هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۰۲ پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۹

اسکورپیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۴ چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۳۷ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
از بی شخصیت ها متنفرم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 157
آفلاین
با سلام!

من به طور کامل و جامع با شرح سوال و مشکل توضیح می دم که برای هیچ کسی ابهامی باقی نمونه!

شرح امتیازات جلسه ی اول

گریفیندور: بدون شرکت کننده صفر امتیاز!

اسلیترین: 12 امتیاز

دراکو مالفوی:15 امتیاز

سوال یک:پنج نمره ی کامل رو اخذ کردین تبریک می گم!

سوال دوم:از این سوال متاسفانه هیچ نمره ای کسب نمی کنین!اشتباه کردین در هر بار زایمان بین شش تا هشت بدنیا می آد!در مورد اینکه هیچ بچه ای بدنیا نمی آد ما گفتیم برقک داره زایمان می کنه نمی شه که بچه بدنیا نیاره!

سوال سوم:ده می گیری چون غلط املایی و خوب فاصله نگذاشتی و علائم نگارشیت هم مشکل داشت!

آگوستوس پای:21 امتیاز

سوال یک:قاعدتا نباید نمره ای بگیرین اما من به خاطر تخیل خوبتون بهتون سه می دم که یه حالت جالب رو تصور کردین!

سوال دو:نمره ی کامل رو به شما می دم.شوخی خوبی بود ولی بهتر بود از این شوخی استفاده نکنین چون بابتش می خواستم نمره کم کنم!(بیست تا سی رو می گم!)

سوال سه:نگاه کنین پستتون خیلی خوب بود ولی دو تا مشکل داره!یک من منظورم این بود که اتفاقی واسه کینگزلی داخل کلاس میفته رو ادامه بدین!شما یه سوژه ی جدید دادین!دو قراره سوژه طنز باشه ولی من نکته ی طنز آمیزی به جز نامه ی مری نمی بینم! در مجموع با عرض معذرت 8 رو می دم!

راونکلاو: بدون شرکت کننده صفر امتیاز!

هافلپاف: 21 امتیاز


نیکلاس اسبینز:15 امتیاز

سوال اول:آفرین پنج امتیاز رو دریافت می کنی!

سوال دوم:اشتباه جواب دادی!بین شش الی هشت تا!

سوال سوم:خوب بود خوشم اومد!10 امتیاز رو دریافت می کنی!اشکلاتی داشتی!همین طور می شد سوژه رو جذاب تر پیش برد!

فلورین فورتیسکو:25 امتیاز

سوال اول:نمره ی کامل رو می گیری!

سوال دوم:نمره ی کامل رو می گیری!

سوال سوم:خوب بود اشکلات نگارشی زیادی داشتی به خاطر همین ازت پنج امتیار کم می کنم و 10 رو می گیری!

رز ویزلی:17 امتیاز

سوال اول:پنج امتیاز کامل رو می گیری!

سوال دوم:اه خیلی نزدیک بود!اما امتیازی نمی گیری!شش الی هشت!

سوال سوم:جالب بود به پستت 12 امتیاز رو می دم خیلی جزئی اشتباهات نگارشی و جمله بندی داشتی!

آنتونین دالاهوف:19 امتیاز

سوال اول:آفرین نمره ی کامل رو گرفتی!

سوال دوم:هیچی امتیاز نمی گیری!جواب درست شش الی هشت است.تو چه جور دانش پژوهی هستی باید خودت تحقیق می کردی!

سوال سوم:جالب بود یه سری اشکال خیلی خیلی خیلی جزئی داشتی 14 امتیاز رو دریافت می کنی!

روفوس اسکریم جیور:29 امتیاز

سوال اول:امتیاز کامل رو می گیری!

سوال دوم:امتیاز کامل رو می گیری!

سوال سوم:یکم پستت کوتاه بود و یک سری اشکالات جزئی داشتی به خاطر همین 14 بهت می دم!


ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۶ ۲۰:۰۵:۲۶
ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۶ ۲۰:۰۷:۰۶
ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۶ ۲۳:۰۸:۵۷

هلگا معتقد بود ...

