یک بار دیگر، رأس همان ساعت قبلی و این بار نه چندان غیرمنتظره، تلویزیونهای جادویی با صدای بلندی روشن میشوند و کلمات، از اعماق صفحه به جلو هجوم میآورند.
فرار از آزکابان!
کلمات بعدی، ریزتر، پایین ِ این عنوان نقش میبندند:
این بار، هیچ چیز به آرامی محو نمیشود. صدای گوشخراش و وحشتناک مسلسلی، بر صفحهی تلویزیون ترک میاندازد. جیغ و فریاد و هرج و مرج، حتی اجازه نمیدهد افکتهای صدایی ِ گذاشته شده بر روی عکس به گوش برسند!
Hey-o here comes the danger up in this club
When we get started and we ain't gonna stop
We gonna turn it out till it gets too hot..!
عکسی چرخزنان سرانجام میان ِ صفحه آرام میگیرد و مشخص میشود صدای مسلسل متعلق به چه کسیست:
غرّش مسلسل اندکی آرام میگیرد و آهنگ، به ضمیمهی صدای تایپ ِ خفهای شنیده میشود.
وینکی
مرگخوار
-
جنّ خانگی
تصویر اندک اندک محو میشود. صدای آهنگ شدّت میگیرد.
Everybody sing, Hey-O
Tell'em turn it up till they can't no more..!
نه غرّش طوفان و نه رعد و برق و نه هیچ چیز دیگر، مانع از پیچیده صدای مسلسل در تمام آزکابان نمیشود. دوربین از پشت جن خانگی را نشان میدهد که در حال سوراخ سوراخ کردن در ورودی زندان جادوگران است و درخشش رگبار مسلسل، چهرهی خشونتبارش را روشن میکند.
و منتظر است..!
Lets get this thing shakin like a disco ball
This is your last warning, a courtesy call..!
دوربین، گویی دلش نمیآید آن صحنهی هیجانانگیز را به حال خودش واگذارد، با بیمیلی تصویر را محو میکند و اجازه میدهد تصویر دیگری، چرخان وارد صحنه شود.
تصویری که چندان خالی از هیجانتر از تصویر قبلی نیست..!
I am not afraid of the storm that comes my way
When it hits/ it shakes me to the core
And makes me stronger than before..!
به یکباره دودی سیاه فضای تلویزیون را در بر گرفت. عکس یا غیر عکس، دود و آن مرد پیوندی جداییناپذیر داشتند!
It's not a question about trust
But will you stand with us..؟!
از پشت موهای یک دست صاف و سیاه، چشمانش به شکلی غریب میدرخشیدند و راستش را بخواهید، اگرچه از معدود مواقعی بود که لبخند میزد، ولی لبخندش اصلاً دلنشین نبود. فیالواقع تمام بینندگان آرزو میکردند کاش او به حالت دود کنندهش باز گردد!
سوروس اسنیپ
مرگخوار
نیمهاصیل
مدیریت هاگوارتز
صدای شرّهی آب چنان شدید بود که به نظر میرسید از آسمان سطل سطل آب بر سر و روی آزکابان میریزند تا بلکه تمام رنگها را بشویند و تنها خاکستری بر جای بگذارد.
I think it might wash away tonight
Awaken from this never ending fight..
It takes more than meets the eye..
This war we're fighting is not just rotting..!
و با این حال، به شکلی غریب.. به شکلی که نمیشد توضیحش داد، صدای پاق ِ پدیدار شدن ِ نفر دوم، دوربین را که هنوز بر روی وینکی بود، به سمت عقب برگرداند. چگالی ظهور تازهوارد چنان بالا مینمود که بدون کوچکترین حرفی، جذبهی سنگینش نگاهها را به سمت خود میکشاند.
- وینکی.
در چهرهی رنگپریدهش چنان حالتی موج میزد که گویی به رغم میل باطنی و با نارضایتی شدیدی به آنجا آمده است.
- چرا درها رو باز نمیکنن؟!
چوبدستیش را از آستین ردای سیاهش بیرون کشید.
انگار که یک ویرانگر ِ بیاعصاب برای آزکابان کافی نبود..!
