ای بابا ! من این همه سختی کشیدم تا به این جا رسیدم ، با چه بدبختی رمز پاکت رو پیدا کردم و وارد کردم تا باز بشه ! از تو لوله فاضلاب رد شدم ، مجبور شدم با میرتل
روابط نزدیک برقرار کنم تا به این جا برسم ، مجبور شدم این همه شنا کنم تا به این جا برسم ، بعد شما همتون زودتر از من رسیدین ؟
ایوان : مگی رمز پاکت رو به ما ها گفت ، خیلی راحتم گفت ... من رفتم ازش پرسیدم رمزش چیه اونم گفت ! البته بعدش از گفته ش پشیمون شد .
تره ور :مگیییییییییی !
جسیکا : بعد هم که غولا حمله کردن ما رفتیم به غولا گفتیم که هر کدومتون ادعای گولاخیت می کنه بیاد آب دریاچه رو بخوره ببینیم کی میتونه بیشتر آب دریاچه رو بخوره !! بعد هم اینا اومدن و یخ و اینا رو شکستن و شروع کردن به خوردن آب دریاچه تا این که دریاچه به شدت کم عمق شد و غول ها هم از بس پر شده بودن که افتادن یه گوشه .
تره ور : هووووم... میرتل گفت که دریاچه کم عمق شده و یخ هم روش نیست …
مونتگومری : بعدش هم همه ما خیلی راحت اومدیم این جا و وارد این اتاقک شدیم و حالا هممون برنده مسابقه هستیم !
تره ور : نه قبول نیست ! شما با تقلب و نامردی به جام آتش رسیدن ! شما از بوق خلی مگی سوء استفاده کردین و تونستین رمز پاکت رو پیدا کنید وگرنه عمرا نمی تونستین !!
تره ور میره جلو و جام آتش رو ورمیداره و میذاره زیر بغلش و میگه : چون که من با استفاده از هوش و ذکاوت و اینا تونستم به این جا برسم پس جام آتش حق منه !
یهو میرتل وارد اتاقک میشه و با عصبانیت میگه : نخیر ! این وزغ بوقی از احساسات پاک و لطیف من در راستای اهداف شخصی استفاده کرد ! من همین جا اعلام می کنم که برنده جام آتش هر کی باشه مشکلی نداره فقط نباید تره ور باشه !
تره ور : بیشین بینیم باو ! همین که گفتم ! هرکی هم اعتراض داره میدم پری دریایی جیگر بخورتش !!
پری دریایی :
برودریک : خب ما هم تعدادمون کم نیست ! همه با هم می جنگیم تا ببینیم کی قهرمان میشه !
ملت : آره ایول قبول .
و بعد همه می پرن به همدیگه و درگیری وحشتناکی رخ میده !
-- ساعت ها بعد !--
روی زمین پر شده از انواع و اقسام چشم و دست و پا و مغز و دل و روده و خون و اینا و همه تیکه پاره شدن و مرده ن !!
میرتل که هنوز تو اتاقکه ، نگاهی به تیکه پاره های روی زمین میندازه و بعد به سمت جام آتش میره و ورش میداره .
میرتل : یوهووووووو ! من قهرمان مسابقه جام آتش شدم !