هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۵:۳۹ جمعه ۱۸ فروردین ۱۳۹۱

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
بلا با شنیدن این حرف دامبلدور، بدون معطلی گلدونی رو که رو میزه برمیداره، اسلوموشن وار به سمت اسکورپیوس میره و ... شپلق!

نارسیسا با دیدن کوبونده شدن گلدون رو سر پسرش، چنان جیغی میزنه که تمام حشرات و پرندگان و درندگان و خزندگان و ... حوالیه خانه ریدل به حرکت در میان و در مسیری برخلاف جهت خانه ریدل میرن.

اسکورپیوس: :hyp:

- این چه کاری بود که کردی بلا؟!؟!

بلا دستشو جلو دماغش به نشونه سکوت میگیره و میگه: ضربه به سرش خورده که اینجوری شده، پس حتما بازم ضربه بخوره خوب میشه!

نارسیسا بعد از حرف بلا، سعی میکنه جلو ریختن اشکاشو بگیره و به سمت اسکور میره. وقتی چشمای اسکور به حالت عادیش برمیگرده، نارسیسا میپرسه:

- حالت خوبه اسکور جونم؟

اما با صدای فش فشی که از دهن اسکور بیرون میاد کل امیداش نقش بر آب میشه.

بلا: به جاش الان دیگه شده یه مار واقعی!

لرد آهی میکشه و چشمشو از رو حرکات متعددی که مرگخوارا انجام میدن برمیداره و دوباره به سمت دامبلدور برمیگرده. ابروشو بالا میندازه و میپرسه:

- حالا راه حلت چیه؟

اما دامبلدور به شدت درگیر تماشای عکس العمل مرگخوارا و تفکر در مورد حرکت بلاس. لرد با صدای بلندتری تکرار میکنه:

- مگه نگفتی میدونی چطور خوب میشه؟ زودباش بگو که وقت ندارم!

دامبلدور به خودش میاد و به چشمای لرد زل میزنه و میگه: باشه پس منو ببر یه جا بشینم، سرپا که نمیتونم بگم. ناسلامتی سنی ازم گذشته و طاقت وایسادن زیاد از حدو ندارم.

لرد چشم غره ای به دامبلدور میره و همراش به حرکت در میاد تا به سمت کاناپه ها برن.




پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۲۰:۵۱ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۱

هرماینی گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۴ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۱۸ یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵
از گربه های ایرانی :دی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 342
آفلاین
همه با هم-بله ارباب
تق تق
لرد-لونا برو درو باز کن.
لونا بله ارباب
چند ثانیه بعد دامبلدور با چهره ی همیشگی پشت در ظاهر میشود.
لونا با حالتی زیرکانه گفت-او ارباب فکرکنم با شما کار دارن.
لرد که داشت با حالتی تفکرانه به اسکور نگاه میکرد برگشت و پرسید-کیه لونا؟
لونا کنار رفت و لرد دامبلدور را پشت در دید.
-او دامبلدور چی شده که اومدی اینجا .بیا تو.
دامبا-اومدم که برای کمک کردن به اسکورپیو سو کمکتون کنم.
-چی کار؟یعنی من خیلی تعجب کردم که شما میخواین به یکی از مرگ خواران کمک کنین.میتونم علت این کارو بدونم؟
-علتش اینه که مسئول این اتفاق یکی از بچه های ماست.
لرد کمی مکث کردو نگاهی به اسکور انداخت با کنجکاوی تمام گفت-اونوقت اون شخص کیه؟
-جیمز سیریوس پاتر.
سکوت سنگینی جو را فرا گرفت.همه دهانشان از تعجب باز مانده بود.تنها کسی که تعجب نکرده بود لرد بود.
-خوب البته تعجبی هم نداره اون همیشه خرابکاری میکنه ولی سوال اینجاست که اون چطوری این کارو کرده؟
-مثل اینکه با هم بحثشون شده و جیمز هم اونو از روی عصبانیت هل داده و از پله ها سر خرده و بر اثر ضربه ای که بر سرش وارد شده این بلا سرش اومده.


