سوژه : طوفان شدیدی در جریان است . شما جستجو گر هستید و دنبال اسنیچ هستید . حریفتون زودتر از شما میبینتش و میره دنبالش .-جستجوگر که بشی،باید دنبال...
-صبر کن ببینم.جستجوگر؟یعنی چی؟
وزیر دیگر،کاپیتان تیم کوییدیچ ریونکلاو آهی کشید و رو به فلور دلاکور،جستجوگر سابق ریونکلاو گفت:مطمئنی که تنها انتخابمون همینه؟
فلور نگاهی حاکی از دلسوزی به دگر وزیر انداخت و گفت:آره.هیچ کس نمونده.لینی وارنر و لونا لاوگود که خیلی وقت پیش مفقود شدن.تری،دوست عزیزم،ه سال یش شهید و شد و عیالشم الان خیلیی کار داره.خودتم که میدونی امتحانات نزدیکه و خب...بچه ها قبول نمیکنن وقتشونو با کوییدیچ تلف کنن.فقط این مونده.
وزیر دیگر این بار با حرکتی بسیار ماهرانه باد را از بینی اش خارج کرد و گفت:دافنه!با وجود فلور دلاکور که خودتم میشناسیش،تیم ما همیشه برنده بود تا این که اسلیترینی ها اعتراض کردن و پارتیشون هم که میدونی چقدر قویه و خب،گفتن که یه جستجوگر دیگه باید پیدا کنیم.
بهانشون هم اینه که میخوان مهارت ما رو ببینن و با وجود فلور،مهارت دیگر بازیکن ها دیده نمیشه.چون فلور،یک ثانیه ای گوی زرین رو میگیره.تو تنها کسی هستی که باقی مونده.ما مجبوریم تو رو انتخاب کنیم.پس لطفا...
نگاهی به فلور کرد و ادامه داد: وسط حرفمون حرف نزن و شر و ور نگو.
فلور موهایش را بالا انداخت و گفت:جستجوگر بودن یکی از سخت ترین پست های کوییدیچه و اگه جستجوگر باشی باید اسنیچ رو...
-اسنیچ؟
-یه توپ کوچولوی زرد بالدار.کسایی که جستجوگرن...
3 هفته بعد،دقیقه قبل از شروع مسابقه:کاپتین دیگر با خرسندی نگاهی به اعضای تیمش انداخت و با خودش گفت:اینا خیلی توپن.خودم تربیتشون کردم!اینا قبلا نمیدونستن کوییدیچ چیه!حالا ببین چه تغییری کردن!فقط امیدوارم اون کلمه رمزی رو یادشون باشه!
سپس با صدای بلندی گفت:بچه ها،کلمه رمزی چی بود؟
-جاسمب مسحکدآر
-آفرین!
مخفف
جستجو گر
اسنیچ رو باید بگیره!
مدافع
بلاجررو باید دفع کنه!
مهاجم
سرخگون رو باید تو دروازه کنه!و
حرف
کاپیتان
درسته!آنلی
ریون!
به پیش دوستان!
همه وارد گود میدان شدند !!!! جماعت دگر بار حیران شدند!!!!
وزیر دیگر یاد آوری کرد:جاسمب مسحکدآر!
مدیر اسلیترینی،سوروس اسنیپ،تابلوی دامبلدور را از زیر موهایش در آورد و با وردی،چربی جمع شده در روی آن را جمع کرد.او از دامبلدور پرسید:آلبوس،کدوم تیم رو به سمت برد هدایت کنم؟اسلیترین،یا راونکلاو؟
-گریفندور!
آلبوس دامبلدور بعد از این حرف پرسید:به هری چفت شدگی یاد دادی؟
مدیر چشم غره ای رفت و دوباره تابلو را در میان موهایش قرار داد.هنگامی که کاپیتان ها دست در دست هم میگذاشتند،طوفانی شدید در گرفت.شروع طوفان آنقدر یک دفعه ای بود که تابلوی دامبلدور را باد برد.
ناگهان وزیر دیگر که وزنی بیش نداشت با شروع طوفان به هوا رفت و نمیدونیم تا کجا رفت.
برای همین معلم ها برای حفظ تعادل بین گروه ها کاپیتان تیم اسلیترین را هم پرت کردند.ناگهان باد،کار گزارشگر را هم ساخت و او را به هوا برد.او هم دیگر به زمین باز نگشت.
پس از چند دقیقه جستجور تیم اسلیترین که نامش در شبکه موجود نمیباشد،سرعت گرفت و به طرف بالا،جایی که توپ بالداری تکان میخورد پرواز کرد.فلور دلاکور در میان جمعیت فریاد میزد:دافنه!دافنه!جاسمب مسحک دآر!!!جاس!جستجوگر باید اسنیچ رو بگیره.چرا نمیری؟
-چی؟
دافنه گرینگراس به سختی ارتفاعش را کم کرد و به کنار فلور دلاکور امد و گفت:نشنیدم چی گفتی.
در همین لحظه نامعلوم النام،جستجوگر سبز،گوی زرین را گرفت و با 300 امتیاز از گروه
خود سعود(صعود؟)کرد.
فلور به دافنه چشم غره ای رفت و در حالی که سعی میکرد اشک هایش سرازیر نشوند گفت:واقعا که.
دافنه گفت:هی،حالا چرا گریه میکنی؟اون زودتر از من دیدتش.به من چه؟مگه هر جستجوگری که زودتر اسنیچو ببینه برنده نیست؟
-نه.باید میگرفتیش.
دافنه خمیازه ای کشید و در حالی که سعی داشت از جارو پایین بیاید گفت:حالا یه بار نگرفتمش.نیمه دوم جبران میکنم.تازه ممکنه مسا.ی بشیم و بازی بکشه وقت اضافه!
تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