هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

لیگالیون کوییدیچ

پروژه بازسازی هاگوارتز


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: *هافلاويز*
پیام زده شده در: ۱۱:۲۷:۵۷ چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱:۳۲:۱۱
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 443
آفلاین
خلاصه:
پروفسور کتل‌برن چمدون جادویی نیوتو برداشته و ادعای مالکیتشو داره. حالا یه جادوآموز داخل چمدون گم شده و دو گروه پروفسور کتل‌برن و نیوت تشکیل شده که هرکدوم زودتر جادوآموز رو پیدا کنه، چمدون مال خودش می‌شه. در حال حاضر گروه پروفسور کتل‌برن که نمی‌دونن چی کار باید بکنن، برای ایده گرفتن به گروه نیوت ملحق شدن که این گروه پشت یه دره گیر کردن و نمی‌دونن چطور ازش عبور کنن...

گروه نیوت شامل گابریل، کوین، ترزائه و گروه پروفسور هم شامل مروپ، تام و اسکارلت.


~~~~~~~~~~

نیوت همراه با راهکار رد شدن از دره از جنگل بیرون اومده بود و هوارزنان از همگان دعوت می‌کرد تا به حرفش توجه کنن و بیان از این دره‌ی لعنتی رد شن برن. ولی دو گروه به قدری درگیر فیل صورتی رنگی شده بودن که افکار ترزا تولید کرده بود که حتی اگه می‌خواستن هم نمی‌تونستن توجهشون رو به نیوت بدن.

نیوت در اون لحظه برای همگان نه صدا داشت و نه تصویر!

اسکارلت با دیدن اوضاع قاراشمیشی که توش گیر کرده بودن، تلاش می‌کنه ترزا رو به آرامش دعوت کنه.
- ترزا قول می‌دم دیگه افکارتو نخونم، فقط لطفا این فیلو دوباره برگردون تو ذهنت.

ترزا که تا اون لحظه تلاش بسیاری کرده بود تا نقشه‌های نه ‌چندان فراوونی که با نیوت و گروهش برای یافتن جادوآموز کشیده بودن توسط اسکارلتی که ذهناشون رو می‌خونه لو نره، بالاخره تسلیم می‌شه و گارد خودشو پایین میاره.

همزمان با تسلیم شدن ترزا، فیل صورتی رنگ که بسیار بزرگ، جادار و مطمئن بود، همچون بادکنکی که بادش در می‌ره، شروع به کوچیک و کوچیک‌تر شدن می‌کنه تا جایی که گابریل دیگه روی یک عدد فیل صورتی رنگ ننشسته بود، بلکه روی چمن‌های سرسبز زمین بود.

- مرلین‌وکیلی اعتراف کن خوب سرکارت گذاشتما اسکارلت.

نیوت فرصت واکنش به اسکارلت نمی‌ده و این‌بار میاد وسط جمعیت وایمیسه.
- هی؟ اصلا شنیدین چی گفتم؟ می‌گم راهشو پیدا کردم چطور از این دره رد شیم.

نیوت این حرفو رو به گروه خودش زده بود، ولی این تام از گروه رقیبه که عکس‌العمل نشون می‌ده.
- چطوری؟ وقتش رسیده کوینو پس بدم به خودتون؟

تام امیدوارانه کوینو از رو سرش برمی‌داره و به سمت نیوت می‌گیره. نیوت کوین رو تحویل می‌گیره و دوباره رو به گروه خودش می‌گه:
- این شما و این هم دو تسترال برای عبور ما از دره!

تام حالا در این لحظه حس می‌کنه کاش کوین رو تحویل نداده بود و بعنوان گروگان نگهش داشته بود!


🦅 Only Raven 🦅


پاسخ به: *هافلاويز*
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶:۱۴ پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

اسکارلت لیشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۳ شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۳۳:۳۸
از میان ورق های کتاب
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 113
آفلاین
- برین عقب چک‌و‌لگدی نشین! هرکی با ترزا درافتاد ورافتاد!

