هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

لیگالیون کوییدیچ

فراخوان اقلیت‌های جامعه جادویی!


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۹:۱۲ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶

گیبنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۵ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۷ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از زیر سایه ی هلگا به زیر سایه ی ارباب
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 255
آفلاین
ولی حالا که بود میتوانست از مزایایش برخوردار شود. نمیتوانیم اسمش را بیاوریم و ریش پشمکی چشم تو چشم شدند.

-عه تام اونجوری نگامون نکن خوب نیست.
و با این دستش به نوه هایش علامت داد که پاشید پاشید فلنگو ببندیم.

لرد که از قبل دست ریش را خوانده بود که حتما هم خوانده بود چوبدستی کبریایی خود را دراورد و با ان لِیزرسبز تیزش دور تا دور جایی را که ایستاده بودند و به وسعت تمام جایی که همه ایستاده بودند بُرید و زمین از زمین کنده شد و همین که خواست به پرواز در بیاید صدای زمین درامد که:
-اقا ببخشید یه لحظه میشه صبر کنید؟
-چیه زمین چی میگی تو این وضعیت ؟
-یه کم از اون پس لرزه های زلزله ای که چند لحظه پیش درست کردین تو من مونده . من نمیتونم تحمل کنم با خودتون ببرید.

و زمین غرشی کرد و باد سه گلوله ی از زمین کنده شده را به سمت همه پرت کرد.

-عه...! اون... شبیه منه!
یکی از گلوله ها به سمت هکتور امد و دستش هایش را باز کرد برای گرفتن هکتور. همین که هکتور خواست داد بزند سایه خودش را در بغل هکتور انداخت که البته قدش تا زانوهایش هم نمیرسید و گفت:
-بابایی!

والحق که شبیه دگورث بود. زلر و ویزلی هم همین مشکل را داشتند.

همین که خواستند چیزی بگویند بووم کودکان منفجر شدند و خاک زیر پایشان ترک خورد. رز زلر سریع به حالت سایلنت در امد و رویش را به سمت هکتور برگرداند. هکتور هم نمیدانست حالا وقت امتحان کردن معجون جدیدش است یا وقت کروشیو کاری با این کنه های دلنچسب، نگاهش را به اربابش انداخت و دید که اربابش روی صندلی مخصوصشان نشسته و وینکی با دو مسلسل مجهز بالای صندلی و نجینی از پایین پای ایشان محافظت میکند.
-اوووه سرورم شما خیلی باشکوهید.

لرد از روی تخت بلند و شد و به سمت دامبلدور امد و وقتی خیلی نزدیک شد گفت:
-چرا؟ چرا هر وقت تو نزدیک ما میشی برای ما اتفاق های بدی میافته؟ دیگه نمیذاریم تکرار بشه. بکشیدشون یاران من!

و مرگخواران به محفلی ها حمله کردند و جنگ سختی شروع شد. از هر طرف صد طلسم و معجون و جادو و جنبل پرت میشد.
بعضی ها پناه گرفته بودند. بعضی ها به فکر وسایل هایشان بودند و وسایلشان را از جلوی انهایی که پناه گرفته بودند ور میداشتند و جای امنی میگذاشتند.
تعدادی اخ و اوخ شنیده شد و چندین نفر روی زمین افتادند و جمعیت کم شد. حالا همه را میتوانستی بشناسی!


ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۵ ۱۹:۱۶:۲۵
ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۵ ۱۹:۱۸:۱۶
ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۵ ۱۹:۲۰:۵۱

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۶:۳۴ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶

محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
جـادوگـر
پیام: 1125
آفلاین
صحنه‌ی کلاه بیرون آمده از وسط کوهی از آوار برای محفلی ها بسیار آشنا بود، آلبوس دامبلدور در حالی که گچ ها را از رو، زیر، تو و بیرون ریشش می‌تکاند، گفت:
- تام! ستون‌های خونه‌ت رو برپایه‌ی عشق بنا کن تا فرو نریزه! ما توی هاگوارتز فرو ریختن رو تحمل نمی کنیم.

لرد سیاه چوب دستی‌اش را بالا برد ولی برای اولین بار نمی‌دانست به کی آوادا بزند، به دامبلدور یا آن سه خانه خراب کن! از بین آن سه، محفلی یا مرگخوار؟ رز یا غیر رز؟
گرنجر با ویزلی یا بدون ویزلی؟

- ارباب معجون خانه درست کن بدم؟

هکتور! چه کسی بهتر از این ننگ معجون سازی؟ مدت ها بود که خوراکی ها را با ترس وجود معجون در آن می‌خورد ولی حالا با یک آوادا می‌توانست برای بقیه‌ی عمر بدون هکتور دگورث گرنجر زندگی کند...