[b]« هوش و علم ، [color=990000]شجاعت و غلبه بر ترس[


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۹

اسکورپیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۴ چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۳۷ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
از بی شخصیت ها متنفرم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 157
آفلاین
ابر های تیره و تار آسمان را پوشانده بودند.فضای غمگینی مدرسه ی هاگوارتز را احاطه کرده بود.دیگر در کلاس ها خبری از سر و صدا های همیشگی نبود و همه ساکت و غمگین در جا های خود نشسته بودند.ناگهان در کلاس مراقبت از جانوران جادویی باز شد و اسکورپیوس درحالی که یک پرنده ی لاغر سیاه زنگ با سایه های سبز که قیافه اش بسیار غمگین بود و بر روی شانه ی اسکورپیوس نشسته بود وارد کلاس شد.

-سلام بچه ها!

-سلام!

اسکورپیوس با اخمی به دانش آموزان خیره شد و گفت:نمره های همتون افتضاحه!توی برد زدم می تونید برید ببینین!

بچه ها از روی بی حوصلگی عکس العملی نشان ندادند. اسکورپیوس که بی حوصلگی بچه را دید سعی کرد به سرعت موضوع درس را شروع کند.

-بچه ها این پرنده اسمش نشانک هستش.یک پرنده ی ایرلندی و بریتانیایی که بسیار خجالتی و کم روست.در بوته های جنگلی تمشک و بوته های خار لانه می سازد.غذای این جانور حشرات و پری ها هستن!یکی اگه بتونه صدای این پرنده ی خجالتی رو به زور در بیاره می فهمه که خیلی صدای بم و پر طنینی داره و اینکه این صدا می تونه خیلی ها رو بترسونه!

بچه ها همه به هم نگاه کردن.همه از این مسئله متعجب شده بودند که چرا صدای این پرنده ترسناک است!اسکورپیوس که این تعجب رو دید لبخندی به لب آورد و گفت:چون آواز این پرنده نشانه ی مرگه!

ناگهان نشانک به آواز در آمد و وحشت را در دل تمام دانش آموزان کلاس زنده کرد.اسکورپیوس که این ترس را می دید نگاهش را به آسمان تیره و پر ابر دوخت و گفت:البته الان مشخص شده که این فرض غلطه!کسی چتر با خودش داره؟

سکوتی به معنی پاسخ منفی فضای کلاس را پر کرد.اسکورپیوس خنده ای زد و گفت:پس همتون خیس می شید!

سپس یکی از پر های نشانک را کند و آن را به یکی از بچه های حاضر در کلاس داد و گفت:سعی کن با هاش بنویسی!

پسرک هر چه پر به مرکب آغشته کرد،پر به مرکب آغشته نمی شد،اسکورپیوس گفت:خب دیگه بسه!فکر کنم همتون فهمیدین منظورم چیه پر این پرنده به مرکب آغشته نمی شه پس ازش قلم پر نمی سازن!

آواز نشانک که در تمام این مدت ها قطع نمی شد دیگر داشت زیادی طولانی میشد!
اسکورپیوس رو به بچه ها کرد و گفت:این اتفاقات توی این روز های زمستونی زیاد می افته.جالبه بدونین اون زمان که مردم این رو به عنوان نشان مرگ می دونستن در زمستون ها اکثرا سعی می کردند از کنار لونه های این موجودات رد نشن!اگه کسی احیانا رد می شد،از ترس سکته می کرد.به خاطر همین این فرضیه که آواز نشانک نشانه ی مرگه بیشتر و بیشتر اثبات می شد.البته امروز اثبات شده که این آواز نشان چیز دیگه ای هستش!خب زمان تکالیفه!


سپس به طرف تخته برگشت و دستش را بالا برد که آستینش پایین آمد و چیزی که نباید هویدا می شد هویدا شد.همه ی بچه ها با دیدن علامت شوم بر دست اسکورپیوس و با شنیدن آواز آن نشانک که بیشتر به ناله می گرایید به یک چیز فکر می کردند و آن مرگ بود. همه از ترس در سکوت کامل غرق شدند.اسکورپیوس متوجه شد که اتفاقی افتاده است برگشت و قیافه ی بهت زده ی دانش آموزان را دید و پرسید:چیزی شده؟

هیچ کس چیزی نگفت!اسکورپیوس کمی فکر کرد.هیچ نکته مشکوکی به ذهنش نرسید به جز اینکه شاید دانش آموزان فهمیده باشند او مرگخوار باشد.

