wand

روزنامه صدای جادوگر

wand
مشاهده‌کنندگان این تاپیک: 1 کاربر مهمان
پاسخ: در محضر فاتح محفل، لرد ولدمورت کبیر
ارسال شده در: شنبه 26 مهر 1404 12:26
تاریخ عضویت: 1403/01/28
تولد نقش: 1403/01/29
آخرین ورود: چهارشنبه 28 آبان 1404 00:47
از: عمارت ریدل ها
پست‌ها: 222
آفلاین
درود بر ارباب تاریکی ها که شکوهش را چنان زیبا ثابت کرد، که تمام محفلیان به اقتدار حضورش، سکوت کردند.

سکوت و تسلیم شدن دشمن در برابر حریفش، بزرگترین دست آوردیست که در پایان جنگی پر از درد و خون، به جای می ماند!

این موفقیت یادگاری است با ارزش، از فداکاری یاران و وفاداری آنان که تا آخرین لحظه  ماندند و نظاره گر این فتح تاریخی شدند.

پسرم، این پیروزی غرور آفرین، گوارای وجودت. تبریک به تو و تمام مرگخوارانی که در این راه، تو را یاری رساندند.

از طرف خانواده های ریدل، گانت، اکبری، اصغری، افضلی، اکرمی، افعلی، انبری، اشرفی، استری، اطهری، اجنبی ( به جز برادر کوچکشان)، و سایر بستگان و دوستان، دیده و ندیده، یکشنبه زا، دوشنبه زا...نه این دیگه اهم... خودتون چشماتون رو مراقب باشید بچمو چشم نکنید...

مراسم تشییع آن مرحوم، یکشنبه از جلوی تالار اسلیترین به سمت قطعه لردان هاگزمید به صرف ناهار...اینم نبود...

اها یادم اومد: مراسم تاج گذاری به صرف شام شیرینی در خانه گریمولد در خدمت همه عزیزان هستیم (ورود محفلی ها اکیدا ممنوع).

باشد که روح آن مرحوم... ای بابا زن توی این معجون عشق امروزت چی ریختی؟!

ولش کن ما رفتیم... مبارکا باشه خلاصه.

افرادی که لایک کردند

S.O.S

پاسخ: در محضر فاتح محفل، لرد ولدمورت کبیر
ارسال شده در: شنبه 26 مهر 1404 10:29
تاریخ عضویت: 1404/06/08
تولد نقش: 1404/06/11
آخرین ورود: دیروز ساعت 23:19
پست‌ها: 25
آفلاین
ارباب تاریکی که دنیا در چنگال او است، این خانه ی کوچک و حقیر .. خوب خیلی کوچک نیست اما حقیر که برایش مثل خاموش کردن لامپی است!
دنیا روزی به دست وارثان اصلی اش میوفتد قربان، شما بارها ثابت کردید که اینگونه است.
قربان به نظرم اینجا نیاز به مرمت دارد، آخ قربان اگر این وظیفه را به ما بسپارید این مکان را از این نموری و حقارت و بوی گراز مانند ویزلی ها تبدیل به کاخی شایسته ی فرمان روایی شما خواهیم کرد.
لطفا اجازه بدید قربان!
وارنسکی در حال قدم زدن در خانه هر لحظه خنده ی ناموزون صورتش ناخوشایند تر میشد و چشمان بدخواهش ذوق زده تر.
این بود سرنوشت پایگاه روشنایی زمان؟ کوبیده شدن توسط فردی شیاد بساز بفروش؟
همینطور که او قدم میزد و ایده های استفاده از این مکان یکی یکی به صدا در میامدند، صدای قدم های شمرده شمرده ی فردی از رو به روی اش شنیده شد، بله او تنها نبود.
_ سلام قربان گادفری
وارنسکی تعظیم میکند.
وارنسکی ادامه میدهد
_ ماه امشب زیباست نه؟

_بله جوزف خیلی زیباست، پسندیده نیست که جایی قدم بزنی وقتی صاحبانش راضی نیستند این کار روحتو کثیف میکنه، البته اگه جایی برای کثیف کردن مونده باشه.

_ بله قربان میدونم، اما فکر میکنم لرد راضی باشه.

وقتی وارنسکی این جمله را میگوید، گادفری که تلاش فراوان برای کنترل خشمش کرده با نهایت توان به سمت او میجهد، طوری که بعد از رسیدن او دیوار مقابلش ترک میخورد، اما وارنسکی غیب شده است!
بله او باید حدس میزد که این مرد، مرد نبرد نیست.

