خلاصه:
قرار شده كه همه مرگخوار ها پرواز بدون جارو رو از لردسياه آموزش ببینن.
لرد سياه دستور مي ده که برن و بال در بيارن...اما تلاش هاي مرگخواران بي نتيجه بوده. در نهايت تصميم مي گيرن از خودشون بادبادك درست كنن و لينى به عنوان نسخه آزمايشى انتخاب مي شه. بعد از موفقیت بودن پرواز لینی، دلفی و هکتور و لیسا هم هر کدوم به روشی موفق به پرواز و فرد اومدن می شن.
حالا نوبت نفر بعدیه که مشخص نیست کیه!
.................
-خودمان!
مرگخواران از این همه شجاعت و جسارت اربابشان به وجد آمده، و با شور و هیجان شروع به تشویق لرد سیاه کردند.
در این حالت، صدایی از میان جمع به گوش رسید که ادعا می کرد که "خب ارباب که پرواز بلدن! برای چی به وجد اومدیم؟" ...و این صدا فورا توسط بلاتریکس که معتقد بود هر حرکتی که از لرد سیاه سر بزند، لایق وجد و تشویق است، خفه شد.
-ما پرواز نمی نماییم! ما بادبادک می شویم! این روش را پسندیدیم. وقتی می شه بادبادک شد، برای چی ما خود را خسته کنیم؟ همین حالا دست های ما را به شکل بادبادک بسته و ما را هوا کنید. مایلیم از بالا به هه چیز بنگریم.
مرگخواران فورا بادبادکی در ابعاد لرد سیاه تدارک دیده و با نهایت احترام دست های لرد را به آن بستند.
لرد سیاه روی لبه پنجره رفت.
-خوبه...باد به خوبی می وزه. تا دقایقی بعد، ما به اهتزاز در خواهیم آمد!
آرسینوس جیگر که انگار قصد و غرضی هم داشت، با عجله تا شماره سه شمرد و لرد را به جلو هل داد!
لرد سیاه به سمت زمین سقوط کرد...
مرگخواران نفس ها را در سینه حبس کرده بودند.
اگر اتفاقی برای لرد می افتاد، کسی از غضب ویرانگر بلاتریکس در امان نمی ماند.
چند متر باقی مانده بود که لرد سیاه با زمین برخورد کند که باد شدیدی وزید...و لرد و بادبادکش را به هوا بلند کرد!
-یوهو! ما فرموده بودیم که اوج خواهیم گرفت! یوهو! وقتی برگشتیم یادمون بنداز بکشیمت سینوس. وقتی هلمون دادی، ما آمادگی نداشتیم. یوهو!
آرسینوس وحشت زده چشمی گفت.
لرد سیاه مدتی روی هوا به این طرف و آن طرف رفت.
-آهای...نخ ما را ول نکنید ها! از این جا قادریم محفل را نیز ببینیم.
-ارباب محفل که نامرئ...
مرگخوار اظهار نظر کننده، توسط بلاتریکس به روش کوبش سر به لبه پنجره به قتل رسید.
صدای لرد سیاه هنوز به گوش می رسید!
-بسیار سبکبال شدیم...شاید هاگوارتز را نیز همینجوری تصرف بنماییم. آخ...این شاخه ها دارند به طرف ما می آیند! بگوید نیایند. ما شوخی نداریم ها!
این شاخه ها نبودند که به طرف لرد می رفتند...لرد سیاه که ناچار تسلیم جریان باد شده بود، با سرعت زیادی به طرف شاخه های درخت بلندی رفت و لای آن گیر کرد!
-ما گیر فرمودیم...جایمان اصلا راحت نیست. پرنده ای زشت چهره در این جا لانه دارد...و نمی دونیم چرا با کرمی که در منقارش هست، دارد به طرف ما می آید...