ویرایش شده توسط هرماینی گرنجر در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۴ ۲۰:۵۴:۱۳


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۱

فنریر گری بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۲۱ دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۴۳ دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 127
آفلاین
اسکورپیوس با نارضایتی پیچ و تابی به خودش میده و میگه:
-من نمیفهمم شماها به چه حقی مار زبون شدین؟ اصلا کی وقت کردین یاد بگیرین؟ از این به بعد چطوری با اربابم مخفیانه حرف بزنم که شماها نفهمین؟

لونا به آرامی به اسکورپیوس نزدیک شد و پلک سمت راستش رو کمی پایین داد و گفت:
-من شفا دهنده نیستم، هیچ تجربه ای هم توی شفادهندگی ندارم.ولی با این حال دارم بهتون میگم این وضعش خیلی خرابه!

-لطف کردی واقعا، خودت تنهایی حدس زدی؟!

-برین کنار ببینم.

با شنیدن صدای لرد همه سریع عقب میپرن و راه رو برای لرد باز میکنن.

لرد با عصبانیت یقه اسکورپیوس رو میگیره و بعد از اینکه مقدار مبسوطی تکونش میده میگه:
-عقلت سر جاش اومد؟حالا میدونی کی هستی؟

اسکورپیوس با بغض در جواب گفت:
-ارباب، چرا از دست من عصبانی هستین؟شما که هیچ وقت با نجینیتون اینطوری رفتار نمیکردین.نکنه به خاطر مار زبون شدن اینها از دست من عصبانی هستین؟به سالازار قسم من یادشون ندادم!

لرد یقه اسکورپیوسو ول میکنه و میگه:
محض رضای سالازار، کسی ایده ای داره عقل این چطوری برمیگرده سر جاش؟بهتره که داشته باشین چون اصلا خوشم نمیاد احساس خود نجینی بینی به هیچ کدومتون دست بده. متوجه که هستین؟!



Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱:۱۹ شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارا به دلایل نامشخصی همراه لرد به محفل رفتن.نه محفلیا و نه مرگخوارا از دلیل این همنشینی اجباری خبر ندارن.جیمز سیریوس پاتر به دنبال یک درگیری اسکورپیوس رو از بالای پله ها هل میده.اسکورپیوس بعد از به هوش اومدن دچار مشکلات مغزی میشه و فکر میکنه که نجینیه!


نکته:من فکر میکنم محفل ققنوس رو میشه کلا از این سوژه حذف کرد، چون نه تنها کمکی نمیکنه بلکه داره ماجرا رو کم کم گره میزنه.ماجرا داشت حول یک محور نامشخص میچرخید.تصمیم با نفر بعدیه.هر طور راحتتره ادامه بده.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اسکورپیوس بدون توجه به ترس و وحشت جیمز به تلاش بی نتیجه خودش برای خزیدن ادامه داد.ولی بعد از گذشت چند دقیقه فقط موفق به طی مسافت ده سانتیمتر شده بود.
-من عجب مار بی عرضه ای هستما.یادمه قدیما بهتر میخزیدم.هی...تو چطوری حرفای منو میفهمی؟ماززبان هستی؟

جیمز در اتاق را بست.
-نه نجینی جان.ببین...یه نگاهی به خودت بنداز.متوجه مورد غیر عادیی نمیشی؟

اسکورپیوس نگاه دقیقی به دست و پایش انداخت.تک تک انگشتانش را بررسی کرد و چشمانش از فرط حیرت گرد شد.
-یا سالازار کبیر...ناخن انگشت وسطیم شکسته!

جیمز جلو رفت.دست اسکورپیوس را در مقابل چشمان او گرفت.
-بابا ناخن چیه؟اینا رو ببین...دستن...اینایی که بهش وصل شدن هم انگشتن.آخه کدوم مارو میشناسی که دست و انگشت داشته باشه؟

اسکورپیوس برای چند ثانیه مات و مبهوت به انگشتانش خیره شد.
-اوه...راست میگی...این فوق العاده اس!من یه مار خارق العاده هستم.من ماری هستم که دست و پا دارم!

جیمز:تو مار نیستی...بفهم!درک کن!مار نیستی!



دوساعت بعد، محفل ققنوس:

آلبوس دامبلدور متفکرانه دستی به ریشش کشید.
-کسی متوجه شد چرا تام دار و دستشو جمع کرد و رفت؟یه چیزایی درباره اسکورپیوس و نجینی گفت.ولی متوجه نشدم.نجینی اسکورپیوس رو نیش زده بود؟پس چرا تام داشت سر من فریاد میکشید؟!

جیمز با دستپاچگی سرفه ای کرد.ریموس لوپین لبخندی زد و از دامبلدور پرسید:
-پروفسور، بالاخره نگفتین....اینا برای چی اومده بودن اینجا؟!