ترزا بدون هیچ توجهی به پشت سرش مقابل بقیه مشت و لگد می‌پراند و داد و فریاد می‌کرد. تقصیر خودش نبود، هرچه باشد میان ماگل‌ها بزرگ شده بود و فکر می‌کرد با این رفتار‌های مناسب انسان‌های اولیه ترسناک می‌شود و بقیه از او حساب می‌برند. کسی باید وجود یک شئ به نام چوبدستی را به او یادآوری می‌کرد. به همین دلیل اسکارلت که از دست او بخاطر پنج بار اشتباه نوشتن اسمش به‌شدت عصبانی بود با یک ورد ساده ترزا که رسما خودش را خلع سلاح کرده بود خشک کرد و به‌کنار کشید تا مثل آدامس زیر پای موجود عظیم الجثه‌ای که پشت سرش قرار داشت له نشود.

- دیدین؟ آخرش ترزا مامانو نفرین کرد! حالا فرزندای تاریک مامان بی‌مامان چیکار کنن؟
- از همین می‌ترسیدم. این اتفاقیه که وقتی می‌خواین به چیزی فکر نکنین می‌افته.

موجودی پشت سر ترزا قرار داشت که همه ترجیح می‌دادند به جای او واقعا با خود ترزا رو‌به‌رو می‌شدند. فیلی با ارتفاع چندین برابر قد آنها جلویشان ایستاده و رنگ صورتی‌ گابریل پسندی داشت که موجب شده بود گابریل روی سرش بنشیند و با او مشغول گفت‌وگو شود.
- چقد مژ‌ه‌هات خوشگلن گوگولی. اسمت چیه؟

فیل در جواب صدایی از خودش بیرون آورد که کسی به جز گابریل توانایی یا تخیل لازم برای فهمیدن معنایش را نداشت. پشت سر او نیوت از جنگل برگشته و با ژست خودپسندانه‌ای منتظر تشویق‌های بی‌امان حضار ایستاده بود ولی با یک حساب ‌و کتاب ساده می‌توان متوجه شد که چرا کسی کوچکترین توجهی به او نداشت و همه تنها فیل را می‌دیدند. بعد از چندین دقیقه زل‌زدن با دهن‌های باز به فیلِ افکار ترزا، نیوت بالاخره از پشت آن بیرون آمد و شروع به غر‌زدن کرد.
- شما انسان‌های ناسپاس که قدر منو نمی‌دونین‌، بشکنه این دست که نمک نداره‌. این شما و این راه‌حل مشکل رد شدن از دره!


تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


پاسخ به: *هافلاويز*
پیام زده شده در: ۹:۲۷:۰۷ پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

ترزا مک‌کینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۱:۱۳ جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۱:۰۲:۱۸
از درون کتاب ها 📚
گروه:
گریفیندور
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
پیام: 79
آفلاین
کنترل ذهن ترزا برایش سخت شده بود. از آن طرف حس میکرد اسکارت مشکوک شده است. مروپ خودش را برای قیام آماده میکرد و تام در حالی که کوین و گابریل از سر و کولش بالا میرفتند سعی داشت مروپ را از منصرف کند. نیوت به سمت جنگل دویده بود و در آن گم شده بود. پروفسور هم که از همه این جریانات خسته شده بود و به کنده ای تکیه داده بود و چرت میزد. ترزا چشمانش را بست. چند نفس عمیق کشید و ذهنش را خالی کرد. سپس چشمانش را باز کرد و با حالت گارد مبارزه ایستاد! چشمان همه از دیدن گارد مبارزه ترزا گرد شد.

- خاله ترژا کاراته بلدی؟
- بله کوین بلدم. برید کنار بچه ها!