افرادی که لایک کردند

ویرایش شده توسط جوزف وارنسکی در 1404/7/26 10:34:59
پاسخ: در محضر فاتح محفل، لرد ولدمورت کبیر
ارسال شده در: شنبه 26 مهر 1404 07:27
تاریخ عضویت: 1382/10/21
تولد نقش: 1398/05/26
آخرین ورود: دیروز ساعت 21:18
از: شیون آوارگان
پست‌ها: 1525
مدیر اخبار و مترجم دیوان جادوگران، شهردار لندن، استاد هاگوارتز
آفلاین
درود بر پیروی کچل اما زیباروی ما، لرد ولدمورت گران‌قدر!
به به چه کردید! صمیمانه‌ترین تبریک و تهنیت‌های استادتان گریندلوالد را پذیرا باشید ای لرد عزیز! محفل ققنوس، یادگار آن آلبالوی بی‌هسته‌ی دست‌ورونشسته، به دست سیاه و دارک‌پرور وجود پربرکت جبهه‌ی تاریکی فتح شد!
درود به روان پاک آنهایی که در این راه شهد شهامت را چشیدند و به درجه‌ی والای قربانی شدن در راه لرد سیاه اوج گرفتند!

باشد که یاران محفل یاد بگیرند خالی کردن میدان چه عواقبی دارد و پشت کردن به آلبالوی ریش‌نقره‌ای آنها را به چه پرتگاهی می‌اندازد!

باز هم بار دیگر پرچم پرافتخار و دارکمان را برافراشتیم و علامت مرگ را در آسمان کم‌لطف محفل متجلی ساختیم!

تبریک به لرد ولدمورت، به یاران وفادارشان، به مروپ و تام، به لوسیوس و نارسیا، به بلاتریکس و دلفی و دیگر دست‌اندرکاران!

افرادی که لایک کردند

زمان ما رسیده است، برادران و خواهران من! دیگر در خفا نخواهیم بود! صدایمان را خواهند شنید و این صدا کرکننده خواهد بود!
پاسخ: در محضر فاتح محفل، لرد ولدمورت کبیر
ارسال شده در: جمعه 25 مهر 1404 23:20
تاریخ عضویت: 1397/03/22
تولد نقش: 1397/03/26
آخرین ورود: دیروز ساعت 22:46
از: خونت می‌نوشم و سیراب می‌شوم!
پست‌ها: 391
آفلاین
ابرها ماه را پوشانده اند، اما نه کامل. نور نقره ای آن از لا به لای شکاف ها و درزهایشان می درخشد و می تابد. بر خانه ای که قبلا محل سکونت اعضای محفل ققنوس بود.

گادفری میدهرست خانه را از پایین به بالا برانداز می کند و در حالی که مهتاب در چشمان کهربایی اش می لرزد، آه می کشد و با حرکاتی نرم و گربه وار از دیوار بالا می رود و از پنجره وارد اتاق سابقش می شود.

درپوش تابوتش برداشته شده و یک مرگخوار داخل آن خوابیده. چهره اش آرام است و سینه اش با هر نفس آهسته بالا و پایین می رود. گادفری به سمتش می رود و کنار تابوت می نشیند و با ظرافت تار مویی را از صورت مرگخوار کنار می زند.
"معصومیت نشسته بر این چهره. حالا دیگر نمی توانم بفهمم یک نقاب است، یا یک آرزو که روح تیره ات در تمنایش می سوزد. اما باید بدانی که هنوز به یک چیز ایمان دارم."

روی گردن مرگخوار خم می شود و دندان های نیش تیزش را در پوست شکننده ی آن فرو می کند، درست در جایی که رگی تپنده قرار دارد. شروع می کند به نوشیدن با ولع.

خاطرات مرگخوار در ذهنش مجسم می شوند. اینکه چه طور در خانه ی ریدل گام برمی داشت، در حالی که نگاه های سنگین یارانش بر او بود. و تقلا می کرد تا بفهمد که کیست در آن خانه. کسی که قرار است در تاریکی رشد کند و روحش به کمال برسد، یا فقط یک ابزار. برای خواسته های پایان ناپذیر سرورش. دوستانش دوست بودند، یا چنگال هایی که هر آن ممکن بود در او فرو روند و تکه تکه اش کنند، برای خشنود کردن سرورشان.

گادفری از روی گردن مرگخوار بلند می شود. چهره ی مرگخوار هنوز آرام است. اما سینه اش؟ دیگر بالا و پایین نمی رود.