- آو...
- ارباب با با منو می‍شه خونه درست کرد.

رز ویزلی! اگر به او آوادا می زد، دیگر نیازی به شنیدن وراجی هایش نداشت...گرچه دلش برای گیم زدن با منوی مدیریت تنگ می‌شد ولی ارزش رو ویبره نبودن خانه را داشت.

- آوا...
- کردم من خراب؟ عه! پروف می‌کنه درستش!

این یکی رز! تا وقتی یه محفلی بود چرا باید مرگخواران نازنینش را می‌کشت؟ به غیر از حذف کردن یک محفلی بیشتر از جامعه، آلودگی صوتی را از بین می‌برد.

- آواد...
- تام! ما توی هاگوارتز آوادا زدن رو قبول نمی کنیم!

دامبلدور! دامبلدور را می‌کشت تا دیگر به او نگوید تام! او لرد ولدمورت بود؛ لرد ولدمورت!
- به من نگو تام!
- تام ما تو هاگوارتز بی تامی رو تحمل نمی‌کنیم.

اگر لرد نبود، اگر ولدمورت نبود، اگر ارباب مرگخواران نبود، به خودش آوادا می زد. گرچه بودن رز، رز، هکتور و دامبلدور خودش آوادا به توان چهار حساب می‌شد!


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۵ ۱۶:۳۹:۲۰
ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۵ ۱۶:۴۱:۴۳



پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۸:۴۹ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶

آراگوگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۲:۳۱ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶
گروه:
مـاگـل
پیام: 57
آفلاین
-نلرزین!

دستور از لرد سیاه بود. در نتیجه هکتور تلاش زیادی برای توقف انجام داد...

ولی تلاشی نافرجام!

هکتور قادر به توقف نبود...ولی قادر به متوقف نشدن هم نبود. برای همین لرزان، به لرد نزدیک شد.
_ارباب من اگه الان نلرزم این فکر می کنه کم آوررم. فکر می کنه خودش بهتر می لرزه. شما مایلین چنین فکری بکنه؟ من در عمق چشماتون می بینم که مایل نیستین.

لرد چشم غره سرخ رنگی به هکتور رفت.
_ تو بی جا می کنی به چشمان ما خیره می شی. ولی بد هم نگفتی. ممکنه این فکرو بکنه. گرچه بد نگفتن خودش بده.یاران ما همواره باید بد بگن.

در این میان رز ویزلی که غیرت مرگخوارانه اش فعال شده بود، با ویبره های شدید تری به کمک هکتور رفت.

رز زلر عصبانی شد و بیشتر لرزید.

ویزلی لرزید و زلر لرزید و دگورث گرنجر لرزید...

و نتیجه این شد که در یک لحظه، کل خانه ریدل ها و خانه شماره دوازده در اثر شدت لرزش ها ترک برداشت...
و ناگهان فروریخت...

محفل و ارتش سیاه بی خانمان شدند.


!If you can't handle me at my worst, you dont deserve me at my best


پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶

لرد ولدمورتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۳۱ شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ یکشنبه ۲ مهر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 29
آفلاین
خلاصه:
چمدون های لرد سیاه و دامبلدور طی یک سفر با هم قاطی شد. لرد، بعد از چپوندن هکتور داخل چمدون دامبلدور، اون رو تحویل میده. وظيفه هكتور، حل كردن مشكلات محفليون با درست كردن معجون بود. اون يه معجون بزرگ كردن خونه، به در و ديوار خونه ى گريمولد ميپاشه. خونه بزرگتر ميشه، ولى پرواز ميكنه و صاف، روى سر خونه ى ريدل فرود مياد.
اتفاقى ميوفته و سقف خونه ى ريدل ها، به همراه كف خونه ى گريمولد و اعضاى محفل، ميريزه و محفلى ها هم، خونه ى ريدل رو به دو قسمت محفل و مرگخوار، جدا كردن و قصد دارن اونجا بمونن. لرد سياه اون هارو ميبينه و بسيار عصبانى ميشه. مرگخوار ها هم سعى ميكنن اصل قضيه رو پنهان كنن و ميگن كه اون هارو آوردن اونجا، تا نابودشون كنن.
.........................................

در همان حين كه لرد سياه، مشغول سبك و سنگين كردن پيشنهاد آستوريا بود، خانه ى ريدل لرزيد!

-تو!
-گفتم تـــــو!

لرزش خانه، حاصل تقابل دو لرزنده، از دو جبهه ى مخالف بود...هكتور و رز زلر!

-ميگم تو دارى از من تقليد ميكنى! من از اولش ويبره ميرفتم. مرگخوارها هم شاهدن!
-اسير شديم به گودريكا! همه ى محفل ميدونن كه من هميشه ويبره ميرم.

