-آره پروفسور اسنیپ
-راستی وقتی پیغام فرستادین به والدینمون بگین امشب شام چی داریم.
جیمز و سیریوس دوباره خندیدند..

اسنیپ که خیلی عصبانی شد یقه ی رداهای آن هارا گرفت وبه کشان کشان به دنبال خود کشاند.جیمز وسیریوس بازهم خندیدند.
اسنیپ با خنده ی شیطانی ای گفت:
- فکر کنم قبل از اینکه پرونده هاتونو زیر بغلتون بدم باید ببرمتون دخمه و چند تا معجون به شما ها بدم که جیگرتون حال بیاد.
صداهای خنده جیمز وسیریوس قطع شد وجیمز با لحنی عجیب گفت:به جان کورممد مارو اونجا نبر.
تالار راونکلاو:آرسینوس ،هاگرید ،هری و چو هنوز بدنبال گربه بودند که ناگهان صدای عجیب از خوابگاه شندیدند: "ازاون بالا تسترال می آید..................یکسره ساحره می آید."
هری که به شدت متعجب بود گفت:
- فکر کنم آسلام بدجور به خطر افتاده.
آرسینوس که دست کمی از هری نداشت با لحن تندی گفت:
- من برم آسلام را از خطر نجات بدم شما برین دنبال کج پا.
هاگرید که درحال خوردن کیک بود گفت:
- نرو آرسینوس، ما باید همگی دنبال کج پا بگردیم!