گادفری با صدایی دورگه، در حالی که پوستش سفیدتر از قبل و لب هایش سرخ تر شده اند و چشمان کهربایی اش می درخشند:
"خونی که از تو در رگ هایم جاری شده، برای من مثل یک آینه است. پلیدی درونم را به من نشان می دهد. به من می فهماند که اگر مراقبتش نکنم، چه طور مثل تو در باتلاق غرق می شوم."

بلند می شود و به سمت پنجره می رود.
"ارتش تاریکی. شما گمان می کنید پیروز شده اید، و من وقتی به چهره های شادتان نگاه می کنم، دلم می سوزد برایتان که این گونه خودتان را به سخره گرفته اید. در تعفنی که در آن بیهوده دست و پا می زنید، فقط مرگ نجات بخش شماست. و من، خون آشام گادفری، سخاوتمندانه آن را به شما می بخشم."
ویرایش شده توسط گادفری میدهرست در 1404/7/25 23:27:55
پاسخ: در محضر فاتح محفل، لرد ولدمورت کبیر
ارسال شده در: جمعه 25 مهر 1404 22:35
تاریخ عضویت: 1402/04/14
تولد نقش: 1402/04/15
آخرین ورود: پنجشنبه 29 آبان 1404 19:36
از: تو قلب کسایی که دوستم دارن!
پست‌ها: 306
تاریخ‌نگار دیوان جادوگران
آفلاین
واییی آخجون با لرد تاریکی ها اومدیم اردو! هوراااا!

خونه عمو ریگولوس اینا خیلی بزرگه. دوست دارم توش با بچه نارنجیا قایم موشک بازی کنم.
عه... بچه نارنجیا کوشن؟

بانو مروپ چرا می ندازینشون بیرون آخه؟ من می خواستم باهاشون بازی کنم.
یعنی چی که اونا دوستم نیستن؟ خانم مربی یادمون داده با همه دوست و مهربون باشیم. دانا و خوش بیون باشیم.

اصلا حالا که اینطور شد و اجازه نمیدین اونا بیان تو، من میرم تو کوچه تا باهاشون بازی کنم.

افرادی که لایک کردند

تو اشتیاق بسوز و سرت رو بالا نگه دار!
سریعتر از باد به آسمون شیرجه بزن!
دنیایی فراتر از تصور تو دستاته و این باشکوهه!


پاسخ: در محضر فاتح محفل، لرد ولدمورت کبیر
ارسال شده در: جمعه 25 مهر 1404 21:08
تاریخ عضویت: 1397/05/27
تولد نقش: 1398/04/17
آخرین ورود: امروز ساعت 03:02
از: گیل مامان!
پست‌ها: 865
آفلاین
گرومپ! (افکت با لگد پرت کردن مالی بیرون از آشپزخونه محفل!)

از قدیم گفتن هرکی با پسر مامان در افتاد ورافتاد! بفرما! از این همه نشانه پند نمی‌گیرید؟

مامان قربون پسر هلو قاچ‌قاچیش بره که هر چی اراده می‌کنه با یه چشم بهم زدن بدست میاره! پسر که نیست فاتح پر قدرت و پر شوکت مامانه!

پسر مامان ناظر محفل نباشه کی باشه؟ دامبلدور شپشو؟ یا اون کله زخمی چهار چشمی؟ اصلا همین دو نفر مانع پیشرفت محفل شدن! اگر از اول محفل ققنوس سفیدا رو می‌سپردن به لرد سیاه، اینجا دو روزه تبدیل به بهشت جهنم وی آی پی می‌شد!

در راه ورود به این تاپیک چندتا بچه کله قرمزی دیدم گفتم خادمانت جلوی پات قربونی‌شون کنن بستنی موزی مامان! می‌گن خونه جدید می‌رین قربونی کنین شگون داره!

یه جن خونگیم دیدم اینورا زیادی در مورد محفل حرف می‌زد، اونم بگیرمش به‌زودی سرشو با ساطور می‌برم به آمار سرای جن‌خونگیای بلک‌ها روی دیوار اضافه کنم.

باشد که با دعاهای خیر مامان، فتوحات پسر مامان هر روز افزون‌تر از دیروز باد!

افرادی که لایک کردند

پاسخ: در محضر فاتح محفل، لرد ولدمورت کبیر
ارسال شده در: جمعه 25 مهر 1404 20:38
تاریخ عضویت: 1403/05/22
تولد نقش: 1403/05/22
آخرین ورود: چهارشنبه 28 آبان 1404 14:25
از: گور برخاسته.
پست‌ها: 305
رهبر مرگخواران، مشاور دیوان جادوگران، استاد هاگوارتز
آفلاین
به نام مبارک خودمان!