همان لحظه، خانه ریدل:

اسکورپیوس به سختی روی کاناپه مورد علاقه اش خزید.آستوریا با نگرانی موهای اسکورپیوس را نوازش کرد.
-طفلکی...از شوک خارج نشده.هنوز فکر میکنه نجینیه.معلوم نیست اون بی سرو پاها چی به خوردش دادن!خوب شد که با دیدن وضع اسکور، ارباب فهمید که اونجا جای ما نیست.خوب شد برگشتیم خونه.اوه...پسرک بیچاره من!




Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۹:۵۰ پنجشنبه ۸ دی ۱۳۹۰

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
جیمز با ترس و لرز دور و برش را نگاه کرد.اگر لرد یا یکی از مرگخواران میدید که او اسکورپیوس را هل داده کارش تمام بود.خوشبختانه کسی در اطراف نبود.جیمز به سرعت اسکورپیوس پخش و پلا شده را جمع کرد و به اتاق خودش برد.
جیمز:اسکور جون هر کی دوست داری پاشو.غلط کردم!الان میفهمن.بیدار شو.

اسکورپیوس تکان نخورد.جیمز پارچ آبی را که روی میز بود برداشت و به صورت اسکورپیوس پاشید.اسکورپیوس چشمانش را باز کرد و با حالت گیج و منگ لبخندی زد.جیمز نفس راحتی کشید و گفت:آخیش ترسیدم بلایی سرت اومده باشه.ببینم.تو چیزی از جریان من و اتاق دامبل یادم میاد؟
اسکورپیوس سرش را به نشانه نه تکان داد.جیمز با خوشحالی دست اسکورپیوس را گرفت و سعی کرد او را از روی زمین بلند کند.ولی اسکورپیوس همانطور که روی زمین دراز کشیده بود شروع به انجام حرکات عجیب و غریب کرد.
جیمز:تو داری چیکار میکنی الان؟!

اسکورپیوس:میخزم خب!من نجینی هستم و الان وقت ناهارمه.میخوام بخزم برم پیش ارباب که غذامو بده.

جیمز:نه.ام.چیزه.نجینی جان.ارباب الان سرشون شلوغه.یا مرلین کبیر!عجب گیری افتادما!


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۶:۴۹ شنبه ۳ دی ۱۳۹۰

هری جیمز پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۲ پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۹ جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
جیمز ناگهان چیزی به ذهنش رسید و سریع گفت:

- پروفسور من داشتم با یویویی که بابام تازه واسم خریده بود بازی میکردم که از دستم ول شد و افتاد توی اتاق شما من هم رفتم و ورش داشتم که این فاکس شما هی جیغ جیغ می کرد. به مرلین جیغاش هم از من بلند ...

- جیمز بسه دیگه. این قدر حرف نزن. برو دنبال کارت.

جیمز با کمال میل از پیش دامبلدور رفت که با بدبختی جدیدش یعنی اسکورپیوس مواجه شد.

اسکور به محض دیدن جیمز گفت:
- به به. ببین کی اینجاست. جیمز می دونی من دیدم که رفتی توی اتاق دامبل.

جیمز که با بیخیالی به اسکور گفت:
- می خوای دیده باش، می خوای ندیده باش.

- یعنی برات مهم نیست پروفسور دامبلدور به فهمه که توی اتاقش بودی؟

- خودش می دونم مو قشنگ.

- دلیل اصلیت را هم می دونه؟

جیمز که از دست اسکورپیوس عصبانی شده بود به او حمله ور شد و او را ناخداگاه از بالای پله ها به طرف پایین هلش داد.

اسکور از پله ها به پایین افتاد و سرش ضربه شدیدی دید.