-بچه شما می دونید من چیکارم؟

نگاه های وحشت زده فهمیدن بچه ها را تایید می کرد.اسکورپیوس با زبان لبان خشکیده ی خود را تر کرد و گفت:مهم نیست!

بعد از چند دقیقه سکوت اسکورپیوس بر تخته نوشت.

تکالیف!

1.نشانک به یک نام دیگر نیز معروف است آن نام چیست؟(5 نمره)

2.آواز نشانک نشان از چیست؟(5 نمره)

3.رولی جدی بنویسید که مربوط به زمانی باشد که مردم فکر می کردند نشانک نشانه ی مرد است.این رول در مورد این باشد که کسی در یک روز زمستانی از میان لانه های نشانک ها رد می شود و با ترس خود در مقابل این آواز مقابله می کند و در نهایت متوجه می شود که این فرض اشتباه است.(20 نمره)


هلگا معتقد بود ...

[b]« هوش و علم ، [color=990000]شجاعت و غلبه بر ترس[


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۱:۲۶ پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۹

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
چرا برقک رو توی خونه نگه نمیدارند؟

با توجه به علاقه بیش از حد برقک ها به وسایل براق و درخشان و موجود بودن اینگونه وسایل توی خونه ... با اینکه برقک ها موجودات ارومی هستند ولی برای بدست اوردن اینگونه وسایل ممکنه سبب ویران کردن خونه هم بشن و خونه رو خراب کنن . به همین دلیل برقک رو توی خونه نگه داری نمیکنند .


در هربار زاد و ولد اینگونه موجودات ، حداقل و حداکثر چند موجود به دنیا می آیند؟

با توجه به مطالبی که توی بعضی کتابا نوشته شده بود ، در هر زایمان شش الی هشت نوزاد به دنیا میان .


3.در مورد جدا کردن برقک از سر کینگزلی یک رول طنز بنویسید!

کینگزلی دوان دوان وارد کلاس شد و شروع کرد به داد و فریاد ...

- کمک ... سر به این خوشگلیم داره به فنا میره!
- سرت کجاش خوشگله ؟ شبیه کویر لوته !

کینگزلی که از این جواب ناراحت شده بود ، کلاس را ترک کرد و دوان دوان سمت اتاق دامبلدور به راه افتاد . همینطور که داشت میدوید یک لحظه پایش به یک چیز گیر کرد و با کله ...

شتلق !

کینگزلی :

در اثر شوکی که به کیینگزلی وارد شد و سر و صورتش با زمین برخورد کردند، برقک از سرکینگزلی جدا شد و پرت شد و به صورت پیوز برخورد کرد .

- ای کینگزلی پدر فلان فلان شده !

و پیوز به سزای کارش رسید . تا او باشه دیگه مردم آزاری نکنه و جلد پای مردم طناب بزاره!


ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۶ ۱۱:۴۹:۲۵

خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۶:۳۹ پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۹

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
1.چرا برقک رو توی خونه نگه نمی دارن؟(5 نمره)

چون برقک از چیزهای براق خوشش میاد و برای رسیدن به این اشیاء هر مانعی که سر راهش باشه از میان بر میداره و مشخصه که با این تفاصیل کل خانه و اشیاء آن را به هم میریزه. فرض کنید برقک در خانه یک لامپ پرنور روشن یا آینه را ببینه، خودتون تصور کنید چی پیش میاد!

2.در هر بار زاد و ولد این موجود حداقل و حداکثر چند فرزند به دنیا می آورد؟(10 نمره)

هووم، آقا اجازه؟ در جلسه تدریستون اشاره ای به این موضوع نکردید. من اگه با توجه به اطلاعات موجود بخوام بگم: چون برقک موجودی نیست که بوفور همه جا وجود داشته باشه و عده کمی هستند که تا حالا برقک را از نزدیک دیده باشند میتوان نتیجه گرفت، حداقل یک فرزند و حداکثر سه فرزند به دنیا می آورد.

3.در مورد جدا کردن برقک از سر کینگزلی یک رول طنز بنویسید!(15 نمره)

نقل قول:

زنگ تفریح به صدا در اومد و کینگزلی در حالی که سعی می کرد برقک رو با دستاش از سرش جدا کنه! با شتاب از کلاس خارج شد! ...