بسیار خوشحالیم که بالاخره محفل به دست صاحب حقیقی اش افتاد... یعنی خود ما! البته همه می دانند که ما صاحب کل جامعه جادوگری هستیم... محفل و مرگخواران نمونه آنهاست!

دوست داریم این رویداد خطیر و برجسته را به تمامی مرگخواران وفادار (از جمله گلرت گرینوالد) تبریک بگوییم. این رویداد جز به زحمت و خلاقیت و نوشته های بی نظیر ایشان امکان پذیر نبود.
البته چون پسر مامان هستیم، از مامانی مان هم برای مهمات رساندن به مرگخواران (هلو و شلیل و بقیه خوشمزه جات) متشکریم.

بخورید و بیاشامید و هرچه دوست دارید در این تاپیک بنویسید که امروز محفل از آن ماست!

افرادی که لایک کردند

THERE IS NO GOOD OR EVIL.THERE IS ONLY POWER, AND THOSE TOO WEAK TO SEEK IT
پاسخ: در محضر بزرگان محفل ققنوس
ارسال شده در: پنجشنبه 30 مرداد 1404 00:09
تاریخ عضویت: 1404/04/20
تولد نقش: 1404/04/20
آخرین ورود: امروز ساعت 06:25
از: جایی بین خیال و واقعیت
پست‌ها: 185
ارشد ریونکلاو، ساحره سرشمار
آفلاین
درود پروفسور دامبلدور عزیز!
این هم از قسمتی از سرنوشت سنگ درک

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!

Only Raven

تصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ: در محضر بزرگان محفل ققنوس
ارسال شده در: دوشنبه 27 مرداد 1404 23:10
تاریخ عضویت: 1403/11/11
تولد نقش: 1403/03/15
آخرین ورود: جمعه 4 مهر 1404 10:35
پست‌ها: 190
رئیس فدراسیون کوییدیچ، چوبدستی‌ساز
آفلاین
درود بر تو لیلی عزیز!

خیلی خوشحالم که تا اینجا رسیدی و تونستی از پس تمام چالش‌های دیدار‌های مخفی خودت بر بیای. همچنین عذرخواهی می‌کنم که طرح ماموریت اولت انقدر طول کشید و منتظر موندی. امیدوارم آماده باشی که با انرژی و تمرکز بریم سراغ ماموریت اولت که برای انجام دادنش باید بری به تاپیک سفیدترین سفید، سیاه‌ترین سیاه...

خلاصه سوژه اینه که...

نقل قول:
دامبلدور سنگ دَرک رو به تنهایی توی مدرسه‌ی هاگوارتز ساخته و وقتی که می‌خواست از طلسمش استفاده کنه، متوجه می‌شه که سنگ گم شده...


خب، برای این ماموریت خیلی کار سختی در پیش نداری. سوژه‌ش تازه زده شده و فقط پست اول سوژه زده شده، پس دستت کاملا بازه بازه! همچنین منم دستت رو باز می‌ذارم. دلم می‌خواد ببینم خلاقیت تو مسیر سوژه رو به کجاها می‌کشونه. نتیجه ماموریتت رو بیار همینجا تا بررسیش کنم.

موفق باشی!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ: در محضر بزرگان محفل ققنوس
ارسال شده در: شنبه 18 مرداد 1404 10:25
تاریخ عضویت: 1404/04/20
تولد نقش: 1404/04/20
آخرین ورود: امروز ساعت 06:25
از: جایی بین خیال و واقعیت
پست‌ها: 185
ارشد ریونکلاو، ساحره سرشمار
آفلاین
-

سلام پروفسور عزیز
دیدارهای مخفی من به پایان رسید و حالا که دیگه پاورچین رفتن و مخفی شدن تموم شده، حس می‌کنم یه جور استاد ناپدید شدن واقعی شدم!
خوشحالم که حالا عضو رسمی خانه ققنوس هستم و می‌تونم آزادانه کنار شما و دیگر محفلی‌ها باشم.
امیدوارم بتونم نقش خودم رو در این جمع پرقدرت ایفا کنم.
تا اون موقع، آماده‌ام و انرژی‌ام رو برای روزهای پیش رو ذخیره می‌کنم.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!

Only Raven

تصویر تغییر اندازه داده شده
Do You Think You Are A Wizard?
جادوگری؟