گويا مشكل، تازه شروع شده بود.



پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۷:۲۶ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
مـاگـل
پیام: 539
آفلاین
-تو چقدر سلام میکنی! راستی...شنیدم که قصد داری مرگخوار...

-ارباااااااااااب!

صدای فریاد از طرف لینی بود. حشره ی کوچیک و ریزی که همیشه خودشو فدا میکرد. آراگوگ از گوشه ی سالم سقف ماجرا رو تماشا میکرد و سرشو تکون میداد. این دفعه دیگه لینی حتما کشته میشد.آراگوگ تصمیم میگیره از این وضع سوء استفاده کنه.
-ببخشید لرد سیاه. ممکنه خواهش کنم اگه قصد کشتن این حشره رو دارین، فقط پرتابش کنین بالا؟ به طرف تار من؟ دقت کنین که نیشش آسیبی نبینه. میخوام نیششو بکنم و وصل کنم به خودم. دونیشه بشم!

لرد به عنکبوت اهمیتی نداد. فعلا باید لینی رو ادب میکرد.
-تو...هنوز...یاد...نگرفتی...حرف...ما...رو...قطع...نکنی؟

با هر وقفه یه ضربه ی چوب دستی توی سر لینی فرود میومد. لینی گیج و منگ شد و کنار رفت. لرد داشت سوالشو فراموش میکرد که دامبلدور نفرت انگیزانه پرسید:
-داشتی چی میگفتی تام؟ من قصد دارم مرگخوار چی؟

این دفعه نوبت آستوریا بود که بره جلو. میپره و بازوی دامبلدور رو میگیره و از لرد دورش میکنه.
-بیا این طرف ببینم. مگه قرار نشد تو محدوده ی خودتون بمونین؟ شما این طرف...سیاها اون طرف. حرف زدن و سلام کردن به ارباب هم اکیدا ممنوعه.

لرد سیاه هنوز داشت چپ چپ به تازه واردا نگاه میکرد. آستوریا برای حل مشکل به لرد نزدیک میشه.
-ارباب ما اینا رو آوردیم اینجا که جلوی چشممون باشن. از نزدیک زیر نظر بگیریم و نابودشون کنیم.

-خب کنین!
-آخه اینجوری نمیشه ارباب. الان همه میدونن اینا اینجا هستن. باید در فرصت مناسب نابودشون کنیم. اجازه میدین فعلا بمونن؟ قول میدیم کوچکترین مزاحمتی برای شما ایجاد نکنن.


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۳:۰۵ جمعه ۳ شهریور ۱۳۹۶

آستوریا گرینگرس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۴ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۳۴ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
از زير سايه ى ارباب
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
لينى نگاهى به سمت چپش انداخت و فقط، تعدادى كله قرمز ديد.
پس نگاهى به سمت راستش انداخت و باز هم تعداد بيشترى كله قرمز ديد.
هيچ امداد رسانى وجود نداشت.

-اين...چيز...يعنى دامبلدور...چيز شده كه چيز بشه!
-

لينى نفس عميقى كشيد.
-اومده مرگخوار بشه!

اولين چيزى كه به ذهنش آمد را گفته بود.

-تو مارو مسخره كردى؟ به ما ميگى دامبلدور اومده كه مرگخوار بشه؟!

در حين گفتن اين جمله، چشمان قرمز رنگ لرد، برق خطرناكى ميزدند. برقى كه اگر عاقل باشى، با ديدنش، دمت را روى كولت ميگذارى و با حداكثر سرعت، فقط ميدوى و دور ميشى!
اما لينى كه دم نداشت. حتى قابليت دويدن هم نداشت. فقط ميتوانست پرواز كند؛ كه اين قابليتش هم به لطف تار عنكبوت هاى روى سقف، مختل شده بود. پس با آرزوهايش براى حمايت از حشرات تمام زمين و كشتن هكتور، وداع كرد و آماده ى مرگ شد كه...

-اين چاله چيه رو سقف خونه ى ما؟!
-اون كف خونه ى منه البته. راستى!...سلام تام!


ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۳ ۳:۰۸:۳۹


پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۲۳:۵۲ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶

آراگوگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۲:۳۱ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶
گروه:
مـاگـل
پیام: 57
آفلاین
-سلام دامبلدور...بذار ببینم اینا دارن چیکار می کنن. خب لینی؟ رز چرا فکر کرده این جا آموزشگاهه؟

لینی نمی فهمید که چرا همه سوال ها از او پرسیده می شود. آیا لرد سیاه دیواری کوتاه تر از او گیر نیاورده بود؟

-سلام تام!
-گفتم سلام دامبلدور...لینی؟ منتظر جوابم!

