پسرم!
تامی کوچولوی معصوم و زیبای من!
از اون دورهی تلخ و سیاه که نوزادی بودی و جبر زمانه من و تو رو از هم جدا کرد، خیلی گذشته. مادر ِ از مرگ برگشتهت بهت افتخار میکنه که چنین مقام والایی یافتی. قطعاً به خاطر جریان داشتن خون پاک ِ سالازار، جادوگر ِ جادوگران، بزرگ ِ بزرگان و اصیلترین ِ اصلیها در رگهای توئه!
مامانی برگشته تا هرکی بهت چپ نگاه کرد رو با اجداد پشمکی ِ پیرمرد ریشو پیوند بزنه. سر راه با یه موجود نصفه نیمه که بوی ِ گند ِ خون ِ نیمهاصیل ازش به مشام میرسید برخورد کرد و برای اطمینان از کارکرد صحیح چوبدستیش، شپلخش کرد. هوم! قصد دارم تمام ِ داشتههاش رو تصرف کنم، گویا یه سری دسترسی داشته...!
قند ِ عسل ِ مخوف مامان، دسترسی ِ مامان رو به ضمیمهی یه بوس واسش بفرست.
خشم لرد سیاه مستدام و متوجه تمام جانداران، بالأخص، مشنگها!