سامالکم
سام الکم
سام علکم
آمو علیکم
ساموعلیکم
سلام علکم
سلام علیکم
سلامن علیکم
اولن:
چه معنی داره یه دختر اون هم در سایت وزین جادوگران تبلیغ یک مشروب کمیاب رو بکنه؟
دومن:
پروف لاوگود ما چشم امید به دستان پرمهر شما همی داشته بیدیم!
سومندش:
اهای روونا
چرا اینقدر درخواست میدی، من گول شما رو نخواهم خورد و شریک جرم شما در "حذب" نمی شوم،من مستقل هستم.
چهارما:
غلط کردم پروفسور،الان شروع می کنم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- یه دانش آموز مشنگی رو در نظر بگیرید! گرفتید؟ حالا یه روز طاقت فرسای مشنگی در مدرسه رو براش بنویسید! (200 نمره)ـ
خااااله
در نظر گرفتم!
پرسیوال در صبح آن روز کذایی به گفتار خودش:
یک هفته تمام یللی تللی و رفیق بازی و دود پیپ به سینه وارد کردن،نتیجه اش این شد که شب قبل فهمیدم امتحان امروز صبح،تاریخ نبوده بلکه چیزی نبود جز ریاضی !
-به محض رویت برگه تاریخ آزمونها فریادی از سر درد کشیدم اما لحظه ای بعد حس کردم پس کله ام بسیار داغ شد. در همان دم ندایی در گوشم گفت:
-پاشو برو بیرون یه چرخی بزن حالت جا بیاد.....امتحان کیلو چنده؟
و من هم از خدا خواسته با کمال میل تیلیف را برداشته و با شور و شوق بسیار به رفیق شفیقم زنگ زدم تا206اش را آتش کند و بیاید دنبالم که بسی مشتاق خوردن یک لقمه نان و چیپس و پنیر با دوغ هستم!
آن شب گذشت و من به دلایلی باید عزم خود را جزم می کردم و پس از مدتی مدید به حمام عزیمت می کردم.
در تمام این مدت بیرون رفتن و عزیمت به حمام به کلی آزمون ریاضی را از یاد همی برده بودم.
جانم برایتان بگوید پس از بیرون آمدن از حمام با آن حال نزار(تازه....تنها هم بودم!)بار دیگر به برگه تاریخ آزمون خیره همی گشتم و به یکباره....
سه فاز پرانیدم!آزمون،نهایی هم بود.بد به دل خود راه ندادم و نشستم و مثل درازگوش راه راه عرعرکننده!!!سه چهار تا فرمول را به خاطر همی سپردم و شادان و خندان و با صورتی تراشیده و تیغ مالیده(کیف می کردی از صورتم ماچ کنی!)به سمت مدرسه به راه افتادم.
از مشقت های مسیر نگویم بهتر است، اتفاقاتی همچون افتادن از پله های اتوبوس در آغوش خانمی که میخواست سوار شود الی آخره...
بالاخره به مدرسه رسیدم و همچون قهرمانی فاتح دو دست را بر دولنگه درب گاراژی مدرسه گذاشته و آن را گشودم
اما....
صحنه ای دیدم به غایت زجر آور.
همه همچون صحنه های وداع از یکدیگر در آغاز هر عملیات در زمان جنگ،همدیگر را میبوسیدند و گریه همی بکردند و یکدیگر را در آغوش می فشردند.
به سرعت درب را بستم تا این صحنه های مستهجن را نبینم و به گناه آلوده نشوم.
همان طور که پشت درب ایستاده همی بودم و بر آن ملاعین تفکر می کردم یکباره حس کردم با مخ پرت شدم به طرف درب.
سرم را برگرداندم که ناموس مسبب این قضیه را به شمر لعین کرایه بدهم که چراغهای جلوی یک ریوی سفید را در مقابل خود احساس کردم.
معلم ریاضی بی شعورمان با آن هیبت به سان چیزی میان اسب و شترمرغ از آن لگن اش پیاده شد و با خنده گفت ببخشید نیما خان...ترمزش کمی مشکل داره!
و من بدون گفتن حتی یک کلمه در حالی که بر پدر پدرسگش لعنت می فرستادم به سمت سالن امتحان راه افتادم.
دم درب سالن، ناظم ملعون ایستاده بود،رو کرد به من و گفت:
به به به....شاعر مدرسه! ببینم آقای شاعر با دنیای عدد و رقم چه میکنه؟!
و من در آن دم حضرت عزرائیل را به کمک طلبیدم تا شر وی را از سرمان کم کناد!
صندلی من طبق معمول بد ترین صندلی ای بود که در آن مدرسه پیدا می شد و من باز بر این شانس ،هزار لعنت فرستادم.
و اما برگه امتحان:
اسم،فامیل،کلاس و بقیه ی مشخصات را دیدم که تازه چشمم به سوالات افتاد.
دوباره مانند دفعه قبل در پس کله ام احساس داغی کردم.دوباره همان ندا گفت:
ولش کن...هیچی نمیخواد بنویسی.صفر با عزت بهتر از زندگی با ذلت است.
و من هم از خداخواسته در برگه پاسخ نامه این جملات را نوشتم:
لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون و صلی الله علی....