لینی در حالی که آرزو می کرد دامبلدور دهانش را بسته نگه دارد، قصد داشت در طول اتاق به پرواز در آید تا شاید مغزش بهتر کار کند...ولی به تازگی سقف اتاق مملو از تارهای چسبنده عنکبوت شده بود و این کار اصلا به نفع حشره پرنده نبود. در نتیجه مثل بچه آدم روی دشته مبلی نشست.
-ارباب آموزشگاه مرگخواری پایینه. ولی اینا الان تو درس عملی شون هستن. رز آوردشون بالا که چند تا مرگخوار ببینن و سیاهی درونشون هر چه بیشتر رشد کنه.

-سلام تام!

لرد با بی تفاوتی به دامبلدور نگاهی انداخت.
-سلام دامبلدور...و مرگخوارایی که برای نشون دادن به اینا انتخاب کردین اینا هستن؟ یه حشره...یه جن...یه معجون ساز فرو رفته در دیوار و یک گلدون؟

مرگخواران تحقیر شده زانوی غم به بغل گرفتند...و صدای دامبلدور برای چندمین بار در فضای اتاق به گوش رسید.
-سلام تام!

-سلام دامبلدور...گذشته از همه اینا. وقتی ما داشتیم در رو باز می کردیم چرا این در اینقدر...دامبلدور؟ این این جا چیکار می کنه؟



پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5458
آفلاین
نفس‌ها در سینه حبس می‌شه. مرگخوارا سعی می‌کنن آروم آروم جوری به هم نزدیک شن که اونور طناب که پر از محفلی بود نمایان نشه. اما به نظر میومد فرصت کافی نداشتن، چرا که با لب به سخن گشودن لرد، مرگخوارا همونجا که بودن متوقف می‌شن.

- ما اینجا چی داریم می‌بینیم؟

مرگخوارا در همون حالتی که خشکشون زده بود، ابتدا نگاهی بین هم رد و بدل می‌کنن و بعد شروع می‌کنن به صحبت کردن.
- یک عدد اتاق می‌بینین ارباب.
- مرگخوارم می‌بینین ارباب.
- همچنین لوازم خونه ارباب.
- اینجا خانه‌ی ریدله ره هسته ارباب.

توجه لرد به دیالوگ آخر جلب می‌شه.
- ابله. ما خودمون می‌دونیم کجا هستیم و چی می‌بینیم.

- ولی ارباب خودتون پرسیــ...

نگاه خشمگینانه‌ی لرد کافیه تا آرسینوس آب بشه و از طبقه‌ی پایین سر در بیاره. حداقل از وضعیت فعلی نجات پیدا کرده بود! آرسینوس همیشه مرگخوار فرصت‌طلبی بود.

- ما چرا باید مقدار زیادی مو قرمز ببینیم اینجا؟

لینی که بالاخره موفق شده بود با کاردکی هکتورو از دیوار بکنه، این‌بار به طرف رز می‌ره و به جلو هلش می‌ده.
- ارباب رز فک و فامیلشونو دعوت کرده تا برای مرگخوار شدن آماده‌شون کنه.

نگاه لرد از ویزلی‌های مو قرمز برداشته می‌شه و توجهش به پیرمرد ریش‌درازی جلب می‌شه که گوشه‌ای ایستاده بود و براش دست تکون می‌داد.

- سلام تام.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۲ ۰:۲۶:۱۴



پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۲۱:۲۲ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5458
آفلاین


پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶

آستوریا گرینگرس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۴ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۳۴ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
از زير سايه ى ارباب
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
هكتور، در حالى كه پاهاش رو دو طرف چهارچوب در فشار ميداد و با دستاش دستگيره ى در رو ميكشيد، فرياد زد:
-چيزى نيست سرورم!...يه محفلى اومده بود پايين و پياز ميخواست!...حل شد.

سپس، رو به مرگخوار ها برگشت.
-زووود باشيد! احساس ميكنم الان از وسط دو نصف ميشم!

آرسينوس، اولين نفرى بود كه دست به كار شد. يقه ى يكى از بچه ويزلى ها رو گرفت و اونو به سمت بالا پرتاب كرد. بچه ويزلى، بالا رفت و با برخورد به سقف خونه ى گريمولد، كمونه كرد و روى سر آرسينوس فرود اومد!

-هوى! شماها حق نداريد بچه هاى مارو پرت كنيد!
-آروم باش فرزندم! بجاى داد زدن، عشق بورز...با عشق، همه چى حل ميشه!
-مــــــــامــــــــــــــان! من يك دارم!
-الان ميريم مامان جون. هى شماها...دستشويى كجاس؟!

قبل از اينكه كسى جوابى بده، هكتور با دستگيره ى در اتاق تو دستش، به ديوار پشت سرش برخورد كرد!

لرد سياه، موفق به باز كردن در شده بود.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.