بازم کار، کاره بارتی کرواچه...ولدمورت که امیدی به هری نداشت و یقین داشت که نمیتونه از پس ای مرحله بر بیاد...به بارتی گفت که روی یک اژدهای مخصوص...وردی بخونه که فقط با حس کردن هری پاتر از کیسه بیرون بیاد...بعد از انجام افسون...ولدمورت روح خودشو وارد همون اژدها کرد تا هری بتونه خیلی راحت تخم طلا رو برداره...
مسابقه شروع میشه...نوبت به هری میرسه...وارد محوطه میشه با دیدن تشویق دوستاش و امید در نگاه معلماش ... اراده اش بیشتر میشه... تخم طلایی رو از دور میبینه و نزدیک اون میشه...که در همین لحظه... روح ولدمورت که در اژدها بود..با دیدن هری پاتر بسیار خشمگین میشه و حس انتقام طلبی اون اوج میگیره...با عصبانیت به سمت هری میره ....خیلی وحشیانه حمله میکنه ....هری جاروی آذرخش خودشو فراخوانی میکنه و از محوطه خارج میشه...ولدمورت در غالب اژدها هم به دنبال هری میره
همین که از محوطه دور میشن..ولدمورت یاده این میوفته که اگه هری زنده نمونه...اون هیچ وقت دیگه نمیتونه برگرده و مثل قبل کنترل دنیا رو داشته باشه...واسه همین اجازه میده که هری به تخم طلایی برسه و اونو به دست بیاره....تا به مرحله ی بعدی بره...
سوژهی خلاقانهای بود که مطمئنا اگه خیلی سریع اونو پیش نمیبردی و توصیفات و توضیحات بیشتری میدادی شاهد یه نمایشنامه خیلی خوب میبودیم. و لازم نیست در پایان هر جمله سه نقطه بذاری! خیلی مواقع یکیشم کفایت میکنه.
به خاطر سوژه جالبی که داشتی (هرچند بسیار کوتاه نوشتی و سوژه سریع جلو رفت)...
تایید شد!
گروهبندی و معرفی شخصیت.