Hey-o, here comes the danger up in this club
When we get started and we ain't gonna stop
We gonna turn it out till it gets too hot
Everybody sing, Hey-O
Tell'em turn it up till they can't no more
Lets get this thing shakin' like a disco ball
This is your last warning, a courtesy call..!
و سر انجام.. آخرین هشدار ِ دوستانه.. آخرین تصاویر ِ دوستانه..!
There's a rumble in the floor
So get prepared for war..!
آخرین تصویر بر روی صفحه ظاهر شد:
زمانی که تصویر سرانجام بر روی صفحه نقش بست، حالت خاصی در چهرهش دیده نمیشد. امّا آرام آرام، با اوج گرفتن ِ آهنگ، گوشهی لبهای روباه به سمت بالا حرکت کردند و دندانهای نیش براقش را به نمایش گذاشتند.
When it hits.. it'll knock you to the ground!
When it shakes up everything around!
نیشخندش کنایهآمیز و بیخیال بود، ولی حالتی خطرناک را القاء میکرد. گرچه چشمان درشتش دوستانه به نظر میآمدند و حالت روباهمانند چهرهش، به آن اندازه که در وصف انتظار میرود، ناخوشایند نبود.
یوآن فاکس آبرکرومبی
عضو محفل ققنوس
مشنگزاده
رهبر محفل ققنوس
دوربین بار ِ دیگر به آزکابان برگشت.
پس نفر سوّم کجا بود!؟
فیلمبردار میچرخد و از جلو، تصویر دو عضو مرگخوار تیم دوم را نشان میدهد. ردای سیاه سوروس اسنیپ در میان طوفان به پایکوبی وحشیانهای مشغول است و مسلسل وینکی، یک لحظه هم از شلیک باز نمیایستد..
آن عقبتر..
به شکلی غریب، پنهان میان سیل ِ سرازیر از آسمان..
But survival is a must
So will you stand with us..؟!
شاید اگر درخشش یکباره و غافلگیرانهی ردای سبز-نارنجی ِ نفر سوم میان تاریکی ِ هراسانگیز آزکابان نبود، اصلاً دیده نمیشد. چنان آرام پشت سر دو نفر دیگر ظاهر شده و با آن نیشخند کج و چشمان شیطنتآمیز به آنها مینگریست که به نظر نمیرسید کوچکترین خطری از سوی او، کسی را تهدید کند.
I think it might wash away tonight
Awaken from this never ending fight
It takes more than meets the eye
This war we're fighting is not just rotting..!
زمانی که چند قدم جلو آمد، شیشهی کوچکی، حاوی مایعی سفیدرنگ در دستانش دیده شد که هرکس او را میشناخت، به سادگی میتوانست تشخیص دهد "دوغ" است.
- باز کردین؟
دو همتیمی ِ مرگخوارش، یکی چوبدستیش را غلاف کرد و دیگری، مسلسلش را روی شانهش گذاشت.
- وینکی جنّ ِ در باز کُن!
- هیچ دری روی من بسته نمیمونه آبرکرومبی.
نیشخند یوآن رنگ و لعاب بیشتری به خود گرفت. جلو آمد و میان همتیمیهایش ایستاد.
- پس دیگه معطل چی هستین؟!
چشمانش برق زدند.
- لتس گو!
Hey-o here comes the danger up in this club
When we get started and we ain't gonna stop
We're gonna turn it up till it gets too hot
Everybody sing, Hey-O
Tell'em turn it out till they can't no more
Lets get this thing shakin' like a disco ball
This your last warning, a courtesy call..!
کسی که پیش از این اندکی عقبتر ایستاده بود، حالا جلوتر از دو مرگخوار دیگر، با چشمانی سرشار از شور و هیجان - و بخواهیم صادق باشیم، اندکی اضطراب - به قلعهی آزکابان نگریست.
سرش اندکی به سمت چپ چرخید. چهرهی مقتدر مدیر مدرسه را کنار خود دید.
سپس.. نگاهی به سمت راست. وینکی با مسلسلش، یک دو جین دیوانهساز هم حریفش نمیشدند.
و بر روی تصویر ِ نمای نزدیک چهرهی آن سه نفر در برابر آزکابان، کلمات زیر نقش بست:
تیم دوم
وینکی - یوآن آبرکرومبی - سوروس اسنیپ
با ما باشید..!
تیم ِ سوم.. به زودی..!