برقک مثل بختک به سر سیاه و کچل کینگزلی شکلبولت کارآگاه چسبیده بود و او مانند دیوانه ها از این سو بدان سو میدوید. کینگزلی که عنان اختیار از کف داده بود، بدون فکر به اینجا و آنجا آپارات میکرد ...

اولین جایی که بذهنش رسید، پناهگاه بود. کینگزلی ناگهان در پناهگاه ظاهر شد و عربده کشان از این سو بدان سو میدوید. دامبلدور که خواب بود وحشت زده از خواب پرید و با دیدن آن وضع و حال همان جا، جان به جان آفرین تسلیم کرد.

از آنطرف ققنوس دامبلدور به جون کینگزلی افتاده بود و به سر و صورتش نوک میزد. مالی، آرتور، رون، جینی، فرد، جرج و پرسی هم با فک های افتاده به کینگزلی که ناگهان از غیب ظاهر شده بود نگاه میکردند.

تحمل نوک زدن های ققنوس دیگه برای کینگزلی غیر ممکن بود بهمین خاطر تصمیم گرفت دوباره به یه جای دیگه آپارات کنه. اما ایندفعه در میان داد و بیداد اعضای خانواده ویزلی و نوک زدن های ققنوس و البته فشار مضاعف برقک یک لحظه توانست فکر کند و اندیشید که باید یه جایی بره که یه کچل دیگه اونجا باشه تا برقک بپره رو سر اون و دست از جون کینگزلی برداره، بهمین خاطر کینگزلی به عمارت اربابی مالفوی آپارات کرد ...

لرد ولدمورت در عمارت مالفوی روی تخت پادشاهی مخصوصش نشسته بود و نجینی را گره میزد! لرد غرق در افکار مربوط به ساختن هشتمین هورکراکس بود و با قدرت هر چه تمامتر تمرکز کرده بود که ناگهان ...

بــــــــــنگ!

کینگزلی در جلوی لرد ظاهر شد و عربده زنان از این سو بدان سو میدویو که یکدفعه برقک یک کله براقتر از کله کینگزلی رو تشخیص داد و روی آن پرید. بله برقک روی کله لرد پریده بود و حالا این لرد بود که فریاد کشان از اینور به اونور میدوید ...

کینگزلی از فرصت استفاده کرد و در حالی که نفس راحتی میکشید، سریع السیر به دفتر کارآگاهان وزارتخانه آپارات کرد!



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۹

آگوستوس پایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۱ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۰۴ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 375
آفلاین
1.چرا برقک رو توی خونه نگه نمی دارن؟(5 نمره)

اصولا ما خون خالص ها وسایل زیبا و قیمتی زیاد داریم. بالاخره هرچی نباشه نسل ما قدمت داره!!! حالا تصور کنید یه برقک رو بیارن توی اینحور خونه ای چه اتفاقی میفته؟ جواب بسیار روشنه برقک از شدت ذوق و خوشبختی ناگهانی که بهش رو اورده و اینکه نمی دونه اول به سمت کدوم شی براق بره، در دم سکته میکنه!


2.در هر بار زاد و ولد این موجود حداقل و حداکثر چند فرزند به دنیا می آورد؟(10 نمره)

اگه به شعار فرزند کمتر جسم براق بیشتر(!) اعتقاد داشته باشه، شیش تا هشتا کفایت میکنه و گرنه 20 تا 30 تا، کلا مرلین عالمه؟؟!


3.در مورد جدا کردن برقک از سر کینگزلی یک رول طنز بنویسید!(15 نمره)

شب چهاردهم ماه بود و هوا کاملا صاف و مهتابی. کینگزلی دزدانه از تالار خارج شد تا به قرار ملاقات شبانه اش برسد. این آخرین فرصت بود یا حالا یا هیچ وقت!

به سرعت راهرو ها را یکی پس از دیگری طی می کرد. اگر مری به جواب نامه اش جواب مثبت داده بود، تنها دو طبقه تا خوشبختیش فاصله میماند.

بالاخره به محل قرار رسید. به تابلوی در نگاه کرد. کلاس مراقبت از موجودات جادویی. صدای خش خشی از داخل کلاس بگوش می رسید.