و پس از سی دقیقه برگه را تحویل دادم و با خیال راحت با نزدیکترین رفیقم به نزدیک ترین قهوه خانه عزیمت نموده و من باز پیپ زیبایم،آن همدم تنهاییم را روشن کردم و...
صبح بعد شماره ی معلم ریاضی را بر روی مانیتور گوشی خود دیدم و از شدت ترس با زبانی بند آمده تماس را تأیید کرده و گوشی را بر گوش خود نهادم.در کمال تعجب صدای خنده ی شدیدی به گوشم خورد.فقط این جملات را شنیدم و از هوش رفتم. و بعد از آن را دیگر یادم نمی آید:
نیما موقعی که برگه ت رو دیدم دوساعت فقط قهقهه زدم
خودت بگو بین 18 تا 20 چه نمره ای دلت میخواد بهت بدم؟!ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2- پنج تا از کتابای مشنگ ها در هر مقطعی که دوست دارید رو بنویسید و درباره ی هر کدوم توضیح بدید (50 نمره)الف:
مبانی جرم شناسی-جامعه شناسی جنایی
به قلم مرحوم پروفسور مهدی کی نیا
کتابی بسیار وزین در باب جرم شناسی به قلم بهترین جرم شناس ایران در تمام اعصار است. این کتاب مشتمل بر سه جلد هشتصد صفحه ای و شامل مطالبی همچون رفتار فرد جانی پس از جنایت، مبانی تئوری لومبروزو در باب اشکال خاص بدنی جانیان،مجنی علیه یا بزه دیده شناسی و از قبیل این موارد است.گذشته از منبع درسی بودن این کتاب، برای کسانی که به این علم که شاخه ای از حقوق است علاقه دارند هم خواندنش توصیه می شود.
ب:
قراردادهای بین المللی
به قلم عشق من، همه ی وجود من جناب دکتر عبدالحسین شیروی
کتابی جامع،شامل و مانع من باب قراردادهایی که میان دولت ها و دولت ها، اشخاص یک ملیت و دولت ها، قرارداد های دیپلماسی تجاری و سایر این عقود و ایقائات نگاشته شده و یک دانشجوی حقوق را در راه رسیدن به مهارت تنظیم یک معاهده و قرارداد بین المللی یاری می کند.
ج:
حقوق خانواده
به قلم پروفسور سید حسین صفایی
کتابی مشتمل بر مسائل خانواده، جرائم و بزه اعضای خانواده،احکام طلاق،نکاح و چهارچوب جرائم جنسی
این مشنگا همه ذهنشون فاسد و کثیفه و به هیچی جز این چیزا فکر نمیکنند!
د:
قواعد فقه مدنی
به قلم سید مصطفی محقق داماد
کتابی بسیار دشوار اما بی نهایت کاربردی من باب قواعد فقه که مشنگ های مسلمان در استنباط و استدلال بند های مختلف قوانین از آنها استفاده می کنند
قواعدی مانند قاعده ی ضمان ید و قائده ی لاضرر و انواع دیگر این قواعد.
ه:
حقوق جزای اختصاصی
به قلم جیگر من، همه ی وجود من، کسی که ده بار تا حالا ازش پس گردنی خوردم و بعد ماچش کردم
پروفسور ایرج گلدوزیان
کاربردی ترین کتاب تمام حقوقدانان مشنگ،مشتمل بر تمام انواع جرائم مشهود و مجازات های انها با تفکیک عناصر تشکیل جرم.اصل کتاب مشتمل بر1870صفحه است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
3- سه نمونه از تنبیهاتی که یه استاد مشنگی برای دانش آموزش در نظر میگیره رو بنویسید (50 نمره)الف:
مرتیکه بی شعور یا برو گمشو درس رو حذف کن یا هرچقدر هم برا امتحان بخونی باز هم میندازمت.
استاد مشنگ این جمله را در حل که بسیار عصبانی است به پسر دانشجو می گوید
و این لحن تهدید آمیز ما را یاد تهدید های لرد کچل می اندازد
این نوع تهدید چون و چرا ندارد و بی برو وبرگرد اجرا می شود.
ب:
نوع دیگر از تنبیه های یک استاد دانشگاه،ضایع ساختن پسر یا دختر بدبخت جلوی همکلاسی هایش است و من بارها با چشم خود شاهد بودم ام چنان دختر بدبخت را ضایع کرد آن استاد ملعون که وقتی از کلاس رفت بیرون صدای گریه اش به گوش ما هم رسید
جملاتی از قبیل:
آقای فلان،میدونم اس ام اس از طرف شماست چون هیچ خری در حال که به خشتکش زل زده،لبخند نمیزنه!
و جملات دیگر که به علت رد شدن خانم از این طرفها نمیشود نوشت!
ج:
گرفتن کوییز بلافاصله بعد از تمام شدن درس
استاد مشنگ گاهی اوقات که حس می کند هیچ کس به درسش گوش نمی کند ابتدا چند دقیقه قبل از تمام شدن درس این هشدار را میدهد و بی برو و برگرد آن را اجرا می کند
برای تأثیر بیشتر آن استاد سنگدل کثیف ملعون، نمره ی آن کوییز را صاف بر نمره ی امتحان اصلی تأثیر میدهد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
و این بود نوشتار ما در این جلسه
پروفسور هوای ما رو داشته باشی خشکه حساب می کنم براتون
شماره حسابتون رو اس ام اس کنید به بنده.....