این شناسه قبلیمه

شناسه جدیدمه

ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک

ای جادوگران و ساحره ها. بدانید که هری مرد بزرگی بود. راه او را ادامه دهید.
ارزشی ولدک کش

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۶:۱۴ جمعه ۲ دی ۱۳۹۰

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
آلبوس:
جیمز:
آلبوس:

در طرف دیگر محفل:

ملت سفید که نمیدونستن باید اعتصاب شکنی کنن یا نه هرکدوم مشغول به کاری شده بودن.
مالی ویزلی در همان حال که به طور پنهانی غذایش را میچشید، با اعصاب خوردی مشغول غر زدن بود:
-اه اه...حتی وقتی تو اعتصابیم باید بشورم و بسّابم... شدم مثه یه جن خونگی اه...
-چی؟؟؟شما سفیدا اعتصاب کردین؟

مالی با وحشت به لبخند شیطانی بلاتریکس خیره و در حال هضم مشکل جدیدش شد و در طرف دیگر جیمز نیز مشغول فسفر سوزوندن برای سر هم کردن داستانی برای آلبوس شد.
-ام...عمو مگه نرفته بودی مرلینگاه؟
-جیمز...مگه قراره هر وقت میرم مرلینگاه دو ساعت اونجا بمونم؟
-آها...خب من برم که کلی درس دارم.

جیمز هنوز قدم اولش رو بر نداشته بود که:
-جیمز...تو اتاقم چیکار داشتی؟!
-ام...چیز...راستش..


ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۲ ۱۷:۰۰:۰۵



Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۲۰:۵۹ چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۰

هری جیمز پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۲ پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۹ جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
دامبلدور که گویا متوجه شده بود که در افکار پریشان جیمز چه می گذرد چشم غره ای به او رفت و سپس از جمع محفلیان بیرون رفت و آن ها را در همان حالت کنجکاوی گذاشت.

جیمز وقتی از این که دامبلدور صدای او را نمی شنود اطمینان خاطر پیدا کرد گفت:
- اعضای آزاد، قوی، جنگجو، سربلند و شجاع و دلیر محفل من راهی برای خلاصی از این کنجکاوی پیدا کردم.

پس از اتمام حرف جیمز همه اعضای محفل که فکر می کردند او باز هم می خواهد سخنرانی های بیهوده و سرکاری بکنند او را تنها گذاشتند و آن جا را ترک کردند.

جیمز از این بی احترامی که اعضای محفل به او کرده بودند بسیار ناراحت شده بود به این نتیجه رسید که محفلی ها عرضه کار گروهی را ندارند و باید خودش تک نفره وارد عمل شود.

جیمز پلکان های مارپیچی خانه گریمولد را طی کرد و به طبقه دوم رسید. سپس بعد از گذشتن از یک راهرو تنگ و کوتاه به دفتر دامبلدور رسید.

جیمز با کمی تردید در اتاق دامبلدور را باز کرد ولی صدای جیغ زدن فاکس باعث شد که در را محکم ببندد. شنیدن صدای پایی که از پشت سرش شنیده می شد ترس او را افزایش داد. او بر پاشنه پایش چرید و با چهره خشمگین دامبلدور مواجه شد.


این شناسه قبلیمه

شناسه جدیدمه

ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک

ای جادوگران و ساحره ها. بدانید که هری مرد بزرگی بود. راه او را ادامه دهید.
ارزشی ولدک کش

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۰:۴۲ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارا قراره برای مدت کوتاهی در مقر محفل زندگی کنن.کسی دلیل این کار لرد و دامبلدورو نمیدونه ولی هر دو گروه از این وضعیت ناراضی هستن.اسکورپیوس کاملا مخالف این اقامت اجباریه و از هم اتاق شدن با جیمزهم (که دائم ازش باج میگیره) ناراضیه .از آستوریا خواهش میکنه اتاق اونو عوض کنه...اما بعد از انتقال به اتاق فرد و جرج، متوجه میشه که اونا هم مثل جیمز قصد باج گرفتن دارن. پس دوباره به اتاق جیمز برمیگرده.بعد از بازگشت به اتاق جیمز، اسکور با صحنه سازی دزدیده شدن گردنبندخودش موفق میشه جیمز و وادار به اطاعت از خودش کنه.به جیمز ماموریت میده که دلیل اقامت سیاها در محفل رو کشف کنه.جیمز به اتاق دامبلدور میره ولی چیزی دستگیرش نمیشه.با تحریک جیمز محفلیا تصمیم میگیرن اعتصاب کنن که دامبل مجبور بشه دلیل این وضعیت و اقامت اجباری مرگخوارا رو بهشون بگه.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

-بله پروفسور!با اجازه شما ما تصمیم گرفتیم اعتصاب کنیم!

دامبلدور نگاهی به جمع محفلی ها انداخت.
-ما یعنی کی دقیقا؟چرا من اثری از مهمانان تیره رنگمون نمیبینم؟!

