روونا و هوش ریونی اش طبق معمول وسط ماجرا پریدند.
- خب جغدی که «هو هو» نکنه، اصلا جغد نیست.
این جمله عمیق و فلسفی، همه ی مر گخواران را به فکر فرو برد.
ناگهان لامپی بالای سر لینی روشن شد و لودو با پرشی که کلا از هیکل و ریخت و قیافه و آن کلاهش بعید بود، قبل از آن که ایده جدیدی مطرح شود و کل سوژه را به هم بریزد، لامپ را دو دستی گرفت و از پنجره به بیرون پرتاب کرد.
مرگخواران دوباره سر موضوع اصلی برگشتند.
سیورس دستی به موهای روغن زده اش کشید، آرام و با وقار از جا بلند شد و به طرف اتاق جغد ها گام برداشت.
- میرم ببینم رودولف چرا داد کشید.
مدتی طولانی همه جا را سکوت فرا گرفته بود و سیورس هنوز بر نگشته بود که ناگهان صدای فریاد پر ابهت و پر عظمت لرد سیاه، چهار ستون خانه ریدل را لرزاند.
30 دقیقه قبل/ اتاق استراحت لرد سیاههکتور با ژستی «مارسوفانه» روی مبل مخصوص نجینی، لم داده بود.
- فیـــس!فــــوس فــــوس.فــــاس فـِــس!فـــــوسی فیس.
(ترجمه: تفاوت های غیر قابل تطبیق، مصاحبات ژنو، زوپس، شبکه آندو پلاسمی)
در واقع هکتور بعد از مذاکرات غیر قابل فهمی که با لرد و نجینی داشت، به این نتیجه رسید که چیزی از حرف های آن ها درک نمی کند ولی آن دو می توانند به طور کامل حرف های هکتور را متوجه شوند. برای همین سعی داشت با به زبان آوردن کلمات سخت و با کلاس که در واقع هیچ ربطی به هم نداشتند، آن ها را به طور کامل متوجه سطح اطلاعات بالای خود سازد.
از شواهد معلوم، لرد سیاه و نجینی کاملا تحت تاثیر قرار گرفته بودند و در پس صحبت های هکتور، سری به نشانه تایید تکان می دادند.
نجینی سرش را به گوش پدرش نزدیک کرد و با بغضی که کاملا در صدایش مشهود بود، گفت:
- پدر!فکر می کنم گیراییم به شدت افت کرده. از حرفای این ماره هیچی نمیفهمم. فقط برای آبرو داری دارم سر تکون میدم.
لرد سیاه زیر چشمی نگاهی به هکتور انداخت و آرام زمزمه کرد:
- آروم باش دخترکم! تنها تو نیستی که متوجه نمیشی. نگران نباش! به نظرم ماره انگلیسی نیست!
نجینی چشمان قرمز رنگش را تنگ کرد و خوش حال از این که چیزی از هوش و گیرایی اش کم نشده، خودش را به دور گردن پدرش پیچاند.
- چی کار باید بکنیم به نظرتون؟
لرد چوبش را برداشت و به طرف هکتور گرفت.
- الآن یه طلسمی روش اجرا می کنم که زبونش انگلیسی بشه.
و زیر لب و بسیار آهسته طلسمی را زمزمه کرد و نور نارنجی رنگی هکتور را در بر گرفت.
آن طلسم چه بود و چه تاثیری داشت خدا داند که صورت مار مانند هکتور، به شکل انسانی خودش برگشت و از صورت به پایین به شکل یک مار باقی ماند. و البته زبان هکتور را از هر زبانی که بود، به زبان عربی تغییر داد!
هکتور نگاهش را از آینه ای که نجینی جلوی صورتش گرفته بود، به چهره لرد که هر لحظه بیشتر در هم می رفت، انداخت و ترس بند بند وجودش را فرا گرفت.
- الارباب؟! الطلب البخشش!
لرد سیاه با خشمی در حال انفجار از جا برخاست و ...
- هکـــــــتــــــــور دگـــــــــورث گــــرنــــجـــــر!