کوین و گابریل، تام را رها کردند و سریع کنار رفتند. ترزا فریادی زد و پایش را بالاتر از سرش آورد. فقط برای این که تیم حریف را بترساند. ترزا قدمی به جلو رفت. آنها یک قدم عقب رفتند. تام کاملا ترسیده بود. مروپ نیز از قیام علیه ترزا برای نجات جان مروپ های دیگر منصرف شده بود و به نجات جان خودش فکر میکرد. اسکارت نیز کاملا قانع شده بود که ترزا میخواد آنها را به مایکوباکتریوم توبرکلوزیس تبدیل کند. افکار ترزا پر از طلسم های مرگبار و مشت و لگدهای استخوان شکن بود و ایکارلت با خواندن آنها لحظه به لحظه وحشت زده تر میشد..


تصویر کوچک شده


Evarything is possible


تصویر کوچک شده
جادوآموز برتر جام چهارگانه هاگوارتز


پاسخ به: *هافلاويز*
پیام زده شده در: ۲:۴۵:۳۸ پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

اسکارلت لیشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۳ شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۳۳:۳۸
از میان ورق های کتاب
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 113
آفلاین
- تحمل کنید همزادای مامان، مامان تو راهه!
- این فقط اولشه. می‌تونم اسکارلتنم و تامنم و کتلبرنم هم درست کنم!

ترزا خوشحال و راضی از اینکه چهره خوفناک و وحشتناکی از خودش در میان تیم حریف ساخته، به سمت نیوت برگشت و چشمکی به او زد. قسمت دشوار کارشان به اتمام رسیده و تنها چیز باقی مانده حفظ کردن نقشه و ترساندن بیشتر کتل‌برنی‌ها بود.
- من با استامینوفنیوس ادالت کولدیوس مردمو قرص سرماخوردگی می‌کنم! چقدر خوب گولشون زدم بله اینجوریاست.

ترزا روحش هم خبر نداشت که نمی‌تواند اصول روانشناسی را زیرپا بگذارد و قسر در برود. به نظر ترزا افکار هم مثل صداها اندازه‌ی محدودی داشته و قابل کنترل بودند. ترزا فکر می‌کرد او کسی است که مغزش را در مشتش گرفته و نه برعکس. متاسفانه ترزا اشتباه می‌کرد.
- یوهاهاهاها از من بترسید! گول نقشه رو بخورید برید دیگه، خسته شدم.
- مامان ظلم علیه مروپنمای مظلوم رو تحمل نمی‌کنه. مامان همین جمعه علیه ترزا ‌راه‌پیمایی راه‌می‌ندازه!

نیوت و ترزا مدام سعی در فکر نکردن به نقشه‌‌ و پرت کردن حواسشان به جای دیگری داشتند تا اسکارلت فریب خورده و متوجه نشود اما هرچه بیشتر تلاش می‌کردند بیشتر شکست می‌خوردند! تئوری ‌کاملا ساده‌‌ای است. سعی کنید ده ثانیه به فیل صورتی فکر نکنید و خواهید دید که چگونه یک لحظه هم از ذهنتان بیرون نمی‌رود.

- فکر نکن، فکر نکن، فکر نکن... نه! نمی‌تونم! کمک!

نیوت این را گفت و فریاد‌زنان از بقیه فاصله گرفت.

- حتی نیوت مامانم دیگه نتونست این حجم‌ از بی‌رحمی رو تحمل کنه و فیوز ترکوند. مامان علیه ترزا قیام می‌کنه و حتی اگه موفق نشه هم حداقل به مروپنمای دیگه می‌پیونده تا تنها و بی‌کس نمونن.
- نه مروپ همسر عزیزم! تو نباید بری. ما بدون تو زنده نمی‌مونیم.

در همین بین اسکارلت به شدت احساس می‌کرد که چیزی اشتباه است و یک جای کار می‌لنگد. شاید باید دوباره افکار آنها را زیر نظر می‌گرفت یا باید به قیام مروپ ملحق می‌شد.



پاسخ به: *هافلاويز*
پیام زده شده در: ۲۲:۱۳:۲۱ چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۳

اسلیترین

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۴۹:۴۷
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 717
آفلاین
آنچه که ترزا در ذهنش زمزمه می‌کرد به شکل ورد‌هایی بسیار مخوف و خطرناک به نظر می‌رسید که اسکارلت را شدیدا به وحشت می‌انداخت.