جیمز با لحنی مصمم جواب داد:
-ما یعنی اعضای آزاد، قوی، جنگجو، سربلند و شجاع محفل ققنوس!توجه داشته باشین که "شجاع" رو هم خودم اضافه کردم.ذهن خلاقه دیگه...نمیتونم جلوشو بگیرم!

دامبلدور لبخند پدرانه اعصاب خرد کنش را زد.
-باشه...شما آزادین.حق اعتصاب هم دارین.فقط ادب ایجاب میکنه هر روز سر میز غذا حاضر باشین. و مالی...لطف کن غذای مهمونا رو به موقع آماده کن.میدونی که...ما همیشه به مهمان نوازی مشهور بودیم!

مالی درحالیکه با خودش فکر میکرد کی محفل ققنوس به مهمان نوازی مشهور بوده پرسید:
-یعنی غذا رو نچشیده بذارم جلو مهمون؟خدا مرگم بده!همینجوریشم این بلاتریکس کلی حرف میزنه پشت سرم!مگه میشه؟

دامبلدور بدون توجه به اعتراض های مالی رو به جیمز کرد.
-و البته لواشک هم شامل اعتصاب میشه...میدونی که جیمز؟

جیمز بطور کاملا ناگهانی به این نتیجه رسید که اعتصاب کاملا بی فایده است و بهتر است برای فهمیدن ماجرا از قدح اندیشه دامبلدور استفاده کنند!ولی نمیدانست دیگران هم با او موافق هستند یا نه!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۰/۹/۸ ۰:۴۵:۲۹



Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ شنبه ۷ آبان ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
جیمز با دست به پیشانی اش کوبید و گفت: اعتصاب؟! خاله مگه ما کارگر کارخونه ایم که اعتصاب کنیم؟!
مالی با دستمال گردگیری بینی اش را با صدای بلندی گرفت و در جواب گفت:ببین جیمز کوچولو، یه چیزایی هست که با وجود حرف های قلمبه سلمبه ای که میزنی بازم برات سنگینه. اعتصاب بهترین راهه که آلبوس رو مجبور میکنه جوابمون رو بده. فهمیدی پسر گلم؟

جیمز: نه!
مالی: بچه پر رو، منو سرکار میذاری؟ اصلا من چرا دارم با تو حرف میزنم؟ من باید برم با آرتور و ریموس و بقیه حرف بزنم.
مالی بعد از گفتن این جمله با گام های بلندی از اتاق خارج شد تا موضوع را با دیگران در میان بگذارد. بعد از رفتن مالی، جیمز با حسرت دستی به قدح اندیشه کشید. خیلی دلش میخواد داخل قدح را بگردد اما میترسید که آلبوس یا کس دیگه ای دوباره وارد اتاق بشه. برای همین ترجیح داد فعلا سری به طبقه پایین بزنه و ببینه نقشه مالی جواب میده یا نه. اگه نقشه مالی به نتیجه نمیرسید بعدا دوباره سر فرصت از قدج استفاده میکرد.

جیمز که از تصمیمش خوشحال بود لی لی کنان از اتاق خارج شد و به طبقه پایین رفت.در طبقه پایین فرد و جرج روی دوتا از صندلی های راهرو کنار آشپزخونه دست به سینه نشسته بودن و به دیوار نگاه میکردن.
جیمز: هی فرد، مامانتو ندیدی؟
جورج: فرد حرف نمیزنه.
جیمز: هوم؟ چرا حرف نمیزنه جورج؟
فرد: جورج هم حرف نمیزنه!

جیمز با عصبانیت یویو اش را به دماغ فرد کوبید و گفت: جواب نمیده و بوق! این مسخره بازی جدیدتونه؟ یه سوال ازتون کردم ها!
فرد همان طور که دماغش را مالش میداد گفت: بچه بی جنبه! ما تو اعتصابیم. همه محفل توی اعتصابه. تا وقتی معلوم نشه چرا مرگخوارها اینجان توی اعتصاب هم میمونیم. تو هم بهتره اول یاد بگیری دیگه با یویو کسی رو نزنی چون دفعه بعدی بیخیال اعتصاب میشم و نون خامه ای کرم خاکی شونده به خوردت میدم، دوم هم اینکه خود تو هم باید اعتصاب کنی. یه صندلی بردار بیار بشین کنار ما!

...هوم؟ معذرت میخوام، احتمال داره من به طور اتفاقی و اشتباهی کلمه ای مثل اعتصاب شنیده باشم فرزندانم؟!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.