- اوه، باید خودش باشه، پس مری قبول کرده... ای جانم.

و با این حرف در کلاس را گشود و با لبخند گشادی وارد کلاس شد. به مجرد وارد شدن متوجه شد تمام پرده های کلاس را کنار کشیده اند و نور مهتاب کلاس را روشن کرده بود و صد البته کله او را چند برابر درخشان.

چشمش به کاغذی شبیه نامه افتاد که روی میز استاد بود. هنوز نامه را برنداشته بود که دردی شدید در سرش پیچید!

- آخ!!!!!!!!!!!!! اوخ!!!!!!!!!!

هنوز به خودش نیانده بود که موجودی پشمالو کوچک روی سرش پرید و با چنگال هایش حریصانه به سر برهنه شکلبولت چنگ انداخت.

دو ساعت بعد؛ درمانگاه هاگوارتز

دور سرش لایه ی کلفتی از باند بود، دو ساعت طول کشیده بود تا مادام پامفری توانسته بود با انواع معجون های سستی و آرامش، برقک چسبیده به سر کینگزلی را جدا کند. هنوز سرش درد میکرد اما دردی بدتر از ان در وجودش بود.

چشمانش هنوز به نامه ای بود که مری روی میز استاد گذاشته بود.


کچل امیدوارم این درس عبرتی برات شده باشه که دیگه با من از اینجور قرارا نزاری... اما اگه هنوط مصری میتونی چند روز دیگه بیای کافه تا اونجا با هم گپ بزنیم.

امضا مری فریز باود


When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۰:۵۲ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۹

دراکو مالفوی old7


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ جمعه ۱۰ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۰:۰۷ دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۹
از گیل!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 43
آفلاین
به به سلام پسر گل و خائنم! خوبی بابا؟ بیا این مخشای منه وای به حالت اگر نمره ندی.



1.چرا برقک رو توی خونه نگه نمی دارن؟(5 نمره)
چون میره همه ی چیزای براقو ور میداره و کل خونه رو به هم میزنه. البته در خونه هایی مثل خونه ی این یارو پاتر که فقیر و بدبختن چیز براق خیلی کمه و مشکلی پیش نمیاد اما اگر مثل خونه ی ما اصیل زاده های مایه دار همه چیز قیمتی باشه واویلا.

2.در هر بار زاد و ولد این موجود حداقل و حداکثر چند فرزند به دنیا می آورد؟(10 نمره)

حد اقل هیچی به دنیا نمیاره چون موجود نر از تجهیزات جانبی استفاده کرده و حد اکثر 20 تا میزاد البته اگه عملیات زاد و ولد گروهی باشه این تعداد به 50 هم میرسه.

3.در مورد جدا کردن برقک از سر کینگزلی یک رول طنز بنویسید!(15 نمره)
کینگزلی دوان دوان از کلاس خارج شد به سمت تالار هافل پاف دوید. در راه دیوانه وار به برقک مشت میزد و فحش میداد اما برقک با خیال راحت سر کینگزلی را میمالید و لذت میبرد.
- مرتیکه مگه خودت ناموس نداری کله منو میمالی؟ بیا پایین تا لت و پارت نکردم.
در راه کینگزلی مضحکه خاص و عام شد تا بالاخره با تالار رسید.
کینگزلی از توی وسایلش یک شیء محدب براق و نوک تیز جذاب بیرون آمد و جلوی برقک گرفت و گفت: آفرین پسر خوب، اینو بگیر اونو بده!
- اوهوی کینگزلی اون چیه از تو کیفت در آوردی؟
- این؟ هیچی، به تو چه پدرسوخته!
- راستشو بگو کلک.
- من عادت دارم شبا اینو بغل کنم بخوابم!
- آره جون خودت من که میدونم ...
کینگزلی با نگاهی خشمگین مزاحم را از خود راند و شروع به معامله کرد ...
- تو رو خدا برقک جون، ببین این چه قدر خوبه! اینو بگیر و برو.
برقک: :ytounge:
کینگزلی چوبدستیش را کشید و گفت: خودت خواستی، آوادا داورا!!!
در همین لحظه برقک مذکور خسته شد و از کله ی کچل کینگزلی پایین پرید و طلسم بر میان فرق سر خود کینگز فرود آمد تا او دار فانی را وداع بگوید.


ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۳ ۱:۰۲:۴۰


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۴۹ پنجشنبه ۲ دی ۱۳۸۹

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
1.چرا برقک رو توی خونه نگه نمی دارن؟(5 نمره)
چون برقک ها خونه خراب کنن و همه چیز سر رهشون رو خراب میکنن تا به وسایل و چیز های براق برسن.

2.در هر بار زاد و ولد این موجود حداقل و حداکثر چند فرزند به دنیا می آورد؟(10 نمره)

حداقل 8 و حداکثر 12

3.در مورد جدا کردن برقک از سر کینگزلی یک رول طنز بنویسید!(15 نمره)

...صدای فریاد کینگزلی قلعه رو پر کرده بود.تا این که همینطور که میدوید از قلعه رفت بیرون و گوش همه آسایش پیدا کرد!همه ی بچه ها که از وضعیت اون خبر داشتن یه شورا تشکیل دادن و نشستن به فکر...تا یکی از بچه ها گفت :

-بریم ببینیمش شاید ایده ای به ذهنمون رسید!

آنها به محوطه ی قلعه رسیدند.اولین صحنه ای که توجه شون رو جلب کرد کینگزلی بود که سرشو به زمین میکوبید.و دومین صحنه ای که توجه شون رو جلب کرد هاگرید بود که داشت پشم یه گوسفند رو میچید!یهو نیکلاس جلو پرید و گفت:
-بچه ها کینگزلی رو بگیرید و ثابت نگهش دارین تا من بیام!

بعد هم به سرعت برق و باد به سمت هاگرید دوید و ماشی پشم چینی رو از دستش گرفت و به طرف بچه ها برگشت.بچه ها اونجا کینگزلی رو نگه داشته بودن و همه از عرق خیس بودن و کینگزلی هم یه بند نعره میکشید.یکی از بچه ها گفت:
- حالا نقشه ات چیه احمق!!!!!!؟؟؟؟

-مگه کینگزلی کچل نیست؟مگه با موی سیاه خوب نمیشه؟پس ما میایم موهای پایین برقک روجدا میکنیم تا همین طور به کله ی کینگز بچسبه!بعد هم خود برقک رو میندازیم تو جنگل!اینطوری کینگزلی هم مودار میشه!

همه:نیکل دوست داریم!نیکل دوست داریم!

بعد از تلاش ها فراوان:


کینگزلی:

همه:
حالا دیگه مودار سوار جاروئه!چقدر بهش میاد!!آرههههههههههه!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۱۴ پنجشنبه ۲ دی ۱۳۸۹

فلورین فورتسکوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳ دوشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۰
از بستنی فروشی کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 86
آفلاین
1.چرا برقک رو توی خونه نگه نمی دارن؟(5 نمره)

2.در هر بار زاد و ولد این موجود حداقل و حداکثر چند فرزند به دنیا می آورد؟(10 نمره)

3.در مورد جدا کردن برقک از سر کینگزلی یک رول طنز بنویسید!(15 نمره)



1-
برقک موجود آرامی است اما نمیشه در خانه نگه داشت چون برقک علاقه ی شدیدی به احسام براق دارد و به همین دلیل ممکن است اسباب و لوازم منزل را ویران کند

2- شش الی هشت نوزاد در هر زایمان

3- .... کینگزلی با نهایت سرعت از کلاس بیرون پرید .. بچه های هافل با نگرانی به کینگزلی نگاه می کردند که نعره زنان دور میشد
بعد از تمام شدن حرف های تهدید آمیز .. نه نه ببخشید درس های استاد ، بچه های هافل با سرعت نور به دنبال صدای کینگزلی رفتند که تا آن سر قلعه میرفت . در آخر او را در دستشویی پسر ها پیدا کردند که سعی داشت برقک رو با پاهاش از سر براقش جدا کند
پسرها با دهان باز به کینگزلی نگاه می کردند .. و همه در یک فکر بودند که کینگزلی با موهای سیاه چه زیبا خواهد شد

کینگزلی یک ثانیه آرام به چهره ی بهت زده ی پسر ها و چشم های دختر ها از لای در نگاه کرد و با شتاب به سمت دیوار رفت ..
که این بار با زدن سرش به دیوار سعی می کرد برقک رو جدا کند ..