- ترزا جان آرامش خودتو حفظ کن! ببین اصلا این همه خشونت برای چی؟! نیاز نیست مارو تبدیل به "مایکوباکتریوم توبرکلوزیس" کنی وقتی می‌تونیم مشکلات‌مونو با صحبت حل کنیم!
- مارو می‌خواد تبدیل به چی چی کنه اسکارلت مامان؟ مامان نمی‌خواد اینی که گفتی بشه! آخه مامان کلی امید و آرزو داره؛ تازه ماه دیگه می‌خواد برا بار هزارم تعطیلات بره خونه سالمندان!

ترزا که انتظار نداشت با گفتن چند کلمه تصادفی در ذهنش چنین وحشتی در میان تیم پروفسور کتل‌برن ایجاد کند، تصمیم گرفت آنها را بیشتر بترساند.

پس برگ برنده‌اش را رو کرد:

تصویر کوچک شده

- این شما و این مروپنم! ترکیبی از تمام مروپ‌های جهان که به صورت دستی نم دادم و به پودر تبدیل‌شون کردم.
- ت... ت... تموم مروپای مامانو تبدیل به پودر کردی؟! چطوری دلت اومد؟! مروپ آزاری تا کی؟!

مروپ با دیدن مروپنم دچار گسست روحی شد. با خود فکر کرد که چه تعداد مروپ بی‌گناه می‌تواند در شیشه‌های مروپنم ترزا نم داده و پودر شده باشند. ظلم و بی‌عدالتی تا کی؟ مروپ با مروپ‌های مروپنم‌ها احساس همدردی کرد. حس کرد که آنها از داخل شیشه فریاد می‌زنند و از او کمک می‌خواهند. او باید آنها را از آن شیشه‌های تنگ آزاد می‌کرد و با تف بهم می‌چسباند تا دنیا دوباره پر از مروپ نم داده نشده و غیر پودری شود! باید به آن همه مروپ آزاری ترزا پایان می‌داد؛ اما آیا تضمینی وجود داشت که خودش هم یک مروپنم نشود؟


تصویر کوچک شده
جادوآموز برتر جام چهارگانه هاگوارتز

In mama's heart, you will always be my sweet baby


پاسخ به: *هافلاويز*
پیام زده شده در: ۹:۲۴:۲۸ چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

ترزا مک‌کینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۱:۱۳ جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۱:۰۲:۱۸
از درون کتاب ها 📚
گروه:
گریفیندور
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
پیام: 79
آفلاین
ترزا بازوی نیوت را گرفت و او را به سمتی دور از پروفسور و اسکارت کشید. انقدری فاصله گرفت که اسکارلت نتواند ذهنشان را واضح بخواند و آرام گفت:
- اومدن برای جاسوسی! حواست باشه به چی فکر میکنی اون ذهنتو میخونه!

و با سر به سمت اسکارلت اشاره کرد که داشت زیرزیرکی به آنها نزدیک میشد.
- فکرای چرت و پرت کن تا خسته بشن برن! به راه حل های انحرافی به طور جدی فکر کن! نباید بفهمن داری برای پیچوندن اونا داری به راه های انحرافی فکر میکنی! دیگه خیلی نزدیک شده داره میشنوه. فقط کارتو بکن!

ترزا سریع از نیوت فاصله گرفت و به سمت دره برگشت. اسکارلت فرصت کافی پیدا نکرد تا فکرهای آنها را واضح بشنود. به نظر میرسید ترزا درحال بازی کردن نقش مغز متفکر گروه بود به همین جهت اسکارلت به سمت ترزا رفت و در فاصله ای نزدیک او ایستاد و خودش را سرگرم بررسی گیاهان آنجا نشان داد. ترزا لبه پرتگاه نشست و پاهایش را به پایین آویزان کرد. از پشت روی زمین دراز کشید. تنها چیزی که اسکارلت از افکار ترزا میشنید یک مشت کلماتی بود که معنی آنها را نمیفهمید.

