ساختن یه طلسم! فرقی نمی کنه چه طلسمی باشه.( منظورم اینه که فرقی نمی کنه که طلسم تون یه طلسم شوم باشه یا یه طلسم برای مبارزه با سیاهی) یه رول می نویسید که توش از این طلسمتون استفاده می کنید. اسم طلسمتون و کاربردش هم حتما ذکر می کنید.(می تونید از طلسمتون برای ایجاد سیاهی یا نبودی سیاهی و شرارت استفاده کنید. فرقی نمی کنه تو چه موقعیتی باشید.) - دیر شده!
- همه چی درست میشه!
_ آرسینوس! فقط یه بار دیگه این جمله لعنتی رو بگو تا...
- همه چیز درست میشه الین!
گویندالین نگاهی به چشم های آرسینوس که از پشت نقاب دومش به سختی دیده می شد، انداخت!
- اصلا گور بابای همه چی! تو چرا دوتا ماسک زدی لعنتی؟
- خب داریم می ریم بالماسکه!
- خب تو که از ازل ماسک داری!
- خب نباید بذارم بفهمن منم که!
گویندالین بلند خندید.
-آره آرسی. محاله از روی کت و شلوار فراگت، از کروات قرمز و طلایی ات. از ردای تیره تیره ات که شیش تا خط اتو داره و از برق کفش هات بفهمن تویی. هیچکس نمی فهمه!
- دیدی گفتم همه چی درست میشه!
گویندالین ریز ریز خندید.
- لعنتی!
و آرسینوس را پشت سرش جا گذاشت تا به اتاق پرو رفته و پس از فرو ریختن حجم سنگینی از غرولند، بر سر خیاط، لباسش را امتحان کند. لباسی به شکل یک بلور برف!
این لباس را انتخاب کرده بود چون خیلی سفید بود. بیشتر از آنکه خود گویندالین دوست داشت. او از همین حالا، با تجسم چهره آستوریا پس از برداشتن ماسکش، به خنده می افتاد.
خب, چه کسی دوست دارد بازنده شرط مهمانی بالماسکه باشد؟
هیچکس!
- نمیای بریم آرسی؟
- ممم ببخشید من سرمایی ام. ترجیح میدم منتظر دوستم بمونم. رفت تو اتاق!
صدای خنده بلند گویندالین در اتاق انتظار پیچید.
- اسمش بالماسکه اس آرسینوس. نه مهمونیِ من سعی می کنم از همه خنگ تر باشم!
آرسینوس لبخندی زد که به سختی از پشت ماسک هایش دیده می شد.
-من داشتم سعی می کردم درستش کنم!
- آره . همه چیز درست میشه و بوم! راه حل آرسی از آستنیش زد بیرون.
آرسینوس در واکنش به این حرف، دستش را روی رمزتاز گذاشت تا بیش از این، دیر نکنند. وقتی به مقصد رسیدند، پیش از آنکه داخل سالن شوند، گویندالین گفت:
- مرسی که اومدی!
- تو هم همین کارو می کردی!
- آره!
گویندالین ترجیح داد پیش از آنکه گوش هایش سرخ شود، خود را در شلوغی سالن غرق کرده باشد. پس خودش را به یک میز پر از تنقلات نزدیک کرد. و دستش را دراز کرد تا یک شوکو رول بردارد.
- آخ.
به نظر می رسید که شوکو رول بستنی به او زبان درازی کرده است. گویندالین دوباره دستش را جلو برد. اما این بار, زود خودش را عقب کشید. شوکو رول را از انتهای آن گرفته و به شکلان شش سانتیمتری زل زد. صدای جیر جیر می آمد. او شوکو رول را به گوشش نزدیک کرد.
- مرگ بر خورده شدن. مرگ بر استعمار انسان ها.
چهره گویندالین شبیه یک علامت سوال بزرگ شده بود.
- هوی بذارم زمین بستنی گنده زشت!
گویندالین علاقه ای نداشت یک شکلات شش سانتی متری به او بگوید بستنی گنده زشت. بنابراین او را رها کرد. تقصیر گویندالین نبود که شوکو رول پا نداشت تا خودش را روی میز نگه دارد. او چند قدم جلو رفته و به بخش سالادها رسید. دور تا دور میزرا، کاهو ها، خیارها و گوجه فرنگی ها در حالیکه پارچه های سفید کوچکی در دست داشتند، احاطه کرده بودند.
- مرگ بر استعمار خوراکی ها. مرگ بر چنگال. مرگ بر چاقو. مرگ بر...
کلم قمری ظریفی, وقتی رودولف صورتش را نزدیک او برد، بی اختیار سکوت کرد.
- میگم کلم خانوم. شما وضعیت تاهلت چی جوریاس؟
کلم:
گویندالین مطمئن نبود که این بخشی از میهمانی است یا او بلاخره دیوانه شده است. احساس کرد سر خورده است. یک ورق پنیر زیر پای او افتاده بود. خم شده و آن را برداشت.
- هی مگه کوری!
-ام...
مطمئن نبود در زبان و ادبیات، برای عذرخواهی از پنیرها، عبارت خاصی وجود داشته باشد. من من کنان گفت
-ام.. ببخششید آقای پنیر!
- من یه دخترم!
ساحره جوان ترجیح داد بگریزد. ولی تلاش نا موفقی داشت. چرا که وقتی به جهت مخالف چرخید، با یک قابلمه سوپ سینه به سینه شد.
- مرلین به خیر بگذرونه!
قابلمه سوپ با صدای خشنی گفت:
- از رو میز ما چیزی می خواستین؟
- نه.. نه...
- ولی دستاتون یه چی دیگه می گه ها
گویندالین متوجه شد که پنیر را هنوز در دست هایش نگه داشته است. پس آن را فورا زمین انداخت.
- نه!
- زمین انداختن بچه دیگران بی ادبیه ها خانوم!
- سایلنس.
قابلمه خندید.
- مگه من آدمی زادم؟
گویندالین نمی دانست که چه باید بکند. او تا بحال با یک قابلمه بدون در نجنگیده بود. با یک قابلمه سوپ نجنگیده بود.
در؟
چشمش را به آرسینوس افتاد که با متانت با یک موز، مذاکره می کرد که قصد خوردنش رانداشته. چون به موز حساسیت دارد و ماسکش هم کثیف میشود.
ماسک!؟
گویندالین چوبش را رو به قابمله گرفته و بی معنی ترین لغات عمرش را فریاد زد.
- هیلدن روتیزا ترین.
دختر جوان, وقتی ورد را می خواند چشمش را بسته بود. اما صدای "هوم"ی او را به خودآورد. وقتی چشمش را باز کرده و با قابلمه ای مواجه شد که یک ماسک مومی قرمز، جای درش را گرفته است، آرام خندید.
- آره. همه چیز درست میشه.
ویرایش شده توسط گویندالین مورگن در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۰ ۱۰:۱۳:۱۳
ویرایش شده توسط گویندالین مورگن در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۰ ۱۰:۱۴:۲۶
ویرایش شده توسط گویندالین مورگن در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۰ ۱۰:۲۱:۲۶