صدای تق و آخ های بلندی بلند شد که پسرها رو از موهای ریخته ی کینگزلی بیرون آورد ..

یک دفعه فلورین به همراه نیکولاس به سمت کینگزلی حمله ور شدند ... نیکلاس از یک طرف برقک رو می کشید که با دندان سر براق کینگزلی رو چسبیده بود و فلورین هم از طرف دیگه پاهای کینگزلی رو می کشید ... که مثل اسب رم کرده بود و به این طرف و آن طرف لگد می پراند

در یک چشم به هم زدن صدای جــــــــــــــر بلند شد و همراه با آن صدای نعره ی کینگزلی ...
پوست سر کینگزلی در دهان برقک تاب می خورد و سر کینگزلی براقی اش را از دست داده بود ...


تصویر کوچک شده

[b][size=medium][


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۱۳ پنجشنبه ۲ دی ۱۳۸۹

نیکلاس استبنزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۴ سه شنبه ۲ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۶:۰۱ شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۹
از جاهایی که شما نمی دانید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 52
آفلاین
1.چرا برقک رو توی خونه نگه نمی دارن؟(5 نمره)
چون چیز های براق را خیلی دوست دارند و برای رسیدن به ان سر راهشون همه چیز رو نابود می کنن و در خونه هم که چیز های براق زیادن
2.در هر بار زاد و ولد این موجود حداقل و حداکثر چند فرزند به دنیا می آورد؟(10 نمره)
حداقل 10 و حداکثر 18
3.در مورد جدا کردن برقک از سر کینگزلی یک رول طنز بنویسید!(15 نمره)


هوا صاف بود. هیچ بادی نمی وزید اما هوا سرد بود. صدای شادی شاگردان سال اولی هاگوارتز که با دیدن هر چیزی در مدرسه می امد، قابل شنیدن بود. در بین این ها چند نفر از بچه های هافلپاف دور هم جمع شده بودند.

_لعنتی بیا بیرون!

این صدای شکلبوت بود. نیکلاس گفت:
_به نظرم بیایید همه با هم این موجود رو بکشیم.

جمعیت:

تمام بچه های هافلپاف به جز کینگزلی، دستانشان را جلو بردند و محکم جانور سیاه را گرفتند.روفوس گفت:
_باشماره من می کشیم......1.....2....3

تمام بچه ها شروع به کشیدن کردند اما همه به عقب پرت شدند. روفوس که قرمز شده بود گفت:
_پدر سوخته می خواهی نذاری کله خوشگل ناظر هافل نمایان بشه پدر سوخته بدهم پدر پدر پدر پدر پدر سوخته ات را در بیاورند پدر سوخته!

_ها ها ها ها

این صدای خنده اسکورپیوس بود.

_نتونستین درش بیارین.

تمام جمعیت به نشانه ی منفی سرشان را تکان دادند.

اسکورپیوس چوب جادویش را در اورد و یک طلسمی گفت که بیشتر شباهت به شعر فردوسی داشت خواند.

جمعیت:

برقک از کله کینگزلی جدا شده بود.


هلگا


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲ پنجشنبه ۲ دی ۱۳۸۹

اسکورپیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۴ چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۳۷ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
از بی شخصیت ها متنفرم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 157
آفلاین
جلسه ی اول درس مراقبت از موجودات جادویی

بچه همه به هم دیگه نگاه می کردن.هیچ کودوم نمی دونستن این یارو اسکورپیوس کیه!چون یه دبیر جدید بود.می دونستن از خاندان مالفویه و هیچ کس دل خوشی از مالفوی نداشت.همینطور بچه های هافلپاف هم از اون به عنوان یه فرد سختگیر حرف می زدن.صدای باز شدن در کلاس باز شد و یکی از بچه ها داد زد:بر پا!

اسکورپیوس وارد کلاس شد.توی دستش یه قفس بود که تمامش با یه پارچه ی سیاه پوشیده شده بود.به سرعت به سمت میزش رفت و با عصبانیت گفت:خفه شین بابا!مگه این یارو دامبل اومده دارین پاچه خواری می کنین!لشتون رو بنشونین!