- استافیلوکوکوس آرئوس.اشرشیاکلای. استافیلوکوکوس پایوژنز. مایکوباکتریوم توبرکلوزیس. استرپتوکوکوس نومونیا.تروپونما پالیتوم. کلستریدیوم تتانوس. لاکتوباسیلوس...

تنها احتمالی که اسکارت میداد این بود که ترزا ورد خاصی را مرور میکند...


تصویر کوچک شده


Evarything is possible


تصویر کوچک شده
جادوآموز برتر جام چهارگانه هاگوارتز


پاسخ به: *هافلاويز*
پیام زده شده در: ۲۱:۲۸:۵۷ سه شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱:۳۲:۱۱
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 443
آفلاین
نیوت ذاتا جادوگر خوب و مهربونی بود که تو هر شرایط دیگه‌ای بود احتمالا پیشنهادی که تام براش رو کرده بود رو می‌پذیرفت. اما حضور ناگهانی گروهی که سرکرده‌شون پروفسور کتل‌برنی بود که ادعای مالکیت چمدون نازنینش رو کرده بود، همه چیو خراب می‌کرد. حتی دیدن چهره‌ی پروفسور کتل‌برن برای نیوت کافی بود تا خشم وجودشو بگیره. موجودات جادویی این چمدون، خط قرمز کلفت و پررنگ نیوت بودن!

بنابراین نیوت که اصلا هم گول نخورده بود، تصمیم می‌گیره از تهدیدها فرصت بسازه. ولی قبلش باید شفتالویی که تو دهنش بود رو قورت می‌داد!
- اومم ممم موامم.

ترزا هم که حسی مشابه نیوت داشت و از حضور اون چهار نفر چندان خوشنود به نظر نمیومد، می‌ره تا به نیوت کمک کنه و با طلسمی شفتالو رو توی دهن نیوت به چند تیکه‌ی قابل جویدن تقسیم می‌کنه.
- ممنونم... ترزا.

نیوت شفتالو رو تا ته می‌خوره و آماده می‌شه تا تهدیدی که قرار بود به فرصت تبدیل کنه رو، رو کنه. پس کوینو بغل می‌کنه و یکراست می‌ره سمت تام.
- تام به نظرم قبل از ساحره‌کشی، باید منو از این مخمصه نجات بدی و بچه‌داری رو یادم بدی!

تام فرصت نمی‌کنه واکنشی نشون بده و به نشونه‌ی مخالفت نه یک قدم، که صد قدم عقب بره چون بلافاصله نیوت کوینو می‌ذاره تو بغلش و با بشکنی، گابریل هم میاد و رو شونه‌هاش می‌شینه.
- تا تو بچه‌ها رو سرگرم می‌کنی، مطمئنم مامان مروپ هم غذای خوشمزه‌ای برای پر کردن شکم گرسنه‌ی این دو کودک پیدا می‌کنه.

مروپ و تام نگاهی به هم می‌ندازن. شاید این اولین بار بود که تو زندگی مشترکشون هر دو احساس مشابهی داشتن و مشترکا با موضوعی مخالف بودن و احساس می‌کردن باید دست به یکی کنن تا بتونن ازش نجات پیدا کنن!


🦅 Only Raven 🦅


پاسخ به: *هافلاويز*
پیام زده شده در: ۱۹:۲۶:۳۴ سه شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۳

اسلیترین

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۴۹:۴۷
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 717
آفلاین
-
-
-
-

نیوت و همراهانش نگاهی به گروه پروفسور کتل‌برن انداختند که سوت زنان به آنان نزدیک می‌شدند.

نزدیک و نزدیک‌تر...

و نزدیک‌تر...

- تام نظرت چیه دست از سوت بلبلی زدن توی گوش من برداری؟!

