نام: هری پاتر... چرا این مثل بقیه ی شخصیتا چیزی بین اسم و فامیلش نیست؟
گروه: گریفیندور یا گریف تو دَر چوبدستی: یک عدد چوبدستی دارای پر ققنوس دامبلدورمون.
ویژگی های ظاهری و اخلاقی
ظاهر: موهای قهوهای لخت، چهره ی سفید که از شدت سختی های این دور و زمونه یکم رنگش پریده. موهاش هم از دست بچه هاش و غر زدنای جینی در حال سفید شدنه.
اخلاق:در گذشته فردی بود به شدت دنبال هیجان و قهرمان بازی ولی به دلیل داشتن بچه و بالاتر رفتن سن بیشتر تو حصار زندگی مونده و اسیر روزمرگی شده. اما اگه فرصت خارج شدن از این چارچوب رو پیدا کنه سعیش رو میکنه که برای مدت کوتاهی هم که شده، ازش خارج بشه و از هیجانات زندگیش لذت ببره و به گذشته ها برگرده.
به شدت خانواده دوست و رفیق دوست! هر وقت حوصلش سر میره، ولو میشه تو گریمولد پیش رفیق رفقا. اما از اونجا که به شدت خانواده دوسته، میترسه بچه هاشم مثل خودش یتیم بشن بنابراین کمتر ریسک میکنه. اما خب شغلش کارآگاه بودنه چون احساس میکنه برای جامعه ی جادوگری هم که شده باید از استعداد و قدرتش استفاده کنه که بچه های دیگه هم یتیم نشن.
معرفی و تاریخچه ی کوتاهی از زندگیش
هری بچه ی لیلی و جیمز پاتره ولی خب انقدر بخت یارش نبود که بتونه ببینتشون و این دو گل نوشکفته فی الفور توسط ولدمورت کشته شدن تا بچشون یتیم به دست چند عدد دورسلی بیفته که انقدر این قسمت از کتاب نفرت انگیزه که بیخیالش.
هری میره هاگوارتز و کلی حرکات مختلف انجام میده که برین کتاب رو بخونین بفهمین.
با رون، هرمیون، هاگرید و عده ی کثیر دیگهای از ملت رفیق میشه و در جریاناتی به محفل ققنوس میپیونده تا بره به جنگ ولدمورت تا هم انتقامش رو بگیره هم شاید اینکارش باعث بشه روح های کمتری علیل بشن و خانواده های کمتری از هم بپاشن، اگه به نظرت هدفِ... اِ این که شد دیالوگ دامبلدور.
بگذریم!
در نهایت هم که ولدمورت میمیره( البته خب بعدا زنده میشه و میاد سایت جادوگران به شکل اعجاب آوری) میره با جینی ویزلی ازدواج میکنه که حاصل 3 فروند بچه با نام های جیمز سیریوس، آلبوس سیوروس و لیلی لونا پاتره!
بعد هم از اونجا که حوصلش سر رفته بود، بلند شد اومد سایت جادوگران.
تایید شد کلهزخمی!