بچه ها همه آب دهانشون رو قورت دادن و بدونی که حتی یک جیک بزنن نشستن.هیچکی جرئت حرف زدن نداشت تا اینکه لودو بلند شد و گفت:اسکورپی جون تو اینقد خشن نبودی!راستی توی نمره که هوای ما رو داری دیگه!به هر حال بلند شدم بگم،با ما به از این باش که با خلق جهانی!

اسکورپیوس در حالی که نشسته بود به لودو خیره شد و با آرامشی گفت:پاشو برو بیرون!

-

-پاشو برو قورت گم کن!هنوز نفهمیدی کلاس کجاست،چاله میدون کجاست!

-

اسکورپیوس در مقابل چشم های خیره ی بچه از جاش بلند شد و لودو رو مثل یه دونه پر کاه از بلند کرد و از کلاس شوت کرد بیرون!

به ترس بچه ها بیش از پیش اضافه شد.اسکورپیوس که این مسئله رو دید اومد جو کلاس رو آروم کنه گفت:خب بچه ها امسال کلاس مراقبت از جانور جادوییتون رو من دارم اصلا فرد خشنی نیستم (جون عمه اش!) و نظر دادن توی کلاسام کاملا آزاده فقط وای به حال نمک های کلاس!سعی نکنین نمک بریزین ، چون در این صورت شوت می شین بیرون!پاچه خواری هم نکنین!به احترام من بلند نشین چون من خیلی کمتر از شمام!

بچه ها هم به هم نگاه کردن!نمی دونستن این الان افعال معکوس یا می خواد از ترس بچه ها کم کنه! اسکورپیوس که ترس رو توی چهره ی همه دید بلند شد و سریع درس رو شروع کرد.

-خب بچه ها امروز ما می خوایم در مورد برقک ها صحبت کنیم!زیستگاه برقک ها بریتانیاست و بدنشون پشمالو و سیاه رنگه!حالا با خودم آوردم، نزدیک زنگ بهتون نشونش می دم. پوزش خیلی درازه! رام کردنش خیلی سخت نیست و نسبتا آسونه به طوریکه جن ها می تونن اونها رو رام کنن!جالبه بدونین این حیوون یکی از حیوون های مورد علاقه ی جن هاست!اگه می خواید این حیوون ها رو نگه داری کنید توی خونتون اینکار رو نکنین و در لونه هایی زیر زمینی اونها رو نگه دارین مثلا من این رو توی یه لونه ای نگه داری که شش متر توی زمینه!

سپس بین دانش آموز ها چشش به کله ی براق کینگزلی افتاد و گفت:راستی کینگزلی چرا کلاهت رو نمی ذاری! این کلاه هست ها هر وقت می خوای کار آگاهی کنی می ذاری اونو بذار!

-در مقابل استاد بزرگی چون شما نمی شه کلاه بر سر گذاشت!

-خود دانی!

اسکورپیوس چرخید و به سمت قفس رفت در حالی که خنده ی شبطانی بر لب داشت.پارچه ی سیاه را از روی آن کشید.ناگهان بچه دیدن که قفس ذوب شده و صدای داد و بیداد کینگزلی به گوششان رسید.

-

اسکورپیوس در حالی که خود می خندید:گفت بچه ها یادم رفت اینو بهتون بگم.برقک از چیز های براق خیلی خوشش می آد و می ره و به اون می چسبه و هرچی که جلوی راهش باشه رو تخریب می کنه مثل همین قفس!به خاطر همین هم جن ها برای پیدا کردن گنج های زیر زمینی می گیرنش.به همین دلیل هم حیوون مورد علاقه شون!

زنگ تفریح به صدا در اومد و کینگزلی در حالی که سعی می کرد برقک رو با دستاش از سرش جدا کنه! با شتاب از کلاس خارج شد! بچه ها هم از جاشون بلند شدن که اسکورپیوس گفت:صبر کنید تکالیفتون!

بعد شروع به نوشتن تکالیف بر تخته کرد!

1.چرا برقک رو توی خونه نگه نمی دارن؟(5 نمره)

2.در هر بار زاد و ولد این موجود حداقل و حداکثر چند فرزند به دنیا می آورد؟(10 نمره)

3.در مورد جدا کردن برقک از سر کینگزلی یک رول طنز بنویسید!(15 نمره)


هلگا معتقد بود ...

[b]« هوش و علم ، [color=990000]شجاعت و غلبه بر ترس[







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.