نیوت این را گفت و سعی کرد به زور تام را از خودش دور کند اما تا او را یک قدم دور کرد، مروپ جای همسرش را گرفت و شفتالویی را در دهانش چپاند.

-شماها چتون... هوم امم اوم...
- مامان جان، حرف زدن با دهن پر کار درستی نیست.

در حالی که جویدن شفتالویی به آن گندگی برایش دشوار بود تلاش کرد مروپ که سوت زدن را از سر گرفته بود از خودش دور کند که دوباره تام خودش را به او چسباند.
- ببین نیوت، دلت میاد منو از خودت برونی؟ نگاه چقدر خواستنی و تو دل بروام! اصلا من بخاطر خودت اومدم چسبیدم بیخ گوشت... تا کی می‌خوای سینگل به گور بمونی و عمرتو پای این جک و جونورات بذاری؟ بذار من نزدیکت باشم بلکه از جذابیت من چهارتا لیدی محترمه بیان دور و برت!

به نظر می‌آمد که گروه پروفسور کتل‌بورن با عزمی راسخ و کاملا نامحسوس (!) آمده بودند تا مانند کنه به نیوت چسبیده و از او جاسوسی کنند.


تصویر کوچک شده
جادوآموز برتر جام چهارگانه هاگوارتز

In mama's heart, you will always be my sweet baby


پاسخ به: *هافلاويز*
پیام زده شده در: ۲۱:۴۷:۵۴ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

اسکارلت لیشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۳ شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۳۳:۳۸
از میان ورق های کتاب
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 113
آفلاین
- الان واقعا این چوبه به اذن مرلین به سخن دراومد؟

ترزا این را‌ گفت و با دهانی باز به چوب سیاه‌بخت که به اجبار بار‌ها و بارها توسط گابریل ماچ می‌شد نگاه کرد و افسوس خورد. لحظه‌ای خودش را جای چوب گذاشت و متوجه‌ شد که ترکیب فلج بودن و مورد حمله ماچ‌های آبدار قرار گرفتن باید به عنوان جنایت در حق بشریت ثبت شود و سازمان ملل به خاطر آن اظهار نگرانی کند اما از آنجایی که چوب با وجود سخنگو بودنش باز هم چوبی بیش نبود کسی کوچک‌ترین اهمیتی به آن نمی‌داد و هیچ هرماینی گرنجری وجود نداشت تا برایش کمپین حمایت از چوب‌های جنگلی تشکیل دهد. متاسفانه شما چوب نیستید که متوجه سختی‌های چوب بودن بشوید.

- آخرین باری که یادم میاد نه دره‌ای اینجا بود نه چوب سخنگویی! چقدر زود بزرگ می‌شن.

خود شخص نیوت نیز آشکارا از آپدیت (بخوانید به‌روزرسانی) های چمدان در مدت گم‌شدنش متعجب و سردرگم شده بود اما از او سردرگم‌‌تر گروه چهار نفره پروفسور کتل‌برن، مروپ، تام و اسکارلت بودند که بدون هیچ آمادگی قبلی‌ای صرفا در حوالی محل حادثه گشت‌می‌زدند. در همین بین مروپ به هر کاکتوسی که می‌رسید لبخندی می‌زد و آن را در جیبش می‌گذاشت.

- آفتاب از کدوم ور دراومده؟ همیشه باغچه منو مسخره می‌کردی که؟
- اینا مال گلدون نیست. می‌خوام واسه شوهر سر‌به‌راه مامان که اصلا هم تو فکر اون سیسیلیای بی‌ریخت نیست سوپ درست کنم.
- کمک! نجات بدین منو از دست این زن! مرلینا! من چه گناهی به درگاه تو کردم که باید لایق چنین عذابی باشم.

مرلین از روی عرش الهی‌اش نگاه چپ‌چپی به تام که همیشه و در هر زمانی از دست اقبالش شکایت می‌کرد و غرغرهایش آسایش برای او نگذاشته بود انداخت و تصمیم گرفت که یک بار برای همیشه به این موضوع پایان دهد.
- بیا این لیست گناهان و جرم‌هایی که از اول عمرت تا به الان انجام دادی رو بگیر و ما رو به حال خودمون رها کن. نصف شکایت‌هایی که به پیشگاه ما‌ می‌رسه رو تو می‌فرستی.

تام به فهرست بلندبالایی که از آسمان به دستش رسیده بود خیره‌ شد و سرش را به نشانه تایید تکان داد. طول ورق از قدش هم بلند‌تر بود و هیچ جایی برای اعتراض باقی نمی‌گذاشت پس در سکوت به گشتن ادامه داد.

- میگم، به نظرتون بهتر نیست بریم سراغ کسی‌ که بیشتر با جک‌وجونورا سروکار داشته؟ حتی اگه چمدون مال نیوت نباشه هم اطلاعاتش به‌دردمون می‌خوره مگه نه؟ می‌تونم ذهنشو بخونم اصلا.

پیشنهاد اسکارلت به سرعت با موافقت تمامی اعضای گروه همراه شد و پروفسور کتل‌برن و همراهانش سوت‌زنان به گروه نیوت نزدیک‌شدند.


تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


پاسخ به: *هافلاويز*
پیام زده شده در: ۲۲:۰۳:۱۳ پنجشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۳

اسلیترین

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۴۹:۴۷
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 717
آفلاین
خلاصه:

نیوت، چمدون جادوییشو گم می‌کنه اما بعد مدتی چمدونش به دست پروفسور کتل برن که ادعا داره چمدون مال هاگوارتزه‌ می‌رسه. نیوتم برای اثبات مالکیتش، پروفسورو به اتفاق دانش آموزاش دعوت می‌کنه به داخل چمدون اما در این میون یه دانش آموز گم می‌شه و قرار می‌شه بین پروفسور و نیوت هرکدوم زودتر اونو پیدا کنه، چمدون مال خودش بشه.

حالا هر کدوم یه تیم جستجو تشکیل دادن. گروه نیوت فعلا شامل: گابریل، کوین، ترزا و سدریک و گروه پروفسور هم فعلا شامل: مروپ، تام و اسکارلت هستن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تیم نیوت برای گذر از آن دره عمیق، حسابی به مشکل برخورده بود. چوب راهنما چه با دعواهای کوین و چه با نوازش‌های گابریل قادر به پاسخگویی نبود و هیچ پلی هم برای عبور از آن دره به چشم نمی‌خورد. راهکار نیوت برای سوار شدن بر روی یک حیوان برای عبور از دره بسیار مناسب به نظر می‌رسید اما گابریل انسانی نبود که به همین سادگی‌ها تسلیم شود.
- قربون تموم موریانه‌هات بشم من! ماچ به کله‌ت چوب خوشگلم!


ماچ گابریل بر روی کله‌ی چوب آنقدر خیس بود که چند موریانه با وحشت گرفتار شدن در میان آب دهان، به سرعت بند و بساط‌شان را جمع کردند و جیم شدند.

- اممم ماچ! اممم ماچ!

نیوت و ترزا یک نگاه به یکدیگر و یک نگاه به گابریل انداختند.
- حس نمی‌کنی یکم بیش از حد داره به چوب محبت می‌کنه؟
- چرا حقیقتا!

اما محبت‌های گابریل بلاخره نتیجه داد و چوب در حالی که حسابی معذب به نظر می‌رسید زبان باز کرد.
- آقا می‌خوای مارو ول کنی؟ خیس خالی شدیم انقدر ماچ‌مون کردی! قدیما چوبا حرمت داشتن نه لذت!
- ماچ!

با وجود آنکه حتی یک تکه چوب هم به زبان در آمده بود به نظر نمی‌رسید که گابریل بخواهد ماچ‌های آبدارش را به اتمام برساند و چوب را به حال خویش رها کند.


تصویر کوچک شده
جادوآموز برتر جام چهارگانه هاگوارتز

In mama's heart, you will always be my sweet baby







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.